انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 22 از 34:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  33  34  پسین »

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر



 
هر روز عمرم از دیروز بدتره
عمری که هر نفس بی غم نمیگذره
دلگیر و خسته ام
بی روح ساکتم
نبضم نمیزنه
پلکم نمیپره
باز امشبم دارم از خواب میپرم
از گریه تا سحر خوابم نمیبره
این زنده موندنه؟ هه ، بازنده موندنه
بی دوست زندگی مرگ از تو بهتره
اون روبروم داره پرواز میکنه
میبینمش هنوز از پشت پنجره
هی دست تکون میدم، هی داد میزنم
اون سنگ دل ولی هم کوره ه کره
دوران گیجی و سرگیجگیت گذشت
محکم بشین دلم، این دوره آخره
     
  

 
کاش هیچوقت ازت کادو نمیگرفتم
این کادوهای لعنتی وقتی نیستی
زنده به گورم میکنه
کاش هیچوقت نمی بوسیدمت
طعم پیشونیت منو دیوونه تر میکنه
کاش هیچوقت همو نمی دیدیم
اون موقع به جای نفس کشیدن ِ بیخودی " واقعا" زندگی میکردم....
     
  

 
بیا تمامش کنیم

همه چیز را...

که نه من سد راه تو باشم

و نه تو مجبور به ماندن...

نگران نباش

قول می دهم کسی جای تو را نمیگیرد

اما فراموشم کن

بخند...

تو که مقصر نبودی

من این بازی را شروع کردم

خودم هم تمامش میکنم

میدانی؟...

گاهی نرسیدن

زیباترین پایان عاشقانه است

بیا به هم نرسیم
     
  

 
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور!

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی!

صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!

اشکهایم را همه دیدند!

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم!

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم !

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم !

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است!
     
  

 
ای دل ساده من
عاقبت مجازات شدی
خوب است به تنهایی عادت کردی
خوب گریه کن فریاد بزن ناله کن من بیگانه نیستم
بااشکهایت میشناسمت دیگر برایم عادتی شدی
دل ساده من تو محکوم به تنهایی هستی باید مدارا کنی
میدانم سخت است که کسی به دیدارت نمیاید ولی باز بی تابی میکنی
میدانم روزی هزار بار آرزوی مرگ میکنی واین عذابی که اصلاْ حق تو نبود
من به پاکیت ایمان دارم میدانم بی گناه هستی وبا بی عدالتی اسیر ظلمت تنهایی شدی
خوب دیگر این هم سرنوشت تو بود ولی این را بدان که هرگز فراموشت نخواهم کرد میدانم من به تو بدهکارم
میخواهم با تمام وجود فریادت بزنم ای هستی من
ای دل ساده
     
  

 
آن دم که مرا می زده بر خاک سپارید
زیر کفنم خمره ای از باده گذارید
تا در سفر دوزخ از این باده بنوشم
بر خاک من از ساقه انگور بکارید
آن لحظه که با دوزخیان کنم ملاقات
یک خمره شراب ارغوان برم به سوغات
هر قدر که در خاک ننوشیدم از این باده صافی
بنشینم و با دوزخیان کنم تلافی
جز ساغر و میخانه و ساقی نشناسم
بر پایه ی پیمانه و شادیست اساسم
گر همچو همای از عطش عشق بسوزم
از آتش دوزخ نهراسم ، نهراسم
     
  

 
درخت غمگین كج شد، كلاغ پیر افتاد
-« یكی نبود»... و از بیت های زیر افتاد

... و توی عكس زنی كه... نمی توانستم!
كه جیغ می زد... دست مرا بگیر!... افتاد

از این كه عشق، سقوطی كه اتفاقی بود
از اتفاق كه مثل همیشه دیر افتاد

مسافری كه گلش را گذاشت آن بالا
پی تو آمد ، یك گوشه ی كویر افتاد

برای دوست ندارم... ندارمت دیگر
به چشم های تو آمد، دوباره گیر افتاد↓

جنازه ای كه تو را بنگ...بنگ... گیج شد و
كنار هجده بی اتفاق تیر افتاد

نگاه كرد به روباه عا شق و آرام
سؤال کرد : « چرا؟!! »
قالب پنیر
افتاد.
     
  

 
حال من بد نيست غم کم مي خورم
کم که نه هر روز کم کم مي خورم
آب مي خواهم سرابم مي دهند
عشق مي ورزم عذابم مي دهند
خود نمي دانم کجا رفتم به خواب
...از چه بيدارم نکردي؟ آفتاب!
خنجري بر قلب بيمارم زدند
بي گناهي بودم و دارم زدند
دشنه ي نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمي پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
يک شبه بيداد آمد داد شد
عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام
تيشه زد بر ريشه ي انديشه ام
عشق اگر اينست مرتد مي شوم
خوب اگر اينست من بد مي شوم
بس کن اي دل نابساماني بس است
کافرم! ديگر مسلماني بس است
در ميان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ي مردم شدم
بعد از اين با بي کسي خو مي کنم
هر چه در دل داشتم رو مي کنم
نيستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستم بت پرستي کار ماست
چشم مستي تحفه ي بازار ماست
درد مي بارد چو لب تر مي کنم
طالعم شوم است باور مي کنم
من که با دريا طلاطم کرده ام
راه دريا را چرا گم کرده ام؟
قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوش باورم گولم مزن!
من نمي گويم که خاموشم مکن
من نمي گويم فراموشم مکن
من نمي گويم که با من يار باش
من نمي گويم مرا غم خوار باش
من نمي گويم دگر گفتن بس است
گفتن اما هيچ نشنفتن بس است
روزگارت باد شيرين! شاد باش
دست کم يک شب تو هم فرهاد باش
آه در شهر شما ياري نبود؟
قصه هايم را خريداري نبود؟
واي! رسم شهرتان بيداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از درو ديوارتان خون مي چکد
خون من فرهاد و مجنون مي چکد
خسته ام از قصه هاي شومتان
خسته از همدردي مسمومتان
اين همه خنجر دل کس خون نشد
اين همه ليلي کسي مجنون نشد؟
آسمان خالي شد از فريادتان
بيستون در حسرت فرهادتان
کوه کندن گر نباشد پيشه ام
بويي از فرهاد دارد تيشه ام
عشق از من دور و پايم لنگ بود
قيمتش بسيار و دستم تنگ بود
گر نرفتم هر دو پايم خسته بود
تيشه گر افتاد دستم بسته بود
هيچ کس دست مرا وا کرد؟ نه
فکر دست تنگ ما را کرد؟ نه!
هيچ کس از حال ما پرسيد؟ نه!
هيچ کس اندوه ما را ديد؟ نه!
هيچ کس اشکي براي ما نريخت
هر که با ما بود از ما مي گريخت
چند روزي هست حالم ديدنيست
حال من از اين و آن پرسيدنيست
گاه بر روي زمين زل مي زنم
گاه بر حافظ تفأل مي زنم
حافظ ديوانه فالم را گرفت
يک غزل آمد که حالم را گرفت
«ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آنچه ميپنداشتيم...»
     
  

 
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود

او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود

با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود

شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
     
  

 
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود

من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود

او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود

با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود

شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم
وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
     
  
صفحه  صفحه 22 از 34:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  33  34  پسین » 
شعر و ادبیات

Most Tragic Poetry | غم انگيزترين شعر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA