انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 17 از 18:  « پیشین  1  ...  15  16  17  18  پسین »

شعرهای می و مستی و میخانه


زن

andishmand
 
من آن رند غزل پوشم که شب ها باده می نوشم
سحر بینی به سجاده ز ذکر توبه مدهوشم

شراب عشق می گیرم کلام عشق می ریسم
ولی چون کوزه گر می از سبو بشکسته می نوشم

شوم شمعی به هر محفل که گرما بخش آن باشد
ولی در محفل خود همچنان غمگین و خاموشم





جناب عشق ، مجنونم به صحرا در پی لیلا
سراب عشق می بینم نگر بی حال و بی هوشم

جناقی گر شکستم با تو من تسلیم تسلیمم
بده عشقی که تو یادی ، من آن هر دم فراموشم

گذر کن لحظه ای بر من نگاهی بر دلم افکن
نگر خالی ست بالینم ، ببین سرد است آغوشم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
مرد

 
ساقیا ته استکان هایت نمیگیرد مرا

لطف کن از دور بعدی پیک لیوانی بریز

نه شراب روس میخواهم نه جنس ارمنی

از همین سگ مزه های تلخ ایرانی بریز
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
     
  
مرد

 
چشم مست یار من میخانه می ریزد بهم
محفل مستانه را رندانه می ریزد بهم
دل پریشان میکند امواج گیسوی نگار
تا که موی آن پری بر شانه می ریزد بهم
قطره اشکی که می غلتد ز چشمانش به ناز
از تاثر مرغ دل را لانه میریزد بهم
ای دل آن نا مهربان گر مهربان گردد به من
از نشاط خاطری دنیا نمی ریزد بهم
خاطر مجموع یاران را به بزم اهل دل
نا سپاسی های آن بیگانه می ریزد بهم
روی آسایش ندیدیم از ریاکاران دهر
عیش ما را سبحه صد دانه می ریزد بهم
نازک است از بس نکویی رشته آرامشم
با نسیم بال یک پروانه می ریزد بهم
[aligncenter][/align]
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
     
  
مرد

 
امشب شده ام مست که مستانه بگریم


بگذار شبی ، گوشه ی میخـــانه بگـــریم


زآن آمده ام مست در این میکده کامشب


بر قـهـقهه ی ســاغــر و پیــمانه بگـــریم


افسانهء دل قصهء پـــر رنــج و ملالیست


بگذار براین قصه و افســـانه بگــــریــــــم


ای عقل ، تـــو برعاشق دیـــوانه بخندی


من نیز به هـــر عاقل و فـــــرزانه بگـریم


طـــفل دل من بــاز تو را می طلبد بــــاز


بگذار بر این طفـــــل ، یتیمانه بگــریـــم


امشب زچه رو در وطن خویش غـــریبم


بگذار در این شهـــر غــــریبانه بگـــریـم


آن طایــر زیبـــــای مـــرا بال ببســــتند


شبها به پرافشــــانی پـروانه بگـــریـم



     
  ویرایش شده توسط: korosh_kz   
مرد

 

ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کاید به جلوه سرو صنوبرخرام ما
ای باد اگر به گلشن احباب بگذری
زنهار عرضه ده بر جانان پیام ما
گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری
خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده‌اند به مستی زمام ما
مهم نيست در عشق به وصال برسي
مهم اين است که لياقت تجربه کردن
يک عشق پاک را داشته باشي
     
  
زن

andishmand
 
ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻧﻨﻮﺷﯿﺪ، ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺩﺍﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﺩﻭﺵ ﺑﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸّﺎﻕ ﺑﺮﻓﺘﯿﻢ
ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ ﮐﯿﺶ ﻭ ﻣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ


ﮔﻔﺘﯿﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﭼﺮﺍ ﯾﺎﺭ ﺑﺸﺪ ﺳﺎﻏﺮ ﻣﺴﺘﺎﻥ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺘﯽ ﺳﺒﺐ ﻋﺸﻖ ﻣﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ

ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺯﻋﺸﻖ ﭼﻪ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ؟
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﺩﻝ ﻋﺸﺎﻕ ﻃﻌﺎﻡ ﺍﺳﺖ


ﮔﻔﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﻋﺸﺎﻕ
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯼ ﺳﻼﻡ ﺍﺳﺖ

ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﺯ ﭘﯽ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺷﺮﺍﺑﺶ
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﻘﺼﺪ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺍﺳﺖ
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

 
می روم تا در میخانه کمی مست کنم

جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم

آنقدر مست که اندوه جهانم برود

استکان روی لبم باشد و جانم برود

برود هرکه دلش خواست شکایت بکند

شهر باید به من الکلی عادت بکند!
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
     
  
مرد

 
ﭘﺮﮐﻦ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺁﺏ ﺁﺗﺸﯿﻦ
ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺭﻩ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﺮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﺍﯾﻦ ﺟﺎﻣﻬﺎ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﯽ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺗﻬﯽ
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺭﯾﺰﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺧﻮﯾﺶ
ﮔﺮﺩﺍﺏ ﻣﯽ ﺭﺑﺎﯾﺪ ﻭ ﺁﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ ......
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺳﻤﻨﺪ ﺳﺮﮐﺶ ﻭ ﺟﺎﺩﻭﯾﯽ ﺷﺮﺍﺏ
ﺗﺎ ﺑﯿﮑﺮﺍﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ
ﺗﺎ ﺩﺷﺖ ﭘﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﮊﺭﻑ
ﺗﺎ ﻣﺮﺯ ﻧﺎﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﻣﺮﮒ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺗﺎ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎﻍ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺰ ﭘﺎ
ﺗﺎ ﺷﻬﺮ ﯾﺎﺩﻫﺎ
ﺩﯾﮕﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﻫﻢ ﺟﺰ ﺗﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﭘﺮ ﮐﻦ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍ
ﻫﺎﻥ
ﺍﯼ ﻋﻘﺎﺏ ﻋﺸﻖ
ﺍﺯ ﺍﻭﺝ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻪ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﺩﺳﺖ
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻦ
ﺑﻪ ﺩﺷﺖ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻋﻤﺮ ﻣﻦ
ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺒﺮ ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﺁﻥ ﺑﯽ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻋﻘﺎﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺗﻼﺵ ﻭ ﺗﻘﻼ ﻭ ﺗﺸﻨﮕﯽ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺸﻢ ﺍﺯ ﺩﻝ
ﮐﻪ ﺁﺏ
ﺁﺏ
ﺩﯾﮕﺮ ﻓﺮﯾﺐ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ
ﭘﺮ ﮐﻦ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍ
     
  
مرد

 
شبا همش به میخونه میرم من
سراغ می و پیمونه میرم من

تو این میخونه ها خسته دردم
بدنبال دل خودم میگردم

دلم گم شده پیداش میکنم من
اگه عاشقته وای به حالش

رسواش میکنم من
وای به حالش رسواش میکنم من

یه روز خیمه زدی تو سرنوشتم
منم از عاشقیم واست نوشتم

گمون کردی هنوز پر شر و شورم
هنوز عاشقم و خیلی صبورم

خدا بیامرزه بانو هایده عزیز رو ، شب جمعه ست ،گفتم یادی کنیم ازش
     
  
مرد

 

از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان می‌عشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
در بادیهٔ عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
زین پیش دلی بود مرا عاشق و امروز
جز بی‌خبریم از دل خود هیچ خبر نیست
جانا اگرم در سر کار تو رود جان
از دادن صد جان دگرم بیم خطر نیست
در دامن تو دست کسی می‌زند ای دوست
کو در ره سودای تو با دامن تر نیست
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست
عطار چنان غرق غمت شد که دلش را
یک دم دل دل نیست زمانی سر سر نیست
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  
صفحه  صفحه 17 از 18:  « پیشین  1  ...  15  16  17  18  پسین » 
شعر و ادبیات

شعرهای می و مستی و میخانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA