انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 58 از 58:  « پیشین  1  2  3  ...  56  57  58

همراه با خاطرات شیخ دغل باز (داستان و حکایت طنز)


مرد

 
شیخ هزال

تفسیر موجز، غزل شماره ؟؟؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه
(ساقی بیاور می دوشین که خماریم خمار)

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه
(گور پدر فکر و غم و اندیشه)

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید جان منش نشانه
(می نوش سلامتی رازی، کون لق ناراضی)

گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا
ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه
(می بهتر از هرچه در عالم است)

آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد
هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه
(ژراب انار جیز قوبیست)

صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی
گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه
(خر چه داند قیمت نقل و نبات)

دیوانگان نترسند از صولت قیامت
بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه
(گر عاقلی می نوشی و دیوانه شوی تو)

صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا
صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه
(صوفی و زاهد کس مغز چه داند هنر خمر و تماشا)
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
خطبه‌ی پاییز
____________________
نقل است از ابن شوپنهاور سقطی که: سه شنبه سلخ ربیع الثانی که مصادف بود با اول مهر ماه قدیم، سرور عالم محال، قطب جمیع عشق و حال، مراد پادشاه و وزیر و امیر گرفته تا درزی و مشاطه و بقال، شیخ هزال، بر منبر رفته و بر مریدان بی‌شمار که فزون بودندی ز صدهزار، و همچنان گروهی پروانه، عاشق و دیوانه، آمدندی ز نزدیک و دور، بر گرد آن چشمه‌ی نور، دُرّ فصاحت و بلاغت سفتی و مجلسی بس پر شور گفتی، چنان که سحبان در او واماندی و شیخ خود این حدیث را خطبه‌ی پاییز خواندی ( و اینک آن خطبه):
بدانید و آگاه باشید ای مریدان عزیز، که ایزد چون جهان آفرید، ایچ آفریده ندید به ز پاییز، در لطافت و سخاوت و ملاحت و تلون و تنوع ریاحین و رستنی‌ها و خوردنی‌ها و دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و کردنی‌ها؛ پاییز در زیبایی عروس فصل‌هاستی و در رعنایی گویی که رعناستی و در لطافت گوی از آب ربوده و در سخاوت خود چون وی که بوده؟
خوشا شراب انگوری و خنُکا شادی وز غم زمان دوری و نیکا آنکه در این فصل انده نخوردی و حبذا کسی که غم از دل یاران ستُردی...

شیخ چون اسب کلام چنین بر میدان فصاحت جهانید و سخن بدین غایت رسانید از منبر پایین آمده و خانقاه را به قصد مکانی نا معلوم ترک نمود.
______________________________________________________
پ.ن:
فصل پاییـــــز چو آغاز شود
نیش هزّال چو گل باز شود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
shomal: نقل است از ابن شوپنهاور سقطی که: سه شنبه سلخ ربیع الثانی که مصادف بود با اول مهر ماه قدیم، سرور عالم محال، قطب جمیع عشق و حال، مراد پادشاه و وزیر و امیر گرفته تا درزی و مشاطه و بقال، شیخ هزال، بر منبر رفته و بر مریدان بی‌شمار که فزون بودندی ز صدهزار، و همچنان گروهی پروانه، عاشق و دیوانه، آمدندی ز نزدیک و دور، بر گرد آن چشمه‌ی نور، دُرّ فصاحت و بلاغت سفتی و مجلسی بس پر شور گفتی، چنان که سحبان در او واماندی و شیخ خود این حدیث را خطبه‌ی پاییز خواندی ( و اینک آن خطبه):
بدانید و آگاه باشید ای مریدان عزیز، که ایزد چون جهان آفرید، ایچ آفریده ندید به ز پاییز، در لطافت و سخاوت و ملاحت و تلون و تنوع ریاحین و رستنی‌ها و خوردنی‌ها و دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها و کردنی‌ها؛ پاییز در زیبایی عروس فصل‌هاستی و در رعنایی گویی که رعناستی و در لطافت گوی از آب ربوده و در سخاوت خود چون وی که بوده؟
خوشا شراب انگوری و خنُکا شادی وز غم زمان دوری و نیکا آنکه در این فصل انده نخوردی و حبذا کسی که غم از دل یاران ستُردی...

شیخ چون اسب کلام چنین بر میدان فصاحت جهانید و سخن بدین غایت رسانید از منبر پایین آمده و خانقاه را به قصد مکانی نا معلوم ترک نمود.
داداش این یعنی چی؟!
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
sinarv1: داداش این یعنی چی؟!


ﺭﻭﺯﯼ ﺷﯿﺦ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﺩﯾﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺶ
ﮐﺒﺎﺏ ﺑﻮﺩﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﺸﺘﮏ
ﺧﻮﺩ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ
ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﺲ ﮐﻮ؟؟؟
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﻫﺮﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﯾﺲ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﮔﺸﺘﻨﺪ
ﻭ ﻣﺎﯾﻮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺩﯾﺲ ﭘﯿﺶ ﺷﯿﺦ ﺷﺮﻑ
ﯾﺎﺏ ﺷﺪﻧﯽ
ﻧﺎﮔﻪ ﺷﯿﺦ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﺲ ﺷﯿﻄﺎﻧﯽ ﺳﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ
ﺑﮕﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﮐﻪ ﺩﯾﺲ ﺩﺭ ﺧﺸﺘﮏ ﺧﻮﺩ ﭘﻨﻬﺎﻥ
ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺳﮕﻞ ﺑﻨﻤﺎﯾﯿﻢ
ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﺧﯽ ﺷﯿﺦ ﺏ ﺷﮕﻔﺖ
ﺁﻣﺪﻧﺪ ﺟﻤﻠﮕﯽ ﺧﺸﺘﮏ ﺑﺪﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ
ﺷﺪﻧﺪﯼ ﻭﯾﺴﮑﯽ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﯿﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ
ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ ﻭ ﻫﻠﮑﻮﭘﺘﺮﯼ ﻫﺎ ﺯﺩﻧﺪﯼ
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺫﻭﻕ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﺸﺘﮏ
ﻣﯿﺪﺭﯾﺪ ﻭ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺠﻬﯿﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ
ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ
ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻫﯿﺠﺎﻥ
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺩﯾﺎﺭ ﺑﺎﻗﯽ ﺷﺘﺎﻓﺘﻨﺪ
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﮑﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺷﺎﺩﯼ
ﻣﯿﭙﺮﺩﺍﺧﺘﻨﺪ " ﺩﯾﺲ ﮐﻮ " ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ
ﮔﺬﺷﺖ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ " ﺩﯾﺴﮑﻮ " ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮔﺸﺖ
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
مرد

 
حقانیــت
روزی معتصم از شیخ خواست که برای اثبات حقانیت خویشتن را به داخل قفس گوریلی وحشی رفته و با وی شطرنج بازی کنندی . شیخ داخل قفس شد و گوریل وحشی به اذن خدا آرام شده و مشغول بازی با شیخ شد . همگان تقریبا به حقانیت شیخ پی برده بودند که ناگاه گوریل شیخ را کیش و مات کرد . شیخ که جنبه باخت نداشت چنان وحشی بازی درآورد که مجبور شدند گوریل را از قفس خارج کنند .شیخ تا مدتها در قفس ماند و همگان به حقانیت گوریل پی بردند .
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  ویرایش شده توسط: shah2000   
مرد

 
روزي مريدان نزد شيخ رفتند و از او پرسيدند: يا شيخ! فيلترينگ بدتر است يا کم بودن پهناي باند؟ شيخ نگاه معني‌ داري به آنها کردندي و دست از خشتک خود بيرون آوردندي و فرمودي: هيچکدام! چيزي در اينترنت هست که از هر دوي اينها بدتر و اعصاب خردکن تر است! مريدان با حيرت به شيخ نگريستند و فرمودند: يا شيخ! از فيلترينگ بدتر چيست؟ شيخ فرمود: مشاهده اين لينک تنها براي اعضا سايت امکان پذير است. براي ثبت‌ نام اينجا کليک کنيد! بعد از اين سخن مريدان نعره‌ها زدند و گريبان پاره کردندي و لپ‌ تاپ‌ هاي خود را به زمين کوبيدندي، فغان كشان به رشته كوهاي آلپ پناه بردندي!!
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
مرد

 
حکایت شیخ و مسایل غامض

روایت است که شیخ ابوساماندین تیرانی کاتبستانی که در بارگاه اعلیحضرت همایونی شاهنشاه صاحب کرامات نیز بود، باری در حجره خویش نشسته و با خاتون الکسیس تکزاس لایف چت بنمودی که مریدانی چند بر وی هویدا شدند. شیخ، فی‌الفور دامن فرو نموده فریاد زد: گوساله‌ها، کلمه دق‌الباب را از بهر خانه عمه‌‌تان آفریده‌اند؟ مریدان با فروتنی و اغماض گفتند یا شیخ به مساله غامضی برخوردیم که فقط با کلک مشکل‌گشای شما باز شدنی است. شیخ با غضب گفت: بنالید ببینم چی می‌خواهید.
یک مرید به نام ابوالجیگر نوری، تناور چابک‌رو، سوی شیخ نزدیک شده و گفت یا شیخ در کتاب المجمع الفضلا ارجحا فی المجمع الفقها نوشته شده است که اگر حاکمی از ولایت خویش بر ولایت دیگر رود و سلطان ممنوع کند، حکم بر آن حاکم چی باشد و چی باید کند؟ شیخ جواب داد: ببینید در دیسکورز مسلط فرا مدرنیته که با روند گلوبالیزشن قرابت معنایی دارد، زمانی که ابژه مدلول در ورطه کنش‌های پراگماتیستی سلطان، به عنوان سوبژه دال قرار می‌گیرد، خود به خود در فرایند ادله موضوعی حل شده و نتیجتاً دچار انسداد فکری واکنشی می‌شود. در چنین حالتی ابژه مدلولی به جز این که صبر خود را به خدا کند چیز دیگری از دستش بر نمی‌آید.
مریدان که از ابهت کلام شیخ نزدیک بود بر علاوه خشتک، چیز دیگری را نیز پاره کنند، گفتند یا شیخ از این گفتار ما چیزی ندانستیم جز واژه دیسکورز که آن را نیز ندانستیم. این دیسکورز چی می‌باشد که روشن‌فکران از آن بسیار استفاده همی کنند؟ شیخ تبسمی بنمود و گفت. دیسکورز به مردی گویند که با مقادیر ارز خارجی به دیسکو در دبی همی رود و آخر شب با بانویی زرین مویی به سوی هوتل خویش رهسپار شود. حالا دانستید؟ مریدان یک سر جواب دادند خیر یا شیخ، شیخ باز هم بتبسمید و گفت مهم نیست، من خود نیز ندانستم.
ما هم حرف های زیادی داشتیم... اما برای نگفتن!
     
  
صفحه  صفحه 58 از 58:  « پیشین  1  2  3  ...  56  57  58 
شوخی و سرگرمی سکسی

همراه با خاطرات شیخ دغل باز (داستان و حکایت طنز)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA