انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
ایران
  
صفحه  صفحه 5 از 43:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  43  پسین »

Guilan | گیلان


مرد

 
شعر گیلکی بهار اَمَدَره

بَدی بَهار بَمَه
هَلی دار ، تی تی بوده
می تاج سر بیرون بَمَه
بَدی
چیشنَک زاکون
هوا دَرَن
دامون دَرَن
واز واز کونَن
آواز خَوانَن
بَدی
می شهر مئن
می قلب ِ مئن
بهار بَمَه
بَدی
او چیشکنه ی
او شوکوله ی
بیرون بَمَه
بَدی
او وَرفونَم او بَودَره
بَدی
می قلب ِ مئن شو خوتَره
اوُ گیله مرد اوُ گیله زن
بهار اَمَدَره
وقتُ کار اَمَدَره ................

( کاوه مولایی 8 اسفند 90)


......................................


ترجمه پارسی

بهار می آید


می بینی بهار آمد
درخت آلوچه ( گوجه سبز) شکوفه زده
تاج سر من دوباره متولد شده
می بینی
بچه های گنجشک
پرواز می کنند
در جنگل
خوشحالند و آواز می خوانند
می بینی
شهر مرا
قلب مرا
بهار را می بینی
می بینی
آن گنجشک را
آن سنجاب را
بیرون می آیند
می بینی
برف ها آب می شوند
می بینی
دوباره فصل تازه در پیش است و فصل کهنه به خاطرات می پیوند
ای مرد گیلانی ، ای زن گیلانی
بهار آماده است
وقت کار آماده است
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
ازالان سعی میشه مفاخرگیلان اینجامعرفی بشن
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
سايه کیست؟

هوشنگ ابتهاج [ ه. الف. سايه]، نوه ابراهيم خان ابتهاج المک رشتی است که همزمان با نهضت جنگل نام و رسمی داشت در گيلان گرچه اصالتا تفرشی بود و صاحب املاکی در گيلان. و سرانجام نيز با تيری که در قلبش نشست در همان روزهای جنگل ، در خطه گيلان جان داد. پسران ابراهيم خان چهار بودند. بزرگ تر از همه ميرزا آقاخان [ شوخی روزگار نگر که وی زمانی که رضاشاه القاب را حذف کرد، بی نام شد چون بخشنامه ارکان حرب ميرزا و خان و آقا را ثبت نکرد و او همان نام گرفت که مادر صدايش می کرد، عنايت]. پسران ديگر غلامحسين و ابوالحسن و احمدعلی، همه در ملک عجم صاحب عنوان. تنها ميرزا آقا خان دل بسته خاک و نان خرده اربابی ماند. آن سه ديگر زود راهی بيروت و بعد پاريس شدند. غلامحسين ابتهاج تا برگشت از اعضای عالی رتبه وزارت داخله و خارجه شد، چند دوره ای رييس جلب سياح و شيلات، دو دوره نماينده مجلس و سه باری شهردار تهران. ابوالحسن خان ابتهاج همان رييس بلند آوازه بانک ملی و سازمان برنامه است که در بانک ميليسپو را بيرون کرد و در سازمان برنامه با شاه و شاهپور نساخت و همينش به حبس انداخت. بارها نامش برای نخست وزيری و حتی بالاتر از آن بر زبان ها نشست. احمد علی ابتهاج آخرين فرزند ابتهاج الملک بنيانگذار سيمان تهران و احيا کننده صنايع ساختمانی– از جمله اولين بنای بلند مسکونی تهران که سامان باشد – او از نامدارترين شخصيت های صنعت و مدير برجسته بخش خصوصی در کشور بود.

هوشنگ ابتهاج، خيلی زود ه. الف . سايه شد و از هيبت نام خاندان گريخت. او از مادری به خاندان رفعت ، باز سلسله بزرگی از نام آوران گيلان می رسد. سال ها پيش جائی خواندم که شور شاعری را گلچين گيلانی در سر خاله پسر خود انداخت. اما گمان ندارم کودکی که هشت نه سالگی شاعری کرد و نوشت تا سال ها بعد دانسته باشد فرزند خاله اش [دکتر مجدالدين ميرفخرائی] همان گلچين گيلانی است که در بعض منابع در نوآوری همپای نيمای يوش نوشته شده. که نبود.

اين نوه بزرگ ميرزا ابراهيم خان ابتهاج الملک، از همان تازه جوانی به آتشی که جنگ جهانی در جان های شيفته انداخت، وقتی به قول هدايت دم کنی از در ديگ برداشته شد و رضاشاه رفت، دفتر شعر به بغل گرفت و راهی تهران، نه به دنبال موقع خانواده اش که در صف آرمانخواهان عدالت جو. و چنان دور شد از يار و ديار که هرگز به ياد نياورد و ياد نکرد از القاب و عنوان خانواده و نسب. چون همه آتش به جانان بعد شهريور بيست، نيمائی شد. اما تا نيمائی شود چندين غزل ناب ساخته بود. و زودا که شهريار را شناخت. پس پلی زد از يوش به تبريز، از وازنا به ساوالان، از ری را به حيدربابا.

سرودن ترانه هاى جاويدانى همچون "تو اى پرى کجايى" با صداى قوامى و ديگران
- انتشار مجموعه "آينه در آينه" گزيده اشعار به انتخاب دکترمحمدرضا شفيعى کدکنى ۱۳۶۹ که تاکنون از چاپ دهم نيز گذشته است.


- تصحيح ديوان حافظ با نام "حافظ به سعى سايه" که از معتبرترين تصحيحات ديوان خواجه است.
درباره شعر گفته اند که بايد انعکاس صداى روزانه باشد. سايه اى از واقعيت بنمايد و فراتر از زمان و زمانه خود پيش برود. دراين تعريف مسلماً شعر شعراى بسيارى از دوران معاصر گنجانده مى شود. با اين همه اما در ميان نام هاى ريز و درشتى که در صد سال اخير سنگ بزرگ شعر را به پيش کشانده اند، نام هايى هستندکه هم عوام مى شناسندشان و هم خواص. هوشنگ ابتهاج يا به قول خودش (ه- .ا.سايه) در اين ميان شايد زبانزدترين و سرشناس ترين شاعر دوران ما باشد. کسى که بزرگان ادب و ادبيات اورا "حافظ زمانه" ناميده اند به قدرى در ميان لايه ها و طبقات گوناگون مردم و جامعه کاهش نفوذ داشته که از امى وعامى تا ملا و مکلا مى شناسندش و شعرش را از برند.
اين البته هنر اوست. هنر والاى فرزند زمان خويشتن بودن ودر زمانهاى فرار و زيستن.
شعر ابتهاج آينه اى را مى ماندکه شايد تا نسل ها بعد بشود خود را درقاب کلماتش ديد.

ابتهاج راهبر گروه چاووش يکى از مهمترين گروه هاى موسيقى در آستانه انقلاب مردمى ايران بود که با حضور کسانى چون لطفى ، عليزاده، مشکاتيان، شجريان و... ماندگارترين تصنيف ها وترانه هاى انقلابى بعداز مشروطه را رقم زد. و يکى از دلايل مراجعه بسيار هنرمندان و موسيقيدانان و موسيقى شناسان به اشعار ابتهاج، روح موسيقيايى نهفته در اشعار اوست. چنانکه همايون خرم آهنگساز معروف برنامه گلها که با ترانه هاى ابتهاج آهنگ ساخته، دليل اصلى استفاده موسيقيدانان از اشعار ابتهاج را منبع سرشار والهام دهنده اين اشعار به موسيقى دانان مى داند. و ابتهاج پيش از آنکه شاعر باشد اهل موسيقى است و مى داند که کلام آهنگ و نت و ريتم و ملودى قوى تر و نافذتر از کلمه است و به همين علت اغلب اشعارش در موسيقى غرق است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
محمد شمس لنگرودی


محمد شمس لنگرودی (زاده ۲۶ آبان ۱۳۲۹) شاعر معاصر ایرانی و از اعضای کانون نویسندگان ایران است. او فرزند آیت الله جعفر شمس لنگرودی است که مدت 25 سال امامت جمعه لنگرود را بر عهده داشت. وی استاد دانشگاه بوده و تاریخ هنر درس می‌دهد، و به همراه حافظ موسوی و شهاب مقربین مدیر انتشارات آهنگ دیگر می‌باشد.

در سال ۱۳۲۹ در لنگرود متولد شد و سرودن شعر را از دهه پنجاه آغاز کرد. نخستین دفتر شعرش رفتار تشنگی در ۱۳۵۵ منتشر شد، اما پس از انتشار مجموعه‌های «خاکستر و بانو» و "جشن ناپیداً در اواسط دهه شصت به شهرت رسید. «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» مجموعه اشعار پنجاه و سه سالگی اوست.




کتابشناسی محمد شمس لنگرودی


شعر

رفتار تشنگی
در مهتابی دنیا
خاکستر و بانو
جشن ناپیدا
قصیده لبخند چاک چاک
نت‌هایی برای بلبل چوبی
پنجاه و سه ترانه عاشقانه
باغبان جهنم
ملاح خیابان‌ها
توفانی پنهان شده در نسیم گزیده شعرها با انتخاب بهاء الدین مرشدی
مجموعه اشعار
هیچ کس از فردایش با من سخن نگفت گزیده شعرها با انتخاب و مقدمه آزاده کاظمی
22 مرثیه در تیر ماه

تحقیق

گردباد شور جنون ( سبک هندی و کلیم کاشانی ) ۱۳۶۶
مکتب بازگشت ( تحقیق در تاریخ و شعر دوره های افشاریه، زندیه و قاجار ) ۱۳۷۲
تاریخ تحلیلی شعرنو ( ۱۲۸۴ - ۱۳۵۷ ) چهار مجلد ۱۳۷۷

داستان برای کودکان

شبی که مریم گم شد ۱۳۷۸

رمان

رژه بر خاک پوک ۱۳۷۰
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
فریدون پوررضا در ۳ مهر ۱۳۱۱ در لشت نشا متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه ناصر خسرو به پایان رساند و سپس در مغازه پدر به آریشگری پرداخت.

او از استادان آواز یونس دردشتی، سعادتمند قمی و غلامحسین بنان آواز ایرانی را آموخت و در سال ۱۳۳۳ کار تعزیه را به همراه علی به کیش آغاز نمود. او در همان سال نمایشنامه‌ای برای تئاتر و اجرای آن در سالن سینمای لشت نشاء نگاشت.

شش سال بعد در آزمون خوانندگی رادیو گیلان رتبه اول را کسب کرد و به طور رسمی به عنوان خواننده شروع به کار نمود.از اردیبهشت ۱۳۵۰ همکاری با تلویزیون را آغاز کرد. و در همان سال به عنوان پژوهشگر آواهای بومی و با همراهی مشاهیر فرهنگی و هنری ایران سیمین دانشور ، محیط طباطبائی ، منوچهر آتشی ، محمود عنایت ، ایرج افشار و دیگر استادان برجسته دانشگاه تهران به لندن سفر کرد.

وی در سال ۱۳۶۷ همکاری اش را با اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران به عنوان کارشناس موسیقی آغاز و در همان سال کنسرتی رادر رشت برگزار نمود.

از آن تاریخ به بعد به ترتیب در شیراز، همدان، آلمان، رشت و تهران به اجرای برنامه و کنسرت پرداخت. دو کاست می گیلان و گیله لو [۱] آثار بعد از انقلاب اوست. در سال ۱۳۷۹ تیتراژ و متن سریال پس از باران را اجرا و یک سال بعد مقام اول موسیقی در فیلم و سریال های کشور را از آن خود کرد.

فریدون پوررضا برداشتی متفاوت از موسیقی فولکلور ارائه داده است. او از ملودی های دیلمان ، گالش و گیلک در این راه استفاده کرد . او با تحقیق در زمینه ء موسیقی ، بسیاری از ظرفیت های موسیقی گیلان را رشد داد و به گیلان و ایران معرفی نمود.

فریدون پوررضا هم اکنون ساکن شهر رشت هستند.

فعالیت های اوبدین شرح است :

چاپ مقالات تحقیقی در گیلان نامه ودیگر جراید -
همکاری با جهانگیر اشرفی ودکتر علی عبدلی در گرد آوری "موسیقی گیلان و مازندران" است که اجرای کل آواهای گیلکی بر عهده وی بود. (این پژوهش به وسیله انجمن موسیقی ایران در ۶ نوار تکثیر شد و در تمام فرهنگ سراها موجود می‌باشد.)
عضویت در شورای فنی و آموزش های آزاد موسیقی وابسته به ارشاد
عضو هیئت داوران همایش دیلمان شناسی- شرکت در این همایش و اجرای آواز در تابستان ۱۳۸۴
تألیف کتاب ارزشمند موسیقی فولکلوریک گیلان به عنوان طرح پژوهشی.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
نام اصلی: مهدی

نام خانوادگی اصلی: هاشمی قرمزی

مهدی هاشمی متولد 1325 لنگرود، فارغ التحصيل رشته هنرهای نمايشی از دانشگاه تهران است. وی در سال 1348 با مشارکت داريوش فرهنگ و چند تن ديگر از دوستانش گروه تئاتر «پياده» را تشکيل داد و خودش به عنوان نويسنده، بازيگر، کارگردان در آنجا فعاليت مى کرد و فعاليت در سينما را از سال 1359 با بازى در فيلم «زنده باد» به کارگردانی خسرو سينايی آغاز کرد. او همسر گلاب آدينه (بازيگر سينما و تئاتر) و برادر ناصر هاشمی‌ (کارگردان و بازيگر سينما) است.
بازيگری را نخستين بار روی صحنه تئاتر و با ‏همراهی داريوش فرهنگ در سال 1348 آغاز کرد. اما ده سال پس از آن بود که توانست برای بار اول در جلوی دوربين سينما ‏به ايفای نقش بپردازد. زنده باد... ساخته خسرو سينايی در سال 1358 اولين تجربه سينمايی او به حساب می آيد. پنج سال پس از ‏آن، در سال 1363، اولين حضور او در تلويزيون با بازی در سريال سلطان و شبان رقم خورد، سريالی که باعث شد او پس از ‏پانزده سال بازيگری و به ناگاه به يکی از موفق ترين و معروفترين چهره های دهه شصت و نيمه نخست دهه هفتاد بدل شود. او ‏در دوران بازيگری اش در سينما همکاری با تعدادی از سينماگران برتر ايران را تجربه کرد که حاصل آن حضور در مرگ ‏يزدگرد( بهرام بيضايى) زنده باد (خسرو سينايى) خارج از محدوده ( رخشان بنى اعتماد) شکار خاموش ( کيومرث پور احمد) ‏و ناصر الدين شاه آکتور سينما ( محسن مخملباف) بود. روند بازيگرى او از اواخر دهه هفتاد افت کرد، اما در عوض به فعاليت ‏های تئاتری خود بازگشت و در دهه هفتاد يکی از گزيده کار ها و ثابت قدمان صحنه تئاتر بدل شد.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
نام اصلى: علی اکبر

نام خانوادگى اصلى: محمدزاده گرجستانی

تاريخ تولد: ۱۳۲۳

محل تولد: بندر انزلی

فعالیت در تئاتر در سال ۱۳۴۸.
فعالیت در تلویزیون در سال ۱۳۵۲.

شروع فعالیت سینمایی با فیلم فریاد مجاهد (مهدی معدنیان) به عنوان بازیگر در سال ۱۳۵۸..

سیروس گرجستانی،بیش از سی و پنج سال است که به عنوان بازیگر در عرصه هنرهای

نمایشی فعالیت می کند.

از قول خودش:

۹-۸ ساله بودم که به تهران آمدم. منتها کلاس اول دبستان را در مدرسه عنصری و یا اگر

درست گفته باشم در مدرسه رودکی در شهر رشت گذراندم.

محل زندگی در یکی از محله های قدیمی تهران ، ناصر خسرو کوچه مروی

نخستین تئاترم را در «سنگلج» بازی کردم. آن زمان تئاتر «سنگلج» متعلق به «حرفه ای ها» بود.

پس از دو سال که وارد اداره تئاتر شدم، نخستین نمایشنامه ای که کار کردم، «سنگ و سورنا»

نام داشت.

از همسر سابقم، دو دختر دارم که در سن پایین ایران را ترک کردند و در انگلیس ازدواج کردند.

من اگر هنرپیشه نبودم، قطعا" حالا در شمال زندگی می کردم. در شمال پاکی ا ی وجود دارد

که در کمتر جایی می توان سراغ آن را گرفت.

من از سال ۱۳۴۸که وارد هنر تئاتر شدم ۱۰سال صرفاً به خاطر دلم کار کردم ولى بايد پذيرفت که هر مردى مسئوليت خانواده‌اش را بعهده دارد و با توجه به شرايط زندگى نمى‌توان نسبت به مسائل اقتصادى بى‌تفاوت بود، در نتيجه همه براى امرار معاش توأم با عشق کار مى‌کنيم.

هنر نشانگر فرهنگ يک کشور است و بايد پذيرفت که در هنر انتها وجود ندارد؛ بنابراين بايد بيش از پيش به آن توجه کرد.


۱۳۷۸ یکی بود یکی نبود ( ایرج طهماسب )

۱۳۷۵ ساحره ( داود میرباقری )

۱۳۷۴ شیخ مفید ( فریبرز صالح سیروس مقدم )

۱۳۶۹ آپارتمان شماره 13 ( یدالله صمدی )

۱۳۶۸ شکار خاموش ( کیومرث پوراحمد )

۱۳۶۷ دوران سربی ( خسرو معصومی )

۱۳۶۶ با من از فردا بگو ( فریدون کوچکیان )

۱۳۶۵ تیغ و ابریشم ( مسعود کیمیایی )

۱۳۶۵ خانه ابری ( اکبر خواجویی )

۱۳۶۴ تنوره دیو ( کیانوش عیاری )

۱۳۶۳ راه دوم ( حمید رخشانی )

۱۳۶۲دادشاه ( حبیب کاوش )

۱۳۵۹آقای هیروگلیف ( غلامعلی عرفان )

۱۳۵۹چوپانان کویر ( حسین محجوب )

۱۳۵۸فریاد مجاهد ( مهدی معدنیان

تلویزیون:

سریال امام علی (ع) -رقص پرواز - متهم گریخت - یادداشتهای کودکی - کیف انگلیسی - رانت خوار کوچک - متهم گریخت و
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
کيومرث صابری فومنی» (گل‌آقا) اديب و طنزپرداز معاصر، هفتم شهريور ۱۳۲۰، زمان حضور ارتش متفقين جنگ دوم جهانى در ايران، در صومعه‌سرا ـ يکى از شهرهای استان گيلان در شمال ايران ـ به دنيا آمد. پدرش که کارمند دون‌پايه وزارت دارايى و اصالتا اهل رشت بود، در سال ۱۳۱۷به اداره دارايى صومعه‌سرا منتقل شد. در سال ۱۳۲۱به اداره دارايى فومن انتقال يافت و چند ماه بعد در همان شهر درگذشت.

خانواده او بسيار فقير بودند. مادر صابرى فرزند يک روحانى از سادات ترک و مورد احترام مردم بود اما اين احترام که سادات عمدتاً از آن برخوردار بودند، جنبه معنوی داشت و آنها همچنان در فقر و نادارى به سرمى‌بردند. مادر صابرى که از معدود زنان باسواد شهر بود، در مکتبخانه قرآن تدريس مى‌کرد و اينکه تنها ممر معاش خانواده پس از مرگ پدر بود، تکافوى زندگيشان را نمى‌داد. پس، برادرش که در آن زمان ۱۵ساله بود، تحصيل را رها کرد تا با کار خود، به معيشت خانواده کمک کند

صابری تحصيلات دبستانى خود را در شهر فومن گذراند. برادر بزرگ او که چهارده سال از او بزرگتر بود، به سختى مى‌توانست مخارج خانواده را تأمين کند. به همين جهت، ادامه تحصيل براى صابری دشوار شد. او پس از پايان تحصيلات ابتدايى، به شاگردی در يک مغازة خياطى پرداخت ولى در اواخر مهرماه همان سال، به اصرارِ مادر و دوستانش، تحصيل در دبيرستان را آغاز کرد. به دليل فقرِ مادى، بعد از اتمام دوره اول دبيرستان (۹سال تحصيل)، مجدداً به مغازه خياطى رفت و آن‌طور که خودش مى‌گفت، پيشرفتهايى هم در اين رشته داشت. ناگفته نماند که او در طول تحصيلات ابتدايى و متوسطه در مغازه برادرش که تعميرکار دوچرخه بود، شاگردی مى‌کرد.

در شانزده سالگی (۱۳۲۶) در امتحان ورودى دانشسرای کشاورزی ساری که از شهرستان فومن فقط يک نفر را مى‌پذيرفت، قبول شد. دو سال در آنجا ـ که شبانه‌روزی هم بود ـ تحصيل کرد و پس از قبولى در امتحانات، در سن هجده سالگى (۱۳۳۸) به عنوان معلم يک دبستان روستايی، به «کَسما» از توابع صومعه‌سرا رفت و يک سال در آنجا معلم بود. سال بعد از آن (۱۳۳۹) به دهى به نام «کوچه چال» از توابع «ماکلوان» در نزديکى فومن منتقل شد. او مدت يک سال، مدرسه چهار کلاسه آنجا را به تنهايى اداره مى‌کرد.
در بيست سالگی (۱۳۴۰) در رشته ادبى، به طور متفرقه امتحان داد و ديپلم گرفت. همان سال، در کنکور رشته سياسى دانشکده حقوق تهران پذيرفته شد و همزمان با تدريس در دبستان و دبيرستان، به تحصيل پرداخت. او جز چند ماهى در سال اول تحصيل که با دستگيری او در تظاهرات سياسى دانشگاه تهران مقارن بود، در کلاس درس حاضر نشد و فقط موقع امتحانات به دانشگاه مى‌رفت. با اين حال پس از چهار سال (۱۳۴۴) توانست ليسانس حقوق سياسى خود را از دانشکدة مذکور، دريافت دارد و اين در شرايطى بود که در سال ۱۳۴۱پس از يک دوره برکناری از کار معلمى، مجدداً و پس از محاکمه اداری، به کار معلمى برگشت و در دبستانی در شهرستان فومن به تدريس پرداخت. او هر ماه يک بار به مدت دو روز به دانشکده مى‌آمد تا جزوه‌های درسى را از دانشجويان ديگر بگيرد و از روى آن نسخه بردارد.
صابری اولين شعرش را در چهارده سالگى هنگامى‌که کلاس هشتم دبيرستان بود، برای درج در روزنامه ديواری مدرسه‌شان سرود که يک غزل هشت بيتى با عنوان يتيم بود. علت اين نامگذاری کاملاً مشخص بود. او مى‌گفت: «از چهارده سالگى تا شانزده سالگى جمعاً نه شعر سرودم که تمام آنها يا عنوان يتيم داشت يا درباره يتيم بود!»
اولين نوشته صابری، بين سالهاى ۱۳۳۹ـ۱۳۳۶ در مجله اميد ايران چاپ شد. عنوان آن شعر هم يتيم بود!


پس از انقلاب در زمان نخست‌وزيرى شهيد رجايى به مقام مشاورت فرهنگى و مطبوعاتى نخست‌وزير منصوب شد. در زمان رياست‌جمهورى شهيد رجايی به مشاورت فرهنگى رئيس‌جمهور رسيد و تا زمان شهادت رجای در اين سمت باقى بود و هنگام رياست‌جمهوری آيت‌الله خامنه‌ای در همان سمت ابقا شد.
مشاغل سياسى نمى‌توانست صابری را ارضا کند، به همين علت به تدريج از مشاغل سياسى کناره گرفت و بُعد فرهنگى کار خود را وسعت بخشيد.

او که مسؤوليت مجله رشد ادب فارسى را برعهده داشت، گهگاه مطالبى براى روزنامة اطلاعات مى‌نوشت. سفرنامه شوروی او که بعداً با عنوان «ديدار از شوروی» به صورت کتاب منتشر شد، از اين دست مطالب بود.

او مدتها طرح ايجاد يک ستون طنز سياسی را در خاطر داشت. صابری در سال ۱۳۶۳به حج مشرف شد. در بعثة امام خمينى روزانه، بولتنى براى صد و پنجاه هزار حاجی ايرانی منتشر مى‌شد که شامل بيان مناسک و اخبار ايران و جهان و مکه و مدينه بود. او براى خواندنى‌تر کردن اين بولتن، ابتدا در مدينه و سپس در مکه، هر روز ستونی به طنز با عنوان «داستانهای جعفر‌آقا» در خبرنامه می‌نوشت که در ميان حجاج ايرانى هواداران بسيار پيدا کرده بود.

او پس از بازگشت از حج، مدتى روى طرح ستون طنز خود کار کرد. از ميان چند عنوان، نام «دو کلمه حرف حساب» را برگزيد و همچنين با نظر داشتن به يکى از اسامى مستعار خود در توفيق (ميرزاگل) اسم مستعار «گل‌آقا» را براى خود انتخاب کرد.

اولين دو کلمه حرف حساب گل‌آقا، بيست و سوم دى ماه ۱۳۶۳در روزنامه اطلاعات به چاپ رسيد. طنز سياسى که تقريباً از سال ۱۳۵۹به اين سو تعطيل شده بود، با شکل‌گيری اين ستون طنز، دوباره به بار نشست و جان تازه‌ای گرفت

گذشت مدت زمانى کوتاه از آغاز انتشار «دو کلمه حرف حساب»، صابری به عنوان مهم‌ترين منتقد حکومت در داخل کشور، مطرح شد. قدرت قلم و جسارت صابری در بيان واقعيتهای سياسى و اجتماعى، موجب شده بود که او را سوپاپ دولت قلمداد کنند، ولى صابرى بدون توجه به نظرات دلسردکننده‌ای که برخى عنوان مى‌کردند، به کار خود ادامه داد و ظرف مدت کوتاهى، توانست توجه بسيارى از مردم، مقامات، ادبا، نويسندگان و رسانه‌هاى داخلى و خارجى را به خود جلب کند. استاد محمدعلى جمالزاده از اولين کسانى بود که با ارسال چندين نامه، صابرى را به ادامه راه تشويق کرد و طنز صابرى را ستود.
پس از گذشت نزديک به شش سال از انتشار اولين دو کلمه حرف حساب، صابری که پيش از آن تقاضای انتشار يک هفته‌نامة جدى به نام «فصل جديد» کرده و امتيازش را نيز گرفته بود، به دلايلى از انتشار آن منصرف شد و تقاضاى امتياز هفته‌نامه طنز با نام «گل‌آقا» را کرد و توانست در آبان ماه ۱۳۶۹اولين شماره هفته‌نامه گل‌آقا را منتشر کند. استقبال مردم از اين مجله، غيرقابل تصور بود. تمامى نسخه‌هاى اولين شماره هفته‌نامه گل‌آقا، در سراسر تهران ظرف کمتر از نيم‌ساعت به فروش رفت (شماره‌های سال اول گل‌آقا بعداً در تيراژ وسيع تجديد چاپ شد).
مشکلات انتشار هفته‌نامه، ماهنامه، سالنامه و کتابهای گل‌آقا، از فعاليت صابری در اطلاعات کاست و نهايتاً در سال ۱۳۷۲و پس از نُه سال به تعطيلى موقت ستون دو کلمه حرف حساب در اطلاعات انجاميد



کيومرث صابری توانست با سرمايه‌گذاری روى جوانان، نسل آينده طنز کشور را تربيت کند. او بى‌شک تأثيرگذارترين طنزنويس کشور بر ديدگاههاى طنز است.
صابری در آبان ماه ۱۳۸۱و همزمان با آغاز سيزدهمين سال انتشار هفته‌نامه گل‌آقا، انتشار آن را متوقف ساخت. وی که علت اين توقف ناگهانى را دلايل شخصى ذکر کرد، تا آخرين لحظه روزه سکوت خود را در اين‌باره نگشود.

عمران صلاحی در سخنان مطایبه آمیز خود، از کیومرث صابری به عنوان کسی یاد کرد که توانست انجماد کمبود خنده بعد از انقلاب را بشکند.

علاوه براین به گفته صلاحی، صابری مکتبی در طنز بعد از انقلاب ایجاد کرد و همان نقشی را یافت که مجله توفیق پیش از انقلاب داشت، یعنی نشریات گل آقا که صابری بنیاد گذاشت مکتبی شد که در آن طنز نویسان زیادی پرورش یافتند.


کیومرث صابری فومنی پس از تحمل یک بیماری سنگین (سرطان خون)، در صبح ۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۸۳ در بیمارستان مهر تهران دارفانی را وداع گفت. در حالی که به اصرار خودش جز سه چهار نفر، کسی از بیماری اش خبر نداشت تا دلی آزرده نشود و خاطری اندوهگین نگردد
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
محمد قوچانی متولد 21 شهریور ماه 1355 رشت.
محمد قوچانی فعالیت مطبوعاتی خود با نوشتن یادداشت های سینمایی در نشریه محلی «کادح» گیلان آغاز کرد و پس از آن به همکاری با نشریه «گام» پرداخت. پس از آن که برای ادامه تحصیل به تهران رفت، از سال ۱۳۷۴ به همکاری با نشریه «عصر ما» ارگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران پرداخت.

روزنامه‌های جامعه، نشاط و عصر آزادگان برای قوچانی آغاز دوره جدیدی از روزنامه‌نگاری بودند که در سال‌های پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ تجربه کرد و به تدریج با نوشته‌های انتقادی خود علیه اکبر هاشمی رفسنجانی و برخی از سیاست‌مداران محافظه‌کار به شهرت رسید. او در جریان توقیف های پیاپی با روزنامه‌های خرداد، و اخبار اقتصادی نیز کار کرد، و در سال ۱۳۷۹ به اتهام نشر اکاذیب و توهین به مقدسات به مدت ۳۶ روز بازداشت شد.

محمد قوچانی پس از آن با مریم باقی دختر عمادالدین باقی روزنامه نگار و نویسنده سرشناس ازدواج کرد. محمد عطریانفر مدیر وقت روزنامه همشهری در سال ۸۰ قوچانی را به سردبیری مجله «همشهری ماه» ضمیمه فرهنگی روزنامه همشهری منصوب کرد اما مدتی بعد این مجله پر طرفدار تحت فشار قوه قضائیه از انتشار بازماند تا قوچانی با همکاری احمد غلامی و مهران کرمی و گروهی از روزنامه نگاران جوان با انتشار ضمیمه روزانه همشهری به عنوان «همشهری جهان» دوره حرفه‌ای کار خود را آغاز کند. پس از آن قوچانی به همراه همین تیم روزنامه شرق را منتشر کرد اما تجربه توقیف روزنامه هم‌میهن و شرق سرانجام او را به انتشار مجله شهروند امروز به همراه تعدادی دیگر از روزنامه نگاران از جمله احمد زیدآبادی، حسین یاغچی، محمد طاهری، رضا خجسته رحیمی، مهدی یزدانی خرم، محسن آزرم، اکبر منتجبی و فرید مدرسی واداشت. این مجله نیز پس از چندی توقیف شد.. پس از آن به عنوان سردبیر ضمیمه سیاسی روزنامه اعتماد ملی با تعدادی از افراد تیم قبلیش مشغول به کار شد. او همچنین به عنوان سردبیر در نشریهٔ "ایران دخت" فعالیت می‌کند که خود؛ هدف از فعالیتش در این نشریهٔ متفاوت را تلاش برای ایجاد جامعهٔ مدنی تلقی می‌کند

تالیفات :
مجموعه مقالات محمد قوچانی در چندین کتاب از جمله «بازی بزرگان»،«پدرخوانده و چپهای جوان»، «یقه سفیدها»، « جمهوری مقدس»، «برادر بزرگتر مرده است»، «فیلسوف‌ها و شومن‌ها»،«نازی آبادی ها»، «پدرخوانده و راست های جوان» و «سه اسلام» انتشار یافته است.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
مرد

 
خسرو گلسرخی
اهل رشت
دوم بهمن 1322 روز تولد
پنجم بهمن 1352 حکم اعدامش رسما ابلاغ می شود
بيست و نهم بهمن 1352 تيرباران می شود


خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی : من به خاطر جانم چانه نمی زنم ، زيرا فرزند خلق مبارز و دلاور هستم.
سرهنگ غفارزاده رئيس دادگاه :فقط از خودتان دفاع کنيد . حاشيه رفتن و تبليغات مرامی را کنار بگذاريد
گلسرخی: از حرفهای من می ترسيد ؟
سرهنگ غفارزاده با عصبانيت:به شما دستور می دهم ساکت شويد . بنشينيد!
خسرو گلسرخی با صدائی بلندتر: به من دستور ندهيد . برويد به سرجوخه ها و گروهبانهايتان دستور بدهيد. خيال نمی کنم صدای من آنقدر بلند باشد که بتواند وجدان خفته ای را بيدار کند. خوف نکنيد.می بينيد که در اين دادگاه باصطلاح محترم هم سرنيزه ها از شما حمايت می کنند.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد
پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است .
     
  
صفحه  صفحه 5 از 43:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  43  پسین » 
ایران

Guilan | گیلان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA