انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
فرهنگ و هنر
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین »

رهبران و پادشاهان بزرگ تاریخ


مرد

 
nazi220
اطلاعات بسیار خوبی گذاشتی ... ممنون
     
  
زن

 
ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﯾﺎ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﮐﺒﯿﺮ :

ﻭﯼ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 521 ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺟﻠﻮﺱ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻭ ﺷﮑﻮﻫﻤﻨﺪ ﺗﺮﯾﻦ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮐﻮﺭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮔﺬﺍﺷﺖ . ﺍﻭ ﭘﯿﺮﻭ ﺩﯾﻦ ﺑﻬﯽ ﻭ ﻣﺰﺩﯾﺴﻨﺎ ﺯﺭﺗﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻨﺶ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﺭﺍ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﯽﮐﺮﺩ .
ﺍﻭ ﺳﺎﺧﺖ ﮐﺎﺥ ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﯿﺲ ﺭﺍ ﺁﻏﺎﺯ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﺑﺮﺭﺳﯽ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﺎﮐﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺥ ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﯿﺲ ﺑﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﻣﺼﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﻮﺯﻩ ﻫﻨﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ ﺑﻨﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻧﯿﻤﯽﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺁﻥ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﺎﻧﺸﯿﻨﺶ ﺧﺸﯿﺎﺭﺷﺎﻩ ﺗﮑﻤﯿﻞ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻭﯼ ﺗﻮﺳﻂ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺍﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﮔﺮﻓﺖ .
ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﯽ ﮐﺎﻧﺎﻟﯽ ﺩﺭ 2500 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺳﺎﺧﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺑﻪ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺳﻮﺋﺰ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﮔﺮﺩﯾﺪ . ﻃﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻧﺎﻝ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 161 ﮐﯿﻠﯿﻮﻣﺘﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺮﺽ ﺁﻥ ﺩﻭ ﮐﺸﺘﯽ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﻋﺒﻮﺭ ﻣﯽﮐﺮﺩﻧﺪ .
ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺧﻄﯽ ﺟﺪﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ ﺍﺯ ﺧﻄﻮﻁ ﺭﺍﯾﺞ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪ . ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮﯾﻦﮐﺸﻮﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺒﺪﻝ ﮐﺮﺩ ) ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 28 ﮐﺸﻮﺭ .( ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺸﺮ ﻋﻮﺍﻡ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﻃﺮﺡ ﺳﻮﺍﺩ ﺁﻣﻮﺯﯼ ﺭﺍ ﺍﺟﺒﺎﺭﯼﻧﻤﻮﺩ .
ﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﻣﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽﺩﺍﻧﻨﺪ
     
  
مرد

 
ولادیمیر لنین ۱



ولادیمیر ایلیچ لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) تئوریسین و انقلابی کمونیست روسی، رهبر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود.

مبارزات دانشجویی

لنین در ۲۲ آوریل سال ۱۸۷۰ در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک) در خانواده‌ای متوسط و تحصیل‌کرده چشم به جهان گشود. در سده نوزدهم روسیه با ساختار مسلط فئودالی نسبت به اروپا کشوری عقب مانده به شمار می‌رفت. برادر بزرگ‌تر لنین در سال ۱۸۸۷ به جرم شرکت در توطئه‌ای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگیر و اعدام شد. گفته‌اند که اعدام برادر، بر لنین جوان تأثیر عمیقی باقی گذاشت.

ولادیمیر لنین برای شروع تحصیلات حقوق به شهر کازان رفت. در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد. به خاطر فعالیت سیاسی غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپ گرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج شد.

وی به سال ۱۸۹۳ به شهر سن پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در این شهر خود را وقف مبارزه کرد، با متفکران و فعالان تحول‌خواه روسیه مانند گئورگی پلخانف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبلیغ ضرورت انقلاب کارگری در روسیه پرداخت.

لنین در آخر سال ۱۸۹۵ بار دیگر دستگیر شد. نخست سالی در زندان گذراند و سپس در دادگاه به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. در تبعیدگاه نخستین آثار نظری مستقل خود را نوشت که او را در میان هواداران جنبش کمونیستی به شهرت رساند. او اندیشه کارل مارکس را بهترین راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبلیغ عقاید او را وظیفه تمام انقلابیون دانست.

لنین در دوران تبعید در سال ۱۸۹۸ با نادژدا کروپسکایا که از فعالان جنبش چپ بود، ازدواج کرد. آن دو، پس از پایان تبعید لنین در سال ۱۹۰۰ روسیه را ترک کردند و سالهای بعد را در اروپا، عمدتاً سوئیس و اتریش به سر بردند.




فعالیت سیاسی در اروپا

لنین روزنامه ایسکرا (به فارسی: اخگر) را در اروپا منتشر کرد و در آن به نشر اخبار جنبش کارگری روسیه و تبلیغ انقلاب پرداخت. روزنامه که مخفیانه به روسیه می‌رسید، از سال ۱۹۰۲ به صورت ارگان اصلی حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه در آمد. این حزب برای سرنگونی تزار در روسیه و پایه گذاری یک نظام سوسیالیستی فعالیت می‌کرد و با جنبش کمونیسم بین‌الملل روابط نزدیک داشت.

دومین کنگره حزب سوسیال دمکرات کارگری روسیه در سال ۱۹۰۳ در لندن پایتخت بریتانیا برگزار شد. در بحث پیرامون تدوین شعارهای مرحله‌ای مبارزه با حکومت تزاری، لنین موضعی رادیکال اتخاذ کرد و هر شعاری غیر از «سرنگونی رژیم تزاری و تشکیل حکومت کارگری» را «سازش با طبقات استثمارگر و خیانت به منافع طبقه کارگر» خواند. او با همراهان خود که بلشویک (اکثریت) نامیده شدند، جناح رادیکال حزب را تشکیل دادند.

به نظر مخالفان لنین در حزب (منشویک‌ها) زمینه‌های عینی و ذهنی انقلاب در روسیه فراهم نبود. در برابر آنها لنین معتقد بود که «انقلابیون حرفه ای» وظیفه دارند که توده‌های زحمتکش را برای کسب قدرت با توسل به «قهر انقلابی» آماده کنند.

مخالفت بلشویک‌ها با کادرهای قدیمی حزب (منشویک)، نخست به رقابت، و سرانجام به دشمنی تا انشعاب کامل از حزب در سال ۱۹۱۲ انجامید. این بزرگ‌ترین انشعاب در جنبش سوسیالیستی روسیه بود که پیامدهای زیادی برای ادامه تئوری و عمل انقلابی در این کشور به دنبال داشت.

لنین در انقلابی که در سال ۱۹۰۵ در روسیه در گرفت، و با خشونت سرکوب شد، نتوانست نقش مهمی ایفا کند. او به شکل خستگی ناپذیر به فعالیت سیاسی ادامه داد. بلشویک‌های طرفدار او شبکه زیرزمینی مجهزی در داخل روسیه تشکیل دادند و به ترویج افکار کمونیستی در میان کارگران، سربازان و روشنفکران دست زدند.

در سال ۱۹۱۴ روسیه که در بحران اقتصادی بی کرانی فرو رفته بود، وارد جنگ جهانی نخست شد. دولت تزاری که از رساندن آذوقه و تجهیزات به سربازان ناتوان بود، در جبهه جنگ با بی نظمی و نافرمانی ارتشیان، و در داخل کشور با اعتراض گسترده شهروندانی روبرو بود که از فساد و استبداد حاکمان به جان آمده بودند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
ولاییمیر لنین۲


دو انقلاب پیاپی در فوریه و اکتبر

مبارزه مردم برای دستیابی به آزادی و بهروزی اشکال رادیکال تر و گسترده تری به خود گرفت. در فوریه سال ۱۹۱۷ تزار نیکلای دوم در برابر اعتراضات عمومی از سلطنت خلع شد. مجلس روسیه (دوما) حاکمیت را به یک دولت موقت سپرد.

انقلاب فوریه پیروزی بزرگی برای مردم روسیه به شمار می‌رفت. دولت موقت با برنامه‌ای دموکراتیک، با هدف برقراری آزادی‌ها و حقوق دموکراتیک، بر سر کار آمد. آزادی‌های سیاسی برقرار شد. تقریباً تمام احزاب روسیه، حتی بلشویک‌ها از دولت موقت پشتیبانی کردند. همه امید داشتند که با سقوط تزاریسم، نظامی قانونی و مردم گرا به قدرت برسد که به نابسامانی‌های کشور پایان دهد.

لنین که در تبعید از تحولات روسیه با خبر شده بود، راه بازگشت به میهن را در پیش گرفت. او پس از ورود به روسیه در آوریل ۱۹۱۷ در نخستین اقدام، سیاست حزب را به باد حمله گرفت و مشی تازه‌ای برای بلشویکها تصویب کرد. او دولت موقت را «نوکر بورژوازی» خواند و حمایت از آن را خیانت به زحمتکشان دانست. به نظر او کارگران باید مبارزه مستقلی شروع کنند، انقلاب بورژوایی را با انقلابی پرولتاری تکمیل کنند و به سوی کسب انحصاری حاکمیت و تشکیل یک نظام سوسیالیستی پیش بروند.

با گسترش آزادی‌های مدنی، کارگران و سربازان ناراضی در شهرهای گوناگون روسیه شوراهایی را (سوویت) تشکیل داده بودند که فعالیت آزاد و علنی داشتند. آنها خواهان تعمیق دستاوردهای انقلاب فوریه بودند. رهنمود لنین برای بلشویکها در این مرحله عبارت بود از: نفوذ در شوراها، طرح شعارهای تند انقلابی، به دست گرفتن رهبری شوراها و هدایت آنها به سوی قیام مسلحانه.

طی چند ماه بلشویکها توانستند رهبری را در دو شورای بانفوذ پتروگراد و مسکو به دست گیرند. اقدامات دولت موقت به رهبری الکساندر کرنسکی برای رویارویی با اقدامات لنین و یاران بلشویک او ناکام ماند. کمونیست‌ها (حزب بلشویک) پرشمار نبودند، اما با تکیه بر شبکه فعالی از اعضای جدی و با پشتکار، که لنین آنها را «انقلابیون حرفه‌ای» می‌خواند، قادر بودند تا ۲۵ هزار نفر را در پتروگراد مسلح کنند.
در شامگاه ۲۴ اکتبر بلشویکها در پتروگراد قیام مسلحانه اعلام کردند. «گاردهای سرخ»، دسته‌های مسلح کارگران، سربازان و روشنفکران به پادگانها و اداره‌های دولتی حمله بردند، مراکز حساس را به تصرف در آوردند و وزرای دولت موقت را در «کاخ زمستانی» دستگیر کردند.

در پاسخ به فراخوان لنین و بلشویکها که شعار «تمام قدرت به شوراها» را طرح کرده بودند، «کنگره سراسری شوراهای روسیه» با بلشویک‌ها اعلام همبستگی کرد. شورای پتروگراد حاکمیت کشور را به «شورای کمیسرهای خلق» به رهبری لنین واگذار کرد. لنین در جلسه شورا نطقی هیجان انگیز ایراد نمود و به عنوان رئیس نخستین دولت سوسیالیستی جهان زمام امور را به دست گرفت. او هدف دولت تازه را «حاکمیت کارگران و دهقانان» و برپایی نظام سوسیالیستی در روسیه اعلام کرد.

بلشویک‌ها مقاومت رقبا و مخالفان خود را در هم شکستند و قدرت خود را گسترش دادند. آنها در عین حال توانستند با طرح شعارهای انسان دوستانه و عدالت خواهانه بسیاری از روشنفکران و بخشی از لایه‌های محروم و ستم دیده را به سوی جنبش خود جلب کنند.

در دسامبر ۱۹۱۷ لئون تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجی، از جانب دولت انقلابی روسیه در جریان عهدنامه برست-لیتوفسک با آلمان و اتریش قرارداد آشتی امضا کرد. این گام مهمی بود در تحکیم پیروزی بلشویک‌ها.

در برابر پیروزی برق آسای «سرخ‌هاً مخالفان نظام بلشویک جبهه متحدی از »ارتش سفید" را تشکیل دادند و با حمایت کشورهای غربی به نبرد با نظام انقلابی پرداختند. ارتش سرخ که با درایت تروتسکی بسیج و مجهز شده بود، در جنگهای شدید و خونین موفق شد تا پایان سال ۱۹۲۰ پیروزی بلشویکها را مسجل سازد.

لنین که طی سوء قصدی در سال ۱۹۱۸ به سختی زخمی شده بود، در دو سال آخر زندگی عملاً از هدایت حزب و کشور ناتوان مانده بود. رهبری حزب به دست دو تن از یاران نزدیک او افتاد که با هم دشمنی دیرین داشتند: تروتسکی و استالین.

پس از مرگ لنین در ژانویه ۱۹۲۴، استالین مدعی جانشینی او شد. او با توطئه‌های زیرکانه و رشته‌ای از تصفیه‌های خونین، تروتسکی و سایر رقبا را از سر راه خود برداشت و در سالهای بعد نظامی برافراشت که یکی از مخوف‌ترین رژیم‌های تاریخ شناخته شد و به عقیدهٔ بسیاری از کمونیست‌ها، دیگر ربطی به آموزه‌های مارکس و یا حتی لنین نداشت.


مواضع سیاسی و مطبوعاتی لنین

لنین دریافته بود که برای دستیابی به انقلابی عظیم به کمک انقلابیون حرفه‌ای نیاز دارد برای همین به سوئیس رفت تا با جورجی پلخانوف تبعید شده، ملاقات نماید. سپس به دیدار دیگر طرفداران اصلاحات سیاسی که در پاریس و برلین اقامت داشتند، شتافت.

وی در دوران تبعید با دختری به نام نادژدا کرپسکایا nadezhda krupskaya ازدواج کرد که حاصل آن فرزندی در برنداشت. لنین پس از آزادی در سال ۱۹۰۰، روسیه را ترک کرد و در سال ۱۹۰۲ در زوریخ روزنامه جرقه را انتشار داد. در جریان انقلاب ۱۹۰۵ به روسیه بازگشت ولی پس از شکست نهضت به فنلاند گریخت.

در سالهای تبعید به سازماندهی حزب خویش پرداخت و نظریات خود را از طریق مقالاتش در روزنامه جرقه انعکاس می‌داد.

لنین پس از پیروزی انقلاب روسیه در ۱۶ دسامبر۱۹۱۷ (۲۵ آذر ۱۲۹۶) اعلامیه‌ای خطاب به مسلمانان روسیه و مشرق زمین منتشر کرد «... ما اعلام می‌کنیم که عهدنامه سری راجع به تقسیم ایران محو و پاره گردید و همین که عملیات جنگی خاتمه یافت قشون روس از ایران خارج می‌شود و حق تعیین مقدرات ایران به دست ایرانیان تامین خواهد گردید»


بازتاب اکتبر در جهان
انقلاب اکتبر یکی از رویدادهای مهم قرن گذشته‌است. در ایران برخی از روشنفکران متجدد که کشور را با شرایطی آشفته و بحران زده روبرو می‌دیدند، با شور و شوق از تحولات همسایه شمالی استقبال کردند. برخی از نویسندگان و گویندگان در مدح اکتبر و رهبر آن شعر و خطابه سرودند. از جمله میرزاده عشقی و محمدتقی بهار. بسیاری از مبارزان مردم دوست مانند حیدرخان عمواوغلی، احسان‌الله خان، میرزا کوچک خان جنگلی و شیخ محمد خیابانی تحت تأثیر جنبش بلشویک‌ها، به هواداری از حکومت شورایی پرداختند.

لنینیسم

اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبش‌های کمونیستی جهان شناخته شد.

اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین «آگاه‌ترین عناصر طبقه کارگر» در آن گرد آمده و متشکل شده‌اند.

پس از مرگ لنین و با عروج جوزف استالین، دیکتاتوری بزرگی در شوروی به پا شد و در عین حال این کشور با پیشرفت چشمگیر اقتصادی به ابرقدرتی در سطح جهان بدل شد. به ویژه پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و علی‌رغم تلفات انسانی بسیار سنگین در طول جنگ، شوروی به یکی از دو قطب جهان معاصر تبدیل گشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
سیمون بولیوار



سیمون بولیوار‏، فرمانده انقلابی و سیاستمدار ونزوئلایی، یکی از چندین رهبر جنبش استقلال‌طلبانه در آمریکای جنوبی بود.

زندگی
بولیوار در ۲۴ ژوئیه ۱۷۸۳ در خانواده‌ای اشرافی در کاراکاس به دنیا آمد.. اجدادش از مأموران برجسته و عالی رتبهٔ کشور اسپانیا وابسته به خاندان سلطنتی پادشاهی اسپانیا بودند. خاندان وی در آن زمان از ثروتمندترین خانواده‌های اسپانیایی بوده‌اند.
در سه سالگی پدرش و در نه سالگی مادرش را از دست داد و توسط عمو و معلمانش پرورش یافت.
او ابتدا در ونزوئلا و سپس در اروپا تحصیل کرد. او در اروپا توانست دانش‌های ادبی و علمی خود را عمیق تر کرده و با انقلاب فرانسه آشنا شود. آرمان‌های دموکراتیک الهام گرفته از انقلاب فرانسه زندگی او را تحت تأثیر قرار داده و او را به مبارزه برای استقلال آمریکای جنوبی متقاعد کردند.
بولیوار درسال ۱۸۰۱ با ماریا ترسا دل تورو (Maria Teresa del Toro) ازدواج کرد و به کشور خود ونزوئلا بازگشت، اما با گذشت کمتر از یک سال از بازگشت، همسرش بر اثر ابتلا به بیماری تب زرد مرد و بولیوار پس از سه سال اقامت در ونزوئلا در سال ۱۸۰۴ به اروپا رفت.


مبارزات
مبارزهٔ جدی استقلال‌طلبانه مردم ونزوئلا برای آزادی در ۱۸۱۰ آغاز گشت و فرماندهی آنرا ژنرال فرانسیسکو د میراندا به‌عهده داشت. او از بولیوار دعوت به همکاری و پیوستن به سپاه مبارز آزادیخواه ونزوئلا با درجه سرگردی کرد. بولیوار به این سپاه آزادی‌طلب پیوست. از آوریل سال ۱۸۱۰، کلنل بولیوار به یکی از رهبران عمدهٔ جنبش آزادی‌بخش ونزوئلاتبدیل شد. با این حال، در ژوئن سال ۱۸۲۱ بود که پس از پیروزی در کارابوبو توانست اسپانیایی‌ها را از خاک ونزوئلا بیرون براند.

از آن پس سیمون بولیوار تلاش خود را معطوف آزاد کردن سایر مستعمرات اسپانیادر قاره آمریکای جنوبی کرد. جنگ در پس جنگ بولیوار موفق شد جمهوری بزرگ کلمبیا را متشکل از کشورهای کلمبیا، ونزوئلا و اکوادور آزاد تشکیل دهد.او مبارزات استقلال طلبانه دیگر کشورهای آمریکای لاتین مانند پاناما، بولیوی و پرو را نیز رهبری کرد.


مرگ
بولیوار در ۱۷ دسامبر سال ۱۸۳۰ در نزدیکی شهر سانتامارتا در کلمبیابه علت ابتلا به بیماری سل درگذشت. تندیس او سوار بر اسب پس از مرگش ساخته و در شهر لیما پایتخت پرو برپا شد. هم اکنون تندیس او در بسیاری از شهرهای جهان برپاست. در سال ۱۳۸۵ شهرداری تهران بلواری را در شمال جنت آباد(تهران) به نام سیمون بولیوار نام نهاد.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
Ghooghnos: از نادر نگفتی
jalal19: فقط کوروش کبیر و نادر شاه
نادر شاه افشار




جواني تا به قدرت رسيدن نادرشاه افشار:

نادردر حوالي دستگرد دره گز به دنيا آمد (1100)و در سالهاي جواني_حدود 17سالگي_ در تاخت و تازي كه ازبكان به آن حدود كردند به اسارت آنها افتاد وچندي در بين آنها به سر برد.بعد از آزادي به خدمت بابا علي بيگ كوسهاحمدلوي افشار حاكم ابيورد درآمد و چندي بعد دختر او را به زني گرفت و بهطبع آن املاك و اموال او را صاحب شد.چندي نيز در خراسان به عياري وراهزني دست زد و با شجاعت و سخاوتي كه داشت عده يي جنگجوي عيار را گرد خودجمع آورد و در زد و خورد با اكراد تركمانان و ازبكان آن حدود به دلاوري وبهادري شهرت يافت.

در حدود 30 سالگي چندي در مشهد به خدمت ملكمحمود سيستاني پيوست اما به زودي بين آنها به هم خورد و به لشگرگاه خود دركلات دره گز بازگشت.و حكومت نسا و ابيورد را بدست آورد و حتي شاه طهماسبهم كه در آن هنگام در دامغان بود حكومت وي را تاييد كرد و چون آوازهجنگجويي و دلاوري او را شنيده بود وي را به خدمت خود دعوت كرد.بعد از غلبهبر ملك محمود مشهد پايگاه طهماسب و نادر شد و شاه او را طهماسب قلي لقبداد و كارها را به او سپرد.نادر در خراسان و استرآباد حوزه قدرت خود را كهدر واقع حوزه قدرت اربابش شاه طهماسب بود توسعه داد سفيري نزد روسهافرستاد و تخليه ولايات شمالي را مطالبه كرد و آنها نيز كه در مدت 12 سالاشغال گيلان جز تلفاتي ناشي از بيماريهاي بومي چيزي عايدشان نشده بود بهتخليه آن نواحي رضا دادند.به شرط آنكه آنجا به تصرف نيروهاي عثماني نيفتد! طرد افاغنه از اصفهان و استرداد اراضي اشغالي غرب ايران از دست عثمانيها اقدامات بعدي نادر بود.اشرف افغان كه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست براي آنكه از پيشرفت نادر و طهماسب در ولايات مركزي جلوگيري كند باعجله لشگر را به سوي خراسان سوق داد(1142) در سر راه سمنان را محاصرهكرد.نادر كه براي مقابله با افاغنه غلزايي عزيمت تهران داشت در نزديكسمنان و در كنار رودخانه مهمان دوست شكست سختي بر سپاه اشرف واردكرد.اشرف با شكست در حدود قزوين و مورچه خورت اصفهان از سپاه قزلباش و درنزديك شيراز از سپاه نادر و سپاه اشرف متلاشي شد.


نادر بعد ازخاتمه كار اشرف به شيراز بازگشت و از طريق لرستان عازم اصفهان شد.در بينراه در بروجرد خلعت و تشريف شاه طهماسب همراه با تاج مرصع و عهدنامه تنويضحكومت خراسان و مكران و سيستان به وي رسيد وشاه ضمن اظهار خرسندي ازخدمات او يك خواهرش رضيه بيگم نام رابه ازدواج او درآورد.نادر سپس بهعثماني ها كه به پيشنهاد ترك سرزمين ايران توجهي نداشتند حمله كرد و ملايرهمدان و كرمانشاه را از اشغال آنها بيرون آورد.آنگاه به آذربايجان لشگركشيد و تلفات بسياري بر لشگر عثماني تحميل كرد و تبريز را هم گرفت.اماوصول خبرهاي نگران كننده اي از شورش افاغنه در هرات باعث شد تا كارآذربايجان را نيمه كاره رها كند و شورشها را در خراسان رفع نمايد.

اشتغالنادر به جنگ در خراسان و لشگر كشي شاه به آذربايجان بدون اطلاع ازسپهسالارش (نادر) كه به تحريك درباريان بود و سپس شكست شاه از لشگر عثمانيو عقد قراردادي ننگين كه شامل اهداي قسمتهايي از ايران به آنها بودانجاميد و نيز قراردادي با روسها بست كه آنها با آنكه گيلان را تخليه ميكردند اما خروج خود را از باكو و دربند موكول به اخراج تركها كرده بودندباعث شد نادر بسختي برآشفته شود . نادر براي شاه پيغام فرستاد و از اودرخواست كرد براي اتخاذ تدابيري مناسب در تهران يا قم به اردوي او ملحقشود كه شاه به اين درخواست توجه اي نكرد. نادر به اصفهان رفت و براي آنكهشاه را از جانب خود ايمن و مطمئن كند و در حق او فروتني و خاكساري بسياركرد. بعد هم به بهانه سان ديدن از سپاه كه عازم آذربايجان بود وي را بهاردوي خويش دعوت و در باغ هزار جريب اصفهان از وي پذيرايي شاهانه كرد.دراين پذيرايي شاه تحت تاثير شراب چنان حركات سفيهانه يي از خود بروز داد كه مايه حيرت و دلسردي امرا از وي شد و نادر با تباني با همين امرا شاه رااز سلطنت خلع و پسر شيرخواره اش عباس سوم را به جاي او به سلطنت گماريد وخود به نيابت سلطنت رسيد.

نادر نخست به دفع اشرار بختياري و زندپرداخت و بعد زهاب را تصرف و به محاصره بغداد پرداخت اما او نيز بالاخرهدر جنگها شكست خورد .اين شكست در نزديكي دجله و از توپال عثمان سردارعثماني بود.او با اين شكست به همدان عقب نشيني كرد.او دوماه در همدان ماندو سپاه و تجهيزات خود را كامل كرد و دوباره بغداد را محاصره و توپالعثماني را در حوالي آق دربند مغلوب و مقتول كرد.افاغنه ابدالي در اين نبرددر موكب او بودند و شجاعت بسيار از خود نشان دادند.نادر از آنجا بهآذربايجان رفت تيمور پاشا سردار عثماني تبريز را رها كرد و به نواحي وانگريخت.بغداد در دست عثماني ها ماند اما اسراي ايراني آزاد شدند و حاكمبغداد آمادگي عثماني را براي تخليه اراضي اشغالي اعلام نمود.نادر بعد ازجنگهاي متعدد از جمله جنگ با محمدخان بلوچ و عثماني ها در دشت مغان محلتلاقي رود كر و ارس اردو زد در آنجا به بهانه شكار جرگه توقف خود راطولاني كرد و سي و يك هزار وحش صيد كرد از جمله شامل 5 هزار آهو و غزالميشد. تمام امرا و حكام و اعيان و روحانيون و تجار و كدخدايان ونمايندگاني تمام طبقات حتي ارامنه و يهود و زرتشتي ها از پيش به اشارت ويبه آنجا دعوت شدند.

اما از شرح اين مجلس"نادر در اين مجلس ضمناشارتي به احوال كشور و شرحي از خدمات خود اقدام به يك استعفاي نمايشي كردو از حاضران خواست او را از ادامه خدمت معاف كنند .سخنگويان مجلس همچنانكه از پيش آموخته شده بود به يك كلمه اظهار داشتند كه هيچ كس را جز اوشايسته سلطنت نمي دانند و او با اظهار ناخرسندي و بي ميلي نمايشي شرط قبولآن پيشنهاد را ترك تعصبات شيعي و ضد سني-كه از زمان قزلباش معمول گرديدهبود- قرار داد.به رغم ميل روحانيون شيعه كه در مجلس حاضر بودند توافق شد ونادر بلافاصله در آنجا به عنوان پادشاه ايران تاج گذاري كرد(شوال 1148قمري)-سپس او پسرش رضا قلي ميرزا را والي خراسان و برادرش ابراهيم خانرا به حكومت آذربايجان و ماوراء قفقاز منسوب كرد.
     
  
مرد

 
تسخیر هند:

حمله و تسخيرقندهار و لشگر كشي به هند كه ضمن افزايش سرزمين ايران خزانه او را كه درلشگر كشي هاي چندين سالي غارت ناشي از انقلابات خالي شده بود تامين كرد.در اجراي اين تصميم نادر كابل غزنين و جلال آباد را تسخير كرد رضا قليفرزندش را نيابت سلطنت داد .پيشاور و لاهور را فتح كرد و از آنجا راه دهليرا پيش گرفت.چون آگاهي يافت كه محمد شاه فرمانرواي هند با سيصد هزار لشكردوهزار فيل هزار توپ در دشت كرنال در بيست و پنج فرسنگي شمال دهلي آمادهمقابله با او گشته با آنكه تعداد سپاهش به 60 هزار هم نمي رسيد به چالاكيرابطه سپاه هند را با دهلي قطع كرد و پيروز و دهلي را تصرف كرد.او با شخصمحمد شاه سخت نگرفت و او را در خيمه خود با دوست رويي پذيرفت و همراه اوبه شهر دهلي نزول يافت.از وي به احترام استقبال شد .البته با شايعه قتلنادر شهر و كشتار چندين هزار از سپاهيان ايران توسط ناراضيان شهر نادر بهمسجد جامع شهر وارد و دستور قتل عام داد كه تعداد بيشماري بي گناه به قتلرسيدند.كليد خزاين شهر به نادر تقديم شد و شش ميليون روپيه نقد و 500 هزارروپيه جواهر و لباس"از جمله تخت كاووس و الماس كوه نور" به وي اهدا شد.

58روز در دهلي توقف و دختر محمد شاه را براي پسرش نصرالله ميرزا گرفت.او قبلاز بازگشت از هند مجلسي در هند برپا كرد و در آن مجلس از محمدشاه تجليلكرد تاج هند را به دست خود بر سر او نهاد و خود را پشتيبان و دوست وهوادار او خواند.

در بازگشت از هند و بعد از تنبيه ياغي هاي افغانبه هرات رفت و در آنجا خزائن و نفايس هند را با شادي غرور از نظر گذراند وقسمتي را در معرض انظار عام نهاد . چندي نيز چون سپاه راخسته و طالب صلحميديد به آسايش پرداخت اما چون بيكاري و آسايش را مايه فساد لشگر و ظهوراغتشاش مي پنداشت تامين مرزهاي خراسان و تنبيه ياغيان ماوراء قفقاز او رابه ادامه لشگركشي ها تشويق كرد.

نه بخاطر الحاق ماوراء النهر وتركستان بلكه به خاطر جواب دادن به تاخت و تازهاي مكرر ازبكان در زمانصفويه به تاخت و تاز در اين مناطق پرداخت.آز آنجا او به خوارزم لشگركشيد و حاكم آنجا را كه با او به مقابله برخاست دستگير و بخاطر تاخت وتازهاي مكرر به مرزهاي ايران به قتل رساند.

اما انحطاط يك قهرمان ملي:

سپس او به خراسان بازگشت و بعد از اقامتي كوتاه از طريق استرآباد و مازندرانبه ماوراء قفقاز عزيمت كرد.جنگهاي او در اين نواحي طولاني و فرساينده بود.اما در اين عزيمت نادر در مازندران بدليل سوء قصد مجروح شد كه چندي بعدرضا قليخان پسرش متهم به تحريك سوء قصد شد كه بهمين دليل نادر او را كوركرد و بلافاصله پشيمان شد و ندامت و پريشاني اش همراه با خشم و سوء ظنبه اختلال مشاعرش انجاميد.

لشگركشي او به داغستان 1.5 سال به طولانجاميد با عدم پيشرفت او در اين نواحي لشگركشي او بي حاصل در اين مناطقنا تمام ماند.او سپس از داغستان براي جنگ با عثماني لشگر به كركوك كشيداما موفق به فتح موصل نشد و به كركوك و خانقين عقب نشيني كرد.حاكم بغداداز جنگ پرهيز كرد و نادر با همراهانش زيارت اماكن مشرفه عراق را بهجاآورد.شورش تقي خان بيگلر بيگي فارس و قاجاريه در استرآباد را با خشونت وقساوت فرو نشاند.شيراز در اين ميان لطمه بسيار ديد نفوس بسيلزي در آن كشتهو شهر به يك ويرانه مبدل گشت. قيام محمد علي رفسنجاني كه حمايت عثماني رابدنبال داشت سبب تجديد جنگ با عثماني شد و او آخرين افتخار زندگيش را دراين جنگ و با پيروزي بر عثماني بدست آورد.در اين جنگ او بسيار بيمار بودبطوري كه در بعضي جاها او را در تخت روان حركت مي دادند.در صلحنامه اي كهبا عثماني نوشت تمام شرايط و مذاكرات دوران نادر را ناديده مي گرفت غريببه نظر مي آمد و ناشي از خستگي فوق العادع و بيماري و آشفته حالي ويبود.اين آشفته حالي هر روز او را بيشتر بدبين سفاك و بهانه جو كرد.

آخرينروزهاي عمر او به شدت محزون خونين و جنون آميز ساخت.ماليات سه ساله ايرانرا كه در هنگام فتح دهلي بخشيده بود با خشونت از مردم گرفت.در مسافرت ازاصفهان به خراسان اهل شيراز را به سختي تهديد كرد و در كرمان از جمجمهمقصرها كله منار ساخت.چون مي دانست سياست تسامح او كه جنبه ضد تشيع داشتعلما و اكثريت هواخواه تشيع را از وي ناراضي ساخته است به آن دسته ازسپاهيانش كه ايراني و شيعه بودند اعتماد نداشت و يكبار تصميم گرفت همهآنها را به قتل رساند و اين باعث شد جمعي از امراي افشار و قاجار از توهمآنكه از جانب وي دستگير و كشته شوند در قتل او توطئه كردند در فتح آبادقوچان و به بهانه كار واجب به خيمه او ريختند و او را به ضرب تيغ و تبر ازپا در آوردند(جمادي الثاني 1160)بلافاصله بعد از قتل او سپاه منظم نادريتبديل به يك اردوي هرج و مرج شد.خزاين نادري كه آنهمه در ضبط و توسعه آناهتمام داشت در يك شب تقريبا به باد رفت.مملكت منظم او به ميدان ستيزمدعيان و شورشگران گشت.
     
  
مرد

 
بنیتو موسولینی




بنیتو موسّولینی (زاده ۲۹ ژوئیه ۱۸۸۳ - درگذشته ۲۸ آوریل ۱۹۴۵) روزنامه‌نگار، سیاستمدار و رهبر ایتالیای فاشیست طی دوران جنگ جهانی دوم بود.

به قدرت رسیدن موسولینی و اقدامات وی

در سال‌های میان دو جنگ جهانی موسولینی که فرزند یک آهنگر بود و در حین جنگ جهانی اول وی به درجهٔ استواری نایل آمده بود، از نارضایتی مردم ایتالیا استفاده کرد و حزب فاشیسم را تشکیل داد او با تشکیل این حزب ادعا می‌کرد که می‌خواهد عظمت روم باستان را برای ایتالیا احیا کند. او اعلام وفاداری خویش نسبت به شاه ایتالیا و کلیسا و ادعای خود را مبنی بر اینکه سلحشوری در راه حفظ قانون، قدرت حکومت و نظم بود را مسجل تر گردانید. چندسالی پیش از این وی یک نفر جمهوری طلب سر سخت و دشمن طبقهٔ روحانیون بود .

سر انجام در سال ۱۹۲۲ موسولینی توانست فرمان نخست وزیری را از پادشاه ایتالیا بگیرد و به خود لقب دوچه یا پیشوا بدهد . در عرض چند سالی بعد از ۱۹۲۴ موسولینی پارلمان ایتالیا را بدل به وجود بی خاصیتی کرده، عدهٔ شرکت کنندگان در انتخابات عمومی را کسر نموده و به سانسور مطبوعات پرداخته بود، اتحادیه‌های کارگران را منحل ساخته و کارگران را از حق اعتصاب محروم نموده و سایر احزاب سیاسی را به کل منسوخ کرده بود . دستگاه پلیس مخفی دایر کرد و دادگاههای مخصوصی برای محاکمهٔ مخالفین رژِیم تاسیس نمود . هم چنین وی تعدادی از سران باند مافیای سیسیل را بازداشت کرد . پس از روی کارآمدن آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳، او با آلمان و ژاپن دولت‌های محور را به وجود آوردند که در ظاهر هدفشان مبارزه با کمونیسم بود .


حمله به حبشه
با اینکه ایتالیایی‌ها از دیر باز در اندیشهٔ کشور گشایی بودند و روم باستان را الگوی خود قرار می‌دادند و دریای مدیترانه را دریای روم و شمال آفریقا را نیز متعلق به خود می‌دانستند ولی در عمل نتوانسته بودند چندان موفق شوند و تنها در سال ۱۹۱۱ توانستند لیبی را اشغال کنند، حتی در لشکرکشی ایتالیا به حبشه در سال ۱۸۹۶، علی‌رغم داشتن سلاح‌های جدید و ارتش منظم آنها شکست خوردند که باعث سرافکندگی ایتالیایی‌ها گردید . برای همین موسولینی برای بالا بردن جایگاه و محبوبیت خود در بین سیاست مداران و مردم ایتالیا، در سال ۱۹۳۶ به حبشه حمله کرد که باعث فرار هایله سلاسی شاه حبشه گردید . با اینکه جامعه ملل موسولینی را تحت فشار قرار داد اما بی اعتنایی دیکتاتور ایتالیا به جامعه ملل و خروج این کشور از این مجمع جهانی، در ارتباط با موضوع حبشه، این جامعه را عملاً در صحنهٔ جهانی بدون اثر و فاقد قدرت جلوه داد

جنگ جهانی دوم و پایان کار موسولینی

با اینکه موسولینی متحد آلمان بود ولی هیتلر چندان به ایتالیاییها اطمینان نداشت به همین دلیل گروهی از سربازان خود را در رم و شمال ایتالیا استقرار داد . موسولینی نیز هیچ مقاومتی در مقابل این عمل هیتلر نشان نداد همین امر باعث شد تا مردم ایتالیا به موسولینی بدبین شوند و دانستد که تنها گوش به فرمان هیتلر است حتی عده‌ای از حزب فاشیست ایتالیا نیز به او معترض شدند . سرانجام با اشغال جزیرهٔ سیسیل به دست متفقین در سال ۱۹۴۳ و ورود آنها به جنوب ایتالیا، شاه ایتالیا موسولینی را از قدرت عزل و سریعاً وی را دستگیر کردند . اما به دستور هیتلر نیروی هوایی آلمان توانست موسولینی را فراری دهد و وی را به آلمان بردند تا با هیتلر ملاقات کند . در روز ۱۲ سپتامبر سال ۱۹۴۳ میلادی، جهان با حیرت از ماجرای نجات و فرار بنیتو موسولینی از بازداشت خانگی در منطقه دست نیافتنی «لانه عقاب» در کوه گران ساسو توسط یک گروه کماندویی اس اس به فرمانده سروان اوتو اسکورزنی آگاه می شود. هیتلر از او خواست تا به شمال ایتالیا که در اشغال نیروهای آلمانی بود برگردد و ارتش از هم پاشیدهٔ ایتالیا را باسازی کند، با اینکه موسولینی از نتیجهٔ جنگ در هراس بود ولی قبول کرد .

اما سرانجام موسولینی در پایان جنگ جهانی دوم در حالی که به اتفاق معشوقه‌اش در حال فرار از ایتالیا بودند در مزرعه‌ای توسط پارتیزان‌های ایتالیایی دستگیر شده و در همان جا به همراه سایر همراهانشان که از مقامات حکومت فاشیستی بودند، پس از محاکمه صحرایی به اعدام محکوم شدند و در ۲۸ آوریل ۱۹۴۵ هنگام تیرباران شخصی با چاقو به او ضربه زد و موسولینی نیمه جان از شکنجه به زمین افتاد و مردم به او حمله کردند و با لگد بر روی جنازه او رفتند که جمجمه او متلاشی شد که با تیراندازی هوایی جنازه را رها کردند.[نیازمند منبع] جسد موسولینی و معشوقه‌اش در پیازا لورتو در میلان، برای نمایش عموم با قلابهای مخصوص آویزان کردن گوشت در قصابیها، به صورت وارونه، از سقف یک ایستگاه پمپ بنزین آویخته شده و به وسیله مردم شهر سنگباران شد. هدف از این عمل هم ناامید کردن فاشیستها از ادامه جنگ و هم گرفتن انتقام از نیروهای محور که بسیاری از پارتیزانها را به همان شیوه اعدام کرده بودند، محسوب می‌شد. سرانجام با دستور پاپ جنازه را را پایین آوردند و به آتش کشیدند و خاکستر آن را به دریا ریختند.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
مرد

 
کریم خان زند خوشنام ترین شاه ایران بعد از اسلام






کریم‌خان زَند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ه‍.ق) (حکمرانی : ۱۱۷۹ - ۱۱۹۳ ه‍.ق) که خود را وکیل الرعایا می‌خواند و نه پادشاه، یک ایلیاتی بانفوذ از طایفه زند ملایر بود که به فرمانروایی ایران رسید و بنیان‌گذار پادشاهی زندیان شد .

کریم‌خان توانست پس از فروپاشی حکومت نادر شاه افشار ٬ تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق خان ٬ نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق . بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروند رود ٬ بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند .

او را نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. کریم‌خان از طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادر شاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کم کم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر کریم‌خان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان بختیاری به نامهای ابوالفتح خان و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی می‌دانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایب‌السلطنه بود و ابوالفتح خان حاکم اصفهانو کریم‌خان نیز سردسته سپاه بود. اما چندی که گذشت علیمردان خان، ابوالفتح‌خان را کشت و بر دیگر همراهش کریم‌خان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریم‌خان بود. چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغانهای شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم)در ۱۷۵۰ به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخ‌شاه باقی گذاشت .

کریم‌خان لکی بی‌سواد اما هوشمند و باتدبیر بود و به آرامش و رفاه مردم اهمیت می‌داد و به دانشمندان ارج می‌گذاشت. وی کارخانه‌های چینی‌سازی و شیشه‌گری در ایران احداث کرد. صنایع و بازرگانی در دوره وی رونق فراوان یافت. با این وجود غربیان وی را «پادشاهی بزرگ» نمی‌دانستند چرا که در دورهٔ زمامداری او به‌ایشان امتیازی داده نشد؛ البته او خود نیز چنین ادعایی نداشت و خود را وکیل الرعایا می‌خواند. کریم‌خان با توجه به پیشه‌اش که سرپرستی ایل بود از نزدیک با مشکلات مردم آشنا بود و سپس سپاهی‌گری آن هم در ارتش نادری، که درگیر جنگهای پیاپی بود به او نشان داد که بار جنگ های پیاپی به دوش خراج مردم است؛ پس، بیشتر آرامش و درگیر نکردن کشور در درگیری‌ها را می‌پسندید تا مبادا آشوب و یا جنگی به کشور و مردم آسیب برساند .

تنها جنگ دوران فرمانروایی کریم‌خان، جنگ بصره و ستاندن این شهر از عثمانیان بود. او در این جنگ به دلیل بدرفتاری‌ها و اخاذی از بازرگانان ایرانی توسط حاکم بصره درگیر شد. در زمان او بندر بوشهر مرکز تجارت و داد و ستد شد. کریم خان از انگلیسی‌ها دل خوشی نداشت و همیشه می‌گفت که انگلیسی‌ها می‌خواهند ایران را مانند هند کنند؛ بنابراین با دیگر کشورهای اروپایی نظیر فرانسه و هلند به امور بازرگانی می‌پرداخت .

در زمان کریم‌خان چند آشوب کوچک از جمله طغیان میرمهنا دزددریایی معروف خلیج فارس و شورش حسینقلی خان جهانسوز رخ داد اما در کل در زمان او مردم ایران روی آرامش دیدند .

کریم‌خان زند شهر شیراز را پایتخت خود ساخت و بنا‌های بسیار زیبایی از خود در این شهر به یادگار گذاشت که از آن جمله می‌توان به حمام وکیل ، بازار وکیل، ارگ کریم‌خان و مسجد وکیل اشاره کرد .

کریم‌خان در ۱۱۹۳ هجری قمری (۱۷۹۹ میلادی) درگذشت. فرزندان او هفت تن، چهار پسر و سه دختر بودند. پس از مرگش بزرگ‌ترین پسرش ابوالفتح‌خان به فرمانروایی رسید.
     
  
مرد

 
شاه عباس...قسمت اول



دوران پادشاه سلسله صفوی
والی هرات
تاجگذاری ۹۸۹ (قمری)
لقب(ها) عباس میرزا
زادروز ۱ رمضان ۹۷۸ (قمری)
۲۷ ژانویه ۱۵۷۱ (میلادی)
زادگاه هرات
مرگ جمعه ۲۴ جمادی‌الاول ۱۰۳۸ (قمری)
۱۹ ژانویه ۱۶۲۹ (میلادی)
محل مرگ کاخ اشرف (بهشهر کنونی در استان مازندران)
آرامگاه کاشان
پیش از شاه صفی
پس از شاه محمد خدابنده
همسر تعدد همسران
پدر شاه محمد خدابنده
مادر خیرالنساء بیگم
فرزندان

محمدباقر میرزا, حسن میرزا, سلطان محمد میرزا, اسماعیل میرزا, امام قلی میرزا, شاهزاده بیگم ,
زبیده بیگم, خان آغا بیگم, حوا بیگم, شهربانو بیگم, ملک نسا بیگم
دین اسلام

شاه عباس بزرگ یا شاه عباس یکم (۹۹۶-۱۰۳۸ه‍. ق / ۱۵۸۷-۱۶۲۹م) نامدارترین شهریار دوران صفوی است. او فرزند شاه محمد خدابنده و پنجمین شاه از دودمان صفوی است که بر ایران به مدت بیش از ۴۲ سال با اقتدار شهریاری نمود.

شاه عباس در هجده سالگی قزوین را متصرف شد و خود را شاه ایران خواند. او برای آنکه خیالش از سوی عثمانی آسوده گردد، پیمان نامهٔ صلح با آن کشور بست و باختر ایران را به آنان واگذارد. سپس به بهینه‌سازی امور درونکشوری و فرونشاندن شورش استان‌ها پرداخت.

او نخست ازبکان را شکست داد و سپس به جنگ با عثمانی درآمد. او در سه نوبت با عثمانی جنگید و در هر سه بار پیروز شد. همچنین دو بار به گرجستان حمله کرد و آن را غارت کرد.

از واپسین لشکرکشی‌های او می‌توان فتح قندهار و آزادسازی جزایر و بنادر خلیج فارس از دست پرتغال را نام برد. در زمان شاه عباس درآمد نقدی و غیر نقدی کشور بالا رفت و همچنین بازرگانی با کشورهای بیگانه افزایش یافت. او بسیاری از نقاط کشور را آباد کرد و بناهای بسیاری ساخت که هنوز برخی از آنها پابرجاست.

شاه عباس در گذار زندگی یکی از فرزندانش را کشت و دو تن دیگر را کور کرد و دو پسر دیگرش نیز در کودکی مردند؛ بدین شیوه در هنگام مرگ جانشین شایسته‌ای از خود بازنگذاشت و به ناچار نوه او با نام شاه صفی به پادشاهی رسید.

تاج گذاری: ۹۸۹ هجری قمری
مکان تاج گذاری: شهر هرات در ایالت خراسان (اکنون در افغانستان)
جانشین: شاه صفی (سام میرزا پسر صفی میرزا)


شرح مختصر زندگی

شاه عباس بزرگ شب دوشنبه اول ماه رمضان سال ۹۷۸ هجری در هرات از فخرالنساء بیگم (دختر میرعبدالله خان والی مازندران) زاده شد.

شاه تهماسب با الهام گرفتن از بیت زیر نام نوزاد را عباس نهاد:
عباس علی است شیر غازی سر دفتر لشکر حجازی

در کودکی به عباس میرزا نام داشت و در دو سالگی والی هرات شد؛ شاه اسماعیل دوم صفوی که مردی خشن و نا نجیب بود؛ همانند دیگر برادر زادگان و برادران فرمان قتل او و پدرش (سلطان محمد خدابنده) را صادر کرده بود ولی این امر هنگامیکه که شاه اسماعیل دوم به قتل رسید ناانجامیده ماند.

شاه عباس پیش از برآمدن آفتاب روز جمعه بیست و چهارم جمادی‌الاول سال ۱۰۳۸ هجری قمری در کاخ اشرف درگذشت.عالم آرای عباسی درباره علت مرگ او می‌نویسد:

«چند روز قبل از آن در شکارگاه، پادشاه در خوردن و آشامیدن طعام افراط کرد و در بازگشت، به سبب سنگینی بار معده دچار تب شد و در اندک مدتی از اوج کمال به حضیض وبال رسید.»

به گفتهٔ برخی منابع شاه عباس پیش از مردن وصیت کرد که کالبدش را جایی دفن کنند که بر همه کس ناپیدا باشد.برخی منابع نیز مدعی‌اند کالبد او به نجف آورده و در آنجا به خاک سپرده شد. اما بسیاری منابع می‌گویند شاه عباس در مازندران درگذشت و تصمیم بر آن بود که کالبد وی به اصفهان آورده شود ولیکن به دلایلی در میانهٔ راه کالبد در کاشان دفن شد. هم اکنون نیز آرامگاه‌ای منسوب به شاه عباس در کاشان برجاست که به احتمال زیاد مقبره واقعی او است.


تاج‌گذاری در ۱۴ سالگی

عباس میرزا به یاری علیقلی خان شاملو در خراسان تاجگذاری کرد و فرمانروایی خراسان در زمان شهریاری پدرش در دست وی بود تا آنکه مرشد قلی خان استاجلو با چیرگی بر علیقلی و با پایمردی خویش؛ قزوین را فتح نمود و در آن شهر عباس میرزا در سن ۱۸ سالگی به تخت سلطنت ایران نشست و پدر او را خلع نمودند. شاه عباس همانند بسیاری از شاهان در آغاز کار ۱۸ تن از سران قزلباش را به بهانه خونخواهی کشت و پس از آن مرشد قلی خان را نیز به همین سرنوشت دچار ساخت.

معاهده صلح استانبول

ترکان عثمانی که با بهره جویی از آشفتگی پس از قتل حمزه میرزا به خاک ایران دست اندازی نمودند و نواحی ارزروم؛ عراق عرب؛ کردستان؛ ارمنستان؛ گرجستان؛ بخش‌هایی از آذربایجان و حتی لرستان و خوزستان را زیر پنجهٔ خویش درآوردند و تا کرانهٔ نهاوند و همدان پیشروی کردند. شاه عباس که از همکاری سرداران قزلباش و پشتیبانی دولتهای هند و روسیه دلسرد شده بود، ناچار تن به پذیرش شرایط سنگین عثمانی‌ها داد و حاضر به برنهادن پیمان‌نامهٔ صلح شد. شاه عباس با این تاکتیک چند سالی برای نوین‌سازی نیروهای ایران و بازپس‌گیری سرزمین‌های از دست رفته زمان خرید. مذاکرات دربارهٔ برنهش پیمان صلح سه ماه به درازا انجامید و سرانجام به امضای پیمان‌نامهٔ صلح استانبول در ۲۱ مارس ۱۵۹۰ (۹۹۹ هجری قمری) فرجامید. به موجب این قرارداد شهر تبریز با بخش باختری آذربایجان و استان‌های ارمنستان و شکی و شیروان و گرجستان و قراباغ و قسمتی از لرستان با دژ نهاوند در دست عثمانی‌ها بجاماند و چنین برنهاده شد که از آن پس ایرانیان از لعن خلفای سه‌گانه خودداری کنند و شاهزاده حیدر میرزا به عنوان گروگان در دربار عثمانی باقی بماند. سپس شاه عباس با بهره‌جویی از فرصت پیش آمده اوضاع آشفته ایران را سر و سامان داد.

اصلاح سازمان‌های لشکری و کشوری

در سال ۱۰۰۶هجری قمری پایتخت را به اصفهان منتقل کرد و ولایات شرقی را نظم و آرامش داد.

در سال ۱۰۰۷ هجری قمری (۱۵۹۸) دو نفر از نجیب‌زادگان انگلیسی به نام آنتونی شرلی و رابرت شرلی به همراه بیست و پنج نفر انگلیسی دیگر از راه ونیز و حلب و بغداد به قزوین وارد شدند. برادران شرلی که در خدمت آرل‌آف اسکس از سرداران مقتدر انگلستان بودند، مأموریت یافتند برای جنگ با عثمانی‌ها خود را در اختیار دولت ایران قرار دهند، و نیز برای بازرگانان انگلیسی امتیازاتی بگیرند. هیأت نامبرده از سوی دولت ایران به گرمی پذیرفته شد و شاه عباس از وجود آنان برای تجهیز و ایجاد نظم قشون ایران استفاده کرد. همچنین توسط آن‌ها روابط ایران و ممالک اروپایی را با داشتن یک وجه مشترک و آن دشمنی با عثمانی گسترش داد.

هنگامی که شاه عباس به شاهی رسید عده قزلباشان شصت هزار نفر بود که وی آن را به سی هزار نفر کاهش داد.

در مقابل قزلباش‌ها که جز از رؤسای خودشان از هیچکس اطاعت نمی‌کردند، با مشورت برادران شرلی نیرویی مرکب از ده‌هزار سواره نظام و دوازده هزار پیاده نظام از افراد گرجی و ارمنی که مسلمان شده بودند، تأسیس نمود و نام آنها را «شاهسون» (یعنی شاه دوست) گذاشت و فرماندهی آنرا خود به عهده گرفت. عده شاهسون‌ها تا هنگام مرگ شاه عباس به یکصد هزار رسید.

ارتش صفوی در دوره شاه عباس به اوج قدرت خود رسید. شاه عباس نخستین کسی بود که به تشکیل رستة «منظمی » از تفنگچیان پرداخت که بخشی از ارتش دائمی محسوب می‌شدند. رسته تفنگچیان از ۱۲ هزار نفر تشکیل می‌شد که هم از پیاده‌نظام و هم سواره نظام بودند. شاه عباس دو رسته جدید را هم وارد سپاه دائمی ایران می‌کرد که شامل رسته «توپچیان» متشکل از ۱۲ هزار نفر و رسته «غلامان خاصه شریف» متشکلی از ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر سواره نظام گرجی و چرکسی مسلح به تفنگ می‌شد. برخی نویسندگان گفته‌اند برادران شرلی دو نظامی مزدور انگلیسی در دوره شاه عباس صفوی برای اولین بار توپخانه را به ایرانیان شناساندند، در حالی که شواهد متعدد تاریخی از کاربرد توپ و تفنگ در سپاه ایران در دوره شاه اسماعیل و شاه طهماسب و حتی پیش از آن وجود دارد. سلاح‌های آتشین مرسوم در دوره صفوی شامل توپ و تفنگ‌های فتیله‌ای، شمخال و قرابینه‌ای می‌شد که همه را تفنگ می‌نامیدند.

در عین حال شاه عباس اقداماتی برای تجدید سازمانهای کشوری به عمل آورد. وی اساس حکومت خود را بر تمرکز قرار داد؛ کلیه قوا و اختیارات از شاه ناشی می‌شد و مأمورین دولتی از طرف او عزل و نصب می‌شدند. بعد از شاه صدراعظم مهمترین شخص کشور و وظیفهٔ ادارهٔ امور سیاسی و حکومتی بود و اعتمادالدوله لقب داشت. دیوان بیگی وظیفهٔ وزیر دادگستری را به عهده داشت. واقعه‌نویس مأمور تحریر فرامین سلطنتی و نگهداری سوابق مکاتبات با سلاطین خارجی بود، ایشیک آقاسی ریاست تشریفات سلطنتی دربار را به عهده داشت. قورچی‌باشی، قوللر آقاسی‌باشی و تفنگچی‌باشی امرای ارشد ارتش بودند.


کشتار نقطویان

نقطویان، پیروان محمود پسیخانی گیلانی بودند و او خود ابتدا از مریدان سید فضل الله استرآبادی مؤسس فرقه معروف حروفیه بود و پس از این که از سوی فضل به دلیل خودپسندی و نافرمانی طرد شد، به «محمود مطرود و مردود» نیز شهرت یافت. اگر چه از او و پیروانش در کتب تاریخی عصر او یادی نشده ولی تحقیقات بعدی، او را مردی پرهیزگار، دانشمند و زیرک معرفی کرده‌اند. او با تیمور لنگ معاصر بوده‌است. محمود شانزده کتاب و هزار و یک رساله نوشته و هر یک را نامی مخصوص داده‌است.
بنابر عقاید ایشان: «مادر و برادر و خواهر و پسر و دختر و تمام منهیات مباح دانسته شده‌اند.»
تعقیب و کشتار آنان از زمان سلطنت شاه تهماسب اول شروع شده و در زمان شاه عباس به اوج خود رسید. شاه عباس آنقدر در کشتار آنان افراط کرد که جلال الدین محمد اکبر، پادشاه هندوستان، برای آنان میانجی شده ولی سودی نداد


شورش خان احمد گیلانی

خان احمد گیلانی که در لاهیجان خراجگزار شاه بود علم طغیان برافراشت. بدین ترتیب شاه با سی هزار نفر به گیلان لشکر کشیده و آنجا را گرفت. خان احمد نیز به عثمانی پناهنده شد و در سال ۱۰۰۵ هجری در بغداد درگذشت.

شورش شاه وردی خان لر

شاه وردی خان والی لرستان نسبت به شاه عباس طغیان کرد و خراج نپرداخت. شاه عباس در رأس سی هزار سوار به خرم آباد تاخت و آنجا را تصرف کرد. سپس دوازده هزار گرجی تازه مسلمان را مأمور یافتن شاه وردی خان کرد. آنان والی لرستان را یافته نزد شاه آورده و او به دستور شاه اعدام شد.

لشکرکشی شاه عباس به طبرستان

در سال ۱۰۰۵هجری که سال دهم جلوس شاه‌عباس بود، شاه عباس که از طرف مادری شجره‌نامه‌اش به میر قوام‌الدین مرعشی می‌رسید، طبرستان را ملک موروثی خود می‌دانست برهمین اساس تصمیم گرفت که سراسر آن سرزمین را به اختیار خود درآورد. شاه عباس به نقل از کتاب عالم آرای عباسی چنین میپنداشت: «چون طبرستان که مشمول مازندران بهشت نشان است ملک طلق شرعی موروث اولاد و احفاد میرعبدلله‌خان جد مادری حضرت اعلی شاهی ظل‌اللهی است که نسبت او به سید قوام‌الدین معروف به میربزرگ که در طبرستان خروج به سیف کرده مالک آن مملکت گردید در صدر صحیفه اول رقم تسطیر یافته و در این عهد و اوان از آن سلسله رفیعه اولاد ذکور که شایسته تصرف ملک موروث باشد نبود لاجرم آن عرصه ارم تزیین ارثأ و اکتسابأ شایسته تصرف شهریار سعادت قرین و حق شرعی سلطان با داد و دین است که در میانه جمعی از امراء آن ولایت به تخصیص سید مظفر مرتضایی(ساری) و الونددیو(سوادکوه) و ملک‌بهمن‌پادوسبانی انقسام یافته بود و به مکرر از ایشان بی‌ادبی‌ها و کفران نعمت به ظهور رسیده هرکدام به ولایتی رقم اختصاص کشیده به تغلب متصرف بودند...» در پایان این جملات نیز مؤلف اینگونه نگاشته که شاه‌عباس می‌خواهد سرزمین آباء و اجدادیش را پس بگیرد. البته در این نگاشته و پنداشته‌ها نقوص بسیار است چنانچه پادوسبانیان صدها سال پیش از مرعشیان در غرب طبرستان ساکن شدند و اصلأ مرعشیان بر سوادکوه واقف نبودند و... که اینها نشا از بی‌اطلاعی شاه و بزرگان ایران در آن روزگار می‌دهد و شاه‌عباس فقط غارت طبرستان (که در نگاشته‌های بالا آن را بهشت نشان خوانده) را در سرداشته و نسبتش از سمت مادر به مرعشیان تنها بهانه‌ای برای این عمل بوده.

ملک بهمن دوم

در عالم آرای عباسی آمده‌است: وقتی فرهادخان -که بزرگ لشکر شاه‌عباس بود- به آمل رسید، مردم عوام آن شهر جهت استحکام قلعه آماده شدند و از قلعه شهر محافظت نمودند. این زمان ملک بهمن پادشاه آن روزگار سلسله پادوسبانیان که در لارجان بود، اعلام کرد که نمی‌خواهد قلعه را نگه‌دارد چون آمل از ممالک موروثی وی نبوده و نیاکانش آمل را در اختیار نداشتند. ولی در حقیقت به ملازمانش که در قلعه بودند پیغام می‌داد که دربرابر قزلباشان مردانه دفاع کنند تا پای آن‌ها به لاریجان نرسد. با این‌حال مردم طایفهٔ تکلو در نگهداشتن قلعه اصرار می‌کردند. سید مظفر که یکی از بزرگان شهر ساری بود و گویند به افیون معتاد بود به همراه فرهادخان به محاصره آمل رفته بود در این‌حال که قلعه فتح نمی‌شد وی اردوگاه را ترک کرد و به قلعه شخصی‌اش (ازداره‌کله) رفت ولی چون به افیون معتاد بود، به اجبار به جنگل رفت و درآنجا براثر مریضی و اسهال مُرد. الونددیو نیز که می‌دید قزلباش‌ها می‌خواهند سراسر طبرستان را فتح کنند بر سر دوراهی ماند که به لشکر ملک‌بهمن اضافه شود یا با شاه‌عباس متحد گردد. بر همین اساس شاه‌عباس به این نتیجه رسید که تا وقتی شاهان پادوسبانی در مازندران و حتی در شهری حکومت کنند نمی‌تواند اتحاد مردم را از بین ببرد و طبرستان را فتح کند. پس از مدتی با تلاش‌های فراوان فرهادخان قلعه فتح شد و به دستور شاه‌عباس قزلباش‌ها به همراه فرهادخان به سمت لاریجان یورش بردند. بعضی از بزرگان شهر لاریجان از ترس جانشان به فرهادخان تسلیم شدند و ملک‌بهمن که آن‌ها را در حال خیانت دید همه ریش‌سفیدان را به سیاه‌چال انداخت. مردم لاریجان که از طرفداران این امراء بودند و اصلأ به خاطر ایشان از ملک‌بهمن پیروی می‌کردند، حال با او از در دشمنی برآمدند و راه‌های مخفی قلعه را به قزلباش‌ها نشان دادند. ملک‌بهمن که فردی چرب‌زبان و حیله‌گر بود به اجبار تسلیم شد و فرهادخان و قزلباش‌ها را به مهمانی دعوت نمود ولی فرهادخان قبول نکرد و او را در تاریخ بیست و سوم مرداد ماه سنه ۱۰۰۶هجری نزد شاه‌عباس در اصفهان برد و سرانجام ملک سلطان حسین لواسانی(که خود از فامیلان بسیار نزدیک بهمن بود) به انتقام برادرش(ملک سلطان حسن) ملک‌بهمن را در نقش جهان اصفهان سربرید. طایفهٔ تکلو که از دوستداران پادوسبانیان بودند پیش از به راه انداختن قیام توسط قزلباش‌ها قتل‌عام شدند.

خویشاوندان ملک‌بهمن

هنگامی‌که ملک بهمن عازم اصفهان و در حال ترک جهان بود اولاد او در قلعه دشمنکور بودند. ملک‌بهمن همه ثروتش را در این قلعه پنهان کرده‌بود. پسر ملک‌بهمن که کیخسرو نام داشت آن زمان ۱۷ساله بود و آخرین بازماندهٔ ملکان لاریجان بود. وی نیز تسلیم شد و سرانجام در قزوین بدست شاه‌عباس به‌قتلی ناجوانمردانه رسید.

ملک جهانگیر چهارم

دیگر شاخه سلسله پادوسبانیان ملکان کجور نام‌داشت. در زمان حکومت شاه‌عباس شاه این شاخه ملک‌جهانگیر لقب‌داشت. شاه‌عباس پس از اشغال لاریجان و آمل به فکر برانداختن کامل سلسله پادوسبانیان و نابودی آخرین شاه این سلسله افتاد بنابرین لشکری به سرکردگی الله‌قلی بیک‌قورچی باشی را از قزوین به سمت رستمدار روانه ساخت. پس از مدتی محاصره بودن رستمدار عده‌ای از مردمان شهر نزد قورچی‌باشی رفته و تسلیم شدند و هر روز برای سپاهیان ایران اطعام فراوان آماده می‌کردند و به آن‌ها خدمات بسیار ارائه می‌داشتند. قورچی‌باشی همان ابتدا نامه‌ای به شاه نوشت و او را از شرح ماجرا اطلاع داد. شاه نیز در جواب نوشت که باید بسیار مراقب باشید چون رستمداری‌ها هیچگاه تا به حال از شاهان خود دست‌نمی‌کشند و شاید حیله‌ای در کار باشد ولی قورچی‌باشی پس از مشاهده خدمات ایشان به آن‌ها معتمد شد. روزی که قورچی‌باشی به حمام رفته بود، رستمداری‌ها اسلحه تهیه کردند و در نزدیکی حمام آماده می‌شدند در این وقت سربازان از این اعمال اطلاع یافتند و همه‌کس را دستگیر نمودند. سپس فرمان مرگ همهٔ آن‌ها صادر شد و همهٔ آن‌ها به‌قتل رسیدند. پس از این ملک‌جهانگیر مخفیانه قلعه را ترک کرد و به قلعهٔ دیگری شتافت و از آنجا نیز به بیشه گریخت. روزی که او و چندی از معتمدانش در بیشه می‌گشتند، عده‌ای صوفی آن‌ها را دیده و شناختند. همراهان ملک همگی کشته‌شدند و ملک گریخت سرانجام پس از تعقیب او یکی از صوفیان او را به بند کشید و به نزد قورچی‌باشی بُرد و وی نیز ملک را در قزوین به نزد شاه‌عباس برد و در تاریخ یکشنبه بیست‌ودوم جمادی‌الاخر سال ۱۰۰۶هجری سلسله ۹۸۴سالهٔ پادوسبانیان منقرض گشت.
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
     
  
صفحه  صفحه 10 از 15:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  15  پسین » 
فرهنگ و هنر

رهبران و پادشاهان بزرگ تاریخ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA