انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 98:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  95  96  97  98  پسین »

Feyz Kashani | فیض کاشانی



 
»غزل شماره 29«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تجلی چون کند دلبر کنم شکران تجلیرا
تسلی چون دهد ازخود نخواهم آن تسلیرا
بسوزد در تجلی و نسازد با تسلی دل
ببخشدگر تسلی جان دهم آن جان تجلی را
تجلی تان کند بر من مرا از من کند خالی
که یکتایم نشیمن کی کنم جز جای خالی را
تسلی چون توان شد از جمال عالم آرایش
تسلی باد قربان ناز سلطان تجلی را
از آن عاقل بماندستی که رویش را ندیدستی
کسی مجنون تواند شد که او دیده است لیلی را
کسی او را تواند دیدکو گردد سراپاجان
که چشم سرنیارد دید حسن لایزالی را
جلالش چون گذارد جان جمالش می نوازددل
و گرنه کس نیارد تاب انوار جلالی را
زکس تا کس نیاساید جمالش روی ننماید
نه بیند دیدهٔ خود بین جمال حق تعالی را
اگر خواهی رسی در وی گذر کن از هوای دل
بهل سامان غالی را بمان ایوان عالی را
کسی جانش شود فربه که جسم او شود لاغر
زخون دل غذا و زبور یا سازد نهالی را
نعیم اهل دل خواهی دلت را صاف کن از عشق
بمان لذات دنیا را بهل فردوس اعلی را
دلت فردوس می خواهد کمالی را بدست آور
که باشد با تو در عقبی بهل صاحب کمالی را
اگر خواهی که عقلت را زدست دیو برهانی
زسربیرون کن ار بتوانی اوهام خیالی را
بکن از غیرحق دل را بروب از ما سوی جانرا
بدو نان وار گذار اسباب جاهی را و مالی را
ترا این وصفها چون نیست خالی زن تن ازگفتن
بیان دیگر مکن ای فیض حز او صافحالی را
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 30«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر که آگه شد از فسانهٔ ما
عاقبت پی برد بخانهٔ ما
آنکه جوید نشان نشان نبرد
بی نشانی بود نشانهٔ ما
بگذراند زعرش هر که نهد
سرطاعت بر آستانهٔ ما
توسن چرخ را بدین شوکت
رام کرده است تازیانهٔ ما
نرسد دست کوته همت
که بلندست آشیانهٔ ما
قدر ما را کسی نمیداند
غیرآن صاحب زمانهٔ ما
همه عالم اگر شود دشمن
ما و آن دوست یگانهٔ ما
هر که با ما بسر برد نفسی
داند او عیش جاودانهٔ ما
هر که را وصل ما بچنگ آید
هوش بربایدش چغانهٔ ما
غیر درگاه ما پناهی نیست
سرخلقی و آستانه ما
کار و استاد و کار گه مائیم
غیرمانیست کار خانهٔ ما
همه ما و بهانهٔ اغیار
کو کسی بشکند بهانهٔ ما
دام پیدا و دانه ناپیدا
غیب بینست مرغ دانهٔ ما
از سر اهل رباید هوش
دم مزن فیض از فسانهٔ ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 31«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ای زتو خرّم دل آباد ما
وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
عشق تو آزادی در بندگی
بندهٔ تو گردن آزاد ما
ای گشاد بندهای بسته تو
بستهٔ تو بند ما در زاد ما
ای زتو آباد دلهای خراب
وی زتو ویران دل آباد ما
ای که هستی در دل ما روز و شب
وقت جوش لطف میکن یاد ما
داد تو بر عاشقان بیداد کرد
داد بیداد تو آخر دادما
دادما بیداد مااز داد تست
ای اسیر داد تو بیداد ما
شکوه ها داریم از بیداد خود
داد ما ده داد ما ده داد ما
از تو میجوئیم در عشقت مدد
ای زتو در هر غم استمداد ما
فیض ا زتو هم پناه آرد بتو
ای بتو خوش خاطر ناشاد ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 32«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اشکهای گرم ما و آههای سرد ما
کس نداند کز کجا آید مگر هم درد ما
عاقلان را کی خبر باشد زحال عاشقان
کی شناسد درد ما جز آنکه باشد مرد ما
خام بیدردی چه داند اشک گرم و آه سرد
دردمند پختهٔ باید شناسد درد ما
شهسوار عرصهٔ عشقیم گردون زیر ران
بستهٔ این چار ارکان کی رسد در گرد ما
شد گواه عقل عاقل گونهای سرخ او
شاهدان عشق ما این گونهای زرد ما
پرده برخیزد یقین گردد کدامین بهترست
عقل تن پروردشان یا عشق جان پروردما
خارما و ورد ماجور حبیب و لطف او است
نیست کسرا در جهانچون خارما و ورد ما
حرّ ما و برد ما عشقست و عقل دوربین
جنت ما حرّ ما و دوزخ ما برد ما
یکه حرف فیض را مانند نبود در جهان
جفت حرف ما نباشد غیرحرف فرد ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 33«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بوئی زگلشنی است بدل خارخار ما
باید که بشکفد گلی آخر زخار ما
درنقش هر نگار نگر نقش آن نگار
گرچه نگار و نقش ندارد نگار ما
رفتم چو در کنارش ازمن کناره کرد
کر خود کناره گیر و درآرد کنار ما
کردیم از دو کون غم دوست اختیار
بگرفت اختیار زما اختیار ما
گوهر که هر چه کم کند از ما سراغ کن
جام جهان نماست دل بی غبار ما
ما را بهاروسبزه و گلزار درو لست
از مهر جان خزان نپذیرد بهار ما
اندوه عالمی بدل خود گرفته ایم
کسی را غبار کی رسد از رهگذار ما
بر دوش خویش بار دو عالم نهاده ایم
کی دوش کس گرانشود از بار بار ما
از یک شرار آه بسوزیم هر دو کون
یاران حذر کنید ز سوز شرار ما
روزی گل مراد بخواهدشکفت فیض
زین گریه های دیدهٔ شب زنده دار ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 34«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما
آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن
تا کاینات جمع شود در شباک ما
در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل
با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
مستان پاک طینت میخانهٔ الست
گیرند باده های مروّق زتاک ما
ما را درون سینهٔ خود جای داده اند
هستند آسمان و زمین سینه چاک ما
فردوس جای ما و ملک همنشین حور
کزخاک آن سرای بود خاک پاک ما
مسجود هر فرشته و محبوب روح قدس
یارب چه گوهر است نهان زیر خاک ما
فیض از زبان خویش نمیگوید این سخن
حرفی است از زبان امامان پاک ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 35«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما
نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو
زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت
داد میخواهد زخاک ما روان پاک ما
باک جان ما زخاک ما و باک دل زخود
نیست ما را هیچ باک از دلبر بی باک ما
خار و خاشاک تن ما سدّ راه جان ماست
عشق کوکاتش زند در خار و در خاشاک ما
خاک میروید گل و نسرین و نرگس در چمن
خاک ما خاری نروید خاک بر سر خاک ما
تاک رز بخشد می و تاک تن ما بیثمر
دود آهی نیست هم کاتش فتد در تاکما
اینجهان و آنجهان بااینهمه تشویش هست
بهر جاندادن درون خود گریبان چاک ما
هر که قدر جان پاک ما شناسد چون ملک
سجده دارد جسم ما را بهر جان پاک ما
کرد تعظیم تن ما بهر جان ما ملک
زانکه بوی حق شنید از جان ما در خاک ما
از حریم قدس جانرا گرچه تن افکند دور
عنقریب از لوث تن رسته است جان پاک ما
عاقبت تن میشود قربان جان خوش باش فیض
میبرد سیلاب قهر جان بدر یا خاک ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 36«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بالا رویم بس که زاندازه گذشتیم
در عالم دل در چه شمارست دل ما
بر تابهٔ عشق تو برشتند دل ما
با درد و غم و غصه سرشتند گل ما
صد شکر بدست آمدش این گنج سعادت
گر عشق نمیبود چه میکرد دل ما
دهقان ازل کشت درین یوم محبت
زان بر ندهد غیر بلا آب و گل ما
گردرد نبودی بچه پرورده شدی جان
یاد تو نمیبود چه میکرد دل ما
گر آرزوی دولت وصل تو نبودی
خاطر بچه خوش داشتی از خویش دل ما
احرام سیر کوی تو بستیم بر آن خاک
شاید که شود ریخته خون بحل ما
گر حلّه عفو تو نباشد که بپوشد
بیرون نرود از تن جان خجل ما
داریم امید از کرمش ورنه ز تقصیر
تقسیر نشد ذرّهٔ فیض از قبل ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 37«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بررهگذر نفحهٔ یار است دل ما
خرّم تر از ایام بهار است دل ما
از غیب رسد قافلهٔ تازه بتازه
آن قافله را راهگذار است دل ما
روشنتر از آئینه و آب و مه و مهر است
پاکیزه ز زنگار و غبار است دل ما
خالی نبود یکنفس از حور سرشتی
پیوسته نگارش بکنار است دل ما
هر دم رود از جا بهوای سر زلفی
آشفته تر از طرّه یارست دل ما
یک لحظه فرارش نبود لیک همیشه
در شیوه رندی بقرار است دل ما
هم صومعه هم میکده هم مسجد و هم دیر
یک معنی و بنموده هزار است دل ما
غافل منگر منبع فیض است دل فیض
گستاخ مبین مسند یار است دل ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 38«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
یا رب بریز شهد عبادت بکام ما
ما را زما مگیر بوقت قیام ما
تکبیر چون کنیم مجال سوی مده
در دیدهٔ بصیرت والا مقام ما
ابلیس را به بسمله بسمل کن و بریز
ز امّ الکتاب جام طهوری بکام ما
وقت رکوع مستی ما را زیاده کن
در سجده ساز ذروهٔ اعلی مقام ما
وقت قنوت ذرهٔ از ما بما ممان
خود گوی و خود شنو زلب ما پیام ما
در لجّهٔ شهود شهادت غریق کن
از ما بگیر مائی ما سلام ما
هستی زهر تمام ، خدایا تمامتر کن
شایداگر تمام کنی ناتمام ما
فیض است و ذوق و بندگی و عشق و معرفت
خالی مباد یکدم از این شهد کام ما
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 4 از 98:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  95  96  97  98  پسین » 
شعر و ادبیات

Feyz Kashani | فیض کاشانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA