انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 11 از 14:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  14  پسین »

غرق در لذت بي انتهاي سكس


مرد

 
فصل چهارم قسمت سوم(ياس)

همونجور كه هانيه باهام شرط بسته بود اون زودتر تونسته بود نيمارو رام كنه بچم از روي مادرش خجالت ميكشيد يكم اما مگه ميشه از اين لذت گذشت تا اينجاي كار خوب پيش رفته بودن هانيه تونسته بود براي نيما ساك بزنه و با برنامه ريزي كه كرده بود تا اخر هفته كصش به وصال كير پسرش ميرسه فهميدم اگر آب باشه هانيه هم شناگره خوبيه،خب نيما كه حل شده بود تصميم داشتم يه برنامه سفر بچينم دوتايي منو ياس تو سفر ديگه تير اخرو بزنم دوتا بليط گرفتم برا فرانسه ميدونستم پاريسو دوس داره و راهي شديم....
ياس:ميگم عمو ولي واقعا هركي ندونه فكر ميكنه ما دوست پسر دوست دختريم انقدر كه دوتايي ميريم اينور اونور الانم كه مسافرت خارجي چرا مامان اينارو نياوردي؟
ميلاد:دوست داشتم با ياسي خانومم دوتايي باشيم بده؟
ياس:نه من كه از خدامه ميدوني كه چقدر دوستت دارم....
ميلاد:منم دوستت دارم خوشگل خانوميه من
رسيديم و اتاق گرفتم از قصد اتاقي گرفتم كه فقط يه تخت دونفره داشته باشه....
ياس:اوم قراره هر دومون رو اين تخت بخوابيم؟
ميلاد:اره مشكل داري؟مثلا تو اينجا دوست دخترمي ها كنارم نميخوابي؟
ياس:جون بابا چ دوست پسر سكسي اي هر دختري از خداشه كنارت بخوابه تو خبر نداري....
چرتو پرت ميگفتيم و ميخنديديم....كسخلمون زده بود بيرون....
شب شد رفتيم ي رستوران شيك استيك گراز زديم با شراب قرمز بسيار رمانتيك و سكسي انگاري اونم دوست داشت براي مدتي ام كه شده واقعا نقش دوست پسرشو بازي كنم دست تو دست هم تو خيابان هاي پاريس قدم ميزديم اونجا يه دوستي داشتم يك شب دعوتموه كرد به مهمانيش اونجا اكثرا زوج بودن همه دست ب دست هم با موزيك ملايمي وسط مشغول رقص بودن من و ياس تا الان تماشا گر بوديم احساس كردم ياس دوس داره باهم بريم و مثل اون زوج ها برقصيم پاشدم و خودمو زدم به اون راه و نقش بازي كه مثلا انگار اونو نميشناسم دست دراز كردم و گفتم دوشيزه ياس افتخار اين رقصو به بنده ميدين؟
اونم دستشو گذاشت تو دستم و گفت يس مستر ميلاد
بوسه اي به دستش زدم و رفتيم وسط و عاشقانه شروع به رقص كرديم تا اينكه اصلا نفهميديم كي و جچوري لبامون به هم گره خورد ياس كه به خودش اومد سريع لباشو از لبام جدا كردو با يه ببخشيد دويد سمت سرويس بهداشتي.
رفتم سراغش پشت در وايسادم تا بياد بيرون تقريبا خيلي زمان برد كه اومد چشماشو از چشمام ميدزديد خجالت ميكشيد اونم بخاطره شرم و حيايي بود كه داشت درست بزرگش كرده بودم
بدون حرفي وارد اتاق شديم ياس رفت تو تراس نشست دوتا ليوان شامپاين ريختم و رفتم پيشش گفتم چطور بود؟
ياس:با صداي ضعيف چي چطور بود عمو
ميلاد:عمو چيه من اينجا نقش دوست پسره تورو دارم
ياس:ببخش منو واي من چيكار كردم منو ببخش
چجوري تو روي هانيه نگاه كنم....
بغلش كردم گفتم چيو ببخشم كاره اشتباهي نكردي كه
ياس:چرا ولي باور كن اصلا نفهميدم چيشد
ميلاد:باورم ميشه چون من خودمم نفهمبدم چيشد ولي اون لحظه برام خيلي حس قشنگي داشت
ياس:يعني تو ناراحت نشدي؟
ميلاد:ديوونه شدي بعدم مگه قرار نبود اينجا دوست پسر دوست دختره هم باشيم خب فكر كنم يه بوسه ديگه به جايي بر نخوره نظرت؟
ياس:اي كاش....
ميلاد:حرفتو نخور بريز بيرون هرچي تو دلته
ياس:كاش تايمش كمي بيشتر بود پس اين حرفو با خجالت زد....
ميلاد:نگاهش كردم و گفتم كاش نداره و لبامو گذاشتم رو لباش و اونم حسابي همراهي كرد نيم ساعتي تو تراس بغلم نشسته بود و در حال لب گرفتن بوديم بعد كه لبامون جدا شد گفتم بيا اينم طولانيش به نگاه بهم كرد و گفت خيلي دوستت دارم....
پاشدم رفتم مسواك زدم و اماده شدم براي خواب لباسامم همرو كندم فقط شورت پام بود رفتم رو تخت و صدا زدم دوس دختره من نميخاد بياد كنار اقاش لا لا كنه يهو ديدم ياس با يه لباس خواب حرير سفيد كه زيرش هم هيچي نپوشيده بود و از بس لباس نازك بود قشنگ اندامش نمايان بود و اومد كنارم دراز كشيد يكم باز ازم لب گرفت و پشتشو كرد و خوابيديم يكم گذشت....
ياس:ميلاد
ميلاد:جان ميلاد عشقم
ياس:ميزاري منم مثل بهار بيام تو بغلت و سرمو بزارم رو سينت بخوابم؟
ميلاد:اصلا اجازه گرفتن نميخاد عزيزدلم اغوش من هميشه براي تو بازه و اومد تو بغلم و تا صب تو بغلم خوابيد صب پاشدم رفتم حمام ديدم ياسي هم بيدار شد گفتم بيا توام دوش بگير تا بريم صبحانه بخوريم....
يكم دو دل بود كه خودم رفتم دستشو كشيدم اوردمش تو حموم لباس خوابش هم اومدم در بيارم گفت اخه زيرش لختم گفتم اشكال نداره با منم ازين حرفا داري مگه ميخاي منم كامل لخت بشم كه توام راحت باشي و تو همين هين شورتم و دراوردم سعي ميكرد به كيرم نگاه نكنه اما نميتونست هي نگاهش ميخورد بهش بعدم باهم رفتيم زير دوش و از پشت بغلش كردم ضربان قلبشو حس ميكردم خيلي تند ميزد مخصوصن وقتي كه دستم خورد به سينه هاش سينه هاي درشت و ابداري داشت سايز75 وقتي دوتا سينه هاشو از پشت گرفتم و شروع كردم ماليدم احساس كردم پاهاش سست شد بعدم ي دستمو رسوندم به كسش و همونجوري از پشت سينه و كصش و ميماليدم و گردن ى گوششو ميخوردم ديگه نتونست رو پاش وايسه نشست و قشنگ صورتش رو به روي كيرم قرار گرفت يه نگاهي به من كردو به نگاهي به كيرم سرمو به علامت تاييد يه تكون دادم و دست انداخت كيرمو گرفت و كرد تو دهنش
واي كه چه حالي بود شروع كرد ساك زدن يكم كه ساك زد بلندش كردم بردم انداختمش روي تخت رفتم لاي پاهاش كصش به مامانش رفته بود شروع كردم حسابي خوردن تا اينكه با لرزشي شديد و صدايي خفيف ارضا شد رفتم روش ازش لب گرفتم كيرمم لاي پاهاش تكون ميدادم تا اينكه خودش با دستاش كيرمو گرفت و فرستاد تو كصش واي كه چقدر داغ بود اصلا مهم نبود برام كه چرا پرده نداشت يا اون لحظه اصلا بهش فكر نكردم و با قدرت روش تلنبه ميزدم كه همزمان باهم ارضا شديم منم ابمو روي سينه هاش خالي كردم و در اغوش هم تا صب يه خواب شيرين كرديم.....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
فصل چهارم قسمت چهارم(نيما)

با رابطه اي كه بين منو ياس شكل گرفت
حسابي ياس عاشق من شده بود....
اين دنيايي كه پا گزاشته بود داخش دنياي وسيعي بود....
براش تازگي داشت و حس هيجانش و برانگيخته ميكرد....
اونم كه يه دختر جوان تو اوج شهوت و نياز هاي جنسي كسيو پيدا كرده بود كه راحت ميتونست بهش اعتماد كنه و خودشو در اختيارش قرار بده....
و اون مدت كه پاريس بوديم حسابي برام سنگ تموم گزاشت و منم متقابلا حال و انرژي خوبي بهش دادم....
حتي ديگه صلاح ديدم واقعيت زندگيشو بهش بگم
وقتي فهميد من پدره واقعيشم كلي تو بغل هم گريه كرديم و به رابطه ي شيرين پدر دختريمون ادامه داديم....
با حس پيروزمندانه اي وارد كشور شديم و هانيه اومده بود فرودگاه دنبالمون و از چهرمون همون اول تا تهه ماجرارو خوند و با چشمكش بهم فهموند....
هانيه ام تو اين مدت رو نيما كار كرده بود و بالاخره مادر و پسر به وصال هم در اومدن و بدناشون باهم يكي شد و پسرم كيرشو فرو كرده بود تو كص مادرش مني كه تجربه سكس با مادرو داشتم ميدونستم چه لذت بي انتهايي برده....
البته من و ياس هم دست كمي ازشون نداشتيم اون به خيالش با عموش سكس كرده بود و بعدم كه فهميد من پدرشم و با اين واقعيت كنار اومد البته ب گفته خودش اين همه سال فقط ب اسم عموش بودم ولي عين يه پدر واقعي بودم براش....
و من دختره خودمو گاييده بودم يه كص جوان شاداب....
حالا كه نيما و ياس اوكي شده بودن حالا بايد يه جوري باهم ديگه رو به رو ميشديم قرار شد ي روز كه با نيما رو كار بودن من به همراه ياس بيام و مثلا مچشونو بگيرم و ياسم كه قطعا ديدن اين صحنه تو شوكه سريع تا تنور داغه نونو بچسبونيم خلاصه روز موعود فرا رسيد من الكي به يه بهونه اي با ياس زدم بيرون و منتظر بودم هانيه پيام بده برگردم خونه پيام كه اومد راهي خونه شدم با ياس وارد شديم صداي اه اه خفيفي ب گوش رسيد يه نگاهي به هم كرديمو اهسته رفتيم سمت اتاق خواب منو هاني من كه ميدونستم چه خبره اما ياس با ديدن اين صحنه شاخ دراورده بود وقتي وارد اتاق شدم طفلك نيما از ترس نزديك بود بشاشه به خودش كه وقتي برخورد منو ديد اروم شد گفنم چيه پسر بدو بيا كص مامانتو همينجوري ول كردي بيا بكن توش سيراب كن كص مامانتو كشيدمش روي هاني و كيرشو خودم فرستادم تو هنوز هنگ بود ياس كه بدتر پاشدم ياسو كشيدم روي تخت و شروع كردم ازش لب گرفتن ي نگاه به هانيه كردو هانيه بهش گفت راحت باش عزيزم لختش كردم و خوابوندمش كنار هانيه و منم كنار نيما مشغول گاييدن ياس شدم يكم بعد زدم پشت نيما گفتم بيا جاهامون عوض اونم از خداش اومد لاي پاهاي ياس خواهرش و كيرشو كرد داخل حالا نزن كي بزن منم هانيرو شروع كردم كردن بعدم نوبتي هم هانيه هم ياسو با نيما دوتايي همزمان از كص و كون گاييديم قشنگ ديگه رومون به روي هم باز شده بود و رضايتو ميشد تو چشماي نيما و ياس ديد فكرشم نميكردن چنين پدر و مادر پايه اي داشته باشن....
فقط مونده بود بهار كوچولوم دختره نازم با مشورت با هانيه و نيما و ياس تصميم بر اين شد كه وفتي به سن قانوني رسيد اونم بياريم تو بازي چيزي نمونده بود يك سال ديگه ميشد هجده سالش و ياس ميگفت شما خيالتون راحت دختره شيطونيه خودم ميارمش تو بازي....
خلاصه سكس خانودگي ما شكل گرفت البته هموز جمع كامل نشده بود ولي ميشد از الان تكميل شده ديدش از اونروز ديگه تو هر فرصتي سكس ميكرديم يا همه باهم يا من با ياس نيما با هانيه يا من با هانيه نيما با ياس مشغول بوديم شديد تا روز تولد هجده سالگي بهار ياس مارو سوپرايز ميكنه و بهار كوچولومو به جمع ما اضافه ميكنه که بابا میلادش الهی فدای اون کون و کصه صورتی کوچولوش که لای پاهاش خودنمایی مبکرد بدون ذره ای مو كه البته فقط كونش قابل استفاده بود اما همونم يه دنيايي بود براي خودش كون تنگ و صفر يه دختر هجده ساله با اينكه خيلي دوست داشتم صفر كونشو خودم باز كنم ولي گفتم ميدونو خالي كنم بدم دست جوان ها من صفر هاي زيادي تو زندگيم باز كرده بودم نوبتي ام باشه نوبت جا نشينم پسرم نيماس....
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
فصل چهارم قسمت پنجم(فرا تر از ابر ها)

مدت ها گذشت و ديگه سكس خانوادگي برامون عادي شده بود....
بازم فكراي پليد اومد به ذهنم كه باز يه تنوعي به سكس خانوادگيمون بدم....
قصد داشتم مامان سارا،مهناز،مهشيد حتي مادر و خواهر هانيه اونام بيارم تو بازي اونام كه غريبه نبودن....
خلاصه زدو همه چيز خوب پيش رفت مامان سارا وارد جمع شد با اينكه ديگه پير شده بود ولي باز تو اون جمع بين جوونا حرف اولو ميزد و اونجا نيما براي اولين بار با مادر بزرگش و عمه هاش مهشيد و مهناز سكس ميكنه و حتي بعده ها حديث خواهره هانيه و مادرش هم اورديم اونام از خداشون همه چيز خوب بود ولي ب اين فكر نكرده بودم كه اين همه زنو منو نيما دوتايي چجوري سيرشون كنيم براي همين نقشه كشيديم مهران شوهر مهشيد و شوهر مهنازم اورديم تو جمع پسر مهشيدم مردي شده بود اونم اومد عمو و زن عمورو اورديم،دايي سهراب و خانوادش الان ديگه تعدا خوب بود زنا هيچ موقع بي كير نميموندن و البته ماعم بدون كص و كون نمونديم و روز به روز سكسمون گسترده تر ميشد تا زدو ياس هم ازدواج كرد شوهره اونم بعده ها به جمع ما پيوست حتي عروسم زن نيما
و بعده ها شوهره بهار و روز به روز اين جمع سكسي و اين سكس خانوادگي گسترش يافت تا جايي كه كله طايفرو در بر گرفت و حاج ميلاد شد بيان گزار بزرگترين سكس خانوادگي دنيا و همينجور ما پير ميشديم و جوان ها جاي مارو ميگرفتن همشون بچه ها و نوه هام بودن از تماشاشون لذت ميبردم
و بالاخره بعد از گذر ثانيه ها،دقيقه ها،ساعت ها، هفته ها،ماه ها، و سال ها زندگي سكسي،بزرگ مرد خاندان ميلاد خان در سن ۸۵ سالگي روي كص جان به جان افرين تسليم ميكنه و ريق رحمتو سر ميكشه و دنيا ميماند و سكسي كه بنيان گزاري كرده بود كه داشت روز به روز گسترده تر ميشد و بچه ها و نوه هاي ميلاد خان جا پاي پدر بزرگشون گذاشتن و باز هم غرق در لذت بي انتهاي سكس....

اين داستان ادامه دارد....

پايان فصل چهارم
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
دوستان ارادت

فصل چهارم هم به پايان رسيد اميدواردم لذت برده باشيد

ممنون از همراهي گرم همه عزيزان

با آرزوي بهترين ها براتون🌹
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
******

گر کسی گوید که بهر عشق بحر دل چرا شوریده و شیدا شود؟
تو جوابش ده که: اندر شوق بحر قطره بی آرام و ناپروا شود

******
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
ممنون از داستانت و پشتكارت. خيلي خوب و سريع داستان رو نوشتي و معطل نكردي. به نظر من تا همينجا كافي هست و البته بازم ميگم نظر من بر اينه كه ادامه دادن اين داستان يعني نابودي كل داستان. اين نظر منه و بقيه و حتي خود شما شايد نظر ديگه داشته باشيد. داستان در اوج لذت تموم شد و ادامه دادن داستان احتمال دارد تكراري محسوب بشه
     
  
مرد

 
azerakhsh_38
درود بر شما
ممنون از نظر و پيشنهاده شما

اين داستان قرار بود در دو فصل نوشته بشه اما با روند خوبي كه داستان پيش رفت و انرژي خوب عزيزان ادامه پيدا كرد....

براي من اول از همه احترام به مخاطبم مهمه و كاره بي كيفيت اپلود نخواهم كرد

نوشتن فصل پنجم داستان استارت خورده و سعي دارم ايده هاي نو و داستاني جذاب رو پيش ببرم اميدوارم خوب پيش بره و باز هم قوي و پرقدرت ادامه بديم....

با آرزوي بهترين ها براي شما🌹
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ی ایمان شد تا باد چنین بادا

ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد

باز ان سلیمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم خستی در بر رخ ما بستی

غمخواره یاران شد تا باد چنین بادا

هم باده جدا خوردی هم عیش جدا کردی

نک سرده ی مهمان شد تا باد چنین بادا

زان طلعت شاهانه زان مشعله خانه

هر گوشه چو میدان شد تا باد چنین بادا

زان خشم دروغینش زان شیوه شیرینش

عالم شکرستان شد تا باد چنین بادا

شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد

خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  ویرایش شده توسط: Kiing   
مرد

 
ی سکس کم سن میزاشتی جنست جور بشه
     
  
مرد

 
دوستان ارادت

ممنون از نظرات،انتقادات و پیشنهادهای شما عزیزان

به زودی منتظر فصل پنجم داستان باشید اتفاقات جالبی در پیشه قوی و پر قدرت....

با آرزوی بهترین ها برای شما🌹
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  ویرایش شده توسط: Kiing   
صفحه  صفحه 11 از 14:  « پیشین  1  ...  10  11  12  13  14  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

غرق در لذت بي انتهاي سكس


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA