انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 26:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  25  26  پسین »

سکس مامانم با دوست داییم


مرد

 
سلام دوستان
از ابراز احساسات شما متشکرم . اینکه نظر شما عزیزان مثبت هست باعث افتخاره . اما هیچ کاری بی نقص نیست. اگر نکته تاریک و انتقادی وجود داره ممنون میشم منو در جریان قرار بدید.
     
  
مرد

 
عالییییییییییییییییییییییییییییییی
     
  
مرد

 
ادامه از نسرین
بعد از اینکه عشق حال من و سعید تموم شد از رو تخت بلند شدیم و رفتیم حموم و خودمونو شستیم و اومدیم لباس پوشیدیم. سعید اما لباس بیرون پوشید و رفت به سمت در آپارتمان که بره بیرون.
ن : کجا میری عشقم
س: دارم میرم بیرون خانومی یه دور بزنم. شاید برم شرکت حمید اینا.
ن : ای شیطون .چرا اونجا میری؟
س : می‌خوام برم براش تعریف کنم که از صبح که رفته بیرون ، زنش خوابیده زیرم و هی به من اصرار می‌کنه که بکنمش اما من نکردم. تازه چند بار زیرم ارضا شده و دوبارم واسم ساک زده و آبمو خورده
ن : وااای اینطوری که حرف میزنی دوباره حشرم میزنه بالا و مجبور میشم شب جلوی حمیدم یه بار دیگه برات ساک بزنم. آخخخخ بازم کیر می‌خوام.
س : باشه جنده خانم به موقعش یه کاری میکنم باهات که دیگه هوس کیر نکنی.
سعید رفت و من مشغول کارهای خونه شدم. در حین کار همش داشتم فکر میکردم امشب چه جلوی شوهر و داداشم چجوری باید با سعید بلاسم و اصلا وقت میکنیم بمال بمال انجام بدیم یا نه؟ البته اینکار رو سعید باید انجام میداد. باید بهم ثابت میکرد چقدر دل و جرات داره.
رفتم اتاق پسرم تا سری بهش بزنم. دیدم خوابه خوابه. ترسیدم نکنه مرده . تو خواب عمیق بود. اتاقشو جمع کردم و رفتم تو آشپزخونه. واسه شام یه قورمه سبزی توپ بار گذاشتم و ظرفهای ناهار رو شستم . دیگه کاری نداشتم. نزدیکای غروب بود. رفتم تو اتاقم تا برای امشب یه لباس خاص بپوشم. یه لباس بلند داشتم که زیاد تنگ نبود اما واسه من با این برآمدگیهایی که داشتم ... از یه وجب بالای سینه ها بود تا پایین که نزدیک مچ پا بود. جنس پارچه اش هم از این براقهای لیز بود. طرح پارچه هم سفید بود با گل‌های قرمز و بنفش. اول بدون سوتین پوشیدم دیدم خیلی تابلو میشه سینه هام. پس درش آوردم و یه سوتین سرمه ای پوشیدم که سینه های گندمو بتونه جمع کنه و شرت ست اونم پوشیدم و دوباره لباس رو پوشیدم. این دفعه بهتر شده بود. لباسه از بالای لگنم هم کمی گشادتر از بقیه جاها بود ولی مگه میشه این کون گنده رو پوشوند. یه گن داشتم که مثل شلوارک بود لباس رو دادم بالا و گن رو پوشیدم و لباس رو انداختم پایین. خودمو تو آینه دیدم. کمی کونمو جمع کرده بود ولی بازم اینقدری سکسی بود که سعید رو حال بیاره. البته تصمیم داشتم اولش با این لباس تابلو نباشم ، بعدش که دیدم اوضاع جوره برم این گن رو دربیارم. بستگی به اوضاع و میزان توجه شوهر و داداشم داشت.
یه آرایش خیلی لایت هم کردم و موهامو دم اسبی بستم.
ساعت حدودا نزدیک نه بود که حمید و محمود همراه سعید اومدند خونه. من تو آشپزخونه داشتم میز شام رو میچیدم . از اونجایی که امشب بیشتر از نیم ساعت دیرتر اومده بودن از سر کار بایستی به راست میومدن سر میز . وقتی رفتم به استقبالشون از قیافه حمید و محمود مشخص بود که خیلی خسته هستند. سعید عقب تر از همه بود و تا منو دید یه چشمک زد و لباشو آروم گاز گرفت. اما حمید و محمود به خاطر خستگی زیاد متوجه سر و وضعم نشدن. اونا رفتن لباس عوض کنن و بیان واسه شام. سر شام ، داداش در مورد روز کاری سختشون تو ضیحات میداد. بعد که حرفاش تموم شد
س : امشب تو این خونه انگار اسپری خواب آور زدن. اون از اشکان که هر چی منو محمود صداش کردیم بیدار نشد اینم از حمید خان و داش محمود که سر میز به جای غذا خوردن دارن چرت میزنم
م : خوب با این روز سخت کاری که ما داشتیم و خونه برگشتنی هم جنابعالی گیر دادی کلی ما رو پیاده آوردی که از ترکیه برامون تعریف کنی آخه حالی به آدم میمونه نه وا... احوالی به آدم میمونه نه با ا...
س: خوب خودتون خواستید دیگه . هی سوال میپرسید ، منم جواب دادم . به خودمون اومدیم دیدیم کلی راه اومدیم.
ح : من که جنازم . بعد از شام خودتون منو برسونید به تختخواب
ن : شما که همیشه خسته ای. امشبم ناپرهیزی کردی و پیاده روی هم داشتی دیگه واسم شوهر بشو نیستی
سعید اومد سوتیمو جمع کنه
س : اما معلومه حمید خان جوونیاش واسه خودش یلی بوده. با این همه خستگی کار تو مدرسه و شرکت خوب پا به پای ما راه اومد. منم بودم دیگه واسم جونی نمیموند
ن ( رو به سعید) : انگار این اسپری خواب آور رو شما تاثیری نداشته
س: نههه ، تازه وارد خونه که شدم سر حالترم شدم.
ن : چطووور؟
س : منم امروز روز سنگین و پر کاری داشتم اما خوب وقتی بوی غذای به این خوشمزگی به آدم میخوره ، دیگه کلا خواب از سرش می‌پره. خوش به حال حمید خان با داشتن همچین همسری. امیدوارم وقتی قصد ازدواج داشتم همچین همسری گیر منم بیاد
از حرفهای دو پهلوی سعید خندم گرفته بود . تازه کلی هم این دو تا بدبخت رو پیاده کشونده بود دنبال خودش و خستشون کرده بود. وای که این پسر چقدر زرنگ و جونور بود و من خبر نداشتم.
ن : خواهش میکنم. دیگه خجالتم نده. اگر پسر خوبی باشی یه فکری به حالت میکنم.
بعد از شام محمود رفت و یه بالش انداخت جلوی تلویزیون و داشت فوتبال میدید. حمید هم که جدی جدی سر میز خوابش برده بود. منم رفتم تو اتاق و این گن تنگ لعنتی و سوتین رو درآوردم و رفتم تو آشپزخونه مشغول جمع کردن میز شدم . یه دفعه احساس کردم سعید پشت سرمه. از تنگ بودن فضای پشت سر من استفاده کرده بود و خودشو چسبونده بود به من. سرک کشید دیدم سر حمید که رو میزه به سمت مخالف ماست و محمود هم رو زمین دراز کشیده بود و حواسش به تلویزیون . سعید قشنگ منو بغل کرده بود و داشت کیر سیخ شدشو میماله به کونم و با دستاشم داشت سینه هامو میمالوند. سرمو برگردوندمو لبامون به هم چسبید. یه مقدار که لب خوری کردیم
ن: سعید جون نکن داری دیوونم می‌کنی
س: من دارم دیوونت میکنم یا تو با این لباست؟ تازه بعد از شام هم رفتی تو اتاق و برگشتی انگار کون و سینه ات گنده تر شده.
ن: بی شرف پس متوجه شدی
س : پس چی . فکر کردی منم مثل اینا گیجم؟
ن : نه خیر اتفاقا تنها کسی که تو این خونه بهش میشه گفت مرد و حواسش جمعه تویی عشقم.
دوباره یه لب کوتاه از هم گرفتیم. داشتیم بمال بمال میکردیم و لاس می‌زدیم که یه دفعه از اتاق اشکان صدا یه جیغ بلند اومد. سعید فورا پرید اونور منو و یه بشقاب خورشت برداشت گرفت سمتم که مثلا داره کمکم می‌کنه. حمید و محمود هم از سرجاشون پریدم و همه با هم دویدیم سمت اتاق اشکان. حمید فورا رفت رو تخت اشکانو بغلش کرد. محمود هم دم تخت وایساده بود. من و سعید هم کنار همدیگه و پشت سر محمود بودیم. خیالمون که راحت شد اشکان خواب دیده ، احساس کردم سعید عوضی کف دستشو گذاشته روی کون منو داره منو میماله. البته من از این تیز بازی سعید خوشم اومده بود اما برای اینکه تابلو نشین باید کاری میکردم. گفتم میرم آب بیارم تا اینطوری از دست این سعید عوضی فرار کنم و تو کف بزارمش. آب آوردم و دادم به حمید تا باهاش اشکانو سر حال کنه. بعد رفتم سرجای قبلیم بغل دست سعید و شروع کردم از روی شلوار کیرشو مالوندن. سعیدم با اون کیر همیشه شقش داشت حال میکرد با اینکارم.
دیگه حال اشکان که روبراه شد همگی تصمیم گرفتیم بریم بخوابیم. البته من قبل از خواب اشکانو بردم تو آشپزخونه و بهش شامشو دادم. داداش و شوهرم هم که رفتم تو اتاقشون و در رو بستن.
اشکان داشت شام میخورد و منم روبروش ایستاده بودم و داشتم نگاش میکردم. سعید یه صندلی گذاشته بود پشت سرم و نشسته بود روش. به دفعه دو طرف پهلومو گرفت و منو کشید سمت خودش و در نهایت منو نشوند رو کیر شقه رو بالاش. همزمان هم داشت میگفت بیا بشین نسرین جان خسته میشی. منم با کونم یه حرکت دورانی رو کیرش دادم و آروم گفتم : تو نگران خستگی من یا این کیر شق شدت کیر کلفت عوضی
بعد با هم خندیدیم و از رو کیرش بلند شدم برگشتم سمتش و گفتم همینطوری شق نگهش دار تا فردا که کلی باهاش کار دارم. بعد بلندتر گفتم من میرم بخوابم . شما دو تا هم برید دیگه بخوابید که فردا کلی کار داریم. شب به خیر
و رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم رو تخت و داشتم به فردا فکر میکردم و کم کم خوابم برد.
     
  
↓ Advertisement ↓

 
     
  

 
قشنگ بود مرسی
غریبه ترین آشنا در میان دوستان
     
  
مرد

 
     
  
مرد

 
ادامه از نسرین
اون شب قبل از خواب تصمیم گرفتم که کار رو تموم کنم. میخواستم صبح به سعید برسونم که امروز خودمو آماده کردم برای سکس کامل . شب خوابیدم و صبح که بیدار شدم هیجان خاصی داشتم. البته اتفاق جدیدی برام نبود اما به خاطر احساسی که به سعید داشتم ، خوابیدن با اون این حس هیجانی رو به وجود میآورد. سعید هم با شوهر و داداشم آماده شده بود بره بیرون. یه لحظه که حواس اون دو تا نبود به اشاره دستها و گزیدن لبم به سعید حالی کردم که برنامه امروز خیلی مفصله .
احساس کردم سعید یه مقدار شنگول شده . بعد از رفتن اونا رفتم اشکان رو بیدار کردم و صبحونه اشو دادم. آمادش کردم بردمش سر خیابون سوار سرویس بشه.سرویس رسید و رانندش که اسمش رضا بود پیاده شد و اومد به سمتمون. سلام علیک کردیم
ر: چطوری نسرین خانم ؟دیگه ما رو تحویل نمیگیری؟
به اشکان گفتم بشین تو ماشین تا من با آقا رضا صحبت کنم. بعد از سوار شدن اشکان ، با حالت نیمه جدی گفتم
ن : رضا جان بارها گفتم جلوی اشکان رعایت کن
ر : چشم چشم ببخش حواسم نبود وقتی دیدمت دیگه حواسم از اشکان پرت شد. اما خوب قبلاً باهام مهربونتر بودی
ن: قبلاً بله اما دیگه قرار گذاشتیم همیشگی نباشه. مگه نه؟
ر : آره درسته اما ما هم دل داریم دیگه. با خودت نمیگی منو وابسته خودت کردی ؟
ن : قرار بعدی هم این بود که احساسی بینمون نباشه. فقط اون روز رو به حساب یه اتفاق بذاری.
ر : اینم درسته ولی بالاخره دل هست دیگه . نمیشه کاریش کرد . تو هم اینقدر با من نا مهربونی نکن. خودت میدونی که پسر خوبی هستم و هیچوقت نخواستم اذیتت کنم و چقدر وقت گذاشتم تا تونستم نظرتو جلب کنم. با ما به از این باش
ن : می‌دونم پسر خوبی هستی. منم ازت بدم نمیاد اما مثل تو احساساتی نشدم. حالا هم پسر خوبی باش و زود برو تا بچم دیرش نشده. بعدا یه فکری به حالت میکنم.
با هم خدا حافظی کردیم و رفت سوار شد و راه افتاد. این رضا یه جوون نزدیک سی ساله و یه سالی میشد زنشو طلاق داده بود. خیلی سعی کرد با من ارتباط برقرار کنه که منم بهش پا نمی‌دادم. اما یه بار که هنوز با سعید آشنا نشده بودم و خیلی تو کف بودم بهش نخ دادم و ارتباط ما شروع شد. اکثرا در حد لاسیدن و یکبار هم تو راهرو خونمون مالیدن کوتاه بود . یه بارم که خیلی شهوتی بودم چون باهاش چند بار بیرون رفته بودم و مقداری اطمینان پیدا کرده بودم تو خونه خودمون یه سکس خوب داشتم. البته خیلی طولانی نبود اما واسه منه کف کیر بد هم نبود . حداقل ارضام کرده بود. ولی دیگه بهش رو ندادم. حالا یه بار بهش پا دادم فکر کرده هر وقت سیخ کنه می‌تونه بپره رو من. اما من سعید رو داشتم که عاشقش بودمو و از هر لحاظی از این پسره بهتر بود
خلاصه رفتم خونه و یه راست رفتم لباسمو درآوردم و پریدم تو حموم . یه دوش کوتاه گرفتم تا هم خوابم کامل بپره و به خاطر بمال بمال دیشب خیس کرده بودم و کمی عرق داشتم تمیز هم بشم.
از حموم که اومدم بیرون رفتم جلوی آینه و یه آرایش خیلی غلیظ کردم. یه شورت از اینا که فقط چندتا نخ هست و کوسمو یه مثل توری میپوشوند پام کردم . سوتین ست همون شرت رو هم پوشیدم. اون لباس خواب معروف رو هم از جاساز درآوردم و پوشیدم. جلوی آینه یه چرخی زدم و خودمو برانداز کردم. یه لنز کم داشتم . اول لنزی که قبلاً استفاده کرده بودم گذاشتم اما عوض کردم و یه لنز داشتم که رنگ چشمامو سبز نشون میداد گذاشتم. عجب چیزی شدم. سعید چیکار میکرد باهام اگه منو با این تیپ میدید. خودم چه حالی قرار بود بکنم. هنوز سکس کامل نداشتیم اما چندبار منو ارضا کرده بود. فکر کن اون کیر کلفتت میرفت تو کوسم.
رفتم تو حال نشستم منتظر تا عشقم بیاد. بهش زنگ زدم که خودشو زودتر برسونه. گفت تا چند دقیقه دیگه میرسه . حدود ده دقیقه بعد زنگ خونه به صدا دراومد و جواب دادم. مطمئن که شدم سعیده ، اف اف رو زدم و در آپارتمان باز کردم تا زود وارد شه. اومد تو و در رو بست. تا منو با اون تیپ دید دو دقیقه فقط زول زد بهم. بعد یه خودش اومد و یه سمتم حرکت کرد. منم رفتم سمتش و تا بهم رسیدیم تو بغلش جا گرفتم.
تو صورت هم نگاه کردیم و لبامون تو هم قفل شد.بعد از پنج دقیقه بوسیدن و خوردن لبای هم از هم جدا شدیم.
ن: ببین سعید جون امروز اولین سکس کاملمون رو میخوایم انجام بدیم. می‌خوام امروز نقش دوست دخترتو داشته باشم که البته شوهرم دارم اما از دفعه های بعد دیگه میشم زنت و کامل مال تو میشم.
س : یعنی از این که شوهر داری ولی با دوست پسرت میخوای سکس کنی لذت میبری؟
ن: آررره . خیلی . اینکه بدونم زن یکی دیگه هستم ولی زیر یکی دیگه می‌خوابم دیوونم میکنه
س : باشه . هر چی تو بخوای خوشگلم.
بازم لبامون رفت رو هم و سعید شروع کرد با دستاش کونمو ماساژ دادن. منم دستمو بردم سمت جلوی شلوارش و از رو شلوار کیرشو مالوندن. چه بمال بمالی بود.
     
  

 
     
  

 
دوست عزیز منتقد داستانت بودم. منظورم اینه که ایراد گرفتم و گفتم جالب نیست بهت. اما الان داستانت عالی شده. واقعا لذت میبرم از خوندنشگ منتظر قسمتهای بعدی هستم. سپاس
     
  
مرد

 
ممنون از دو دوست گرامی . این که یک مخاطب منتقد نظرش مثبت میشه همیشه و برای هر کسی که کاری رو شروع کرده ، یک موفقیت به حساب میاد.امیدوارم سیر داستان موفقیت آمیز پیش بره. ممنون
     
  
صفحه  صفحه 6 از 26:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  25  26  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

سکس مامانم با دوست داییم


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA