انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5

***دجال(ضد مسیح)***


مرد

 


نتیجه اخلاقی:

علم، به خودی خود ممنوع است فقط علم ممنوع است. علم نخستین گناه و خمیر مایهء همهء گناهان، و گناه نخستین است. اخلاق، مرکب از همین حکم است. "تو نباید بدانی" و بقیه از دنبال آن فرا میرسد. وحشت مرگبار خدا مانع از حیله گری او نشد. چگونه میتوان در برابر علم از خود دفاع کرد؟ این مساله مدتها مشکل بنیادی او بود.
پاسخ:
آدم را از فردوس برانید! خوشبختی و فرصت، مایهء اندیشیدن است- اندیشه ها همه بد هستند...بشر نباید بیندیشد.- و خویشتن کشیشی او، دلتنگی و مرگ، و خطر مرگ در آبستنی را اختراع میکند، و هر نوع بدبختی، پیری، رنج و بالاتر از همه بیماری را- جز وسیله هایی برای جنگ با علم ابداع نمیکند! افسردگی به بشر فرصت اندیشیدن نمیدهد... و با این همه، چه وحشتی! بنای دانش سر بر آسمان میساید، طوفان برپا میکند، اقوام را از هم جدا می سازد، و انسانها را وا میدارد که یکدیگر را نابود کنند(کشیشان همیشه به جنگ نیاز داشته اند...)
جنگ- در میان چیزهای دیگر بر علیه علم آشوبگر بزرگیست!- باوز نکردنیست! دانش، رهایی از چنگ کشیش به رغم جنگها افزایش میابد- و خدای قدیم تصمیم نهایی خود را میگیرد: "بشر عالم شده است-چاره دیگری ندارد، پس باید او را غرق کرد!"...
آیا سخنانم را دریافته اند؟ آغاز تورات شامل کل روانشناسی کشیش است.- کشیش فقط یک خطر بزرگ میشناسد: آن هم علم است- و مفهوم ژرف علت و معلول. اما علم عموما" در موقعیت های مساعد شکوفان میشود- بشر برای اینکه "بداند" باید وقت و هوش فزون از اندازه باشد...
"پس بشر را باید اندوهگین ساخت"، منطق کشیشان همیشه چنین بوده است.- اکنون میتوان حدس زد که همراه این منطق فقط چه چیز به جهان راه یافت-"گناه"...


ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 


مفهوم گناه و کیفر کل نظام جهانشمول اخلاق برای ضدیت با علم ابداع شد- و برای مخالفت با جدا ساختن بشر از کشیش... آدمی نباید به پیرامون خود بنگرد، بلکه باید به درون خویش نظر کند، نباید با دقت و احتیاط در چیزها بنگرد تا بیاموزد، بلکه اساسا" باید دیدگان خو را فروببندد: باید رنج ببرد. چنان رنج ببرد که همیشه به کشیش نیازمند باشد- پزشک به کنار! بشر به یک ناجی نیازمند است.- مفهوم گناه و کیفر و از جمله آیین "عنایت ایزدی"، "بازخرید گناه" و "بخشایش"- همه و همه بدون واقعیت های روانی دروغ میگویند- و برای نابود کردن مفهوم علیت بشری ابداع شده اند.
این مفهومها عصیانیست بر ضد مفهوم علت و معلول!- و نه تجاوزی با مشت، دشنه یا کینهء شرافتمندانه و عشق! بلکه تجاوزی سرچشمه گرفته از ناجوانمردانه ترین، حیله گرانه ترین و پست ترین غریزه ها! یعنی تجاوز کشیش! تجاوز یک طفیلی! شبیخون دزدانهء خفاشان پریده رنگ خون آشامی که در سردابه ا لانه دارند!...زمانی که نتایج طبیعی عملی دیگر "طبیعی" نباشد، بلکه چون معلول اشباح تصوری موهوم و خرافی چون "خدا"، "ارواح" و "روانها" و چون نتایج صرف "اخلاقی" همانند پاداش، کیفر، نشانه و تشبیه اندیشیده شود، آنگاه دیگر شرایط نخستین شکوفا شدن دانش تباه شده بگوییم، گناه این مشکل به تمام معنی بی حرمت ساختن بشر به دست بشر، برای این اختراع شد تا علم، فرهنگ و هنر و هر نوع شکوهمندی و اصالت بشر را ناممکن سازد؛ کشیش از طریق اختراع گناه حکم میراند.-


ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 


دجال( بخش سی و یک)

در اینجا نمیتوانم خود را از بیان نکته ای دربارهء روان شناسی «اعتقاد» و «معتقدان» معاف کنم، بیانی همچنان که منطقی است، دقیقا" به کار «معتقدان» نیز بیاید. اگر امروز هنوز هستند کسانی که نمی دانند تا چه اندازه «معتقد بودن» ناشایسته است.- و نمی دانند نشانهء انحطاط، و یا خود نشان ارادهء در هم شکسته به زندگانی است- باری فردا آن را درخواهند یافت. صدای من حتی به سنگین گوشان نیز می رسد- اگر درست شنیده باشم، چنین مینماید که در میان مسیحیان معیار حقیقتی وجود دارد که "اثبات با محک قدرت" خوانده میشود. "اعتقاد رستگار می سازد: بنابراین حقیقی است" بشر ممکن است در اینجا در دم اعتراض کند که این رستگاری خود به اثبات نرسیده بلکه وعده شده است: رستگاری مشروط به "اعتقاد" است.
بشر رستگار خواهد شد، چون اعتقاد دارد...اما آنچه را که کشیش دربارهء آخرت به معتقدان وعده میدهد، و این آخرتی را که از دسترس ضبط و ربطی که عملا" انجام گیرد به دور است، چگونه می توان اثبات کرد؟- این به اصطلاح "محک قدرت" در ژرفا خود اعتقاد بیشتری به این نکته است که انجامی که بشر از طریق اعتقاد به خود وعده میدهد، به زودی فرا می رسد. این را در جمله ای بیان کنم:" اعتقاد دارم که اعتقاد رستگار میسازد،- و در نتیجه حقیقی است."
اما با بیان این قضیه اینک ما به پایان استدلال رسیده ایم. قید "در نتیجه" خود همانند معیار حقیقت پوچ است. ولی اگر ما با مساهلهء بسیاررستگاری از راه اعتقاد را ثابت شده بپنداریم( نه در مقام چیزی آرزو شده یا وعده داده شده از دهان مشکوک کشیش): در این صورت آیا رستگاری یا به اصطلاح فنی تر خود گواه حقیقت تواند بود؟


ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 



آنگاه که احساس لذت در پاسخ به این پرسش که "حقیقت چیست؟" وارد میدان میشود، نتیجهء حکم چندان ضعیف است که ضدش را و یا دست کم نیرومند ترین بدگمانی نسبت به حقیقت را به دست میدهد. اثبات به وسیلهء لذت خود دلیل لذت است- و جز این نیست. اصولا" چه زمانی ثابت شد که داوری های حقیقی بیشتر از داوریهای نادرست لذت می بخشند، و متناسب با هماهنگی مقدر، الزاما" سلسله عواطف لذت بخش را به دنبال می آورند؟-
تجربهء هوشمندان جدی و بس ژرف خلاف آن را به ما می آموزد. برای رسیدن به حقیقت باید گام به گام در راه آن میجنگید، و نیز آنچا در نزد دلهای ما عزیز است، و آنچه به عشق و اعتماد ما به زندگانی وابسته است باید در این راه قربانی شود. در این راه، بزرگی روح ضروری است: خدمت به حقیقت دشوارترین خدمتهاست.- شرافتمند بودن در امور معنوی چه معنی می دهد؟ یعنی بشر نسبت به امیال دل خویش سختگیر باشد و "عواطف زیبا" را خوار شمارد، و هر آری و نه را به صورت مساله ای وجدانی درآورد! اعتقاد، آدمی را رستگار می سازد، و در نتیجه دروغ می گوید...
این موضوع که در شرایطی، اعتقاد آدمی را رستگار می سازد؛ و این رستگاری، فکر ثابتی را به فکری حقیقی بدل نمی کند، و ایمان کوهی را از جا تکان نمی دهد بلکه بی گمان کوهها را در جایی که کوهی نیست جای می دهد: دیداری زود گذر از یک دیوانه خانه، روشنی بسیار بر این مساله می افکند. البته تصدیق می کنم، ولی نه برای کشیش: چون او از روی غریزه منکر است که بیماری، بیماری و دیوانه خانه، دیوانه خانه است. مسیحیت به بیماری نیازمند بود و بیمار ساختن هدف حقیقی و نهایی کل نظام و آیین رستگاری کلیساست.


ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 


و اما خود کلیسا- آیا دیوانه خانهء کاتولیک کمال مطلوب نیست؟- و سراسر کرهء خاک همچون دیوانه خانه ای؟- شخص مذهبی آنگونه که کلیسا آرزومند است، نمونهء انحطاط است؛ لحظه هایی که بحرانی دینی بر مردم چیره شده با بیماری روانی همه گیر مشخص می شود؛ "جهان درون" شخص مذهبی چنان به جهان درون بیماری خسته و وامانده و شوریده شباهت دارد که می توان یکی را به جای دیگری گرفت؛ "عالی ترین" حالت ها که مسیحیت آنها را چون با ارزشترین ارزشها بر تارک بشریت آویخته است، اشکال بیماری صرع است- کلیسا فقط دیوانگان یا شیادان بزرگ را در زمرهء مقدسان درآورده و به عنایت ویژهء الهی مفتخر ساخته است...من زمانی به خود اجازه دادم که کل آموزش توبه- و بازخرید گناهان مسیحی را( که در انگلستان بهتر می تواند سنجیده شود) به عنوان دستگاه بذر افشان ابلهی وصف کنم، طبعا" بر خاکی که پیشاپیش آماده گشته باشد، یعنی بر خاکی بس بیمار گون. هیچکس آزاد نیست که مسیحی شود یا نشود: بشر باید برای مسیحی شدن به اندازهء کافی بیمار باشد...اما ما غیر مسیحیان که دلیری تندرست بودن و تحقیر کردن را دارا هستیم، آه چه تحقیری نسبت به دینی که تعبیر نادرست تن را تبلیغ میکند، احساس میکنیم! دینی که نمیخواهد از دست اوهام روح رهایی یابد!
مسیحیت جنبهء "ملی" نداشت و به نژاد معینی محدود نبود- بلکه مخاطب وی همهء مطرودان جامعه بودند، و همه جا هم پیمانانی داشت.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 


مسیحیت همچون جنبشی اروپایی، از آغاز، نهضت جمعی انواع مطرودان و تفاله های اجتماع بوده است. این جنبش بیان کنندهء زوال یک نژاد نیست، بلکه صورت کلی نمونه های منحطی است که از همه جا گرد هم آمده و یکدیگر را یافته اند.
آنچه رنج می کشد، آنچه مصلوب است ملکوتی است. ما همگی بر صلیب آویخته شده ایم- و در نتیجه ملکوتی هستیم. تنها ما ملکوتی هستیم.

مسیحیت تا کنون بزرگترین بدبختی بشریت بوده است.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
     
  
مرد

 
نیچه می گوید این وظیفه انسان نمو یافته است که به سرنوشت خویش، ژرف بنگرد.
او می دانست که نگاه ژرف، اغلب موجب درد است، ولی باور داشت که باید خود را برای تحمل رنج حقیقت بپروریم. خیره شدن به حقیقت آسان نیست.
نیچه نوشته است:«این کار همواره چشم انسان را می آزارد و در پایان، بیش از آنچه می خواسته، می یابد.»
در نهایت، نجات بخش بزرگ همانا رنج است که به ما رخصت می دهد ژرف ترین ژرفاهای مان را بیابیم. دومین جمله ماندگار او این است که:

«آن چه مرا نکشد، قوی ترم می سازد»




"اروین دیوید یالوم"






با تشکر از الیپسس عزیز به خاطر این تاپیک

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

حکیم عمر خیام


*******

مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
     
  ویرایش شده توسط: LorenzoLotto   
صفحه  صفحه 5 از 5:  « پیشین  1  2  3  4  5 
شعر و ادبیات

***دجال(ضد مسیح)***

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA