انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 34 از 61:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  60  61  پسین »

Orfi Shirazi | عرفی شیرازی


مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۲۷ »



تا چند به زنجیر خرد بند توان بود
بی مستی و آشوب جنون چند توان بود

جامی بکشم، تا به کی از اهل خرابات
شرمنده ز نشکستن سوگند توان بود

بی رنگی و دیوانگئی پیش بگیریم
تا چند خود آرای و خردمند توان بود

در ننگ فرورفتم و زین راحت و آرام
دردی نه، بلایی نه، چنین چند توان بود

گر مژدهٔ الماس دما دم برسانند
صد سال به یک زخم تو خرسند توان بود

یعقوب مده دل به جگر گوشهٔ مردم
تا چند اسیر غم فرزند توان بود

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۲۸ »



چون با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
به کامم هر چه زهر است از لبش تریاک خواهد شد

هجوم عاشقان در کوی او افزود و خوشحالم
کزین پس در هلاک دوستان بی باک خواهد شد

چه غم گر دامن پاکت به خونم گردد آلوده
که فردا هم به آب دیدهٔ من پاک خواهد شد

نی ام نومید اگر دستم بود کوته ز دامانش
چو می دانم که در جولانگه او خاک خواهد شد

ز مست افتادنم در مسجد، ای زاهد، مشو رنجه
که صحن مسجدت فردا زمین تاک خواهد شد

چه چاک پیرهن می دوزی ای زاهد، وزین غافل
که تا دامن گریبان کفن هم چاک خواهد شد

شود سودای پا بوس تو افزون در سر عرفی
درین زودی همانا بستهٔ فتراک خواهد شد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۲۹ »



در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند
گفت و شنید ماتم و عیدش نمی کنند

یوسف وش آن که راست رود بهر فتح باب
محتاج التفات کلیدش نمی کنند

یا رب کجا بریم وفا را که این متاع
در کشور وجود خریدش نمی کنند

هر کس که های و هوی نکشید، اهل روزگار
گوش رضا به گفت و شنیدش نمی کنند

خونریز عشق بین که جگرگوشهٔ خلیل
آید به زیر تیغ و شهیدش نمی کنند

از نوحه مرد عرفی مجنون و اهل هوش
گوشی به نغمه های نَشیدش نمی کنند

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۰ »



به جان خسته ندانیم که آن بلا چه کند
عنان به دشمن جان داده ایم تا چه کند

به دوستان نظرش نیست، مهر دشمن بس
کسی که دشمن مهر است، دوست را چه کند

تبسم تو که ناسور را بود مرهم
به سینه نیش زند، نیش غمره را چه کند

هزار گونه مراد محال می طلبی
تو خود بگو، که اجابت به این دعا چه کند

مجو سعادت طالع، که فرصت رفت
چو سر بریده شود، سایهٔ هما را چه کند

بگو وفا نکند دوست با منش، عرفی
نمی شود به وفا آشنا، وفا چه کند

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۱ »



دوش کز عشق تو، دل عیب سلامت می کرد
ناگوارایی غم، کار حلاوت می کرد

جان برفت ای غم و همراه نرفتی، آری
این گنه داشت که عمری به تو عادت می کرد

دوش کآئینهٔ دل داشتمش پیش نظر
تاب دل بین که تماشای قیامت می کرد

آن که توفیق مرا برگ فراغت می داد
کاش خون در دلم از درد قناعت می کرد

گر که مقصود دلم تلخ تر از زهر زیان بود
کی دعا دست در آغوش اجابت می کرد

گر نه دوشینه اجل بهر تو می مُرد، چرا
کشتن خلق به ناز تو وصیت می کرد

گیسوی حور پریشانی ماتم بشناخت
ورنه کی سنبل تر گلشن جنت می کرد

بعد مردن، به جهان شد، زر عرفی رایج
کاش در عین حیات این همه شهرت می کرد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۲ »



به باغ عشق تذرو طرب حزین میرد
چو میوه خیز شود شاخ، میوه چین میرد

به کیش برهمنان آن کس از شهیدان است
که در عبادت بت روی بر زمین میرد

ز زخم کفر محبت نمی برد لذت
همان به است که زاهد به درد دین میرد

اجل نیامده مُردم، که خستهٔ غم عشق
دو روز پیشتر از روز واپسین میرد

چراغ بزم یقینم نه شمع اهل دلیل
که از دمیدن افسون آن و این میرد

عبیر طرهٔ حورش غبار آئینه است
کسی که گرد ره دوست بر جبین میرد

مزن ترانهٔ تحسین به شعر من عرفی
که شمع طبع من از باد آفرین میرد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۳ »



چنانکه در چمن روضه خس نمی گنجد
به باغ عشق گیاه هوس نمی گنجد

ز زخم ناوک درد تو لذتی گیرم
که آن به حوصلهٔ ذوق کس نمی گنجد

از آن دلم ترکان جنگجو طلبد
که در حوالی آتش مگس نمی گنجد

در آ به سینه و صد کوه غم نه بر دل
چنین که دردل تنگم نفس نمی گنجد

بگو به باغ بهشت آ و دلگشایی بین
که بلبل دل من در قفس نمی گنجد

صباح و شام در آن کوچه مِی کشد عرفی
که ترس شحنه و بیم عسس نمی گنجد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۴ »



گر نیم قطره ز دهان سبو چکد
بال فرشته فرش کنم که بر او چکد

امید را بکُش، به نهانی، که تا ابد
اشگ مصیبت از مژهٔ آرزو چکد

بعد از هلاک گر بفشارند خاک من
هم خون دل تراود و هم آبرو چکد

آن تشنگی به عشق فروشم که تا ابد
آب حیات از دم شمشیر او چکد

عرفی درآ به نوحه که بسیار بی غمم
باشد ز دیده قطرهٔ اشکی فرو چکد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۵ »



سرم ز وصل نهانی بلند خواهد شد
زمانه از گل و خس نخلبند خواهد شد

کسی که نوحه نکردی به ماتم دل تنگ
حریص زمزمه و هرزه خند خواهد شد

مراد بر اثر غیر کو، مران شتاب
که باز طالع ما ارجمند خواهد شد

به حیرتم ز غزال رمیدهٔ مقصود
که صید این دل کوته کمند خواهد شد

به کوی غیر نماند وداع شربت کام
که ناگوارتر از زهرخند خواهد شد

لبم دهد مگسان امید را مژده
که زهرخند با نوشخند خواهد شد

ز عود قافیه غم نیست در میان غزل
که یار چون پسندد پسند خواهد شد

بیا کلیم که آن آتشی که می طلبی
کنون ز سینهٔ عرفی بلند خواهد شد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۳۶ »



از مرگ من آن عشوه نما را که خبر کرد
آن فتنهٔ ماتم زده ها را که خبر کرد

افسانهٔ غم های تو گویند به نوحه
از درد دلم اهل عزا که خبر کرد

گویند که آشفتگئی هست درآن زلف
زین غم، که فزون باد، صبا را که خبر کرد

بودند به هم گرم نگاه من و معشوق
بیگانگی آموز حیا را که خبر کرد

خلد از تو نگیرند شهیدان محبت
از جود تو این مشت گدا را که خبرکرد

در صومعه زهاد نهان باده گسارند
از شیوهٔ ما اهل ریا را که خبر کرد

عرفی به تو رندان ته خم لطف نمودند
از تیرگی ات اهل صفا را که خبر کرد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 34 از 61:  « پیشین  1  ...  33  34  35  ...  60  61  پسین » 
شعر و ادبیات

Orfi Shirazi | عرفی شیرازی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA