انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 44:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  43  44  پسین »

Hafez Fortune | فال حافظ


زن

 
shakaat
دوستان دختر رز توبه زمستوري کرد
شد سوي محتسب و کار به دستوري کرد
آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنيد
تا بگويد به حريفان که چرا دوري کرد
جاي آن است که در عقد وصالش گيرند
دختري مست چنين کاين همه مستوري کرد
مژدگاني بده اي دل که دگر مطرب عشق
راه مستانه زد و چاره مخموري کرد
نه شگفت ار گل طبعم ز نسيمش بشکفت
مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوري کرد
نه به هفت آب که رنگش به آتش نرود
آنچه با خرقه زاهدي مي انگوري کرد
حافظ افتادگي از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دين در سر مغروري کرد

بعضي وقت ها تو زندگي
مجبوري جايي وايسي
که ســـخت ترين جا واسه وايسادنه .... !

     
  
مرد

 
anisaa: حالا تو هم اگه حال داری فالمو تفسیر کن
خواجه میگویید

یه مدتیه مشکلات زیادی تو زندگیت اومده که تو بیشترش مقصر خودتی
زیادی خودت رو دست بالا نگیر فک نکن اینایی که زیر دستتن حق نفس کشیدن ندارن
اینو یادت نره تو تنها نیستی که فک میکنی از آسمون افتادی
غرور و خودبزرگ بینی باعث مشکل برات شده
البته ناگفته نماند از عمد اینکار ها رو نمیکنی شاید به خاطر
همنشینی با شخص خاصی باشه که تو رو اینجوری کرده
در ضمن با دوستات زیادی صمیمی هستی که این ممکنه بهت ضربه بزنه
     
  
مرد

 
Sahar1986: نيت کردم
به عزم توبه سحر گفتم استخاره کنم
بهار توبه شکن می‌رسد چه چاره کنم

سخن درست بگویم نمی‌توانم دید
که می خورند حریفان و من نظاره کنم

چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه
پیاله گیرم و از شوق جامه پاره کنم

به دور لاله دماغ مرا علاج کنید
گر از میانه بزم طرب کناره کنم

ز روی دوست مرا چون گل مراد شکفت
حواله سر دشمن به سنگ خاره کنم

گدای میکده‌ام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم

مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم

به تخت گل بنشانم بتی چو سلطانی
ز سنبل و سمنش ساز طوق و یاره کنم

ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
به بانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
     
  
مرد

 
SexyBoy: داش بعدشم یه فال واس من بگیر
اینم خدمت شما

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پرنقش زد این دایره مینایی
کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
     
  
مرد

 
anisaa: وقتی میااااااااااااااااام تو این تاپیک نیت کردمممممممممممممم


چو باد، عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مُشکبار خواهم کرد

به هرزه، بی می و معشوق، عمر می‌گذرد
بطالتم بس! از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد

چو شمعِ صُبحدمم شد ز مِهر او روشن
که عُمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یادِ چَشمِ تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم اُستُوار خواهم کرد

صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گُل
فدای نِکهَت گیسوی یار خواهم کرد

نِفاق و زِرق نبخشد صفای دل، حافظ!
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
     
  
زن

 
روی بنما و مرا گو که ز جان دل برگیر..... پیش شمع آتش پروا نه به جان گو درگیر
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ..... بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر
ترک درویش مگیر ار نبود سیم و زرش..... در غمت سیم شمار اشک و رخش را زر گیر
چنگ بنواز و بساز ار نبود عود منال..... آتشم عشق و دلم عود و تنم مجمر گیر
در سماع آی و ز سر خرقه برانداز و برقص..... ور نه با گوشه رو و خرقه ما در سر گیر
صوف برکش ز سر و باده صافی درکش..... سیم درباز و به زر سیمبری در بر گیر
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش.... بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
میل رفتن مکن ای دوست دمی با ما باش..... بر لب جوی طرب جوی و به کف ساغر گیر
رفته گیر از برم وز آتش و آب دل و چشم..... گونه‌ام زرد و لبم خشک و کنارم تر گیر
حافظ آراسته کن بزم و بگو واعظ را...... که ببین مجلسم و ترک سر منبر گیر
دلم برای هم آغوشیِ صمیمی‌ِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردن‌های تو
برای حرف‌های خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتن‌های بی‌ انتها
برای شب‌های تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجره‌ها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
     
  
زن

 
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده ست * وز عمر مرا جز شب دیجور نمانده ست
هنگام وداع تو زبس گریه که کردم * دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن * چون صبر توان کرد که مقدور نمانده ست
می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت * هیهات از این گوشه که معمور نمانده ست
وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت * از دولت هجر تو کنون دور نمانده ست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید * دور از درت ان خسته مهجور نمانده ست
من بعد چه سود ار قدمی رنجه کند دوست* کز جان رمقی در تن رنجور نمانده ست
در هجر تو گر چشم مرا آب نماند * گو خون جگر ریز که معذور نمانده ست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده * ماتم زده را داعیه سور نمانده ست
دلم برای هم آغوشیِ صمیمی‌ِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردن‌های تو
برای حرف‌های خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتن‌های بی‌ انتها
برای شب‌های تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجره‌ها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
     
  
مرد

 
Sahar1986: نيت کردم
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش
عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم
آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم
بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد
ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

جام مینایی می سد ره تنگ دلیست
منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار
خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
     
  
مرد

 
Sahar1986: حالا شما تفسير کنيد، ميخوام يه جمع بندي داشته باشم


خواجه میگه:
سر در گم هستی معلوم نیست چت شده
میخوای از یکی طلب بخشش کنی
انتظاز مهربانی و کرم داری ولی ظاهرا کسی چیزی به شما نمیده
بهتره خودت همت کنی آستینی بالا بزنی خودت کار خودت رو انجام بدی
بیخودی هم به ئیگران چشم امید نداشته باش چون فقط خودت هستی که میتونی
به خودت کمک کنی
     
  
مرد

 
rise: خوشحالم که زنده ايي!
از اون جایی که حلوا خیلی دوس دارم
تا تو رو خودم کفن نکنم جایی نمیرم

rise: بگير داش
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
می‌سپارم به تو از چشم حسود چمنش

گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

گر به سرمنزل سلمی رسی ای باد صبا
چشم دارم که سلامی برسانی ز منش

به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دل‌های عزیز است به هم برمزنش

گو دلم حق وفا با خط و خالت دارد
محترم دار در آن طره عنبرشکنش

در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
سر ما و قدمش یا لب ما و دهنش

شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
     
  
صفحه  صفحه 13 از 44:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

Hafez Fortune | فال حافظ

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA