انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 17 از 17:  « پیشین  1  2  3  ...  15  16  17

فروغ فرخزاد


زن

 
نامه ي شماره 3


سه شنبه 11 تير
پرويز جان الان غروب است هيچ كس در خانه نيست تقريبا تنها هستم باز هم به گوشه ي اين اتاق پناه
آورده ام باز هم فكر تو مرا آزار مي دهد. مثل اين است كه دستي قوي با نيرويي غير انساني همه ي وجود مرا
در خود مي فشارد. حال عجيبي دارم پلك هايم داغ است. اين حرارت در همه ي بدن من وجود دارد. امروز هم
پستچي نيامد امروز هم مثل روزهاي ديگر گذشت و من در اين انتظار كشنده باقي ماندم. چه قدر زندگي سخت
است پرويز عزيز چرا بيهوده سعي مي كني مرا از خود دور سازي. چرا مرا در ميان اين مردمي كه جز آزار
دادن من هدف و مقصودي ندارند تنها گذاشته اي. من اينجا نمي مانم من نمي توانم هر روز دعوا كنم هر روز
كتك بخورم. من نمي توانم در مقابل كساني كه به تو و به من فحش مي دهند ساكت بنشينم و با آنها رفتاري
دوستانه داشته باشم من اگر اين چيزها را به تو نگويم براي چه كسي تعريف كنم من از دست اين غم به آغوش
چه كسي پناه بياورم. به خدا من زندگي در ميان بيابان در زير آفتاب سوزان را به ماندن در اينجا ترجيح مي
دهم ديگر در آنجا كسي نيست تا در هر ساعت و بر سر هر موضوع جزيي مرا فاحشه و نانجيب خطاب كند من
هم انساني هستم شخصيتي دارم احساساتي دارم من يك بچه ي دو ساله نيستم من نمي توانم هر روز موهاي
خودم را در چنگ اين و آن ببينم. گوش من ديگر نمي تواند اين سخنان ركيك و اين فحش هاي وقيحانه را
بشنود. من قادر نيستم مثل مجسمه بايستم و آنها به تو بد بگويند تو را فحش بدهند پرويز اين دنائت ها اين
پستي ها روح مرا از غم و درد فرسوده مي كند من اين زندگي پر از جار و جنجال و دورويي و تزوير را
دوست ندارم بيا مرا ببر از دست اين ديوانه ها نجات بده من فقط در اين دنيا تو را دارم فقط تو دوست من
هستي. ولي تو كجايي؟ تو چرا از من دوري كرده اي؟ براي آنها بنويس كه مرا اذيت نكنند به من كاري نداشته باشند من نه محبت آنها را مي خواهم و نه كينه و دشمني آنها را. من از اين نوازش هاي مزورانه نفرت دارم
اگر آنها به تو گفتند كه خوب هستي و دوستت داريم مطمئن باش دروغ گفته اند كارشان همين است بي چشم
و رو هستند.
من به هيچ كس كاري ندارم با هيچ كس جز در مواقع احتياج حرفي نمي زنم من جاي كسي را تنگ نكرده
ام من يك گنجه بيشتر ندارم و هميشه آنجا مي نشينم و از جايم حركت نمي كنم ولي آنها دست از سر من بر
نمي دارند دل من خون است پرويز من در اين جا در ميان اين رذايل اخلاقي اين دورويي ها و بدجنسي ها
زندگي محنت باري دارم لااقل اگر تو بودي پيش تو مي آمدم حالا كجا بروم؟ اين زندگي نيست اين عذاب است
پرويز تو را به خدا بيا. نمي خواهد آنجا بماني. ما اسباب زندگي نمي خواهيم بيا اينجا با هم كار مي كنيم من
حاضرم كار كنم و زودتر قرض هايمان را مي دهيم هيچ چيز نمي خواهيم همين كه با هم زندگي كنيم كافي
ست.
من اين جا زيادي هستم يك آدم زيادي. مثل ميهماني كه زيادتر از حد معمول مزاحم صاحب خانه شود. مي
فهمي چه مي گويم؟ آنها با من اين طور رفتار مي كنند من نمي خواهم اين طور باشد من نمي توانم تحمل كنم كه
هر روز بالاي سرم داد بكشند كي مي روي از دستت راحت شويم زودتر برو و يا چند سال ديگر خيال ماندن
داري. پرويز مي بيني كه چه گونه زندگي مي كنم نمي خواهم مايه ي ناراحتي تو باشم من نمي خواهم سربار تو
باشم اگر لازم باشد كار مي كنم پرويز. بيا به خدا تو را ناراحت نخواهم كرد بيا با هم زندگي كنيم بيا مرا از
دست اين ديوها اين جاني ها نجات بده آنها با من و تو دشمن هستند فريفته ي ظاهرشان نشو. حيف تو كه به
اينها مهرباني كردي. حيف تو كه انسانيت به خرج دادي.
بيا عزيز من ما هيچ چيز نمي خواهيم من به هيچ چيز جز تو احتياج ندارم بيا مرا با مهرباني به روي سينه
ات بفشار. مرا ببوس. مرا نوازش كن. مدت هاست از همه چيز محرومم مدت هاست كسي با صمميت صورت مرا
نبوسيده. به چشم من نگاه نكرده و حرف هاي مرا فريادهاي مرا گوش نداده. من تو را مي خواهم پرويز عزيزم.
تو را به خدا و به آنچه كه نزد تو مقدس است قسم مي دهم بيا. من به حد كافي تنبيه شده ام. من جز تو هيچ
چيز نمي خواهم. پرويز. پرويز من. اينجا خانه ي من است. بيچاره ما كه تا به حال توانسته ايم در اين لانه ي
فساد زندگي كنيم. پدر و مادر من در مقابل چشم من به روي هم هفت تير مي كشند. من مي ترسم. من ديوانه مي
شوم. من نمي توانم اين چيزها را ببينم. پرويز به حال من توجه داشته باش.
من به تو احتياج دارم.
تو را مي بوسم.
خداحافظ تو
فروغ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
نامه ي شماره 4


پنجشنبه 20 تير
پرويز عزيزم اميدوارم حالت خوب باشد. نزديك يك هفته است كه من آمده ام و هنوز نامه ي تو نرسيده
است. نمي دانم چرا برايم نامه ننوشته اي. در هرصورت خواهشم از تو اين است كه زودتر نامه بنويسي چون من
در اين جا به شدت احساس تنهايي مي كنم و تنها نامه هاي توست كه مي تواند مرا تسكين دهد. از حال من و
كامي بخواهي بد نيستيم كامي كه از صبح تا شب با شيطنت و مسخرگي همه را مشغول مي كند و من هم توي
اتاق بالا يا براي خودم كتاب مي خوانم يا چيز مي نويسم و يا اين كه سري به مامان مي زنم از روز اول برج
قرار شده خودم غذاي خودم را بپزم و بعد از آن با اين ترتيب گمان مي كنم كه من هم مشغوليتي پيدا كنم.
پرويز جانم نمي دانم تو آن جا چه مي كني و ما مثل اين است كه من و تو وقتي از هم دور مي شويم هيچ
كدام تكليف خودمان را نمي دانيم و در عوض در كنار هم هستيم وضع روشن تري داريم.
راجع به كتابم بايد بگويم كه الان نسخه ي كامل با پشت جلد و عكس و مقدمه جلوي من است. يعني از
طرف بنگاه فرستاده اند كار كتاب تمام شده و توي همين هفته به طور مسلم منتشر مي شود. مقدمه اي كه شفا
برايم نوشته بسيار جالب و خواندني شده و بنگاه اميركبير از حالا خوش را براي چاپ دوم كتاب آماده كرده و
معتقد است كه كتابم خوب به فروش خواهد رفت. من خيلي خوشحال هستم آن قدر كه نمي توانم براي تو
ننويسم شايد خوشبختي من تنها در همين باشد وقتي مي بينم كه مي توانم منشأ اثري باشم و وجود عاطل و
باطلي ندارم. وقتي حس مي كنم كه در زندگي به چيزي دلبستگي و علاقه ي شديد دارم آن وقت از زندگي
كردن راضي مي شوم.
پرويز نمي توانم ميزان خوشحاليم را براي تو بنويسم اين يكي از آرزوهاي بزرگ من بود و مسلما بعد از
اين سعي خواهم كرد كه آثار زيباتري به وجود بياورم از وقتي كه از پيش تو آمده ام دو قطعه شعر ساخته ام
كه وقتي آمدي برايت مي خوانم يك قطعه را فرستادم براي مجله ي سپيد و سياه (با پست) كه در شماره
مخصوصش بگذارد يكي را هم هنوز فكري برايش نكرده ام.
پرويزم حال خانم و پدرت و خسرو و دخي خوب است و با من در نهايت مهرباني رفتار مي كنند آرزويم
اين است كه تو زودتر بيايي چون تو را دوست دارم و زندگي دور از تو برايم ثمري ندارد هر چندخودم را با
كتاب و قلم سرگرم مي كنم ولي جاي تو را هيچ يك از اينها پر نمي كند فردا صبح مي روم پيش مامان و مي
خواهم با كلور بنشينم و خياطي كنم. من پيراهني را كه خريده ام هنوز ندوخته ام.
پرويز زودتر بيا و فراموش نكن كه همچنان دوستت دارم و به من اطمينان داشته باش و مطمئن باش كه اين
بار بر خلاف ميل تو رفتار نخواهم كرد.
منتظر نامه ي تو
تو را مي بوسم
فروغ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
نامه ي شماره 5


سه شنبه 25 تير
پرويز عزيزم. پكت محتوي دو نامه تو امروز به دستم رسيد و من ناچار براي جواب دادن به تو نامه ي
درازي بنويسم و براي اولين مرتبه از سبك تو استفاده مي كنم و به قسمت هاي مختلف نامه ي تو جواب مي
دهم:
-1 (تو مي خواهي نامه اي پر زرق و برق و پر از جملاتي توخالي و مسخره را كه ابدا معني و مفهومي
جز دروغ و حيله ندارد به نامه ي من رجحان دهي. تو هنوز ظاهربين هستي.) اين حرف صحيح نيست. اگر تو به
نامه ي من متوسل مي شوي و آن را مدرك قرار مي دهي من دليل بزرگتري دارم و آن دليل خود تو هستي.
پرويز لابد نمي تواني اين را قبول نكني كه خودت هم شباهت تامي به نامه ات داري و همان طور كه ميان نامه
ي تو با نامه هاي فريبنده و سرار قربان صدقه تفاوتي وجود دارد خود تو هم با آدم هاي چاپلوس و زبان باز
فرق داري. من اگر طرفدار آن نامه ها بودم از آن مردها هم مي پسنديدم و همان طور كه نامه ي تو را به سويت
فرستادم خودت را هم نمي توانستم قبول كنم و به زندگي رضايت نمي دادم پس من در اينجا دو عمل مخالف
انجام داده ام يعني تو را خواسته و نامه ات را نخواسته ام از اين دو عمل آن كه در شرايط عادي و طبيعي انجام
يافته قابل قبول است نه آن كه در حالت و وضع غير عادي.
من تو را بي آنكه كسي بتواند در عقيده ام رسوخ كند دوست داشته و پسنديده ام و در راه رسيدن به تو
كوشش كرده ام و با كمال ميل به ازدواج تو تن در داده ام ولي نامه را... پس من طرفدار آن نامه ها كه تو مي
گويي نيستم ولي در اين كه نوشته اي ظاهربين هستم باز هم دروغ بزرگي نوشته اي.
پرويز آيا فقط نوشتن يك نامه باعث كشف اين همه عيب و نقص شده است؟ اگر تو بخواهي آن نامه ي مرا
دليل ظاهربيني قرار دهي من هم اين نامه ي تو را دليل ظاهربيني مي دانم زيرا همان طور كه تو در آن موقع (از
دنياي صميميت و مهرباني كه در قلب تو بود خبر نداشتم و برايش پشيزي ارزش قائل نبودم) تو هم از انتظار
و التهابي كه مدت دو هقته قلب مرا مي سوزاند.... از اميدهايي كه در دل خود مي پروراندم... از مزايايي كه
براي نامه ي تو قائل مي شدم... خبر نداشتي و هيچ كدام از اينها را نمي دانستي و فقط به ظاهر نامه ي من...
به جملات خشمگين من توجه كرده اي و آن را حمل بر ظاهر بيني من نموده اي. همان طور كه تو نتوانسته اي
دليل اين همه خشم و غضب را درك كني و موقعيت مرا در نظر بگيري من هم نتوانسته ام به حالت تو در موقع
نوشتن آن نامه توجهي داشته باشم و افكار تو را در نظر بگيرم.
-2 (تو حتي حاضر نيستي يك نامه ي مرا كه بي آلايش و آراستگي ظاهر نوشته شده قبول نمايي) اين
حرف صحيح نيست من همه ي نامه هاي تو را دارم در ميان آنها نامه هايي پيدا مي شود كه بسيار ساده و عاري
از هرگونه پيرايه است من همه ي آنها را خوانده و با خشنودي و رضايت قبول كرده ام زيرا در حالت عادي بوده ام از جانب تو نگراني نداشتم و دو هفته از تو بي خبر نبودم... مي گويي چرا آن نامه را پس فرستادم؟
وضع مرا در نظر بگير حالت غير عادي مرا در نظر بگير خشم و عصبانيت مرا.... اين نامه ي يك صفحه اي را
بعد از دو هفته انتظار در نظر بگير و بعد خودت قضاوت كن.
-3 (تو براي حرف من ارزشي قائل نيستي) بعد نوشته اي كه من نسبت به عشق تو بي اعتماد هستم و آن
وقت مرا سرزنش كرده اي كه چه طور مي توانم مردي را دوست داشته باشم در حالي كه به او اطمينان ندارم.
پرويز مگر تو نبودي كه براي حرف ارزشي قائل نمي شدي و پيوسته عمل را درنظر مي گرفتي. پرويز...
من عملا به تو ثابت كرده ام كه به عشق تو ايمان دارم و به وفاداري تو معتقد هستم. تو در عين حال كه شوهر
من هستي صميمي ترين دوست من هم هستي. آيا چه چيزي جز اعتماد و اطمينان زياد دوستي را به وجود مي
آورد مطمئن باش اگر من به تو اطمينان نداشتم تا به حال اين زندگي را بر هم زده بودم من براي زندگي و
عشقي كه اعتماد و اطمينان به همراه نداشته باشد پشيزي ارزش قائل نيستم. من همه ي رازهاي زندگيم را به تو
گفته ام چيزهايي را كه هيچكس نمي داند تو مي داني تو در غم و شادي من شريك هستي چه چيزي ايجاب مي
كند كه من آن قدر با تو نزديك و صميمي باشم آيا جز اعتماد به عشق و محبت تو محرك ديگري هم وجود
دارد؟ پرويز من ظاهر بين نيستم اين تو هستي كه به جملات خشم آلود و غضبناك نامه هاي من متوسل مي شوي
به عمق موضوع توجه نمي كني و بعد به من تهمت مي زني.
پرويز عزيزم من بيشتر از خودم به تو اطمينان دارم و به عشق و محبت تو ايمان دارم من راست مي گويم و
تو مي تواني اين قسمت از نامه ي مرا مثل سند گرانبهايي در نزد خودت نگهداري كني.
پرويز من و تو بيش از آنچه بتوان تصور كرد با هم صميمي و مهربان هستيم و مطمئن باش من به تو اعتماد
دارم ولي اين را هم در نظر بگير محبوب من پرويز عزيزم من كمي كم ظرافيت هستم. زود عصباني مي شوم و
زود فحش مي دهم و زود هم پشيمان مي شوم. اگر به تو حرف بدي زده ام معذرت مي خواهم.
-4 (وقت تجديد نظر باقي ست. چه بهتر كه عوض چندين ماه و چندين سال از امروز سعي كني طرف
خودت را بشناسي اگر خوب انتخاب كرده اي كه هيچ و گرنه آن كه مي خواستي و آن كسي كه مشكوك نيستي
1 من ممكن است نسبت به تو وفادار باشد انتخاب كن.) / و هر كسي كه فكر مي كني 1000
من نمي دانم به اين قسمت از نامه ي تو چه جوابي بدهم من هيچ كس را به قدر تو دوست ندارم و تو آن
كسي هستي كه من مي خواستم و مي پسنديدم تو حق نداري اين حرف ها را براي من بنويسي من از زندگي با
تو اظهار شكايت و خستگي نكرده ام. من هرگز به تو نگفته ام كه مطابق ميلم نيستي. من تو را شناخته و به
روحيات تو آشنا هستم و با چشم باز تو را انتخاب كردم و از اين حيث كاملا راضي و خشنود هستم تو كمال
مطلوب من هستي. پرويز خواهش مي كنم اين حرفها را براي من ننويس من نمي خواهم اين حرفها رابشنوم من
نمي خواهم ميان من و تو از اين چيزها باشد.
-5 (تو آدم خودبين و از خود راضي هستي) پرويز من سابقا اين طور نبودم و تو هرگز اين حرفها را به
من نزده بودي من كاري نكرده ام كه سزاوار اين همه تهمت باشم. اگر اظهار عشق علامت خودپسندي است من
بعد از اين دهانم را مي بندم تو تصور مي كني من وقتي مي گويم تو را زياد دوست دارم مقصودم اين است كه تو شايسته ي اين عشق نيستي و من بيشتر از آنچه كه در خور توست تو را دوست دارم. من اين طور نيستم تو
اشتباه مي كني نمي داني اين حرفها چه طور قلب مرا به درد مي آورد. نمي داني من وقتي مي بينم كه در نظر
تو اين طور جلوه كرده ام چه قدر متأثر مي شوم. افسوس كه من نمي توانم آنچه را كه در قلبم وجود دارد به تو
بفهمانم. ولي اگر تو مرا اين طور شناخته اي (هنوز دير نشده تا وقت باقي ست تجديد نظر كن چه بهتر كه
عوض چندين ماه و چندين سال از امروز سعي كني طرف خودت را بشناسي اگر خوب انتخاب كرده اي كه
هيچ و گرنه آن كه مي خواستي و آن كسي كه خودبين و از خود رضي نيست وهر كسي كه فكر مي كني
1/1000 من ممكن است نسبت به تو وفادار باشد انتخاب كن).
-6 (تو آدم حق ناشناسي هستي. پس از اين همه دوستي و محبت تازه نسبت به من اظهار شك و ترديد مي
نمايي تو مانند بچه هايي كه چيزي به هم مي دهند و تا پايان سال از دادن آن دم مي زنند مي ماني. درست
است كه تو همه چيز خودت را به من داده اي.... ولي اين همه گفتن ندارد. انسان وقتي چيزي را به كسي داد و
خودش را جانا و مالا در اختيار او گذاشت اگر دائم بخواهد از اين خودگذشتي صحبت به ميان بياورد به
عقيده ي من ارزشي ندارد. منت گذاشتن معني ندارد).
چيز عجيبي است كه تو تصور مي كني من برايت فدكاري كرده ام و من اگر كوچك ترين حرفي بزنم زود
ميان اين دو رابطه برقرار مي كني و مي گويي به رخ مي كشي! پرويز من هر چه فكر مي كنم موردي پيش
نيامده است تا من منافع خود را به خاطر تو زير پا بگذارم. اگر ازدواج با تو فداكاري است اگر كوشش در راه
رسيدن به تو فداكاري ست پس من اين فداكاري ها را به خاطر خودم انجام داده ام نه به خاطر تو من هدفي
داشته ام و در راه رسيدن به آن هدف كوشش كرده ام. اگر از خواست هاي تو پيروي كرده ام باز هم صلاح
خودم را در نظر گرفته ام. من هرگز براي تو فداكاري نكرده ام و هرگز اعمال خودم را به رخ تو نكشيده ام.
تو بارها اين حرف را به من زده اي و من هميشه ساكت نشسته ام و اين را در دل خودم پنهان كرده ام تو
بارها به من گفته اي كه سر تو منت مي گذارم. من براي تو كاري نكرده ام كه سر تو منت بگذارم. من خودم را
مديون تو مي دانم من سعادت خودم را از وجود تو مي دانم آن وقت چه طور ممكن است سر تو منت بگذارم من
كي خود را جانا و مالا در اختيار تو گذاشته ام؟ من كي همه چيز خود را به تو داده ام؟ من چه دارم كه به تو
بدهم من هيچ چيز ندارم هيچ چيز جز خودم و فقط خودم را در اختيار تو گذاشته ام و هرگز هم سر تو منت
نگذاشته ام زيرا عقيده دارم انسان هيچ چيز را نبايد از محبوبش مضايقه كند. چه قدر تو به من تهمت مي زني
مثل اين است كه تازه مرا شناخته اي سابقا من اين طور نبودم تو هميشه مي گفتي كه از من گله و شكايتي
نداري مگر آن موقع كور و كر بودي؟
من از اين به بعد ديگر نه از عشق و محبت و نه از چيزهاي ديگر اصلا حرف نمي زنم من دهانم را مي
بندم زيرا هر كلمه اي كه از ميان لب هاي من خارج شود معرف يكي از صفات بد من است و به طرز جدي
تعبير و تفسير مي شود. پرويز لازم نيست براي تسكين خشم و غضب خودت اين قدر بهانه هاي ناپسند بتراشي
چشمت را باز كن و بهتر مرا بشناس شايد من صفات بد ديگري هم داشته باشم شايد احمق و نادان و دزد و
كور و كر هم باشم و تو تا حالا نفهميده باشي و بعد پشيمان شوي. من حق ناشناس هستم راست مي گويي من به خاطر اين كه تو مرا دوست داري روي دست و پايت بيفتم و گريه كنم. نمي دانم شايد هم اين طور باشد
شايد مي خواهي آن چيزها را به خاطر من بياوري درست است پرويز اگر تو نبودي من حالا بايد در خانه پدرم
با خفت و خواري زندگي كنم و هميشه اين اسم برايم باشد كه گناه كرده ام فاسد شده ام.
تو اشتباه مي كني من هيچ وقت اين بزرگ منشي و جوانمردي تو را از ياد نمي برم من خودم مي دانم كه
موجود ناقصي بودم خودم مي دانم كه آنچه را كه دختران ديگر داشتند من نداشتم و تو هميه اين چيزها را
ناديده گرفتي من مي دانم كه تو به گردم من حق بزرگي داري ولي من هرگز خودم را گناهكار نمي دانم من در
پيش وجدان خودم سربلند هستم من وظيفه ي اخلاقي خودم را انجام داده ام و پاكدامن و سالم تسليم تو شده
ام من هرگز پاي از دايره ي عفاف و نجابت بيرون نگذاشته ام و با اين همه تو حق داشتي مرا از خود براني
ولي اين كار را نكردي مرا مثل هميشه دوست داشتي و هرگز سرزنشم نكردي ولي من اين موضوع را فراموش
نكرده ام و تنها فكرم اين است كه نسبت به تو وفادار و صميمي باشم و تو را دوست داشته باشم تو حق نداري
به من بگويي حق ناشناس..... هيچ كس حق ندارد مرا فاسد بخواند. پرويز با من اين طور حرف نزن من اگر
بفهمم كه تو در نجابت من شكي داشته اي خودم را مي كشم و از دست اين زندگي سراسر شك و ترديد راحت
مي شوم!
راست است من حق ناشناسم من تو را كم دوست دارم من بايد تو را در جاي خداوند پرستش كنم. پرويز
من مي فهمم كه تو چه قدر به گردم من حق داري من مي فهمم كه تو عمل عجيبي انجام داده و برخلاف همه مرا
باز هم دوست داري ولي به خدا و به آنچه كه نزد تو مقدس است قسم مي خورم من هرگز گناهي نكرده ام
ايمان داشته باش به خدا دروغ نمي گويم.
------------
اين جواب نامه ي تو.... نامه ي ديگري هم هست كه در آنجا هم تو به من حمله هايي كرده اي ولي ديگر
خسته شدم ديگر دستم درد گرفته انشاءالله دفعه ي ديگر جوابش را مي دهم.
خدا حافظ تو
فروغ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
نامه ي شماره 6



پرويز امروز نامه ي تو رسيد اميدوارم حالت خوب باشد حال من هم همان طور كه خودتش تشخيص داده
اي در اثر گردش هاي متعدد سر پل لاله زار و اسلامبول و نادري بسيار خوب است و اگر رفقاي تو آن قدر
شعور داشتند حتما اين را هم به تو اطلاع مي دادند نمي دانم منظورت از نوشتن اين نامه چيست من نمي خواهم
دروغ بگويم و اصراري هم ندارم كه تو حرفهايم را باور كني البته جايي كه رفقايت اين قدر اطلاعات مختلف و
گران بها به تو داده اند ديگر من چه بنويسم كه باور كني ولي همان طور كه بارها گفته ام باز هم مي گويم كه برخلاف تصور تو من اصلا اهل اين صحبت ها نيستم اگر تو نخواهي باور كني خودم مي دانم و ايمان دارم كه
هيچ يك از اين صبحت ها صحيح نيست.
من خيلي ميل دارم آن آقايي را كه مرا سر پل به اتفاق پوران ديده ملاقات كنم و توي صورت او تف
بيندازم براي اين كه من از وقتي كه به تهران آمده ام خواهرم را سه دفعه ديدم كه دو دفعه اش به خانه ي آنها
رفتم و يك دفعه او به خانه ي مامان آمد و الان هم نزديك دو هفته است كه آنها به ميگون رفته اند و خدا مرا
نبخشد اگر من سر پل رفته باشم من نمي خواهم قسم بخورم ولي به مرگ كامي من حالا نزديك سه سال است كه
اصلا سر پل را نديده ام چه برسد به اين كه بخواهم در آنجا گردش كنم. اما راجع به گردش من در اسلامبول به
اتفاق جواني كه به نظر شما آن هم بي ترديد فريدون آمده گمان نمي كنم كار خلاف شرعي انجام داده باشم.
البته من هم بشرم و وقتي از شهرستان دوري آمدم حتما براي خريد و تماشا به اسلامبول و لاله زار و نادري
خواهم رفت. ولي نه هر روز بلكه مواقعي كه آمده تا به حال مي توانم بگويم كه 5 مرتبه رفته ام آن هم سه دفعه
به خاطر و به تقاضاي خانمت و دو دفعه براي خريد لباس كه مي خواستم به عروسي ايرج بروم و اما آقاياني
كه مرا ديده اند و همين طور آقاي مهندس من در يك روز كه خيابان بودم در سر خيابان نادري تا آخر
نادري به قدر يك دوجين آشناي اهوازي ديدم يعني دكتر طاهري خانم معاضد برادر خانم دكتر اسديان آقاي
جمالي سه چهار تا بچه مدرسه اهوازي پسر آقاي پيشكار آقاي مهندس نادري بعد خانمش برادر خانم معاضد
خانم سرهنگ مقامه و خلاصه دو سه نفر ديگر كه اسمشان يادم نيست و اگر بنا باشد هر كدام از اين اشخاص
به تو اطلاع بدهند كه مرا ديده اند دليل اين نيست كه هر كدام مرا در روز خاصي ديده اند بلكه همان طور
كه نوشتم ممكن است در عرض يك روز انسان اشخاص متعددي را ببيند و اين كه نوشته اي آنها لاله زار گرد
هستند و ممكن نيست در حوالي خانه ي خودمان مرا ديده باشند آن هم هوش سرشار و اطمينان فوق العاده ي
تو را نسبت به من نشان مي دهد. به علاوه من اصراري ندارم كه خودم را به تو بچسبانم تو مي تواني اگر از
زندگي كردن با من ناراحت هستي خودت را راحت كني من مي دانم كه سرنوشتم از اول با بدبختي توام بوده و
حالا هم تقريبا مي توانم بگويم كه خودم را براي استقبال از هر نوع حادثه اي آماده كرده ام و اما اين كه نوشته
اي وقتي به تهران بيايي حوصله ي گردش كردن نداري. آن هم ميل توست من كه خودم مي دانم به گردش و
سينما نرفته ام و خداي من هم مي داند. حالا تو باور نكن و مرا به گردش نبر. شايد نداني كه من كنج خانه و
فكر كردن را بيشتر از همه چيز دوست دارم و خيلي ممنون مي شوم اگر تو مرا به گردش نبري و اجازه بدهي
اين يك ماهه را هم كنج اتاق بنشينم و فكر كنم نوشته اي كه آيا غذايم را خودم مي پزم يا نه. البته من چنين
تصميمي داشتم ولي با مخالفت مادرت روبه رو شدم و به علاوه من 15 روز در تهران يك شاهي پول نداشتم چه
طور مي توانستم خودم خريد كنم و غذا بپزم. البته وقتي تو آمدي خودم كار خودم را مي كنم و غذا مي پزم.
پرويز روي هم رفته از نامه ي تو اين طور فهميدم كه به حرف رفقايت بيشتر از حرف من اهميت مي دهي.
البته هر كسي مسوول اعمال خودش مي باشد و به افكار و عقايد خودش حكمفرمايي مي كند زندگي من به حد
كافي تلخ است و هيچ وقت تحقيراتي را كه جلوي هر احمقي به من كرده اي و فحش هايي را كه به من داده اي
نمي توانم فراموش كنم و قلبم از درد و اندوه مالامال است. ديگر سعي نكن كه مرا بيشتر رنج بدهي شايد صلاح در اين باشد كه حرف هاي يكديگر را باور كنيم نه حرف هاي مردم را. چون مردم پشت سر من خيلي
حرف ها مي زنند البته من مي دانم كه تو همان طور كه خودت بارها چه در تنهايي و چه جلوي اشخاص گفته
اي زندگي كردن با مرا يك نوع گذشت و فدكاري مي داني و من حاضر نيستم تو را بيشتر از اين با وجود
كثيف و بي ارزش خودم ناراحت كنم. هر وقت بخواهي و تصميم بگيري من مثل يك سايه مي روم و گم مي شوم
و تو ديگر هيچ وقت رنگ مرا نخواهي ديد. اما مواظب باش اشتباه نكني و آنها كه به دنبال طعمه مي آيند و
دست خالي بر مي گردند افكارت را با دروغ هاي خودشان مغشوش نسازند من پاك مي مانم و پاك مانده ام.
حالا تو و رفقايت هر چه مي خواهند بگويند ديگر حرفي ندارم.
فروغ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
زن

 
نامه ي شماره 7


پرويز عزيزم. نزديك يك هفته است كه برايم نامه ننوشته اي نمي دانم علتش چيست. بيشتر فكر مي كنم
كه با من قهر كرده اي ولي باز هم نمي دانم به چه دليل چون من كاري بر خلاف ميل تو انجام نداده ام.
پرويز اميدوارم در هر حال كه هستي و هر نظري كه نسبت به من داري فراموش نكني كه من هميشه تو را
با تمام روح و قلبم دوست داشته ام و هيچ وقت به فكرم نرسيده است كه جز تو مي توان ديگري را هم دوست
داشت. پرويز نمي دانم راجع به من چه طور فكر خواهي كرد. زندگي من مغشوش و در هم و ناراحت شده و من
هيچ نمي دانم چه كار كنم. اول فكر مي كردم كه علت نامه ننوشتن اين است كه خودت مي خواهي بيايي ولي
حالا ديگر اين اميد را ندارم چون مدتي نزديك به يك هفته گذشته و باز هم از تو خبري ندارم. البته تو حق
داري از من قهر باشي. حتي حق داري مرا طلاق بدهي. يادم مي ايد پارسال يك دفعه جلوي خسرو و خانمت
هيچ وقت خاطره ي اين حرف و « هر كسي ديگر به جاي من بود تا به حال تو را طلاق داده بود » به من گفتي
اثر تلخي كه روي من گذاشت از قلبم محو نمي شود. حتما همان طور كه تو تشخيص داده اي من لياقت تو را
ندارم و من نمي توانم تو را در زندگي خوشبخت كنم و تو خيلي آدم صبور و با گذشتي هستي كه تا به حال
مرا نگه داشته اي البته تو مي داني كه اگر تو مرا طلاق بدهي آن قدرها احمق نيستم كه سر دو روز خودم را
خراب و نفله كنم و به علاوه اين موضوعي نيست كه تنها براي من اتفاق افتاده باشد و گذشته از همه ي اينها
من مي توانم از بازوي خودم كار كنم و احتياجاتم را رفع نمايم و معني ندارد كه فاسد و خراب بشوم. با اين همه
هيچ وقت نمي خواهم از تو جدا بشوم و اغلب گوشه و كنايه هاي تو را مثل پارسال با كمال خونسردي تحمل مي
كنم و فقط خاطره ي تلخش در روح و قلبم باقي مي ماند.
پرويز با من قهر نكن چون اگر هم خطايي كرده باشم تقصير خودم نيست. من نمي توانم براي تو بگويم كه
چه قدر آدم بيچاره اي هستم. من مي دانم كه شعر و هنر برايم خوشبختي نمي آورد همچنان كه براي هيچ كس
نياورده. ولي من باز هم با تمام قوا آن را طلب مي كنم و وقتي مي بينم كه از آنچه كه مي طلبم دور هستم و مرا محدود كرده اي دنيا در نظرم تاريك مي شود و از زندگي بيزار مي شوم من تو را دوست دارم حالا تو مي
خواهي مرا طلاق بده مي خواهي هم نده اين را بدان كه تو تنها مرد زندگي من هستي و هميشه در هر حال
خواهي بود.
تو را مي بوسم.
فروغ
دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم…
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم…
برای اینکه نگذارم آنها بیایند…!
     
  
صفحه  صفحه 17 از 17:  « پیشین  1  2  3  ...  15  16  17 
شعر و ادبیات

فروغ فرخزاد


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA