انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 10 از 30:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  29  30  پسین »

Poem for Mother | شعرى براى مادر


زن

 


بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم
مثل راه بی مقصد / مثل عکس بی قابم

بی محبت مادر / از شکوفه ها دورم
یک کبوتر بی بال / یک چراغ بی نورم

بی محبتِ مادر / چون لبان بی لبخند
ساکتم و غمگینم / مثل بلبلی در بند

بی محبت مادر / در دلم صفایی نیست
از بهار در قلبم / هیچ رد پایی نیست


♥*·♫.·*♥♥*·♫.·*♥♥*·♫.·*♥

مادر اي هستي نشان شهر عشق
اي كه از پا چو فتي با سر به سامانم بري

جز خداي عشق كس هرگز نداند كيستي؟
هم تو دنيا، هم تو اخراي مني،

قدر تو قدر تمام داده هاست.
عشق تو عشق تمام عالم است.

در تراز عشق گر همه در يك كف نهند،

در كف ديگر تو باشي بر همه تو غالبي.
مادرم مهر تو پاك است و ناپاكي نيابد هيچگاه،

همه پاكان عالم، درس پاكي در كلاست خوانده اند.
من فداي تار مويت، هم گيسويت شوم ،

زانكه چون من، صد من شوم،
هرگز نيرزم يك هزارم از منت.


     
  
زن

 


دو دلم اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و نام تو را بنویسم

همه یک گفتم و دینم همه یکتایی بود
با کدامین قلم امروز دوتا بنویسم

ای که با حرف تو هر مسئله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو نام که را بنویسم

صاحب قبله و قبله دو عزیزاند ولی
خوشتر آن است من از قبله نما بنویسم

آسمان مثل تو احساس مرا درک نکرد
باز غم نامه به بیگانه چرا بنویسم

تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد به امید دوا بنویسم

قلمم جوهرش از جوش و جراحت باقیست
پست باشم که پی نان و نوا بنویسم

بارها قصد خطر کردم و گفتی ننویس
پس من این بغض فرو خورده کجا بنویسم

بعد یک عمر ببین دست و دلم می‌لرزد
که من و تو به هم آمیزم و ما بنویسم

من و تو چون تن و جانند مخواه و مگذار
این دو را باز همین طور جدا بنویسم

شعر من با تو پر از شادی و شیرین کامیست
باز حتی اگر از سوگ و عزا بنویسم

با تو از حرکت دستم برکت می‌بارد
فرق هم نیست چه نفرین چه دعا بنویسم

از نگاهت به رویم پنجره ای را بگشای
تا درآن منظره ی روح گشا بنویسم

عشق آن روز که این لوح وقلم دستم داد
گفت هر شب غزل چشم شما بنویسم


     
  
زن

 


تو را دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم

برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.

بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی‌نیست دوست می‌دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود

بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.


     
  
زن

 


به مادرم بنویسید حالمان خوب است
به هر کجا بروی رنگ آسمان خوب است!!!

به مادرم بنویسید مهدی ات زنده است !
که زندگی من این گوشه ی جهان خوب است

که فالگیر " حرم " در میان دستم دید :
دوشنبه ، بیست و دو ِ دی ! بله ، زمان خوب است

که آب و دانه وجفت و بهار آماده است
قفس همیشه برای پرندگان خوب است

به مادرم بنویسید از غم غربت
و بعد نیز بگویید بی گمان خوب است!

به مادرم بنویسید گرچه خواهم مُرد
دلم خوش است که پایان داستان خوب است


     
  
زن

 


کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید:
"می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ "
خداوند پاسخ داد:
"از میان بسیاری از فرشتگان من یکی را برای تو در نظر گرفته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد . "
اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه .
" اینجا در بهشت من کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند . "
خداوند لبخند زد و گفت :
" فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود . "
کودک ادامه داد :
" من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم ؟ "
خداوند اورا نوازش کرد و گفت :
" فرشته تو شیرین ترین و زیباترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی . "
کودک با ناراحتی گفت :
"وقتی می خواهم با شما صحبت کنم چه کنم؟ "
خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :
"فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی . "
کودک سرش را برگرداند و پرسید :
شنیده ام در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند ، چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟ "
خداوند گفت :
" فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود . "
کودک با نگرانی ادامه داد:
" اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود . "
خداوند لبخند زد و گفت :
" فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود . "
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده می شد . کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند .
او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید :
" خدایا ! اگر باید همین الان بروم لطفا نام فرشته ام را به من بگویید . "
خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :
" نام فرشته ات اهمیتی ندارد .
به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی .


     
  
زن

 


مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته، تو صبوري ...
مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده، تو دلواپسي ...
مادر يعني به تعداد آرامش همه خواب هاي کودکانه،تو بيداري ...
مـــــــادر یعنی واژه واژه ی یــک '' زن '' ...
هزارن بوســــه تقدیم تو باد،


♥*·♫.·*♥♥*·♫.·*♥♥*·♫.·*♥

نيمي از من مال تو
نيم ديگر هم مال تو
تمام قلب و احساسام وقف تو
به خدا دگر چيزي ندارم
همان هم مال تو
جان ناچيزم فداي موي تو
مادرم
اي عصاره ايمان
اي چكيده ايثار
اي خود عشق
عاشق بودن و عاشق ماندن
را به من هم بياموز


     
  
زن

 


مادر

یک لقمه نون يک کاسه ماست
يک دل خوش يک حرف راست

یه مادر از تبار نور دارو ندارم هميناست
تو لحظه هاي تنهايي محرم راز من تويي

تو اوج دل شکستگي تنها پناه من تويي
وقتي حسابي ابريم سر روي شونت ميزارم

بازم مثل بچگيا همش بهونه ميارم
مثل همون بچگيا که بر نميگرده ديگه

ميشم همون که دردشو جز تو به هيچ کي نميگه
ميخوام هميشه اون دعات پشت و پناه من باشه گرمي راه من باشه


     
  
زن

 


مادرم ای زیبا ترین شعر خدا
مادرم ٬ عزیز دلم ٬ می دونی چقدر دلم برات تنگ شده ...
می دونی قسمت من این بود تا ازت دور باشم تا بیشتر قدرتو بدونم ...
دلم می خواست امروز پیشت بودم...
خودمو می انداختم تو بغل مهربونت مثل بچه گی هام و دور از خجالت ٬ که آغوش تو امن ترین جاهاست٬ می بوسیدمت ، می بوییدمت...

کاش دوباره برام لالایی بخونی که با نوای عشق های های گریه کنم ...
مادر گلم ٬ دلم برای دلواپسی ها ی همیشه ات تنگ شده ...
دلم برات تنگ شده به اندازه تمام دلتنگی های دنیا ...
ولی چه کنم قسمتم فقط صدای نازنینته که قوت قلبمه ٬ آروم دلمه ...

خدا جونم ناشکری نمی کنم ٬ ولی بذار یه ذره برات نق بزنم ٬ باور کن دلم تنگه براش...


     
  
زن

 


امشب انگار، دگر زندگی ام باور نیست / کس به جز غصه در این خانه مرا یاور نیست

سوختم در طلب دست نوازشگر و لیک / دو صد افسوس که دیگر به برم مادر نیست

بی گل روی تو مادر دو جهان ویران باد / که به جز اشک زلالت به جهان گوهر نیست

ساقی و میکده و جام و قدح جمله تویی / ورنه انگار شرابی به کف ساغر نیست

پیر میخانه چه خوش گفت که در محفل عشق / آنکه مادر نپرستیده کم از کافر نیست

آنچنان داغ فراقت به دلم آتش زد / که ز جسمم اثری از رد خاکستر نیست

آسمان شبم از نور رخت روشن بود / شب تاریک مرا بی تو یکی اختر نیست

رسم و آیین جهان گر همه تقدیر و قضاست / شکوه ای از ستم این فلک اخضر نیست

مادرم رفت و نگاهش به دلم برجا ماند / به غریبی نگاهش نگهی دیگر نیست

"وارث" از دوری مادر شب و روزش به عزاست / مرهمی بر دل غمدیده از این بهتر نیست


     
  
زن

 


مرا از بهر غربت زادی وپروردی ای مادر ؟
شکار دردوغم اند ر جهانم کردی ای مادر

من ازتوهرچه دیدم مهربانی ومحبت بود
ازین دخت ستم پرر چرا دلسردی ای مادر

به درد غربت وآواره گردی ها گرفتارم
زدردت من به دردوتو زمن پردردی ای مادر

فدایت جان ودل اندر قدومت خاک می بوسم
به چشمم پا بنه در هر کجا می گردی ای مادر

به عالم هیچ چیزی جز رضای تو نمی خواهم
که روز وشب زبهرم غصه وغم خوردی ای مادر

به رنگ وبوی تو یک گل درین گلشن نمی باشد
چواز گلبن جدا گردیده گل ها ، زردی ای مادر

به کابل شادمان بودی واز آنجا دربه در گشتی
به این بتخانه هم چون غم چرا رو کردی ای مادر

دلم چون کوره ای می سوزد ازآوارگی هایت
تو هم چون من به غربت زادی وپروردی ای مادر

نصیب ما ازین دنیا به غیر از دردو محنت نیست
تو هم چون من درین عالم سرا پا دردی ای مادر

غریب و بی کس وآواره گرد کوچه وکویم
که ازمیهن به خاک غیر روی آوردی ای مادر

درین عالم کسی سرگشته تر از ما نمی باشد
تو در این آسیا کم تر زخاک و گردی ای مادر

درین حسرت سرا جز محنت خواری نمی بینم
مگر از دردو داغ وماتمم پروردی ای مادر

امید وآرزوی من درین عالم همین باشد
که بامن عاقبت سوی وطن برگردی ای مادر

وطن هم چون بهشت وما سیه روزان از آن محروم
به دوزخ مانده ای درآتش ودلسردی ای مادر

نصیب ما وتو باشد به عالم خون دل خوردن
به کنج بی کسی در غم کشیدن فردی ای مادر

زآغوشت مرانگذاشتی هر جا دراین عالم
مسیر هولناک خویش را طی کردی ای مادر

چو جانت می پرستم « راضیه » راضی شو از فرزند
مبادا بینمت از« رابعه » دلسردی ای مادر


رابعه اثیر

     
  
صفحه  صفحه 10 از 30:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  29  30  پسین » 
شعر و ادبیات

Poem for Mother | شعرى براى مادر

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA