انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 2 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  14  15  16  17  پسین »

Life | زندگی


زن

 
زندگی

زندگی یعنی گذشتن از پستی و بلندیها و کسی در زندگی موفق هست که به سلامت از این پستی و بلندیها بگذرد.

زندگی یعنی با هم تفاهم داشتن، به هم عشق ورزیدن.

زندگی یعنی شکیبایی بردباری

زندگی همانند سفری است درازو پر از آه و درد پر از شادی و شعف.

زندگی یعهنی پرواز به سوی خوشبختی

زندگی سبد گل است آن رابه دیگران نیز هدیه کنیم

زندگی مبادله عواطف است

زندگی سفر است پس بیایید همسفران خوبی برای دیگران باشیم

زندگی ساعت خوش با هم بودن است

زندگی آب روان است پس بیایید آب را گل نکنیم

زندگی رودخانه ای است پر پیچ و خم که در مسیری به سوی خشکی می رود و در مسیری به اقیانوس بیکران.

زندگی گذرگاه پر پیچ و خم ناکامی ها و مرارت ها و زمانی مسیر خوشبختیها است

در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید همانند کوه استوار بود

در زندگی برای رسیدن به خوشبختی باید از هفت خوان سختیها عبور کرد.





اگر با زندگی بجنگید، همی شه بازنده می شوید. منتظر نمانید تا روزی حسرت زندگی دوباره تان را بخورید.

زندگی یك تداوم بی نهایت اكنون هاست. ماموریت شما در زندگی " بی مشكل زیستن " نیست "با انگیزه زیستن " است.

زندگی می دان نبرد شایستگی است. هر روز به تنهایی یك عمر است.

زندگی در تعادل بودن است.

دو درس زندگی . . .

همی شه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید:

۱ جسارت در بیان عقیده

۲ جرأت در پذیرش اشتباه.

بهتر زندگی كنیم!

هنگامی كه احساس می كنیم كه چیزی در زندگی‌مان همه‌ی آنچیزهایی كه تاكنون ساخته‌ایم دچار تحول كرده، اشتباه نمی كنیم.

این همان باد تغییر است كه وزیدن گرفته؛ می ‌توانیم صدایش را بشنویم كه زمزمه می كند:‌وقت آن رسیده كه با شادمانی بیشتر و درد و رنجی كمتر مواجه شوی. وقت آن رسیده كه آزاد و رها از ترس باشی. وقت آن رسیده كه خویشتن خود را به یاد آری.


زندگی چین پیشانی پدر

زندگی گیسوان سپید مادر

زندگی بوی عطر چادر نماز مادربزرگ

زندگی كمر خمی ده پدر بزرگ

زندگی بوی كاهگل دیوار روستا

و زندگی . . . خنده آدما به تكرار زندگی . . . .

مرگ از زندگی پرسید: این چه حكمتی است كه باعث می شود تو شیرین ومن تلخ جلوه كنم؟

زندگی لبخندی زد و گفت: دروغ هایی كه در من نهفته است و حقیقت هایی كه تو در وجودت داری . . .


پدیده های زندگی نباید ما را از یاد خود غافل کنند. زندگی و تمام پدیده های خوب و بدش، نباید ما را از عشق و انسانیت و پاکی غافل کنند.

تمام پدیده ها بهانه اند. وسیله اند. به عشق فکر کنید. با عشق روح خود را پاک تر و پاک تر کنید. وجودتان مهم ترین است. شادی ها و لذت های زندگی، اگر با آگاهی همراه نباشد، بسیار فریب دهنده اند. انسان ها در وادی ی لذت و شادی و خوشی و بقیه پدیده های خوب و بد زندگی، ممکن است آنقدر مست شوند که انسانیت را فراموش کنند و عشق را . . .

زندگی و ارتباطاتتان و مسائل جانبی اهمیت زیادی ندارند. راستی را از یاد مبرید. زندگی و تمام پدیده های آن را به چشم وسیله ببینید. وسیله ای برای به دست آوردن معصومیت از دست رفته. برای درک هر چه بیشتر عشق و رهایی و زندگی در آغوش عشق . . . رسیدن به شادی ی ملکوتی و جاویدان . . . زندگی زیباست، انسان زیباست، ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست. صمیمیت و محبت زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و آینده وابسته است، مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند. رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است. رهایی بسیار زیباست. رهایی از تمامی غم ها و رنج ها . . . لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است. آری، تجربه بسیار مهم است. فقط با تجربه است که می توان درک کرد. همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است. فقط وجودتان، ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود. عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان. تمام نیکی ها و احساسات پاک را در درون خود جست و جو کنید. همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون است. در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند. بیدار شو ! ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد، می توان عشق را درک کرد. مقایسه را كنار بگذارید. خودتان خلق کنید. خودتان زندگی را تعریف کنید. همه چیز را رد کنید. خودتان شروع کنید، هیچ وقت دیر نیست. خودتان ارزش گذاری کنید. انسانی که به خود تکیه می کند، غنی ترین است، هرچند فقیرترین باشد!

زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد . . .


زندگی چون گل سرخ است پراز خار، پر از برگ، پر از عطر لطیف

یادمان باشد اگر گل چینیم، خار و عطر و گلبرگ هرسه همسایه ی دیوار به دیوار همند

زندگی چشمه ی آبی است و ما رهگذریم بنشین لب آب، عطش تشنگی ات را بنشان

غیر از این چیزی نیست، زندگی . . . آیینه ای شفاف است تو اگر زشت و یا زیبایی، تو اگر شاد و یا غمگینی هر چه هستی تو در آیینه همان می بینی شادیت را دریاب، چون گل عشق بتاب

تا در آیینه ی هستی گل هستی باشی.

زندگی را از طبیعت بیاموزم، چون بید متواضع باشم، چون سرو، راست قامت‌‌، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با كرامت باشم.

روزگاری یک تبسم یک نگاه

سرخوش از گرمای صد آغوش بود

این زمان بر هرکه دل بستم دریغ

آتش آغوش او خاموش بود.


دو چهره است که همواره این جهان دارد

یکی عیان و دگر چهره در نهان دارد.

یکی همیشه به پیشِ نگاهِ ما پیداست.

که با تولّد، مرگ، که با طلوع، غروب، که با بهارِ بهشت آفرین، خزان دارد.

یکی، همیشه نهان است، اگر چه، در همه جا به هر چه در نگری، با تو داستان دارد !

نه با تولّد، مرگ، نه با طلوع، غروب، نه با بهار، خزان ، که هر چه هست در او، عمر جاودان دارد !

تو را به چهره پنهانِ این جهان راه است.

نه از فرازِ سپهر ، نه از دریچه ماه، نه با کمان و کمند، نه با درفش و سپاه !

همه وجودت از آن بی نشان، نشان دارد.

جهان چو گشت به یک چهره جلوه گر ز نخست

نگاهِ چاره گرِ چهره آفرین با توست

نگاه توست که رنگِ دگر دهد به جهان اگر که دل بسپاری به (مهر ورزیدن( اگر که خو نکند دیده ات به ( بد دیدن (امیدِ توست که در خارزار، کوه، کویر، اگر بخواهد صد باغِ ارغوان دارد. دلت به نور محبت، اگر بود روشن

تو را همیشه چو گل تازه و جوان دارد

بر آستانِ هنر، گر سری فرود آری

چراغ نامِ تو هم جاودانه جان دارد.

نه آسمان، نه ستاره، نه کهکشان، نه زمان، تو چهره سازِ جهانی، تو چهره سازِ جهان !

هر آنچه می طلبی از وجودِ خویش بخواه !چگونه با تو بگوید؟ مگر زبان دارد !


زندگی با همه ی وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نیست

اضطراب هوس دیدن و نادیدن نیست

زندگی جنبش جاری شدن است

از تماشاگه آغاز حیات

تا به جائی که خدا می داند . . .

هر كس با استعدادهایی خلق شده كه باید آنها را بكار ببندد. به كار بستن آنها، بزرگترین سعادت زندگی هر فرد است.

زندگی هدف نهایی است، بزرگتر از هر کشوری، بزرگتر از هر کیشی، بزرگتر از هر بتی، بزرگتر از هر آرمانی شاد باشین و بقیه رو هم شاد كنید.

زندگی با تمام زیبایی هایش به راحتی فریبت می دهد. زندگی تو را در خوابی عمیق فرو برده.

زیبایی هم می تواند ابزاری باشد برای نادانی و فریب ما. لذت ها و شادی ها و زیبایی ها نباید ما را از عشق و انسانیت و راستی غافل کنند.




درس زندگی

آموخته ام . . . كه چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام . . . كه این عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام . . . كه وقتی با كسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد.

آموخته ام . . . كه هیچ كس در نظر ما كامل نیست تا زمانی كه عاشق شویم.

آموخته ام . . . كه زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم.

آموخته ام . . . كه فرصتها هیچگاه از بین نمی روند، بلكه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد.

آموخته ام . . . كه لبخند ارزانترین راهی است كه می شود با آن نگاه را وسعت داد.

آموخته ام . . . كه نمی توانم احساسم را انتخاب كنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب كنم.

آموخته ام . . . كه همه می خواهند روی قله كوه زندگی كنند، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستید.

آموخته ام . . . بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است: وقتی كه از شما خواسته می شود، و زمانی كه درس زندگی دادن فرا می رسد.

آموخته ام . . . كه گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمیدن وی.
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
زندگی مانند یک بوم سفید نقاشی است؛ هر چه بر روی ان بکشی همان می شود. می توانی رنج و محنت بر روی آن نقاشی کنی، از طرف دیگر می توانی نقش شادی و خوشبختی بر ان بیفکنی. شکوه و عظمت وجود انسانی تو در این آزادی خلاصه می شود. تو می توانی طوری از این آزادی استفاده کنی که زندگی ات به جهنم تبدیل شود، یا طوری که زندگی ات آکنده از زیبایی، نیکی، شادی و صفات بهشتی گردد. این به تو بستگی دارد. انسان دارای این ازادی است. دلیل اینکه در دنیا رنج و محنت وجود دارداین است که آدم ها نادان هستند و نمی دانند بر روی این بوم چه نقاشی کنند.

اوشو می گوید:

"گل سرخ، زیبا می شكفد چون تلاش نمی كند نیلوفر باشد

و نیلوفرها اینگونه زیبا می شكفند، چون چیزی از افسانه ی شكفتن گلهای دیگر نمی دانند. "

زندگی امیخته ای است از رنج ها و غم ها، مشکلات و مصائب، شادی ها و لذت ها. برای لحظه ای زندگی کنید که در همین لحظه است. زندگی ما چرخه ای است ازتضادها؛ تاثرات و لذتها، غم ها و شادی ها، پستی ها و بلندی ها، فرازها و نشیب ها، شکست ها و پیروزی ها. در زندگی این تضادها، تضاد نیستند بلکه مکمل هم هستند. همان گونه که روز شب و شب روز می شود. آنچه که حائز اهمیت است این است که ما به هنگام بروز چنین مشکلات و موانعی چگونه و با چه بینش و راهکرد و شیوه ای موضع می گیریم و در نهایت عکس العمل و واکنش ما چگونه است.

مشکلات و موانع نباید ما را نسبت به زندگی دلسرد، سرخورده و ناامید کنند بلکه باید بپذیرم که همه اینها مقدمه بلکه مکمل شادمانی، موفقیت و خوشبختی ما خواهند بود.

وینسنت لمباردی می گوید:

" مهم نیست اگر زمین بخورید، مهم دوباره برخاستن است. "

اگر زندگی هدفمند و هوشمندی داشته باشیم، اگر در حال و همین لحظه زندگی کنیم و در پی رسیدن به ارامش درون باشیم و از شکست ها، تاثرات و کمبودات و مشکلات زندگی خود تجربه کسب کنیم و آنها را سخت قلمداد نکنیم، انها باعث ناکامی و شکست و ناامیدی و بدبختی ما نخواهند بود بلکه در تلاش خواهیم بود تا به تجزیه و تحلیل این شکست ها و مصائب بپردازیم و از چنین تجربه های تلخی با بینش و راهکردی مناسب در صدد جبران ان برائیم.

فراموش نکنیم که زندگی ما متعلق به حال است. -------- باید در حال زندگی کرد و ان را غنیمت شمرد و تجربیات تلخ گذشته را فراموش کنید و به نحو احسن از آنها درس عبرت بگیرید و با اعتماد به نفس، تلاش و پشتکار امیدوار به فردا و اینده ای روش باشید.

آنچه بسیار مهم است این است که دید و نگرش ما نسبت به زندگی و خوشبختی چگونه است؟ چگونه فکر می کنیم و می اندیشیم؟ برداشت ما و توقع ما از خوشبختی چیست؟

زندگی ما را تفکرات و عقاید ما شکل می دهند. تصورات ذهنی که نسبت به راه و روش زندگی خود و دیگران داریم مهمترین عامل در شکل گیری خوشبختی ماست. تصورات و برداشت های مثبت و منفی ذهن ماست که معیارهای خوشبختی ما را رقم می زنند. این تصورات ذهنی شماست که به شما شادی و سرور، غم و اندوه و شکست و پیروزی می بخشد.


مهارتهای زندگی و شناخت خود

امروز علیرغم ایجاد تغییرات عمی ق فرهنگی و تغییر در شیوه‌های زندگی، بسیاری از افراد در رویارویی با مسائل زندگی، ‌فاقد توانایی‌های لازم و اساسی هستند و همی ن امر آنان را در مواجهه با مسائل و مشكلات زندگی روزمره و مقتضیات آن آسیب‌پذیر نموده است. بشر امروز هدف اصلی زندگی را كه تعالی و شگوفایی انسان است زیر پا گذاشته و این به دلیل نداشتن شیوه‌های صحیح زندگی است.

امروزه اكثریت جوامع آموزش‌های مختلفی را برگزار می ‌كنند ولی در مورد شیوه‌های درست زندگی مهارت‌لازم را به مردم نمی ‌آموزند. مردم نیز همه كار می ‌كنند به جز زندگی، برای همه چیز وقت دارند به جز زندگی. مهارت‌های زندگی چیست؟ مهارت یعنی چه؟ مهارت یعنی توانایی انجام یك كار و مهارت‌های زندگی آنهایی هستند كه به ما كمك می ‌كنند تا زندگی خوب، شاد و موفقی داشته باشیم. برای رسیدن به این زندگی شاد باید مهارت‌ها و توانایی‌های مختلفی داشته باشیم. برای مثال باید بتوانیم استعدادها و نقاط قوت خود را خوب بشناسیم و آنها را پرورش بدهیم، با دیگران ارتباط برقرار كنیم و روابط خوب و صمی مانه‌ای با آنها داشته باشیم. باید بتوانیم احساسات، آرزوها و خواسته‌های خود را بیان كنیم، مسایلی را كه در زندگی با آنها مواجه می ‌شویم. حل كنیم، ‌خوب تصمی م‌گیری كنیم و وقتی دچار هیجان‌هایی مثل ترس، خشم، خجالت یا غمگینی می ‌شویم، با آنها كنار بیاییم و آنها را به شكل درستی ابراز كنیم كه به ما و دیگران صدمه نزند. در این جا با یكی از این مهارت‌ها آشنا خواهیم شد. مهارت شناخت خود: یكی از مهمترین عواملی كه به ما كمك می ‌كند زندگی خوب و موفقی داشته باشیم این است كه خود را بشناسیم، احساس خوبی در مورد خود داشته باشیم. و از كسی كه هستیم شاد و راضی باشیم. فكر می ‌كنید كسی كه احساس خوبی نسبت به خود دارد چه ویژگیهایی دارد؟ تعدادی از ویژگیهای چنین فردی در زیر آمده است:

خصوصیات مثبت، توانایی‌ها و استعدادهای خود را می شناسد و آنها را به كار می ‌گیرد.

خصوصیات منفی و نقاط ضعف خود را می ‌شناسد، می ‌پذیرد و سعی می ‌كند آنها را اصلاح كند.

موفقیت‌ها و شكست‌های خود را می ‌شناسد، به موفقیت‌هایش افتخار و از شكست‌هایش درس می ‌گیرد.

به خود و دیگران احترام می ‌گذارد.

برای رسیدن به اهداف خود تلاش می ‌كند.

مسئولیت اعمال و رفتار خود را می ‌پذیرد.

اكنون به سئوالات زیر پاسخ دهید:

شما چه احساسی در مورد خود دارید؟ آیا فردی هستید شاد و راضی و احساس خوبی در مورد خود دارید؟ آیا تا به‌حال فكر كرده‌اید كه دیگران از شما بهتر هستند و دوست داشته باشید به جای آنها باشید؟ به نظر شما اگر كسی خود را دوست نداشته باشد و همی شه آرزو كند كه ای كاش جای كس دیگری باشد؟ می ‌تواند زندگی شادی داشته باشد؟ اگر كسی فكر كند دیگران از او بهتر هستند و او هیچ توانایی و استعدادی ندارد می ‌تواند در زندگی موفق شود؟ آیا كسی كه وقتی در كاری شكست می ‌خورد، خود را سرزنش می ‌كند و خود را آدم بی‌استعداد و بی‌عرضه‌ای می ‌داند، می ‌تواند برای رسیدن به آرزوها و اهدافش تلاش كند و زندگی موفق و شادی را برای خود بسازد؟ كسی كه احساس خوبی نسبت به خود دارد، توانایی‌ها و استعدادهای خود را می ‌شناسد، نقاط ضعف خود را می ‌پذیرد و سعی می ‌كند كه نقاط ضعف خود را تقویت و نقاط ضعف خود را اصلاح نماید. چنین ویژگی‌هایی نقش خیلی مهمی در یك زندگی شاد و موفق دارد چون كسی كه خود و دیگران را دوست دارد در زندگی شاد و خوشحال‌تر است و كسی كه توانایی‌ها و استعدادهای خود را می ‌شناسد برای موفق شدن تلاش بیشتری می ‌كند و موفق هم می ‌شود.





زندگی زیباست، انسان زیباست، ارتباطات انسانی و عشق ورزی زیباست. صمیمیت و محبت زیباست. ولی در این راه آرزوها و خواسته ها و کمبود ها و عقده ها سنت ها و هر چیز که به گذشته و آینده وابسته است، مانع بزرگی هستند و ما را دچار مستی و خواب سنگینی می کند. رهایی بسیار ارزشمند و دلنشین است. رهایی بسیار زیباست. رهایی از تمامی غم ها و رنج ها . . . لازمه آن درک آگاهانه رنج و غم و عذاب است. آری، تجربه بسیار مهم است. فقط با تجربه است که می توان درک کرد.

به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی

زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی

چو مبتلا شوم به غم، خوشم به یک نگاه تو

دوچشم تو چراغ من به شام تار زندگی

به پاکی دلت قسم که دل از تو نمیکنم

که تکیه گاه من تویی در این حصار زندگی.

همه چیز گذرا و بی ارزش و البته فریبنده است. فقط وجودتان، ارزشمند است. فقط این وجود است که می تواند جاویدان شود. عشق و پاکی و احساس ارزشمند آن زیباست، و جاویدان. تمام نیکی ها و احساسات پاک را در درون خود جست و جو کنید. همه چیز در درون شماست ولی تمام توجه و امیدتان به بیرون است. در پی رشد وجودتان باشید، زندگی و تمام زیبایی ها و لذت هایش نباید مستتان کند. بیدار شو!


ارزشمند ترین پیام من این است که با اعتماد و تکیه بر خود و خلق شجاعانه ی اندیشه، می توان زندگی و بسیاری از مسائلش را درک کرد، می توان عشق را درک کرد.

مقایسه را كنار بگذارید. خودتان خلق کنید. خودتان زندگی را تعریف کنید. همه چیز را رد کنید. خودتان شروع کنید، هیچ وقت دیر نیست. خودتان ارزش گذاری کنید. انسانی که به خود تکیه می کند، غنی ترین است، هرچند فقیرترین باشد !زندگی در آغوش عشق چه صفایی دارد . . .

زندگی چیست؟ کجاست؟

من فقط می دانم زند گی رنگ خداست و خدا آبی نیست، مشکی نیست و

خدا رنگ حقیقت هایی است که در این وادی گم گشته پنهان است.

من فقط میدانم زندگی لحظه ای از بوییدن عشق است.

غم _ شادی _ بخشش ها _ نیکی و بداندیشی ها این همان است که نامش زیباست.

چه گمان می کردی دنیا _ عمر _ آینده همگی یک واژه اند و حقیقت ماییم.

ما اگر زنده به دنیای حقیقت باشیم زندگی هم زیباست.

بهتر زندگی کنیم!

انسان نوین كسی كه مفهوم تازه‌ای به انسان بودن، می ‌دهد.

انسانی كه دیگر مرزی برای تمایز قایل نیست. سیاه یا سفید، خاورمی انه‌ای یا اروپایی، كمونیست یا كاتولیك مرزی نمی ‌شناسد چرا كه او بیش از هر چیز و هر دنباله‌ای انسان است.

او شعر در درون دارد، نغمه می ‌سراید و با گوش‌های انسانی خود موسیقی هستی را می ‌شنود. و چه زیباست انسان نوین بودن. او دیگر نه این است، نه آن بلكه می خواد در آن واحد همگان باشد.


زندگی را سرشار از عشق كنید. ولی خواهید گفت، "ما همی شه عشق می ورزیم.

و من به شما می گویم كه شما به ندرت عشق می ورزید.

شاید اشتیاق عشق را داشته باشید، ولی بین این دو تفاوتی بس عظیم وجود دارد.

عشق ورزیدن و نیاز به عشق داشتن دوچیز كاملاً متفاوت هستند.

بیشتر ما در تمام زندگی همچون كودكانی باقی می مانیم، زیرا همه دنبال عشق هستند.

عشق ورزیدن چیزی بسیار اسرارآمی ز است و اشتیاق عشق را داشتن چیزی بسیار بچه گانه.

كودكان خردسال عشق می خواهند، وقتی مادر به آنان عشق می دهد، رشد می كنند.

آنان همچنین از دیگران نیز عشق می خواهند و خانواده به آنان عشق می دهد. سپس وقتی بزرگ شدند، اگر شوهر باشند، از زنانشان عشق می خواهند و اگر زن باشند، از شوهرانشان عشق می خواهند. و هركس كه خواهان عشق باشد در رنج است، زیرا عشق چیزی نیست كه بتوان آن را خواست. عشق را فقط می توان داد. در خواستن عشق، تضمی نی وجود ندارد كه بتوانی آن را به دست آوری. و اگر آن شخصی كه از او تقاضای عشق داری، او نیز از تو انتظار عشق را داشته باشد، مشكل ایجاد خواهد شد. مانند ملاقات دو گدا است كه باهم و از هم، گدایی می كنند. در تمام دنیا زنان و شوهران مشكلات ازدواج را دارند و تنها دلیل آن این است كه هردو از هم توقع عشق دارند، ولی قادر به دادن عشق نیستند.

قدری در این مورد فكر كن __ نیاز پیوسته تو برای عشق.

می خواهی كسی دوستت داشته باشد و اگر عاشقت باشد، احساس خوبی داری.

ولی آنچه كه نمی دانی این است كه دیگری فقط به این دلیل دوستت دارد كه می خواهد تو عاشق او باشی. درست مانند این است كه كسی برای صید ماهی طعمه بگذارد:

او طمعه را برای خوراك دادن به ماهی پرتاب نمی كند، برای صید ماهی پرتاب می كند.

او نمی خواهد آن خوراك را به ماهی بدهد، او فقط برای این چنین می كند كه آن ماهی را صید كند. تمام افرادی كه در اطرافتان می بینید كه عاشق هستند فقط طعمه می اندازند تا عشق به دست آورند. برای مدتی طعمه را می اندازند، تا وقتی كه آن دیگری شروع كند به این احساس كه امكان گرفتن عشق از این شخص وجود دارد.

آنگاه او نیز قدری عشق نشان خواهد داد تا زمانی كه به این نتیجه برسند كه هردو گدا هستند!

آنان اشتباهی اساسی مرتكب شده اند: هریك می پنداشته كه دیگری پادشاه است.

و به زمان خودش هریك تشخیص می دهد كه هیچ عشقی از دیگری دریافت نمی كند،

آنگاه اصطكاك شروع می شود. برای همی ن است كه زندگی زناشویی به نظر جهنم می آید، زیرا همه ی شما خواهان عشق هستید، ولی نمی دانید چگونه عشق بدهید. این اساس تمام دعوا هاست. تا زمانی كه چیزی كه من می گویم اتفاق نیفتد، رابطه ی بین زن و شوهر هرگز هماهنگ نخواهد شد، مهم نیست كه چقدر آن را تنظیم كنید و چه نوع ازدواجی داشته باشید و مهم نیست كه قوانین اجتماعی چه بگویند.

تنها راه بهتر ساختن رابطه این است كه درك كنید عشق چیزی دادنی است و نمی توان آن را درخواست كرد. عشق را فقط می توان داد. هرآنچه كه دریافت می كنی تنها یك بركت است، پاداش عشق ورزی نیست. عشق را فقط باید داد و هرآنچه كه دریافت می كنی فقط یك بركت است، یك پاداش نیست. و حتی اگر هیچ چیز دریافت نكنی، همی شه خوشحال هستی كه قادر به دادن عشق بوده ای. اگر زن و شوهر به جای درخواست عشق شروع كنند به دادن عشق، زندگی می تواند برایشان بهشت شود. و دنیا چنان اسرارآمی ز است كه اگر آنان از خواستن عشق دست بردارند و بیشتر عشق بدهند، عشق بیشتری دریافت خواهند كرد و این راز را تجربه خواهد كرد.
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
حقیقت زندگی

وقتی حقیقت زندگی مانع نقشه های تو می شود آرزو می کنی که روزگار بهتری از راه برسد

و زندگی آسان تری ! بیش از آرزو امی دوارم به این درک برسی که تنها تو می توانی خود و زندگی ات را دگرگون کنی ! بهترین لحظه اینک است!

درسهایی از زندگی

آموخته ام . . . بهترین كلاس درس دنیا كلاسی است كه زیر پای پیر ترین فرد دنیاست.

آ‌موخته ام . . . وقتی كه عاشق هستید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود.

آموخته ام . . . تنها كسی كه مرا در زندگی شاد می كند كسی است كه به من می گوید: تومرا. شاد كردی.

آموخته ام . . . داشتن كودكی كه در آغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است كه در دنیا وجود دارد.

آموخته ام . . . كه هرگز نباید به هدیه ای از طرف كودكی ( نه ) گفت.

آموخته ام . . . كه همی شه برای كسی كه به هیچ عنوان قادر به كمك كردنش نیستم دعا كنم.

آموخته ام . . . كه مهم نیست كه زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم كه لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم.

آموخته ام . . . كه زندگی مثل یك دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیكتر می شویم سریعتر حركت می كند.

آموخته ام . . . كه چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد.

آموخته ام . . . كه این عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان.

آموخته ام . . . كه وقتی با كسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد.

آموخته ام . . . كه هیچ كس در نظر ما كامل نیست تا زمانی كه عاشق بشویم.

آموخته ام . . . كه زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم.

و بیاموزیم: كه گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست اوست و قلبی است برای فهمی دن وی.


زندگی مانند بازی فوتبال غیر قابل پیش بینی است. دلیل زیبایی و جذابیت هر دو هم درهمین است. فاصله بین غم و شادی، بین زشتی و زیبایی، خوبی و بدی؛ شب و روز، مرگ وزندگی و فاصله بین آسمان و زمین آنقدر کم است که اصلا نمیشود فاصله معینی را برایآنها متصور شد. بسیاری از مردم فکر میکنند که فاصله بین آسمان و زمین خیلی زیاداست، در صورتی که این زمین در آسمان شناور است و وقتی جسمی در چیزی شناور باشد دیگرنمیتوان فاصله ای بین آنها در نظر گرفت. ما انسانها در لحظه خوشحالیم در حالی کهشاید در یک لحظه از فرط غم سیل اشکمان جاری شود. در لحظه ای که فکر میکنیم به هدفنزدیک شدیم ناگهان خود را دورتر از همیشه میبینیم. پس باید به دنبال حقیقت بود

. حقیقت زندگی را باید دید و پذیرفت در این صورت از تمام امکانات هستی برای درک بهتر و برای ساختن یک زندگی صحیح استفاده خواهیم کرد، با وجود تمام شادیها و غمهایش.

زندگی گره ای نیست که در جستجوی گشودن آن باشیم، زندگی واقعیتی ست که باید آن را تجربه کرد.

آخرین لحظه آخرین سخن


بسیاری از مردم در طول زندگی خود به لحظه مرگ می ‌اندیشند و سعی دارند آخرین لحظات زندگی را در مغز خود تجسم كنند، ولی این كار برای هیچ‌كس می سر نیست. افراد خاصی كه توانایی ذاتی و هوش سرشار داشته باشند، می ‌توانند در ذهن خود تصاویر خاصی را ببینند.

به عنوان نمونه (دیمی تری مندلیوف) کیمی ا ‌دان روسی در خواب جدول عناصر را دید. برخی از اتفاقات علمی و تخیلی و ماشین‌آلاتی كه (ژول‌‌ورن) نویسنده معروف فرانسوی در آثار خود از آنها ذكر كرده‌ بود، بعدها به حقیقت پیوستند. به برخی از نویسندگان بزرگ الهام شده بود كه مرگشان نزدیك است. تعدادی از آنها حتی در كتاب‌های خود شرایطی مشابه شرایط مرگ خود را به نگارش درآورده بودند. در اینجا سخنانی را كه بعضی از مشاهیر جهان در آخرین لحظه زندگی بر زبان آوردند ذكر می ‌كنیم.

لئوناردو داوینچی قبل از این‌كه روح خود را تسلیم مرگ كند، اظهار داشت: من به مردم توهین كردم! آثار من به آن درجه از عظمت نرسیدند كه من در طلبش بودم.

جورج ویلهلم فردریك پدر مكتب دیالكتیك هگل تا آخرین لحظه زندگی بر عقیده خود پا برجا ماند. او در زمان مرگ زیرلب گفت: (تنها یك نفر بود كه در طول زندگی مرا درك می ‌كرد.) و بعد از یك مكث كوتاه ادامه داد: (در حقیقت حتی او هم مرا نفهمی د. (

)توماس كارلایل) مورخ و نویسنده اسكاتلندی درست قبل از این‌كه جان به جان آفرین تسلیم كند، گفت: (احساس كسی را دارم كه در حال مرگ است. (

ماری آنتوانت ملكه فرانسه در روز اعدام خود بسیار خوددار و متین بود. وقتی از سكوی اعدام بالا می ‌رفت ناگهان لغزید و پای جلاد خود را لگد كرد. بعد رو به او كرد و گفت: لطفا مرا به خاطر این كارم ببخش اصلا عمدی نبود.

نرون امپراطور روم قبل از این‌كه بر زمی ن بیفتد و بمی رد فریاد زد: چه بازیگر بزرگی در درون من می ‌می رد!

واسلاو نیجینسكی، (آناتول فرانس ) جوزپه گاریبالدی و (جورج بایرون) قبل از جان دادن زیر لب گفتند: مادر.

كشیشی كه بر بالای سر )فردریك اول) پادشاه روسیه به هنگام مرگ دعا می ‌خواند شنید كه او گفت: انسان برهنه به این دنیا می ‌آید و برهنه از دنیا می ‌رود. سپس فردریك دست كشیش را كشید و فریاد زد: (حق ندارید مرا برهنه دفن كنید. می ‌خواهم یونیفورم كامل بر تن داشته باشم.(

فیودو تایچف شاعر روسی گفت: وقتی انسان نمی ‌تواند كلمات مناسب را برای بیان احوالش بیابد چه شكنجه‌ای را تحمل می ‌كند.

آگوست لومی ر یكی از مخترعین دوربین تصویر متحرك، گفت: ازفیلم بیرون می ‌دوم.

آخرین كلمات آلبرت انیشتین را هیچ‌كس نفهمی د زیرا پرستاری كه در كنارش بود آلمانی نمی ‌دانست.

تئودور داستایوفسكی روز بیست و هشتم ژانویه سال 1881 از خواب بیدار شد. ناگهان دریافت كه آن روز آخرین روز زندگی اوست. او همچنان روی تخت دراز كشید و صبر كرد تا همسرش (آنا) از خواب برخیزد. (آنا) ابتدا حرف او را باور نكرد ولی او اصرار داشت كه همسرش كشیش را خبر كند. وقتی كشیش بر بالای سر داستایوفسكی دعا خواند، او از دنیا رفت.

لئو تولستوی آخرین روزهای زندگی خود را در دهكده‌‌ای در جوار یك ایستگاه راه‌آهن كوچك سپری كرد. او كه در 83 سالگی از زندگی در مایملك خود خسته شده بود، به همراه دختر و پزشك خانوادگی‌اش سوار قطار شد تا به طور ناشناس سفر كند. ولی به هنگام سوار شدن سرما خورد و مدتی بعد دكتر تشخیص داد كه مبتلا به ذات‌الریه شده است. آخرین جمله‌ای كه تولستوی زیر لب زمزمه كرد این بود: (من عاشق حقیقتم. ) بعضی از اطرافیان او نیز می ‌‌گویند او قبل از این‌كه نفس آخر را بكشد گفت: مرگ را درك نمی ‌‌كنم.

آنتوان چخوف در اوایل صبح روز دوم ژوئن سال 1904 از دنیا رفت. او در آن زمان در هوتلی در آلمان به سر می ‌‌برد. پزشك آلمانی به چخوف گفت: آخرین ساعات زندگی‌اش را سپری می ‌‌كند و سپس یك گیلاس نوشابه به مرد در حال احتضار داد. چخوف به آلمانی گفت: من می ‌‌می رم و گیلاس را سر كشید. (الگا( همسر چخوف بعدها در كتاب (سكوت هولناك) درباره آن شب نوشت كه سكوت سهمگین اتاق را تنها یك پروانه عظیم‌الجثه سیاه‌رنگ می ‌‌شكست. پروانه‌ای كه بی‌‌رحمانه در اتاق پرواز می ‌‌كرد و خود را با تقلای بسیار به لامپ‌های روشن برق می ‌‌كوبید و ترق‌ترق صدا می ‌‌كرد.

در نمایشنامه (باغ آلبالو) لحظاتی مشابه این لحظات توسط چخوف به نگارش درآمده است لوپاخین) تاجر، یكی از شخصیت‌های نمایشنامه باغ آلبالو را می ‌‌خرد و از )رانوزكایا) كه فروشنده باغ است می ‌‌خواهد به سلامتی این معامله جشن بگیرند و نوشابه بخورند. بعد از نوشیدن (رانوزكایا) از غصه از دست دادن باغ می ‌‌می رد و در همان لحظه پرده‌های صحنه پایین می ‌‌افتد و تنها صدایی كه به گوش می ‌‌رسد صدای تبرهایی است كه در فاصله‌ای دور درخت‌ها را قطع می ‌‌كنند.

برنارد شاو می ‌‌گوید: آرزو دارم كه تا آخرین رمق وجود من ثمر‌بخش باشد و هنگامی بمی رم كه از من هیچ خدمتی ساخته نباشد. او همچنین می ‌‌گوید: از عجایب زندگی یكی این است كه مرگ درست وقتی ما را در می ‌‌یابد كه آماده شده‌ایم تا از یك زندگی شیرین برخوردار شویم. او در آخرین لحظات زندگی‌اش این سخن را به می ان آورد.

مترلینگ هم در آخرین لحظات زندگی‌اش می ‌‌گوید: اگر مرگ نبود زندگی شیرینی و حلاوت نداشت و گاندی می ‌‌گوید: اگر نتوانیم آزاد زندگی كنیم، بهتر است مرگ را با آغوش باز استقبال كنیم.

یوری گاگارین اولین فضانورد دنیا درباره مرگ می ‌‌گوید: انسان هرچه بر سنش افزوده می ‌‌شود، حافظه‌اش كوتاه‌تر و رشته خاطراتش درازتر می ‌‌شود و همه این مسایل را در هنگام مرگ به یاد دارد كه مانند یك فیلم كوتاه داستانی از دیدگان او می ‌‌گذرد.
من هم خدایی دارم
     
  
مرد

 
سلام به تمام كساني كه اين ميل را ميخوانند. مساله حقوق زنان فقط مربوط به زنان نيست، مربوط به تمام زندگي ماست
راستي اگر ما با يك جنسيت ديگر متولد ميشديم اين شرايط را برمي تابيديم؟


بابا آب داد

بابا نان داد

بابا فقط آب داد و نان داد، مامان عشق داد

بابا گول شیطان را خورد و شناسنامه اش چند بار پر شد. پر شد، خالی شد



خالی نشد.خط خورد. زن ها خط خوردند، مادر ها خط خوردند

دخترها زن شدند، زن ها مادر شدند و خط خوردند

و بابا چون حق دارد، آب می دهد. نان می دهد.

مامان، زوجه



مامان، ضعیفه

مامان، عفیفه

مامان غذا پخت، بابا غذا خورد. مامان لباس را اتو کرد، بابا لباس را پوشید و رفت بیرون ...مامان ظرف شست، بابا روزنامه خواند.

بابا روزنامه خواند و اخبار دنیا را فهمید ولی نفهمید مامان غم دارد

بابا اخم کرد. بابا فحش داد.آخر بابا ناموس دارد .پشت سر ناموسش حرف بود.

مامان، کار

مامان، پیکار

مامان، تکرار. مامان، بیدار. مامان، دار، سنگ مامان،شهلا.مامان، دلارام. مامان،افسانه،لیلا

؟

بابا نان می دهد و فوتبال خیلی دوست دارد

بابا رونالدو را از مامان بیشتر دوست دارد

بابا می خوابد، مامان می خوابد. مامان می زاید. مامان با درد می زاید. مامان شیر می دهد، بزرگ می کند، حقیر می شود، پیر می شود

بابا زن گرفت. صیغه بابا برای مامان طلا گرفت. مامان بغض کرد

مامان رفت. صیغه یعنی رفتم، رفتی، رفت ... مامان برگشت

کسی با بابا کار ندارد. بابا حق دارد. حتی اگر شب ها هم نیاید ولی مامان باید با آبرو باشد

آبرو یعنی مامان ساکت باشد. من ساکت باشم. زن ساکت باشد و مرد آب بدهد، نان بدهد

بابا "پرسپولیس" را دوست دارد

بابا "آنجلینا جولی" را دوست دارد

مامان، کار

مامان، پیکار

مامان، سرشار از پیکار

مامان، زندان، بیمار، تب دار

بابا خانه دارد، ماشین دارد، ارث دارد، غرور دارد ، زور دارد

مامان روسری دارد ولی دیگر هیچ چیز ندارد. مامان فقط حق مهریه دارد، حق نفقه دارد، حق آزادی دارد. پس باید ساکت بماند حتی اگر مهریه ،نفقه و آزادی ندارد.

بابا کله پاچه را از زن های زیر پل هم بیشتر دوست دارد

مامان خدا را دوست دارد ولی نمی دانم آیا خدا هم او را دوست دارد ؟ پس چرا مامان تب دارد؟! بابا نمی بیند

نمی بیند که مامان غم دارد، درد دارد

باباهای اینجا هیچ وقت نمی بینند

بابا فقط آب می دهد، نان می دهد و می رود و ما هر روز،

بایدخدا را شکر کنیم...روزی هزار بار




     
  
مرد

 
USED vs. LOVED
دوست داشتن در مقابل استفاده كردن


زمانيكه مردي در حال پوليش كردن اتوموبيل جديدش بود كودك 4 ساله اش تكه سنگي را بداشت و بر روي بدنه اتومبيل خطوطي را انداخت.

While a man was polishing his new car, his 4 yr old son picked up a stone and scratched lines on the side of the car.

مرد آنچنان عصباني شد كه دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محكم پشت دست او زد بدون انكه به دليل خشم متوجه شده باشد كه با آچار پسرش را تنبيه نموده

In anger, the man took the child's hand and hit it many times not realizing he was using a wrench.

در بيمارستان به سبب شكستگي هاي فراوان چهار انشگت دست پسر قطع شد

At the hospital, the child lost all his fingers due to multiple fractures.


وقتي كه پسر چشمان اندوهناك پدرش را ديد از او پرسيد "پدر كي انگشتهاي من در خواهند آمد" !

When the child saw his father with painful eyes he asked, 'Dad when will my fingers grow back?'


آن مرد آنقدر مغموم بود كه هچي نتوانست بگويد به سمت اتوبيل برگشت وچندين باربا لگدبه آن زد

The man was so hurt and speechless; he went back to his car and kicked it a lot of times.


حيران و سرگردان از عمل خويش روبروي اتومبيل نشسته بود و به خطوطي كه پسرش روي آن انداخته بود نگاه مي كرد . او نوشته بود " دوستت دارم پدر"

Devastated by his own actions, sitting in front of that car he looked at the scratches; the child had written 'LOVE YOU DAD'.


روز بعد آن مرد خودكشي كرد

The next day that man committed suicide. . .


خشم و عشق حد و مرزي ندارنددومي ( عشق) را انتخاب كنيد تا زندكي دوست داشتني داشته باشيد و اين را به ياد داشته باشيدكه

Anger and Love have no limits; choose the latter tohave a beautiful, lovely life & remember this:


اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند

Things are to be used and people are to be loved.


در حاليك امروزه از انسانها استفاده مي شود و اشياء دوست داشته مي شوند.

The problem in today's world is that people are used while things are loved.


همواره در ذهن داشته باشيد كه:

Let's try always to keep this thought in mind:


اشياء براي استفاد شدن و انسانها براي دوست داشتن مي باشند

Things are to be used,People are to be loved.


مراقب افكارتان باشيد كه تبديل به گفتارتان ميشوند

Watch your thoughts; they become words.


مراقب گفتارتان باشيد كه تبديل به رفتار تان مي شود

Watch your words; they become actions.


مراقب رفتار تان باشيدكه تبديل به عادت مي شود

Watch your actions; they become habits.


مراقب عادات خود باشيدشخصيت شما مي شود

Watch your habits; they become character;


مراقب شخصيت خود باشيدكه سرنوشت شما مي شود

Watch your character; it becomes your destiny.


خوشحالم كه دوستي اين پيام را براي ياد آوري به من فرستاد

I'm glad a friend forwarded this to me as a reminder.


اميدوارم كه روز خوبي داشته و هر مشكلي كه با آن روبرو هستيد

I hope you have a good day no matter what problems you may face.


آخرين روز آن باشد و تمام شود

It's the only day you'll have before it's over
     
  
زن

Princess
 

زندگـــی زیبـاســـت

زندگـــی زیبـاســـت چشمـی بـاز کـن
گردشـــی در کوچــه باغ راز کن

هر که عشقش در تماشا نقش بست
عینک بد بینی خود را شکسـت

علـت عـاشــــق ز عـلتــها جــداســـت
عشق اسطرلاب اسرار خداست

من مـیـــان جســـمها جــان دیـــده ام
درد را افکنـــده درمـان دیـــده ام

دیــــده ام بــر شـــاخه احـســـاســها
می تپــد دل در شمیــــم یاسها

زنــدگــی موسـیـقـی گنـجشـکهاست
زندگی باغ تماشـــای خداســت

گـــر تـــو را نــور یـقیــــن پیــــــدا شود
می تواند زشــت هم زیبا شــود

حال من، در شهر احسـاسم گم است
حال من، عشق تمام مردم است

زنـدگــی یــعنـی همیـــــــن پــروازهــا
صبـــح هـا، لبـخند هـا، آوازهـــا

ای خــــطوط چهــــره ات قـــــــرآن من
ای تـو جـان جـان جـان جـان مـن

با تـــو اشــــعارم پـر از تــو مــی شـود
مثنوی هایـم همــه نو می شـود

حرفـهایـم مــــرده را جــــان می دهــد
واژه هایـم بوی بـاران می دهـــد




عشق من عاشقتم!
≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈≈
پرنسس
     
  
مرد

 
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش ، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست

==============

زندگي را نفسي ارز ش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است
بي خيالي سپر هر درد است
بازهم ميخندم
آنقدر ميخندم که غم از دل برود

===============

زندگي با همه وسعت خويش محفل ساکت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست
زندگي جنبش جاري شدن است
از تماشا گه آغاز حيات تا بدان جا که خدا ميداند
===========




از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 

زندگی چیست؟
زندگی یک گُل سرخ
که من از بوته ی احساس خودم می چینم
لب یک پنجره ی آبی چوبی
به تماشای جریان سرخی اش می شینم
لب این پنجره تا این گُل هست
می توان تا قله های اوج رفت
می شود پرنده بود
از درٌه های غم گذشت
زندگی دیگر چیست؟
زندگی راز شکیبایی توست
وقت آزادی پروانه ی عشق
که تو از عمق وجود
در پیله ی دل پروردی
از برای آزادی اش
مهرش از دل افکندی
از عشق خود دل کندی
وباز زندگی
رودی خروشان
می رود از کنار تو
پا در این رود گذاری
تا همیشه در جریانی
ور نه از دور ببینی
از قافله جا می مانی...





از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 

زندگی،
قصیده بلند ،
آرزوهایی است،
به رنگ آسمان.
زندگی،
تر جیع بند باران است،
در لهجه ترانه های ،
زیتون.
زندگی،
تصویر نیلوفرهای،
عاشق است،
در قاب چشمان،
مسافران عاشق،
که از دیدن باران،
جغرافیای خوشبختی را،
در شبنم دستهایشان ،
جستجو میکنند.
زندگی،
ردّ پای،
خورشید است،
که از میان ،
پاییز زخمی،
پدیدار می شود.
زندگی،
طعم چند،
شاخه نبات،
و بوی شکوفه های،
نارنج است.
زندگی ،
رقص محبوب،
شقایق هاست.





از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 


حال دنیا را بپرسیدم ز یک فرزانه ای
گفت یا باد است یا خاکست یا افسانه ای
حال عمر خود بپرسیدم که حال عمر چیست
گفت یا برقست یا شمعست یا پروانه ای
گفتمش چونند آنانکه بدان دل بسته اند
گفت یا مستند یا خوابند یا دیوانه ای



زندگي چيست؟
شكفتن گل سرخي است به نام تولد
دفتر سبزي است به نام خاطرات
آيينه شكستي است به نام دل
مرواريد قلتاني است به نام اشك
رودخانه ي پر پيچ و خمي است به نام سرنوشت
آتش سوزاني است به نام عشق
گل زردي است به نام غم
فرياد دلسوزي است به نام آه
لحظات بيقراري است به نام انتظار
نگاه عميقي است به نام حسرت
و عاقبت كارمان محبتي است به نام مرگ



زندگی یعنی چکیدن ، همچو شمع از گرمیه عشق
زندگی یعنی لطافت ، گم شدن در نرمیه عشق
زندگی یعنی دویدن ، بی امان در وادیه عشق
رفتن و آخر رسیدن ، بر در آبادیه عشق



زندگی یعنی هیاهو,
زندگی یعنی تکاپو,
زندگی یعنی شب نو , روز نو , اندیشه نو
زندگی یعنی غم نو , حسرت نو , بیشه نو
زندگی باید سراسر تکان و تازگی باشد
زندگی باید یک کلام , حتی یک نفس ز جنبش وا نماند
گرچه این جنبش برای مقصدی بیهوده باشد...
زندگی همچنان آب است,
آب اگر راکد بماند,
چهره اش افسرده باشد....



زندگي رسم خوشايندي است
زندگي بال و پري دارد با وسعت مرگ
پرشي دارد به اندازه عشق
زندگي چيزي نيست كه لب طاقچه عادت از ياد من و تو برود



رفت امروزم به مهمانی دیروز و گذشت
زین گذار پر شتاب عمر ، من وامانده ام
کاروان زندگی در پیش و من هم در پی اش
می زنم فریاد "یاران مهلتی جا مانده ام "



زندگی چیست؟

بگو سوختن است
سوختن شعله برافروختن است
در گذر گاه نسیم ایام
شمع جان را شرر آموختن است



چه شبی بود و چه فرخنده شبی.
آن شب دور كه چون خواب خوش از ديده پريد .
كودك قلب من اين قصه شاد ،
از لبان تو شنيد:
زندگی رويا نيست.
زندگی زيبايی ست . ،
بر درختی تهی از بار ، زدن پيوندی .
می توان در دل مزرعهء خشك و تهی بذری ريخت .
می توان ،
از ميان فاصله ها را برداشت .
دل من با دل تو ،
هر دو بيزار از اين فاصله هاست .
قصه شيرينی ست .
كودك چشم من از قصه تو می خوابد .

از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 2 از 17:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  14  15  16  17  پسین » 
شعر و ادبیات

Life | زندگی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA