انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 62 از 82:  « پیشین  1  ...  61  62  63  ...  81  82  پسین »

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۲

ای وزیری که دلت همت اگر در بندد
گره عقد ز ابروی فلک بگشاید

قدم همت تو تارک کیوان سپرد
چنبر طاعت تو گردن گردون ساید

در زمان قلمت زهره ندارد بهرام
که زبان و لب شمشیر به خون آلاید

هرچه با عقل در ایام تو کردند رجوع
گفت تا خواجه درین باب چه می‌فرماید

دوش ماه از در خورشید چراغی طلبید
گفت پروانه دستوری او می‌باید

صاحبا رای جهانگیر تو را معلوم است
که جهان هر نفسی حادثه‌ای می‌زاید

تو به لطفی و صفا پاکتر از آب روان
چه عجب باشد اگر پای تو در سنگ آید

که گرفته شود و گاه جهان گیرد شمس
گه زند تیغ و گهی روی زمین آراید

اگر از کسر شدت قتح زیادت چه عجب
مستی غمزه خوبان ز خمار افزاید

موکب عزم همایون تو لاینصرف است
فتح در موضع کسرش اگر آید شاید

بر جهان سایه انصاف تو باقی بادا
تا جهان در کنف عدل تو می‌آساید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۳

دیگر آن است که محبوب جهان سقری شاه
آمد از بندگی شاه که می‌فرماید
رو بگو بنده دیرینه ما سلمان را
که بخواه از کرمم هر چه تو را می‌باید
بنده بر حسب اشارت طلبی کردم و شاه
داشت مبذول چنان کز کرم شاه آید
وعده دین است و ز دین من اگر ز انچه کند
ذمت همت خود شاه بری می‌شاید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۴

شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد
سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید

که بر خلاف طباع زمانه می‌بینم
که حصن ملک حصین است و سد عدل سدید

زوال ظلمت ظلم است از ستاره بدیع
کمال دولت فضل است از زمانه بعید

چه خامه‌ای است که کوتاه می‌کند هر دم
زبان تیغ که بودی دراز در تهدید

چه عادلی است که ز عدل او ممالک را
تنعمی است موفی سعادتی است سعید

چه صاحبی است که اصحاب دین و دولت را
ز تیغ خامه او حاصل است وعده وعید

جواب داد خرد کافتاب دولت و دین
که ماه رایت او خلق راست چون مه عید

هلال غره دولت جمال طلعت ملک
غیاث دین محمد محمدبن رشید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۵


ایا سحاب نوالی که از صریر قلم
به گوش صامعه جز مدحت شما نرسید

به بوی خلق خوشت بح کاروان نسیم
سحرگه از طرف تبت و خطا نرسید

نماند در همه آفاق ذره‌ای که درو
ز آفتاب دلت پرتو عطا نرسید

به گرد گرد سمندت براق جمشیدی
اگر چه بود جهان گرد و باد پا نرسید

قدر ز اطلس سبز فلک قبایی دوخت
ولی به قد بزرگی تو فرا نرسید

خدا یگانا در غیبت آنچه فرمودی
به ما رسید هماندم ولی به ما نرسید

چرا قضیه اسبی که میر با بنده
روانه کرد فرومانده و هیچ جا نرسید

سمند سرکش تند تو از طریق وفا
به من پیاده بی‌دست و به چار پا نرسید

دعای من چون به تو می‌رسد دگر سهل است
اگر من ز تو زنجیری رسید یا نرسید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۶

شها که بود که از فیض بخشش تو بدو
گهر به رطل نیامد درم به من نرسید
به حضرت تو رهی کرده خانه‌ای در خواه
به من رسید که دادی ولی به من نرسید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۷

ایا شمع جمع و چراغ ملوک
چو پروانه تا چند تابم دهید
شما عین لطفید و دریای جود
چرا وعده چون سرابم دهید
گناهی نکردم خطایی نرفت
چه موجب که چندین عذابم دهید
مرا کز تب محرق انتظار
جگر سوخت یک شربت آبم دهید
به یک شربت تربیت قانعم
وگر نیست شربت جوابم دهید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۸

پادشاها عالم از انصاف تو معمور شد
همچنین معموره‌اش را تا ابد معمور دار

شرق و غرب ملک را بر التفات توست چشم
گه نظر با رای هندو گاه با فغفور دار

چون میسر شد به زخم تیغ ملک ایرجت
بعد ازین عزم دیار سلم و ملک تور دار

شام را از پرتو شمشیر نور صبح ده
نیم روز از گرد لشکر چون شب دیجور دار

روز و شب کایشان دولالایند بر درگاه تو
در سرای خویششان چون عنبر و کافور دار

پرده را بر غنچه چون یارد دریدن باد صبح
گر تو فرمایی که گل را بعد ازین مستور دار

دین پناها ز آستان حضرتت گر غایبم
زحمت نفس است مانع از بنده را معذور دار

پیری و رنجوری و دوری ز درگاهت مرا
جان به لب نزدیک خواهد کرد یا رب دور دار

بسته‌ام امیدها بر همت شاهانه‌ات
همت شاهانه بر این بنده رنجور دار

در پناه رایتت خلق جهان آسوده‌اند
رایت او را الهی جاودان منصور دار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۹

کدام پیک مبارک قدم دعای مرا
برد به حضرت خورشید آسمان مقدار

پس از دعاب و زمین بوس گوید ای شاهی
که چرخ را همه بر قطب رای توست مدار

کسی که نام تو بر دل نوشت گشت عزیز
به غیر زر که به غایت شدست پیش تو خوار

به دور عدل تو از غصه فتنه شد در خواب
به بانگ کوس تو از خواب بخت شد بیدار

بگرد جاهت اگر زآنچه و هم دایره‌ای
کشد به هم نرسد و هم را سر پرگار

به جنب رای منیر تو آفتاب ز عجز
هزار بار زند پشت عجز بر دیوار

ز تخت و بخت تو عالی است ملک را پایه
ز کلک و تیغ تو تیز است عدل را بازار

به ذکر خلق تو خلقند عنبرین انفاس
به شکر لطف تو داعی است شکرین گفتار

نکرده سنگ وقار تو را زمانه قیاس
ندید بحر عطای تو داعی است شکرین گفتار

هران کمر که نه از بهر خدمتت بندد
به مذهب عقلا باشد آن کمر زنار

به یمن همت تو پیش سائلان همه وقت
سفید و سرخ بود روی درهم و دینار

من آنکسم که به مدح تو می‌کنم مشحون
جریده‌های سیاه و سپید لیل و نهار

همیشه من به ثنای تو می‌چکانم در
چو ابر بی‌طمع و حرص را تب و ادرار

ولی توقعم از لطف شاه می‌باشد
که گه گهی دهدم بر ضمیر خویش گذار

دوم که چون شمری بندگان مخلص را
مرا به اسم غلامی درآوری به شمار

از آن عروس سخن خوش نمی‌نماید روی
که دارد آیینه طبع روشنم ز نگار

تو پادشاه جهانی و ورد من این است
که پادشاه ز شاهی و ملک برخوردار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۰۰

طریق نیست سفارش به آسمان کردن
که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار
نه عادت است به خورشید درد سر بردن
که رحمتی کن و بر خاک عین لطف گمار
و یا به ابر گهربار درفشان گفتن
که بر بنات از طریق لطف ببار
وگر نداشته بودی هزار پی عرضه
رهی به حضرت خورشید آسمان مقدار
که بنده را ز عزیزان خویش طایفه‌ای
به بارگاه سعادت گزیده‌اند خوار
تو آفتابی و ایشان چو ذره در نظرت
ز حالشان نظر تربیت دریغ مدار
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۰۱

شتر وابچه دیار عرب
کرد قیتولهای مردم پر
نفس من نیز رغبتی می‌کرد
گفتم ای نفس فی السلامه مر
شتر وابچه عرب چه کنی
مه دیار عرب مه شیر شتر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 62 از 82:  « پیشین  1  ...  61  62  63  ...  81  82  پسین » 
شعر و ادبیات

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA