انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 34:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  33  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر


مرد

 
تو خواهی ماند...

مرا خود با تو سری در میان هست

وگرنه روی زیبا در جهان هست

وجدی دارم از مهرت گدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر،ظن کز سرم سودای عشقت

رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی

وگر غایب شوی در دل نشان هست
     
  
مرد

 
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

عهد نابستن به از آن که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گقتی مرو اندر پی خوبان زمانه

ماکجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهل است تحمل نکنم بار جدایی

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی
     
  
مرد

 
ای ساربان آهسته را ،کارام جانم میرود

وان دل که با خود داشتم با دل ستانم می رود

من مانده ام مهجور ازو،درمانده و رنجور ازو

گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود

گفتم به نیرنگ وفسون ،پنهان کنم ریش درون

پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود

محمل بدار ای ساربان ،تندی مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان،گویی روانم می رود

او می رود دامن کشان ،من زهر تنهایی چشان

دیگر مپرس از من نشان،کز دل نشانم میرود

با این همه بیداد او،وان عهد بی بنیاد او

در سینه دارم یاد او،یا بر زبانم می رود

باز آی و بر چشمم نشین ،ای دل ستان نازنین

کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود

سعدی،فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا

طاقت نمی دارم جفا ،کار از فغانم میرود
     
  
مرد

 
می خواهم نباشم

کاش سرم را بردارم و برای یک هفته

در گنجه ای بگذارم و قفل کنم!

در تاریکی یک گنجه خالی

و روی شانه هایم در جای خالی سرم چناری بکارم

و برای یک هفته در سایه اش آرام بگیرم
     
  
مرد

 
گـاهـی ایـنـکـه صـبـح هـا

دلـت نـمـی خـواد بـیـدار بـشـی

هـمـیـشـه نـشـونـه ی تـنـبـلـی نـیـسـت !

خسته ای از زنـدگـی ...!

نـمـی خـوای قـبـول کـنـی کـه یـک روزِ دیـگـه شـروع شـده ...
     
  
مرد

 
در زندگی من اتفاق هایی همیشه می افتند

حتی وقتی دستشان را میگیرم

دلت برای من نسوزد ؛

من عادت کرده ام که همیشه

دستی چوب لای چرخ آرزوهایم بگذارد
     
  
مرد

 
دل استــ دیگر خسته میشود ...

بی حوصله میشــود ...

از روزگار از آدمـــــــها از خــودشـــــ

از این قابــها , از اثباتــ , از تـــــوضیــح

از کلماتــــی که رابـــطه ها را به گند میکشـــد
·
     
  
مرد

 
آخرین بار ?ه من از تهِ دل خندیدم

علتش پـول نبود

انع?اسِ جُو? هر روز نبود

علتش، چهره‌یِ ژولیده‌یِ ی? دلق?,

یا زمین خوردن ی? ?ور نبود ...

من بهِ « من » خندیدم !

?ه چو ی? دلق? ِگیج

نقش ی? خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید ...!
     
  
مرد

 
نمیدانم چه کسی

دست اتفاق های خوب زندگی ام را گرفته است

که دیگر نمی افتد !
     
  
مرد

 


این روزها ، تلخم

دست برداشته‌ام از توجهِ بی‌ وقفه به حضور آدم ها

پرهیز می‌‌کنم از ثبتِ

وجود‌هایی‌ که ماندگاری ندارند...

این روزها ، تلخ تر از همیشه

از همه ی آدم‌ها بریده ام !
·
     
  
صفحه  صفحه 11 از 34:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  33  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA