انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

بهارستان لوتی


مرد

 
از راویان لوتی و بلبلان ملکوتی روایت است که در شامگاهی که قرص آسمان بر روی دلبران طعنه می زدی، مدیران قدیم و جدید جمع گشتندی به تاپیکی و خنده بر حرف ها زدی چون کمیکی. از قضا پیر انجمن زان رهگذر عبور کردی و دیدن این تجمع را طاقت نیاوردی که فلان کس به من خندیدی و کسان به کار او جامه ی صلاح پوشیدی.
در مثل است که فی الحظه سکسی بوی آن گشتی و فرصت به کس ندادی و چند تن از تاپیک های دیگر را بن کردندی که دیگران را هدایت آید.
زاهد ار راه به رندی نبرد معذورست
عشق کاری ست که موقوف هدایت باشد

و در روایت است که هر کس به عاقبت کار اندیشیدی از معاون انجمن نرنجیدی که بودند کسان که در رفتند از بن و این و آن. قال را کوتاه کنم که مخاصمه با وی مرا مطلوب ناید و هر کس با سکسی درافتادی مغلوب آید.
کسی چون به فرجام کارش نشد
بلایی از آن تیغ و خارش نشد
سزا نیست سکسی مرا بن کند
که غیر از منش کار و بارش نشد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
در باب shakaat
در روایت اهل خبر است که در مجلسی که لعبتان ساده و جام های باده فراهم آمدی شیخ حسین شکات در آن مجلس شدی و فزودی برکات. از آنی که مریدانش حاضر بودندی، شیخ سبوی ملامت گشودندی و راز را به شعر سرودندی:
اگر من شدم شیخ این مخلصان
ز اهداف حق بودی و بی کسان

سکسی بوی در آن مجلس نیز حاضر بودی و با فصاحت بیان و شیوایی کلان لب به اعتراض گشودی که؛
دیه مه تونه بلم کجانه ای دلم
ابس هی ا خوئت مویی کرده ی چلم

توضیحات:
این بیت را سکسی به لهجه ی بروجردی سرود و معنی آن اینگونه است:
دیگر تو را کجای دلم بگذارم
آنقدر منم منم کردی که از دستت دیوانه شده ام
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
اندر احوالات SARA2014
از راویان کلام و ناقلان پیام در خبر است که در ازمنه ی نه چندان دور، در بلاد لوتیکده دختری می زیستی مسرور سارا نام دو هزار و چهارده. در مشاعره ذهنی آماده داشتی اما در مناظره فک در راه نگذاشتی، کم حرف و کم رو. عجبا که شبی از شب ها خوابی شگرف دیدی و رد پای هلاکت در برف. گویند سال رو به غایت بود و نکته ی خواب همین حکایت بود که وی هم نام سال بود و سال قاطع آمال گشتندی.
غصه می خوردی و خود خوردی و بر این بیهوده کار را اصرار داشتی و اصلا" التفاتی نبود مرورا بر دوستانی که بودند بهتر از برگ گل در بوستانی.
شنیدم که از غم نخفتد شبی
بلا دور گردان ازو یا ربی
ورا در پناهت ز غم وارهان
ز چنگال دلشوره خود واستان

سخن کوتاه گردانم و تن در رنج تباه گردانم که پست فکاهه نگشتی و من به بیراهه افتدمی.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
اندر افاضات nazi220
طوطیان شکر کن و راویان از دشت ختن نقل کرده اند که در بلاد لوتی مدیری زیستی و زید نازی نام که نام ورا با مسماستی و مسما هرگز نخواستی. اوی کم تر حرف زدی و بیش عمل کردی که شاعر گوید:
از عمل کار براید به سخن دانی نیست
اما سخن نگفتن وی با غیر دلیلی داشت دیگر نیز هم. در حکایت است که شخصی به قصد خریدن طوطی راهی بازار شد و در دکان طوطی فروشی به شرح زیر موجب آزار شد. از فروشناه خواست تا به او طوطی بنماید و قیمت هر یک به شرح بازگوید. فروشنده یک یک طوطی ها را بازنمود که فلان سی درهم است و ورا دیوان حافظ از بر. دیگری صد درهم است و ورا هزار بیت نغز در سر. سومین دویست درهم می بود و از دو سابق برتر.
اما طوطی چهارم پیر و ساکت بودی و هزار درهم هم بیشتر. خریدار پرسید: موجب چیست کاین طوطی بدین سکوت هزار درهم بیش ارزد؟ فروشنده نیز پاسخ داد: همین ارزش ورا بس که دیگر طوطیانم بدو استاد گویند و این از آن بیش ارزد و بیش از زر.

و این حکایت بدان مثل آوردم تا بدانی که رهروی به داد و قال نباشد و در اندیشه جای مگیرد که گر این بودی، چنان که خواهی نبودی.
یکی انجمن بود لوتی بنام
شدی بر نهنگان ماده کنام
یکی شیرزن نازی پهلوان
نگفتی سخن غیر چندی جوان
ز کم گویی خویش راضی بدی
چه گویم جوانان که قاضی بدی؟!

بیش چه گویم که نازک تنان در روز داوطلبیدی و این حقیر را در این ورطه انداختی که روی در شوخی ترش نتوانم کرد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
با صدای بی صدا
در آن دوران که چرخ اثیر دل در گرو ماه فقیر نبسته بودی هنوز، حسین نامی در لوتی تاخت و تاز می کرد و گاهی با کاربران ساخت و ساز. روزی دل در گرو بانویی داد، زیرک رسم و همه چیز نام؛ anything
تا کجا دلبری دانست که صید نهنگ کرد، الله اعلم؛ تا کجا ناتوان مانست که طعم پلنگ کرد، والله اعظم.
توان و تاب تا به نهایت داشت که حسین را تا به غایت داشت! که از قوم سکسی بوی است که هر کس لختی حسین را تاب آورد، گویی که از چشمه ی قاف آب آورد!
بر این شکیبایی همه چیز را احسنت واجب دانم و خود را کاذب دانم گر نگویم این ابیات را:
یکی بود در انجمن خسته بود
به اسم لری اینچنین بسته بود
چه گویم که معشوقه ای صعب داشت
ز شوخی در آن دل غم و مهر کاشت
زمانی به یاری خوش آوازه بود
کنون نیست خود، حیف از این سیر زود

پ.ن:
شکت در زبان محلی لری به معنای خسته است!
مخاطبین پست:
anything
shakaat
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
خویشتن متهم پنداری
بزرگ ادیب لوتی، الیپسس ارسلان ملکوتی که محبوب القلوب بودی و کس ز لفظش کی آسودی، کشفی داشتی بس عظیم؛ اعوذ بالله من شر الشیطان الرجیم!
تازه کار با مرام انجمن لوتی، مشابه رییس سابق محموتی؛ خود گفتی و خود ناراحت شدی که چرا گفتی؟! که اگر خوش بودی دگری چرا نگفتی؟
به شعر ثقیلم چه رنجت دهم
همین شعر را ساده من می نهم
چو گفتی تو حرفی و پرسی سوال
دگر در کنارش مگو شرح حال
تو با خود میندیش ناراحتست
که شاید نرنجیده و راحتست

در روایت مورخین است که پدیده ی فوق الذکر سابقا" در کاربرانی چون rise, mereng, و حتی hell_boy نیز دیده شده است.
مخاطب پست:
charli1369
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  ویرایش شده توسط: ellipseses   
مرد

 
اندر احوالات عشاق
هنوز نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت
چندی پیش، در همین سرزمین لوتی خلقنا اللوتی پرنس و پرنسس من ازواجا و زوج ها بر یکدگر عشقولانه گفتی در امضاها.
زمانی چو در لوتی آن می شدی
مواجه به معشوقکان می شدی
یکی عاشق و دیگری عشق او
یکی کاتب و دیگری مشق او
به هر چیز نامی ز معشوق بود
به هر دست جامی ز معشوق بود
کجا شد محبت کجا شد صفا
کجا رفت مهر و کجا شد وفا
دگر هیچکس گویی اندر زمان
ندارد مکین و ندارد مکان
از این بی وفایی دلم زخم شد
از این کج صراطی سرم دخم شد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
اندیشمند
هم اسم اندیشمند دارد و هم رسم اندیشمند داند!
گویند در ازمنه ی نه چندان دور؛ چنان اعراض نمودی از مرنگ غیور، که کار بالا گرفتی و مرنگ را یارای آن گشتن نبودی که ... ی کردی!
و این رازیست که خود دانم و او (mereng)!
چو مهمت شدی عاشقش
به چشمش نبودی مر او لایقش
چنان کرد اعراض از آن نیک بخت
که هرگز ندیدی ورا روی تخت
سری زد به پارک محل چند تن
جوان سال هم جنس را غیر زن
گزید و به دوز و کلک خیره کرد
به پستوی کافه همان چیره مرد
ببرد و سه نقطه در او در نمود
ببندم ز خجلت من این باب زود

مقال کوتاه دارم که این پست از آن اندیشمندان است و اندیشمند از آنان است. گویند کس صدایش نشنود و هیچ کس بند از زبانش نگشود که تنها مفید پست می دادست و غیر مفید را هرز می دانست!
ز فضل و ز علم و ز جود و کرم
ز شوخی و بزله کمی دور، کم

اما چو فرصت در چنگ آمدی، صد مرد را در جنگ آمدی یارای مانستن برابرش نبود که زبانی داشتی بران و گویان؛ به هر سندان زدی دو نیم گشتی وگر بر مستان زدی لایعقل کی بدی؟!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
ellipseses
داداش تو هم حال و حوصله داریاااااااا
     
  
مرد

 
sinarv1
حال نه، ولی حوصله دارم!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شوخی و سرگرمی

بهارستان لوتی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA