انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 97 از 107:  « پیشین  1  ...  96  97  98  ...  106  107  پسین »

خاطرات بهرام و مامانش



 
مرسی شهره جان ایول الله داشت قسمت جدیدتون
خوشم میاد باز بهرام موند تو خماری سحر اگه درخواست صحرا رو قبول می‌کرد برا جشن تولدش میتونست حالشو ببره که قبول نکرد سحر هم خوب زد تو برجکش اینجای داستان باید برگرده پیش صحرا نقشه صحرا رو قبول کنه ولی بهرام احمق تر از این حرفهاست و نمیره پیش صحرا
     
  
مرد

 
عالییییی بود
مگه میشه سحر باشه تو داستان داستان سکسی و زیباتر از قبل نشه شهریار هم گیر چه کسی مثل سحر افتاده
     
  
مرد

 
دوشنبه ها و پنج شنبه همیشه داستان گزاشته میشد
که این دفعه تاخیر داشتید به جای دوشنبه سه شنبه گزاشتید که دلیلش رو گفتید
و قرارمون برا قسمت بعد شهره خانم همون پنجشنبه باشه تا به هم نخوره موعد قرار گزاشتن داستان میدونم امروز سه شنبه گزاشتید موعدش رو جمعه میخوایید بزارید ولی لطف کنید همون پنجشنبه بزارید
این کار شما قابل تقدیر تشکر و قدر دانی ماست از اینکه همچنان می‌نویسید نصفه کاره رها نمی‌کنید واقعا
نعمتید برای ما خوانندها
     
  ویرایش شده توسط: Azadealirza   
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
azadmaneshian
پیشنهادی برای شما دارم شهره خانم
حالا که بهرام افتاده دنبال سحر و مخ زدنش
مهران رو هم وارد داستان افتادن دنبال سحر و مخ زدن سحر کنید برا شیطونی یا سکس با هم دیگه و این کار میتونه با خبر سریع و غافلگیرانه حاملگی نازنین انجام بشه و ادای شرط سحر با مهران انجام بشه
یا مثلا پیشنهاد میدم شیطونی های سیامک و هوشنگ با سحر و بالعکس شیطونی های سحر با سیامک و هوشنگ هم تو داستان بیاد خط داستانیش
یا مثلا لز فرانک و سحر و دیدنش توسط هوشنگ و وارد شدن هوشنگ به اتاق لزشون و ترسیدن سحر و فرانک و فرانک هوشنگ رو تخت انداختن سکس کردن با هوشنگ در حضور سحر و یا وارد کردن سحر به این سکس یا سکس سحر و شهریار دیدنش توسط سیامک
یا دستمالی سحر توسط سیامک و آنتن دادن به سحر برا رابطه
یا از همه مهمتر چیزی که منتظریم لز سحر وطاهره و دیدن این اتفاق توسط سیامک مثل هوشنگ
اینا همه میتونه خط داستان‌های جدید باشه
     
  ویرایش شده توسط: Nanamagikc   
مرد

 
قسمت جدید رو امروز بزارید همیشه پنجشنبه میزاشتید به خاطر تاخیر دیرتر نزارید
     
  
زن

 
در فضای کوچیک و تنگ دستشویی اتلیه اب کیر شهریار باپوزیشن مدل لاپایی ناچارا تخلیه شد وسحر اتیش پاره بالاخره به هدفش همون ارضا شدن نیمه کاره اش بود رسید و از شهریارش خواست چاک کونشو براش پاک و تمیز کنه و در حالیکه شهریار با همه عشق و علاقه اش لباشو می مکید و می بوسید با خواسته بعدی سحر موافقت کرد و برای اولین بار طعم اب کیر تخلیه شده شو با اندک اب کوس ترشح شده در پیرامون ته کشاله رونش رو بر روی زبونش مزمزه کرد و بخوبی و با همه وجودش براش پاکش کرد وحتی قبل از بالا کشیدن شلوار لی تنگش بهش ادکلن هم زد و مثل یک پرنسس در دستشویی رو براش باز کرد و خودشم دنبالش بیرون اومد نگاه های حسرت الود بهرام مثل تیر های اتشین به سحر و شهریار می خورد ولی سحر عین خیالش نبود و با قر کمرهاش و چرخوندن باسن قشنگش بهرام رو تا سرحد مرز انفجار شهوتش کشونده بود و در فرصت مناسبی که شهریار نمی دید چهار انگشتشو به چاک کونش کشید و مالوند و لی بهرام حسرت به دل جواب این دست مالیشواز سحر با یک فت پای خوشکل گرفت و یهو پادر هوا شد و به کمر روی کف اتلیه چنان ولو شد که طاهره و شاه دخت در تاریک خونه اتلیه هم از صدای افتادنش مطلع شدند..و سحرقبل از شهریار سراعش رفت و دو بازوشو گرفت و بلندش کرد و و در همین لحظات محوطه باسن و کوسشو نزدیک دماغش گرفت و عمدا نگه اش داشت و بهش چشمکی زد و بیخ گوشش گفت
میگم خوب بوی کوسمو کردی ....که ...ههههه...اوووف داداش شهوتیم ....نمی دونی چه بوی خوشی داره ..شهی جوونمو حسابی مست کرده ..نیگاش کن چطور خمار روی مبل لمیده و مست کوسم شده خوب برو تو حال و چشای خمارش .....ههههه

عزیزم سحر ....چی شده ...کمک میخای ..بهرام جان یهو چرا افتادی ..حالت خوبه ؟....
ممنون اقا شهریار ...یهو پام لیز خورد ...چیزی نیس...ابجیم کمکم کرد ....شما بشینید ...راستی یه سوال ؟.....شما مشروب هم می خورین ...
نه بهرام جان من مشروب خور نیستم ولی چرا این سوال می کنی نکنه توخوردی و افتادی
نه بابا من نخوردم گفتم که پام لیز خورد ولی چشای شما و حالت نگاهتون مثل کسیه که مشروب خورده و از چیزی مست شده باشه
اره حق باتوه من کلا ادم رکی هستم ..راستش هر لحظه که همسر عزیزم سحر رو می بینم ..مست و مدهوشش میشم و
هههههه دیگه ادامش نده شهی جوونم بقیشو با اجازت خودم میگم ..مرسی .....اخه داشتم درگوشی به داداشم می گفتم .....من بهترین شوهر رو دارم و اونقد ناز و پراحساسه که هر لحظه بهم نزدیک میشه یهویی زیر نافم ادکلنی میشه ....هههههه......

بهرام براستی از هر لحاظ قات زده بود و ناچارا به دستشویی پناه برد و تب و هواو هوسشو با اب کشیدن روی سرو صورتش تا حدودی تسکین بخشید و برای لحظاتی حتی سرو سیماشو زیر شیر اب سرد دستشویی گرفت تا اینکه اندکی ارووم گرفت
...شاهدخت در حالیکه با زبون چرب و نرمش طاهره رو تحت تاثیر خودش قرار داده بود یک دستشو دور کمرش گرفت و به طرف اتاق و یا همون تاریک خونه اتلیه هدایتش کرد و با زرنگی خاص خودش و در حین راه رفتنش پشت دستشو برای چند لحظه روی باسن نرمش زد و ازش احساس خیلی خوبی گرفت ....و به خودش گفت این باسن و یا کون طاهره به هر طریقی شده و ..الان و در این اتلیه برای من باید لخت بشه و گرنه امشب خواب راحتی نخواهم داشت اه خدا ...اه خدا بگم چیکارت کنه شاهرخ .....که از روزی که تو باعث اشنایی اکرم و سپس سحر با من شدی روزگار و روح و روان منو درب و داغون کردی من داشتم زندگی مو می کردم یک زندگی ارووم و معمولی با دخترم شیرین و .......ولی از شبی که پیشنهاد سکس در حموم رو به من دادی اتیش به جونم انداختی و حالا امروز و الان با دیدن طاهره و سحر حالم قراشمیش و عجیب و غریب و درهم و برهمی شده ...یه جوری شدم ..دلم میخاد همین الان به جون طاهره بیفتم و یا نه ....عشقم می کشه یک مرد منو در همین تاریک خونه بکنه و ازم در حین تجاوز عکس بگیره ...اون مرد رو ترجیح میدم شاهرخ باشه ......نه نه نه اون برادرمه ..مگه میشه ..اه خدای من ......من دارم عوض میشم دیگه اون شاه دخت سابق نیستم ..حتی بعضی شبا از فرط فشار و هوس و احساساتم ..نیگاه به عکس های لختی سحر و دخترم شیرین می کنم و ناخوداگاه با کوسم ور میرم ......اه اه خدای من کمکم کن
شاه دخت جووون ...شاه دخت خانم .....چه تونه ....خیلی وقته تو فکر رفتین چند بار صدات زدم ولی در دنیای خودت بودی و اصلا صدامو نمی شنیدی ...چیه شاه دخت جوون حالت خوبه؟....نوشیدنی نمی خای؟

اووه طاهره جوون ...راستش دیشب خواب خوبی نداشتم ودخترم شیرین درس می خوند و خب دیگه یک خانم مطلقه وقتیکه بد خواب بشه اون شب براش تقریبا جنهم میشه و من تا نزدیکای صبح خوابم نبرد ....

اوا شاهدخت جوون چرا شوهر نمی کنی تو که هنوز خوشکل و جوون هستی و خیلیا میخانت....شوهر بکن و شبا با لالای شوهرت خوب و راحت خوابت میبره.....
طاهره جون از ما که گذشته ...من پیر شدم ..اخه کدوم مردی هوس منو می کنه ...به خودت نیگاه نکن همه مثل شما که نیستن وقتی که طلاق گرفتی به صف برات وایساده بودن
نگو شاه دخت جوون ...هنوز خوشکلی و خیلی مونده که پیر بشی
نه طاهره جوون اصلااونجوریا نیس تو که زنی و محرم و هم جنس هم هستیم ..بهتره برات لخت بشم تا ببینی اونی نیستم که فکرشو می کنی اهان .......اینم دامنم و بلوزم و اصلا سوتین و شورتمو هم بیرون می کشم ..خوب نیگام کن .....به نظر تو ایا کسی عاشق این تن و بدن و صورت من میشه؟

وایییی شاه دخت جوون بیا جلو اینه و خوب خودتو تماشا کن بابا خیلی تو دل برو هستی خودمونیم اگه من مرد بودم باهات ازدواج می کردم هههههه... اخه بی انصاف پستونات هنوز سفت موندن و شل و اویزون نشدن اونوقت میگی من پیر شدم ....هههههه

طاهره جوون تو داری واقعیتو نمی گی ....در واقع دل منو الکی گرم می کنی ....اصلا اگه واقعا راس میگی توم لخت شو و خودتو با من مقایسه کن
باشه موافقم ...منم لخت میشم ولی یهو کسی نیاد تووو ..اخه دومادم شهریار و پسرم بهرام پشت اتاقن .....
نمیان عزیزم ...خیالت راحت باشه اونا اونقد با شخصیتن که بدونن که نمیشه یهو وارد همچین اتاقی بشن ..زود باش لخت شو طاهره ..راستی این چادر دیگه چیه سرت کردی البته به فضولیم جسابش نکنی

اوه شاه دخت خانم باور کن فکرشو نمی کردم امروز بیام اینجا و برای شما لخت بشم ...و چادر هم زدم به یاد دوران اول ازدواجم ....اوووف شاه دخت جوون چادر زدن هم خودش یه عالمی داره اون زیر اندامت راحته و بهتر هوا می خوره و تازه میتونی بهترو بدونه دردسری هر جاتو که دوس داری بخارونی بارها خارش داشتم و رفعش کردم ......بیا عزیزم منم لخت مادر زاد شدم .....

واییییی طاهره خانم بابا بزنم به تخته ...اصلا باید زنگ زور خونه رو به احترام تن و بدن توو به صدا درود ....خیلی میزونی ....نه اضافه کمری و نه سینه هات اویزون و شل شده وعین دخترا موندی ....اونم با سه تا فرزند بزرگ و از همه مهمتر دو تا دوماد شاخ شمشاد هم داری ..مگه چن سالته ؟
42 سالمه .....اخه من در 13 سالگی شوهر کردم
اووه پس دراون سن و سال سوراخت کردن ..اوووف خوش به حال پسری که تو رو کرد ...چه خوشت بیاد و چه نیاد میخام نوازشت کنم به جوون دخترم شیرین ..تیکه خوبی هستی توووو اوووه طاهره جووون مه مه هاتم خوب سفت مونده ..مثل اینکه خوب هواشو داشتی و نمیزاری بهش دست بزنن ولی من میزنم چه خوشت بیاد و چه نیاد ...و تازه باسن و دم و دستگاه تم حرف نداره ....وای کوست ابکی شده ....طاهره جوون نکنه هوسیت کردم ...ها ....برگرد ببینم سوراخ کونتو هم زیارت کنم .....اهان جلو ایینه کمی خم شو و کمرو شکمتو بده تو وخب دو لپ کونتو باز کنم ببینم اون زیر زیرا چیا داری ....واییییی طاهره ....بابا چه سوراخ ماهی داشتی و من خبر نداشتم ..جوون من و این تن بمیره زیاد کون دادی و یا نه و چه بسا هم ندادی ...کدومش؟...ها

ههههههههه واییی از دست تو شاه دخت ...خودت چی فکر می کنی اصلا توم برگرد تا سوراخ کونتو ببینم ....اهان ....اخ جووون شاهدخت توم سوراخت خیلی خوشکله .....به نظر من که تووو زیاد کون ندادی و خیلی وقته که کیر بهش نخورده ...ایا درست گفتم؟

اولا حدسیاتت کاملا درسته ...فقط با این توضیح که من تاحالا کون به هیشکی ندادم و لی وقتی میشنوم از این و اون که از کون دادنشون تعریف می کنن اب تو دهن و سوراخم میفته و هوس می کنم منم کون بدم ..واما در مورد کون شما ....به نظر من توم مثل خودمی و کون ندادی

هههههه ولی شاه دخت جوون با اجازت دادم و نه در حد خیلی زیاد ...ولی خب همه میگن جنس سوراخت از اون جنس خوباس و حلقویه و سریعا بعد از سکس انال جمع میشه ....ولی باور نکردنیه که تو تا حالا کون ندادی ..اخه سوراخت کونت یه ذره گوشتش بیرونه ...

خب طاهره جوون حالا وقتشه که چن تا عکس داغ و فول سکسی ازت بگیرم تا وقتیکه می بینیش اب تو دهنت بیفته و فوری هوس کنی با خودت ور بری ....اماده شو واسه عکس .....

نه لطفا شاه دخت جوون عکس لختی نگیر فقط از صورتم قرار بود بگیری

نه جوونم نمیشه حالا که برای هم لخت شدیم غیر ممکنه ازت عکس نگیرم اگه مخالفت کنی به جوون تنها دخترم خودم می کنمت ...هههههه
و شاه دخت با هیجان و شور و نشاط خاصی که گرفته بود بلافاصله سراغ دوربینش رفت و در چند فیگور و شکل مختلف از طاهره که در این دقایق شهوتی شده بود....عکس فول سکسی گرفت و وقتیکه نگاهش اتفاقی به یک جام تزیینی روی میزش افتاد فوری سراغش رفت و تیکه بالایشو که شباهت خوبی به یک کیر سفت شده داشت رو با دست راستش گرفت و طاهره رو که در این لحظات گیج و منگ و مست گونه شده بود از پشت گرفت و کمی نوازشش کرد ولوله جام رو از کشاله انتهای روناش به چوچو له کوسش رسوند و باهاش بدین گونه ور میرفت ...نرمی گوشش و چنگ زدن به پستوناش و نوازش کردن باسن و نیشگون از روناش و گاها گاز گرفتن از پشت گردنشو در اهداف خودش گرفته بود طاهره برای چندمین بار ازش سواستفاده جنسی میشد اونم بدونه تجاوز و سکس کامل ......عشق بازی با دکتر کرامتی و حسام در حموم و اینک با شاه دخت ....و این سه مورد فقط مالش و ماساژ و بوسه گرفتن بود و بس .....سکس و کردنی در کار نبود دیشب هم در خونه منتظر سیامک بود که کیرشو تا دسته در کوسش فرو کنه ولی شوهرش در روی تخت خواب به شماره سه نرسید خوابش برد و تا صبح تکون به خودش نداد ..طاهره چندین روز بود که در کف کیر کلفتی مونده بود و حالا هم چشاشو بست و به تصور یک کیر کلفت ..لوله جام رو که با دست شاه دخت در کوسش عقب جلو میرفت رو بخوبی در درونش احساس می کرد .....انگشت سبابه شاه دخت هم تا یک بند در سوراخش همزمان با لوله جام فرو رفت ودر همین لحظه صدای اخ گفتن بهرام ناشی از افتادنش به گوش شاه دخت و طاهره رسید و همین باعث شد که یهویی دست شاه دخت همزمان با اندامش عکس العمل نشون بده و انگشتش تا سه بند در سوراخش ناخواسته فرو بره و به دنبالش هم طاهره اخ بلندی سر داد و بیخ گوش شاه دخت گفت ....اخ کونم ....درش بیار عزیزم ...اونجام صاحب داره تا یک بند شو اجازه شو داشتی نه سه بند ....اوووه طاهره جوون ببخشید دست خودم نبود ولی خیلی کیف کردم ..الان درش میارم ...... بدین شکل و در جلو ایینه تاریک خانه اتلیه طاهره رسما بهش تجاوز بدونه دخول شد ودر اواخر سکس سر پایشون دستای طاهره هم روی شاه دخت فعال شد و به همین اشکال و روش ...هم شاه دخت ارگاسم گردید ....هر دوشون خسته شده بودند ولی لبخند رضایت بخشی بر لباشون نقش گرفته بود و در این لحظات لباشون روی هم رفته بود ....و بهم دیگه اظهار عشق می کردند ....طاهره از لز سرپایش با شاه دخت خوشحال و خرسند بود و وقتیکه لوله جام رو دید که سفیدی اب کوسش روش مونده ...فهمید که بخوبی ارضا شده .......
خورشید هنوز به وسط اسمون نرسیده بود که از اتلیه خارج شدند ....طاهره از همه شون سرحال تر بود و ریلکس و سرحال و ارگاسم شده و در کنار سحر و بهرام و شهریار بسوی منزل قدم پیش می گزاشتند سحر هم گاها با چشمک هایی به بهرام و شهریار میزد شیطونی و کرمک های خودشو بروز می داد ...در بین راه نزدیک خونه مهران شده بودند و سحر هوس کرد که سری به نازنین بزنه ...

لحظه ای که زنگ ایفون به صدا درومد که هنوز نازنین و مهران تا اون وقت روز در اغوش هم لمیده بودندهر دوشون شب کاملا سکسی و کاملی داشتند و مهران لخت و عریان اومد فقط دگمه رو فشار داد ....و باز رفت در بغل عشقش نازنین و دراز کشید ..مهران به هوای اینکه سرباز گماشته اش شیر سهمیه روزانه خونه شو اورده که فقط بزاره و بره بدونه سوال دگمه در رو زده بود غافل از اینکه چهار نفر مهمون داشتند و سحر سریع تر داخل شد و بلافاصله به اطراف خونه سرکی کشید و وقتیکه دونست خبری نیست و خونه ساکته و لی در اتاق خواب نازنین رو نیمه بسته دید و پاهای لخت شونو دید ..فهمید چه خبره ....فوری شیطونیش گل کرد و تصمیمی گرفت ....لذاشهریار و بهرام و طاهره رو در حیاط تقریبا بزرگ ودر زیر چند درخت به بهونه ای مستقر و در انتظار گذاشت و خودش داخل منزل شد و سریعا به اتاق خوابشون رفت وباسن ادکلن زده شو روی صورت بخواب رفته مهران گرفت و بهش مالوند سپس کمی خم شد و لحافو کنار زد و کیر شل شو در دستش گرفت خیالش از بابت نازنین راحت بود چون در خواب عمیقی فرو رفته بود و وقتیکه متوجه شد مهران بیدار بشو نیست این بار شلوارخودشو تا نیمه روناش پایین کشید و با شرت ابی یک بندش باز باسن لختشو روی صورتش برد و روی سر وصورتش بخوبی مالوند ...مهران هنوز چشماش بسته مونده بود ولی انگار کم کم حس خوبی گرفته بود و با هووویییی که به بینیش میزد معلوم بود که کم کم تحت تاثیر کارای سحر قرار گرفته ..نرمی و لطافت و بوی عطر چاک کون و کوس سحر به اضافه ادکلن خوش بویی که بهش خورده بود مهران رو به تدریج مست و مدهوش و خوش کیف کرده بود یک دست مهران ناخودگاه بلند شد و به طرف کیرش متمایل شد و مشغول مالوندنش شد ...کم کم مهران در خواب با خودش حرف میزد و حرف هایی نا مفهومی می گفت ....مهران دیشب بکوب تا نزدیکای صبح با نازنین عشق بازی داشت و هم غمش این روزا فقط در درجه اول حامله کردن همسرش شده بود و از بس خسته بود که حتی توان باز کردن چشماشو هم در خودش نمی دید ولی در خواب و بیداری حس می کرد که تیکه گوشت نرم و خوش بو و خیلی خیلی لذت بخشی روی صورتشه و از این موضوع هر لجظه بیشتر لذت میبرد و ازش استقبال می کرد و این رو در واقع یک خواب و رویای شیرین تعبیر می کرد کیر مهران رفته رفته داشت کلفت تر و سیخ تر میشد و تاثیرات باسن سحر کار خودشو کرده بود و سحر هم احساساتی شده بود و لباشو گاز می گرفت و گاها مه مه هاشو می مالوند ..سحر یک گام جلوتر رفت و قبل از اینکه کوسشو روی دهن مهران بخواب زده بگیره انگشتشو توی دهنش کرد و وادارش کرد که براش بمکه و بعد از اندکی مکیدن بلافاصله کوسشو روی دهن و زبونش گرفت و بدین گونه کوسشو در خواب شیرین مهران به خوردش داد ....مهران خواب زده هم واقعا چه خوب و با اشتها کوس سحر رو می خورد و در این لحظات شیرین و رنگیش اینک دو دستی کیرشو می مالوند...سحر باز هم به استانه ارگاسم خوبی رسیده بود و در این لحظات به خودش و لحاف اطرافش وموهای مهران چنگ میزد و گاها خودشو نوازش می کرد چندین بار اب از کوسش ترشح کرد و صورت مهران رو خیسوندو سپس به خوردش داد ولی مهران بیدار بشو نبود و واقعا ترجیح می داد از این خواب شیرین بیرون نیاد و همچنان کوسشو می لیسید و می مکید ...سحرخیلی دوس داشت در این لحظات نازنین رو به طریقی که بیدار نشه ..روی کیر مهران بکشونه وتو دهنش فرو کنه و خواب زده براش ساک بزنه و اگه موفق میشد چی میشد ولی میترسید که اگه بیداربشه ...خیلی افتضاح میشد بودن شهریار و مامانش مانع این کارش بود از بهرام خیالش تخت بود و براش خیالی نبود و لذا از این کار ریسکی صرف نظر کرد و همه توان و تلاششو روی خوردن کوسش با دهن مهران متمرکز کرد وچند لحظه ای طول نکشید که اب کیر ممهران هم بیرون زد و مثل فواره قطراتی ازش خارج شد ...سحر از اینکه دزدکی و یواشکی و در فاصله تقریبی 10متری شوهر و برادر و مامانش چنین شاه کاریو به زعم خودش انجام می داد علاوه بر لذت فوق العاده ای که ازش میبرد و لی این حرکتشو خیانت تفسیرو معنا نمی کرد و فقط اونو یک بازی گوشی و یا همون از رشته شیطونیاش می دونست شاید هم حق با سحر بود چون دخولی انجام نمی گرفت و کننده کار که مهران بود هم در واقع هوش و حواسی نداشت و در دنیای دیگه ای از این کوس خوریش استفاده شو می کرد سحر کاملا ارضا شده بود و در اخرین لحظات و قبل از بلند شدنش برای تگمیل کردن عملیاتش انگشت کوچیکه دستشو برای لحظاتی چند در سوراخ کونش تا یک بند و نیم فرو کرد و خوب داخلش چرخوند و سپس درش اورد و تو هن مهران فرو کرد و وادارش کرد که براش خوب بمکه .......از این شاه کاری که انجام داده بود خیلی راضی بود و احساس غرور و مستی می کرد خیلی ارووم خنده ای به خودش زد و از اتاقشون خارج شد و به پیش شهریار و برادر و مامانش برگشت ..اینک لازم شده بود که مامان و یا بهرام رو واسه بیدار کردنشون بفرسته و بهرام رو برای این کار مناسب دید ....بهرام با تعجب رفت و ابتدا چند به در اتاق خواب زد ووقتیکه دید بیدار نمیشن با احتیاط وارد شد و اولین چیزی که توجهشو جلب کرد اندام لخت و کون حالت گرفته و مدل قمبلی نازنین بودبا پستونای درشت و خوشکلش و وقتیکه دقیقتر به چوچوله کوسش نگاه کرد متوجه خیسی و اثار باقی مونده اب منی اطرافش شد ...جلوتر رفت ...بهرام هوسی شده بود و کیرش در زیر شلوار و شورتش کاملا راست شده بود ....خیلی مایل بود رو نازنین شیرجه بره و اونو چنان جرر بده که فریادش تا اداره اگاهی شوهرش برسه ولی مهران کنارش خوابیده بود واینو چیکار می کرد کیر مهران رو که دید باز متوجه اب منی خیلی زیادی شد که در اطرافش بخوبی دیده میشد برای لحظاتی به فکر فرو رفت ...یعنی چه ..اینجا چه خبره ...روی کوس و کیر این دو نفر اب شهوت زیادی هست ... و چی شده ..و سحر این چند دقیقه چه غلطی اینجا می کرد ....برای چند لحظه فکر کرد که ایا مهران با سحر در این چند دقیقه سکس داشتند ولی این نظریه درست برای بهرام در نمی اومد چون مهران در خواب عمیقی فرو رفته بود .و غیرممکن بود که سحر به این اسونی تسلیم یکی مثل مهران بشه ... و اگه این زن و شوهر با هم سکس داشتند پس این اب شهوت هر دو شون چیه ...بهرام باز هم امروز قات زده بود و باز هم این بار یک سطل اب سرد لازم داشت تا روی سرو صورتش بریزه تا ریلکس بشه .....در این لحظه زد به سیم اخر و انگشت دست راستشو یک ضرب تو چاک کون نازنین فرو کرد و تا جایی که عشقش کشید مالوند و با این کار نازنین رو بیدار کرد ........هیس ...هیس نازی داد نزن ....واییییی بهرام اینجا چیکار می کنی برو بیرون ..مهران بیدار بشه ....خیلی بد میشه ..........میرم بیرون نازی جوون ولی یکی طلبت باید در اولین فرصت بهم بدی فهمیدی ....امروز خیلی خوشکل شدی مثل هلو شدی .....برو بهرام برو باشه ......لطفا ...من رفتم بیرون در حیاط با سحر و شوهرش و مامانم منتظریم .....
بعد از لحظاتی چند مهران و نازنین به پیشواز مهموناشون اومدند و در حالیکه مهران همچنان گیج و منگول و سرمست از رویا و خواب زیبایی که توام خود ارضایش دیده بود و هنوز از تاثیراتش کاملا خارج نشده بود بادعوت به اومدن به درون منزل ..بلافاصله زیر شلیک توپ و تشر های مدل شیطون گونه سحر قرار گرفت
مهران خان ....چته واه هنوز هم در رویاهات موندی ها ...چیه بابا نیگاهی به ساعتت کن نزدیک ظهره ورئیس اداره اگاهی کنار همسرش هنوز که هنوزه بیدار نشده ....میگم مامانی حدس میزنم ..این مهران خانم ما که این همه مارو معطل کرد داشت خواب میدید ....من حدس میزنم تو خواب خود ارضایی می کرد ....
سحر دری وری نگو جلو اقا شهریار خوبیت نداره از این حرفا بزنی منم بلدم جوابتو بدم ولی رعایت شوهرتو می کنم

هههههه برو خوشکل اقا خانم ....خوابتم انگار خیلی شیرین بوده و ما اومدیم بیدارت کردیم حالت گرفته شده ...مگه نه ..شرط میبندم همین چن دقیقه قبل داشتی تو خواب جق میزدی ...ههههه.....اخه مگه کدوم ادم عاقلی با بودن چنین خوشکل بلایی مثل نازنین با انتنش ور میره ...ها ...شهی جوونم ازت عذر می خام من بامهران خانم و یا اغا مهران گاها کل کل می کنم و این جملاتمون بدونه منظور ه و بد تعبیرش نکن

نه عزیزم متوجهم ..اقا مهرانو اذیت نکن ..یادت باشه ایشون هم دوماد هستن و باید رعایتش کنی

قربون اون کلماتت شهریار جوون ..چشم رعایتش می کنم ..اطاعت هر چی شوهر جوونم بگه فقط در چند جمله خلاصش می کنم ...من حدس میزنم ...مهران خانم ما تو خواب یک چیزتمیز و خیلی خوشمزه یو می لیسید و نوش جون می کردو اون چیزه از اون خوشمزه هایی بوده که الان هم دوس داره در واقعیت بخوره و در کنارشم برای کامل کردن لذایذ و خوشیاش در خواب جقشم زده ..بابا دمت گرم مهران .خب حالا که این طور شد دست جمعی برای رئیس اداره اگاهی مون یه کف مرتب بزنید .....هههههههه

طاهره توو یه چیزی به دخترت سحر بگو ....شورشو دراورده ....به وقتش تلافی می کنم ....البته با اجازه اقا شهریار ....
دخترم ادبو رعایت کن ....مهران از دوستای خوب منه ..ناراحتش نکن ..
مامانی این مهران خیلی شیطونه ....در نبود شما ها خیلی دم تکون میده ..ولی من بخوبی از پسش بر میام عمرا نمی تونه شکستم بده
فقط بالا غیرتا مهران اعتراف کن که من حرفام و ادعاهام دروغ نبوده ....شاهدم دارم خوب نیگاه صورتش کنید ببیند اثار کمی کوفتگی روش مونده .....دیدی من چه خوب خواب باحالتو تعبیر کردم ..ها ...اقا مهران شکنجه گر اداره اگاهی ......ههههههههه
.............خیلی خب حق باتوه سحر خانم ..حالا شماها به من بگین این وقت روز و هولکی وچهار تایی به چه دلیلی اومدین و منو از ازاین خواب با حال و شیرین به زعم خودتون پروندین من قرار بود با ناز گل جونم ...نازنین خانم تا غروب امروز با هم در تخت خوابمون بمونیم و خلاصه یک دل سیر از هم بهره ببریم اینو گفتم که اونایی که حسودن ...حالشو ببرن ..البته با رخصت از شهریار خان..
نگاه مهران ابتدا به سحر رفت و سپس به طاهره و نازنین هم نیم نگاهی به معشوقه جدیدش یعنی بهرام کرد و تبسمی بر لبانش نقش بست و در این میون فقط شهریار نقش شنونده بیطرفو بازی می کرد و از این جملات مهران کمی تعجب می کرد ...و هر چی به مغز خودش فشار اورد چیزی حالیش نشد
بهرام جواب خوبی برای مهران به فکرش رسید و گفت
مهران حان در واقع اومدیم که خبر دعوت به جشن تولد صحرا رو به همسرت اطلاع بدیم خودتم دوس داری باهاش بیا و اگرم نتونستی با خودم میبرمش ....نازنین خانم جای خواهرمه و احترامش واجبه
بهرام با این کار با یک تیر دونشون زد هم بهونه سرزده اومدن شونو جور کرد وهم واسه نازنین برنامه ریخت که در جشن تولد صحرا ترتیبشو بده ولی در ذهنش غیر از نازنین ...سارا رو هم داشت ...مونده بود چه تصمیمی بگیره با هردوشون و یا یکیشون و یا هیچ کدوم ...و یاشایدم با نوشین ....چون هنوز مزه کردن کون تنگش رو از یادش دور نکرده بود ...بهرام انگار شب باشکوهی رو در انتظار داشت .ایا براش محقق میشد ؟ولی مهران هم هوس کرد که در این مراسم همسرشو تنها نزاره چون هم در مرخصی بود و هم پیش خودش فکر کرد که فرصت و فضای خوبیه در چنین شبی بلکه دستش به طاهره و یا سحر اتیش پاره و یا کیس دیگه برسه و عشق و حالی بکنه و در ضمن مواظب عشوه های کنترل نشده نازنین هم باشه چون این اواخر حس کرده بود که سرو گوشش کمی می جنبه ولی هنوز باور به این موضوع نداشت و نمی خواست قبل از اثبات قضاوت عجولانه ای داشته باشه ..مهران به نازنین دلبستگی خوبی پیدا کرده بود و تحمل خیانتشو اصلا نمی تونست داشته باشه ...
طاهره به خونه برگشت و بهرام هم رفت به کارای شخصیش در خیابون برسه و سحر و شهریار هم برای صرف ناهار به اتفاق عازم یک رستوران شیک و مدل بالا شدند علیرغم اصرار های زیاد.... طاهره دعوت دخترش و دومادشو واسه ناهار قبول نکرد و ترجیح داد که به شوهرش برسه ..سیامک در مرخصی ایام عید نوروز به سر میبرد و تنها در خونه مونده بود و استراحت می کرد..سیامک هنوز از شوک اتش سوزی انبار شرکت بیرون نیومده بود و ظاهرا به زعم و تصور و یا از روی کینه و حسادت مدیر شرکت ...سیامک متهم اصلی این حادثه قلمداد شده بود .....مدیر شرکت اقای مدبر با توجه به سابقه و تجربه اندکش و لیاقت و کارایی و محبوبیت بالایی که سیامک ازش بهره میبرد به سیامک کینه و حسادت میبرد و اگر پارتی بازی ها و توصیه های بالای مدیریتی در میون نبود بلاشک سیامک مدیر شرکت استان میشد و اقای مدبر حتی کوچک ترین نقشی در هیئت مدیره اش هم نمی تونست داشته باشه وسیامک این شرایطو فقط به خاطرعشقش طاهره قبول کرده بود که در جوار طاهره همسر عزیزش باشه وگرنه به راحتی میتونست در تهران بمونه وبالا ترین رده مدیریتی شرکت رو عهده دار بشه ..سیامک همه شرایط و ایزار و تجربه و کاریزمای احقای مدیریت رو دارا بود و طاهره همه این مشکلاتشو تازه گی فهمیده بود بود و بخوبی درک می کرد ودر درونش ازش رنج میبرد و در صدد راهی بود که به مشکل و گره اداری شوهرش کمک اساسی بکنه ....
سیامکم عشقم ....عزیز دلم...بازم تو فکر فرو رفتی ..لطفا خودتو از افکار و خیالات شرکتت دور کن...بسه دیگه ...لطفا به خودت و من نیگاه کن ..با این رفتارت منو هم واقعا نگران کردی ....به خدا دنیا ارزش این غصه و فشار های دنیایی رو نداره ....اصلا متوجه شدی که چند ین شب و روزه که منو نکردی و حتی نوازشم نکردی ....مگه من احساس ندارم شهوت نیاز جنسی ندارم ...ها ..پس تکلیف من چیه ...اصلا خداوند چرا زن رو خلق کرد که کنار مرد باشه و از تنهایش درش بیاره و به قول ملا ها و بزرگان دین لباسش بشه منظور از لباس در غم و غصه و شادی های همدیگه شریک باشن و به اتفاق کمک همدیگه باشن ...خب عزیزم بهت پیشنهاد می کنم ابتدا به خودت بیا و بعدشم یک دل سیر منو بکن و در انتها بهترین تصمیم رو میگیریم که شادی های زندگیمون و عشقمون و خوشبختی مون بیشتر و تکمیل تر بشه ...
اه عزیزم طاهره ..اگه تورو نداشتم واقعا زیر بار این همه فشار و تحقیر و اتهامات داغون و خورد میشدم ولی وجود نازنین تو برام یک گنج و نعمته و با بودن تو من هنوز ایستادم و نفس می کشم وزندگی می کنم حق باتوه ..من ازت معذرت میخام که باعث ناراحتی و بی توجهی به تو شدم ...عزیزم عزیزم ....دوست دارم ...بوسه هاتو نثارم کن که خیلی بهش نیاز دارم ....اووووی طاهره جوونم ......اه سیاه جوونم ....این طولانی ترین بوسه ای بود که تا حالا بهم دادین......اره طاهره ..واقعا لذت خاصی داشت ....منم ازش لذت بردم .......
عشقم سیاه جوون موافقی با هم بریم حموم ..اره عشقم موافقم ..پس سیاه جوون منو بغل کن و در اغوشت راهی حموم بشیم ..راستش چن روزه صحرا بهم گیر داده الا بلا باید در جشن تولدم شرکت کنی بد جوری اصرار می کنه ...علت این همه اصرارشو نمی فهمم ..ولی فقط میدونم یه جوری بهم نیگاه می کنه ..اگه مرد بود خیال می کردم که بهم نظر بد داره ولی صحرا یک دختره و سن و سال زیادی هم نداره و تازه شوهر هم داره و اگه نداشت تصور می کردم که دو جنسه س و لابد بهم حس و تمایل داره .....نمی دونم برم جشن تولدش یا نه ..نظرت چیه شوهر جوونم ...
اه عزیزم اختیار با خودته ....خب ظاهرا یک جشن تولد ساده س و اگه دوس داری برو ..راستش دوس داشتم باهات بیام ولی من در این شرایطی که قرار دارم به ارامش و سکوت و تفکر نیاز دارم ..برو عزیزم خوش بگذرون منم در غیاب تو سری به خواهرم فرانک میزنم ...

اوکی عزیزم...ولی من تنها نیستم سحر و شهریار و بهرام و مهران و نازنین هم باهام هستن ....فقط خواستم ازت اجازه بگیرم ...رخصت از شوهر خوب جز واجباته ...هههههه

اوکی همسر خوبم تو که اونقد خوشکل و خوردنی هستی که دلم میخاد با لباس زیر دوش ببرمت ولی من لخت میشم ...

اه سیاه جوون مگه میشه با لباس حموم بیام و زیر دوش لختش حال میده ..لطفا لختم کن ..

نه نه فقط خودم لخت میشم تو حتی با لباس هم شهوتی و زیبا هستی ...این پستونات زیر دوش اب و با بلوزی که تنته خیلی هوس انگیزه .....اه فقط چن لحظه بهم فرصت بده لخت بشم تا با همین لباسای خیست همه جاتو نواز ش و لمس کنم ....

اخیش سیاه جوون منو لخت کن ....یه جوریم

نوچ نوچ لختت نمی کنم ...عزیزدل سیامک ...عزیزم باور کن وقتی که با دست و زبون و لبام اندامتو با لباست می خورم و لمس می کنم و گاز میزنم خیلی خیلی لذت بخشه خصوصا پستونات و لپای کونت ....

اه سیاه جوون کم کم دارم بهت حق میدم عشق بازی زیر دوش با لباس خیلی باحاله اونم با کسی که دوسش داری .....اه عزیزم بهت اجازه میدم و اگه خودت مایلی کونمو بکنی .....سوراخ کونم در این لحظه منتظر فقط کیر توه .....اماده اش کن که سوراخم با گفتن مجوزی که از دهنم خارج شد بدجوری به خارش افتاده ...زود باش .. سیاه جوونم به داد سوراخ کونم برس .....
     
  
مرد

 
شهره خانم واقعا غافلگیرمون کردید این قسمت با و دو مهران به داستان زبان قاصره از این همه نبوغ نویسندگی تون دست شما درد نکنه
     
  
مرد

 
ممنون شهره خانم درخواستم رو قبول کردید و امروز گزاشتید خستگی از تنمون در رفت امروز با این تاپ چی بود داستان چی شد بودن سحر در داستان شده طراوت و شادابی داستان. حصور شاه دخت و طاهره هم موثر بود تو داستان همچنین مهران و نازنین و کارهای سحر با مهران خنده دار بود بهرام هم که مثل همیشه تو کف مونده
     
  ویرایش شده توسط: Azadealirza   
مرد

 
بسیار بسیارپر حرارت و خیلی داغ داغتر از قسمت قبل داغیش زیاد از حد بود بود آتیش زد ما رو
زنگ بزنید آتیش نشانی سوختیم بابا ترجیحا آتیش نشان سحر بیاد
خیلی خیلی ممنون خانم ازادمنشیان
     
  ویرایش شده توسط: Lotfeahmad   
مرد

 
azadmaneshian
وای شهره خانم چه کردید با این قسمت جدید واقعا سحر شیطون بلا و آتیش پاره چه میکنه در این داستان صد آفرین دارید شهره خانم ممنون از داستان زیبا و دل انگیزتون متشکرم
     
  
صفحه  صفحه 97 از 107:  « پیشین  1  ...  96  97  98  ...  106  107  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خاطرات بهرام و مامانش


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA