ادامه:
ویژگیهای اصلی شعر سمبولیستی را میتوان چنین جمعبندی کرد:
۱- شعر سمبولیستیی حالت اندوهبار و تشویشآور طبیعت و منظرهها و رویدادهایی را که مایهی نومیدی و نگرانی و ترس و تشویش آدمهاست، القا میکند.
۲- شعر سمبولیستی به شکلها و نشانهها و نمادهایی میپردازد که با عقل و منطق قابل درک نیست ولی احساسات آنها را بهطرزی گنگ و مبهم درمییابد و میپذیرد و از آنها لذتی دردناک میبرد.
۳- شعر سمبولیست تا حد امکان از واقعیت عینی دور و به واقعیت ذهنی نزدیک میشود.
۴- شعر سمبولیستی به بیان رؤیاها و افسانههای میپردازد که وحشتانگیزی و اضطرابزایی نیروهای مرموز و شوم طبیعی و فراطبیعی را نشان میدهد؛ نیروهای قهاری که زندگی و سرنوشت آدمها را بازیچهی عملکرد کور، هوسبازانه و بیدادگرانهی خود قرار میدهند.
۵- شعر سمبولیستی میکوشد تا حالتهای غیرعادی روانی و اندیشههای مرموزی را که به شکلی الهامگونه و غیر قابل توضیح در ضمیر آدمها پیدا میشوند و حالتهایی را که گویای عملکرد نیروهای مرموز مغناطیسگونهای هستند که القاگر فکر از ذهنی به ذهن دیگرند، بیافریند و بیان کند.
۶- شعر سمبولیستی به یاری احساس و تخیل، حالتهای روانی را در میان آزادی کامل با موسیقی واژهها و با آهنگ و رنگ و هیجان تصویر میکند.
در ابتدای سدهی بیستم شاعرانی چون آندره ژید و پل کلودل و پل والری به بازسازی مکتب سمبولیسم که به نظر میرسید عمرش تمام شده و در حال افول است، پرداختند. در سال ۱۹۰۶ شاعرانی که در مجلهی فالانژ گرد آمده بودند، اعلام کردند که ادامه دهندگان مکتب سمبولیسم و پیرو مالارمهاند. پس از آن مجلههای دیگری منتشر شد که منتشر کنندهی شعرهای سمبولیستی بود. تا اینکه از سال ۱۹۰۹ به بعد "مجلهی نوین فرانسوی" که ژید مدیرش بود کوشید تا سمبولیسم را دوباره زنده کند. این جریان که از سال ۱۹۱۰ عنوان "سمبولیسم نو" به خود داد، رفتهرفته صورت پیچیدهتر و رازآگینتری به شعر سمبولیستی داد.
در این سالها شاعر سمبولیستی که بیش از هر شاعر دیگری به مسألهی شعر از زاویهی دید فلسفی نگاه میکرد، پل والری بود. والری شعر را چیزی نظیر بازی یا مراسم آیینی میشمرد و میگفت که شعر هدفی جز خودش ندارد و به فکر نتیجهگیری از آن نباید بود. او شعر را به رقص و نثر را به راهپیمایی تشبیه میکرد و میگفت که راهپیمایی معمولاً به سوی مقصدیست ولی رقصیدن مقصدی ندارد و رقصکنان به سوی هدفی رفتن مضحک است، یعنی هدف رقص در واقع خود رقص است، نه چیز دیگر. هدف شعر هم مثل رقص باید خودش باشد، نه چیز دیگر. به عقیدهی والری واژهها در شعر همان نقشی را دارند که گامها در رقص دارند. و شعر از نثر اینگونه تشخیص داده میشود که در نثر واژهها جز بیان مطلب نقشی ندارند ولی در شعر واژهها با کسب نیرویی جادویی، ارزش واقعی خود را بهدست میآورند. و شاعرانند که این نیروی جادویی را از طریق شعر به واژهها و از طریق واژهها به شعر میبخشند.
به نظر او اندیشه در شعر باید در پردهی لذت نهان باشد، درست همانند خاصیت غذایی میوه:
"اندیشه باید در شعر چنان نهان باشد که خاصیت غذایی در میوه. میوه غذاست، غذایی لذیذ که در خوردنش جز احساس لذت و خوشایندی نمیکنیم، ولی بدنمان هم از آن تغذیه میکند. این غذاییت نامحسوس در پردهی لذت پنهان است و به وسیلهی آن رهبری میشود. شعر هم باید میوهی روح و ذهن باشد."
والری معتقد بود که شعر با گردن نهادن به قیدهای گوناگون و تبعیت از قاعدههای محدودکننده، کاملترین و نابترین هنرها میشود. به باور او پذیرش قیدها و قاعدهها شاعر را قادر میکند که از میان ازدحام انبوه اندیشهها و استعارههایی که در ذهنش موج میزنند و از میان مبتذلات گوناگونی که تخیلش را از خود آکنده، آن چیزی را که دارای جوهر شعریست، به دقت برگزیند.
به عقیدهی والری، الهام هیچگونه نقش و اثری در آفرینش شعر ندارد. الهام از نظر والری عبارت از حالتیست که در آن "شعور آفریننده" در برابر "خودکاری مغز" بیاثر میشود. والری "غریزه" را حیوانیترین بخش روان بشری میدانست، و الهامهایی را که زاییدهی غریزهها هستند را "علفهای وحشی شعور" میشمرد.
والری شعر را تنها بازتاب سادهی جهان بیرونی در ذهن شاعر نمیدانست بلکه آن را گزارشی از زیست درونی و مجموع تجربهها و دریافتهای شاعر از زندگی میپنداشت.
شعرهای سمبولیستی والری پر از تشبیهها و استعارهها هستند و بیشتر آنها- از جمله "گورستان دریایی"- طوریست که بدون تفسیر و تعبیر بههیچوجه قابل درک نیست.
اینک ترجمهی شعر گامها سرودهی پل والری به عنوان نمونهای از شعر سمبولیستی سدهی بیستم:
· گامها
گامهایت، کودک سکوت من!
پرهیزکارانه و آهسته ره میسپارند
و گنگ و منجمد به سوی بستر بیدارم پیش میآیند.
ای پیکر بیآلایش، ای شبح آسمانی!
گامهای خویشتندارت چه لطیفند!
ای ایزدان!... هر موهبتی که در گمان میپروردم
از این پاهای برهنه به سویم میآیند.
خوشا آندم که از لبان پیشآمدهات
برای فرونشاندن عطش میهمان اندیشههایم
خوراکی خوشگوار از بوسه فراهم آوری.
در این کار مهرآمیز که لذت بود و نبود در آن است، شتاب نکن
زیرا من چشمانتظارت زیستهام
و تپشهای دلم جز طنین گامهایت چیزی دگر نبوده.
-----------------
منابع:
مکتبهای ادبی- رضا سیدحسینی
شیوههای نو در ادبیات جهان- دورهی مجلهی سخن
بنیاد شعر نو در فرانسه و پیوند آن با شعر فارسی- حسن هنرمندی
مهدی عاطفراد
www.atefrad.org - atefrad@gmail.com