انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 28 از 71:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  70  71  پسین »

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


مرد

 
نگاهم کن

صدایم کن ، که صدایت آرامش وجود من است.
نگاهم کن ، که درون چشمانت برایم طلوع یک دنیا عشق و محبت است.
دعایم کن ، که دعای تو تضمین فرداهای زیبای با تو بودن است.
نوازشم کن ، که دستان پر مهرت گرمی گونه های سرد و خیسم است.
باورم کن ، که با باور تو من عاشقترینم.
اشکهایم را پاک کن ، حالا نگاهم کن ، کمی با من درد دل کن ، مرا آرام کن.
بگذار سرم را بر روی شانه هایت بگذارم ، بگذار دستانت را بفشارم ، بگذارم بگویم چقدر دوستت دارم ، مرا باور کن.
با آن چشمهای زیبایت نگاهم کن ای عشق من ، نگاه تو مرا دیوانه تر میکند.
نگاه زیبایت را باور دارم ، زیرا درون آن یک دنیا محبت میبینم .
نگاهت را باور دارم زیرا در نگاهت معنای واقعی عشق را می بینم و کلمه دوستت دارم را میخوانم و با تمام وجود حس میکنم که چقدر مرا دوست داری.
با نگاه عاشقانه ات نام مرا صدا میکنی و میگویی که تنها مرا داری.
با نگاه عاشقانه ات راز دلت را میدانم و میگویم که محرم رازهایت هستم
نگاهم کن که نگاهت مرا به این باور می رساند که ما هر دو یک عاشق واقعی هستیم! با نگاه درون چشمهای زیبایت راز دلت را میخوانم و این را میدانم که تو بهترینی! تو همانی هستی که لایق منی.
نگاهم کن ، با نگاهت صدایم کن، با صدایت آرامم کن.
نگاهم کن ای عشق تا با نگاه به آن نگاه عاشقانه ات احساس خوشبختی کنم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
درد دل با دل

لحظه ای بنشین در کنارم ، بگیر دستهایم را ، در آغوش بگیر مرا.
به چشمهایم نگاه کن ، سرت را بر روی سینه ام بگذار و به صدای تپش قلبم گوش کن.
دستم را درون موهایت میکنم، نوازشت میکنم ، و برایت میگویم، حقیقتی شیرین.
چقدر زندگی با تو زیباست ، عشق با تو پر از آرامش است.
دلم نمیخواهد هیچگاه بی تو باشم ، آرزو دارم همیشه در کنارت باشم.
هنوز به یاد ندارم به تو دروغ گفته باشم ، یا با حرفهایم قلب مهربانت را شکسته باشم.
هنوز به یاد ندارم خیانت کرده باشم ، یا تو را آزار داده باشم.
هنوز به یاد ندارم روزی صدایت را نشنیده باشم یا دلتنگت نشده باشم.
حالا که اینهمه تو را دوست دارم و با تو یک زندگی پر از عشق را دارم ، حالا که از خدا جز اینکه همیشه تو را برایم نگه دارد هیچ چیز دیگر نمیخواهم ، باورم کن عشق من.
باورم کن که با باور تو ، سرنوشت نیز به این باور میرسد که من و تو عاشقترینم و دیگر هیچگاه ما را از هم جدا نمیکند.
بگذار سرنوشت را به این باور برسانیم که تو نیمه ی گمشده ی منی و من نیمه ی دیگری از تو.
عزیزم همیشه بدان که در قلب منی و بیشتر از همه کس دوستت دارم.
همیشه بدان که بی تو یک لحظه نیز نمیتوانم زنده بمانم.
بعد از گفتن این حقیقت شیرین ، دیدم که سکوت کرده ای و حرفی نمیزنی.
گفتم شنیدی درد دلهایم را عزیزم ؟
گفت : تو که گفتی صدای تپشهای قلبت را گوش کنم، من نیز آن لحظه که تو سخن میگفتی تنها صدای تپشهای قلب مهربانت را گوش میکردم .
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
من که میدانم

من که میدانم تو چقدر مرا دوست داری ، من که میدانم قلبت تنها برای من است.
میدانم وقتی دلتنگم میشوی آن چشمهای زیبایت بارانی میشود.
میدانم شبها به یادم به ستاره ها خیره میشوی ، و به یاد من به خواب عاشقانه میروی.
به خدا میدانم که خیلی مرا دوست داری ، میدانم تنها به عشق من نفس میکشی.
من که میدانم تنها امیدت رسیدن به من است و میدانم که اینک دلت هوایم را کرده است.
میدانم جای تو در قلبم گرم است و میخواهی تا ابد با من بمانی .
اما تو نمیدانی بر من چه میگذرد؟
اگر تو مرا دوست داری من دیوانه تو هستم ، قلب من بی ارزش است همه وجودم برای تو است.
وقتی دلتنگت میشوم مانند تو اشک نمیریزم ! سرم را به دیوار می کوبم و زار و زار گریه میکنم ! همه به من میگویند دیوانه ام ،به خدا من تنها دیوانه تو هستم .
شبها تو به خواب عاشقانه میروی اما نمیدانی که من خوابی به چشمهای خسته ام نمی آید!مگر یاد تو میگذارد که من به خواب روم ، تا سحرگاه به یادت نشسته ام .
میدانم که تنها به عشق من عاشقترینی ، اما بدان که من به عشق تو مجنون ترینم.
من که میدانم طاقت دوری مرا نداری ، اما این را بدان که من اگر آن سوی دنیا نیز باشم از تو دور نیستم و همیشه در کنار تو هستم ، نگاهی درون قلبت بیندازی مرا میبینی .
من که میدانم طاقت نداری دلشکسته شوی ، به خدا من یک لحظه نیز طاقت شکستن آن دل مهربانت را ندارم .
بیا هر چی میخواهی دلم را بشکن ، چشمهایم را پر از اشک کن ، دل من و چشمانم مال تو است ، اختیارش در دستان تو است.
من که میدانم تو نیز مثل من طاقت نداری دلم را بشکنی و میدانم که دلم برای تو عزیزتر از جانت هست ای بالاتر از جانم.
همه زندگی ام فدای تو ، این قلب عاشقم برای تو ، قربان آنهمه مهر و محبت و صفای تو.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
کاش زمستان بیاید

کاش زمستان بیاید ، باران ببارد تا لحظه ای با تو در زیر باران قدم بزنم.
میخواهم در آن هوای سرد ، تو مرا گرم کنی ، میخواهم مرا در آغوش بفشاری
و آرامم کنی.
تو که میدانی من چقدر به گرمی وجودت نیاز دارم ، تو که میدانی چقدر تو را دوست میدارم ، آغوشت را برایم باز کن که به تو پناه بیاورم.
چه سرپناه گرم و مهربانی را دارم ، خدا را شکر میکنم که تو را دارم.
دستت را به من بده ، اینجا با گرمای وجود تو زنده ام ، اگر تو نباشی در کنارم میمیرم.
کاش رویاهایمان به حقیقت تبدیل شود، دلم نمیخواهد روزی در حسرت این رویاهای شیرین بمانیم ، کاش که لحظه های با تو بودن هیچ کدام یک خواب نباشد.
کاش زمستان بیاید.
باران ببارد و لحظه هایمان بارانی شود ، دلهایمان بهاری شود.
کاش با تو بودن همیشه تکراری شود ، من عاشق این تکرارم ، کاش دوباره لحظه آشنایی نیز تکرار شود.
کاش زمان به گذشته ها برگردد ، تا لحظه های با هم بودنمان بیشتر از همیشه شود.
کاش باران ببارد ، من عاشق لحظه های بارانی ام ، من عاشق بیقراری و لحظه شماری ام
بی قرار دیدن تو ، لحظه شماری برای گرفتن دستهای تو.
کاش لحظه های بارانی رویا نباشد و در کنار تو نبودن یک خواب نباشد.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
درد من عاشقیست

درد من عاشقیست ، احساسم در این روزها دلتنگیست.
دردی در سینه ام دارم که تنها قلبم میداند.
احساسی در قلبم دارم که تنها خدا میداند.
این روزها دلم بدجور هوایت را کرده است ، دلم برایت تنگ شده است.
خیلی برایم عزیزی عزیزم ، تا تو را دارم هیچ غمی جز غم دوری ات در دل ندارم.
کاش در کنارم بودی ، کاش بودی تا دیگر هیچ غمی در دل نداشتم.
نیاز من در کنار تو بودن است ، آرزوی من همیشه با تو بودن است .
خسته نمی شوم از دلتنگی اما شاید لحظه ای تنها دلشکسته شوم.
می سازم با این لحظه های دور از تو بودن و میگذرانم این لحظه های نفسگیر را.
از من خواسته بودی هیچگاه اشک نریزم ، راستش را بخواهی اینک چشمانم پر از اشک است !چشمم مثل قلبم صبور نیست! زود می شکند و زود دلش هوای دیدن تو را میکند.
درد من ، درد تو است ، درد ما درد عشق است .
با درد عشق سوختم ، با لحظه های دلتنگی ساختم ، عاشق ماندم و عاشقانه با یادت زندگی میکنم.
در لحظه های دلتنگی در گوشه ای مینشینم و به تو می اندیشم .
دلم بدجور بهانه میگیرد ، تو مال منی اما در کنارم نیستی .
درد من عاشقیست ، دردی که دوای آن فقط تویی .
بیا و با حضورت در کنارم مرا درمان کن.
در این لحظه هایی که در کنارم نیستی دلم تنها تو را میخواهد.
تنها تو میتوانی درد دلم را درمان کنی.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
چرا مرا تنها گذاشتی

چشمانم را باز کردم و تو را دیدم ، عاشقت شدم .
اما تا یک لحظه چشمهایم را بستم دیگر تو را ندیدم.
دیگر به شکستن عادت کرده ام ، آنقدر سوخته ام که خاکستر شده ام.
آنقدر بی وفایی دیده ام که خودم نیز بی وفا شده ام.
آنقدر اشک ریخته ام که دیگر همه جا را خیس میبینم ، آنقدر لحظه های زندگی را با غم و غصه سپری کرده ام که برای همیشه همنشین غمها شده ام.
نمیدانستم فاصله بین عاشق شدنم و یک لحظه بستن چشمهایم ، جداییست.
نمیدانستم سهم همه ما عاشقان بی وفاییست، پایان این راه یک جاده خاکیست.
کاش هیچگاه تو را نمیدیدم، کاش هیچگاه عهد عشق را با تو نمیبستم.
بشکند قلبم که عاشق شد ، بسوزد احساسم که در راه تو فدا شد.
حال و هوای دلم مثل خزان است ، این حال ، درد همه عاشقان است.
فصل های دلم بی بهار است ، در حسرت شکفتن غنچه محبت نشسته ام ، این انتظار بی پایان است.
چشمانم را باز کردم و عاشقت شدم، یک لحظه چشمانم بستم و دیدم تو رفته ای.
مرا تنها گذاشته ای و بار سفر را بسته ای .
تو که عاشقم نبودی ، پس چرا گفتی عاشقی، تو که دوستم نداشتی ، پس چرا به پای من نشستی، تو که میگفتی همیشه با منی ، پس چرا مرا تنها گذاشتی.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
عاشقانه بیا

در این راه نفسگیر زندگی سختیها دیدم ، دردها کشیدم ، تلخی ها چشیدم.
هر که آمد در قلبم آن را شکست و رفت.
هر که آمد مرا بازیچه خودش قرار داد و بعد مرا دور انداخت.
برای همه بازیچه ای بیش نبودم ، یک بازیچه که روزی کهنه میشود و بعد از یاد میرود.
یک عمر بازیچه بودم و عمری دیگر تنهای تنها .
تو آمدی و پا به خانه قلبم گذاشتی.
گرچه این خانه دگر ویرانه بود اما تو در این ویرانه جا خوش کردی.
میترسیدم که تو را در این ویرانه جا دهم اما تو مرا اسیر خودت کردی .
با ما وفادار باش ، ما یک دلشکسته ایم و دیگر طاقت بی وفایی نداریم .
دیگر طاقت نداریم کسی ما را به بازی بگیرد و بعد رها کند.
اگر آمدی ، عاشقانه بیا که جای تو همینجاست.
بیا و با ما مهربان باش ، من و قلبم برای همیشه با تو مهربانیم.
سر به سر قلبم نگذار که حوصله بی محبتی ها را ندارد.
دلم نمیخواهد آن روز بیاید و تو نباشی ، نگاه به قلبم کنم و شکسته باشد.
دلم نمیخواهد ببینم چشمانم پر از اشک باشد ، غم در قلبم جای تو را گرفته باشد.
نیاید آن روز که جای تو را تنهایی پر کرده باشد و سکوتش قلبم را بی روح کرده باشد.
بگذار با آرامش عاشق بمانم نه اینکه در شهر عشق تنها بمانم.
بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش.
نیاد آن روز که دلشکسته باشم ، در شهرعشق آواره و درمانده باشم.
ما دیگر طاقت بی وفایی را نداریم ، طاقت شکستن و آوارگی را نداریم.
بگذار از اینکه قلبم را با اطمینان به تو دادم آسوده باشم، نه اینکه راه نفسگیر عاشقی را بپیمایم و آخر سر بیهوده باشد.
این قلب من بی طاقت است ، عشق من نسبت به تو بی نهایت است.
گرچه این قلب خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را درون خودش دارد اما نیاید آن روز که از تو سرد شود ، به تو بگوید راه من جداست و با تو بیگانه شود.
بیا و با ما از ته دل یار باش ، با صداقت و یکرنگی عاشق ما باش.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
چه کردی با دلم

نمیدانی با دلم چه کردی ، تو مرا عاشق خودت کردی .
نمیدانی در دلم چه غوغایی است ، دلم لحظه به لحظه با تو است.
شب ها را به عشق تو میخوابم تا سحر با یادت بیدار شوم .
اگر یاد تو نبود ، حال من از تنهایی گرفته بود ، اگر تو نبودی ، دلم به چه کسی خوش بود.
دلم به تو خوش است ، که تو هستی و دلم در پی تو است .
این روزها کار من بی تابیست ، دلم به رنگ آسمانیست که در گذشته همیشه ابری بود ، اینک دلم به رنگ آبی آسمانیست.
اگر تو نبودی ، بیخیال این زندگی میشدم ، با عشق بیگانه میشدم ، با تنهایی هم آشیانه میشدم ، هر شب با اشکهایم همنشین میشدم.
اگر تو نبودی دلم به چه کسی خوش بود ، حالا تو هستی و تنها دلم به بودنت خوش است
هیچکس نمیتواند جای تو را در قلبم بگیرد، گرچه دلهای بیگانه در پی دل من هستند ، اما هیچکس نمیتواند جز تو ، قلب مرا در اختیار بگیرد.
با من باش ، مرا دوست داشته باش ، من بازیچه نیستم ، به عشق وفادار باش.
قلب من مال تو است ، دلم درگیر دل تو است ، نامت برای همیشه در قلبم حک شده است.
تو با من چه کردی ، دلم را با حضورت گرم گرم کردی ، نامت را همراه با عشق در دفتر دلم تا ابد ثبت کردی.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
برای پرواز دیر نیست

چندیست که از عشق نا امدیم و به هم رسیدن را محال میدانیم.
چندیست که در حسرت عشق اشک میریزیم اما نمیدانیم که همان اشکها برای ما یک حسرت است.
چندیست که برای همیم اما دور از هم ، نمیدانیم که چه فرداهایی در انتظار ماست.
ای فرشته مهربانم برای پرواز دیر نیست.
بالهایت را باز کن ، بیا و در همین آسمان آبی پرواز کن.
پرواز کن تا به سقف آبی آسمان برسی و بر آن بوسه بزنی و بگویی من هنوز هم امیدوارم.
چندیست که در حسرت عشق نشسته ایم ، اما نمیدانیم که عشق نیز در حسرت ماست.
دیگر برای عاشق نشدن دیر است زیرا ما اینک یک دلداده ایم.
آسمان را بنگر ، شوق پرواز در پرنده های عاشق را بنگر ، حالا تو نیز پرواز کن.
ای بهترینم برای به هم رسیدن دیر نیست ،بیا تا عمرمان به سر نرسیده و هنوز دلهایمان پر از شوق عاشقیست باهم پرواز کنیم.
بیا تا هنوز شور و شوق پرواز در دلهایمان است ، پرواز کنیم.
بیا تا از عشق هم نمرده ایم قلب آبی آسمان عشق را فتح کنیم.
برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم میتوانیم خوشبخترین باشیم.
چندیست که با هم هستیم ولی تنهاییم، من در این سو به یادت خوشبختم و تو نیز در آن سو از دلتنگی ام گریانی .
دلتنگی ها را از دلت رها کن ، اشکها را از گونه هایت پاک کن و پرواز کن ، زیرا برای به هم رسیدن دیر نیست.
روزی خواهد آمد که با هم در آسمان خوشبختی پرواز خواهیم کرد ، تا اینبار همه ما را با حسرت بنگرند ، نه اینکه ما با حسرت به هم بنگریم.
برای پرواز دیر نیست ، هنوز هم شوق پرواز در دلهایمان باقیست.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دلگرفته

این هوا ، هوای دلگیریست ، فصل قلبم پاییزیست.
آسمان قلبم ابری است ، دلم گرفته ، این چه دردیست.
این چه دردیست که بی دواست ، با گریه هایم هم صداست، کسی نیست اینجا ، که آرام کند دلم را.
کسی نیست اینجا که پاک کند اشکهایم را ، بشنود درد دلهایم را.
از غم نمینویسم ، اما دلم پر از غم است ، از اشک نمینویسم اما آن قطره هایی که از چشمانم میریزد نامش اشک است.
من که حرفی نمیزنم ، بغض گلویم را گرفته ، پس بخوان درد دلم را ، دردی که بر روی کاغذ خیس نوشته ام ، تو که با غم بیگانه نیستی ، اگر امروز شادی فردا همنشین غمهایی ، تو که امروز از اشکهای من میخندی فردا خودت اسیر اشکهای چشمهایت خواهی شد.
چرا به بیراهه میروم ، دلم گرفته ، به دنبال آشیانه میروم ، آشیانه من کجاست ، دل من خسته و تنهاست ، کسی میشوند فریاد مرا ، نه عزیزم اینجا سرزمین غمهاست.
بگذار اشک بریزم نگو طاقت دیدن اشکهایم را نداری ، به خدا تو حال مرا نداری، تو جای من نیستی و قلب شکسته در سینه نداری ، این تنها راه آرامش است ،دلم گرفته، به خدا این تنها راه شکستن بغض کهنه است.
نمیدانی چه حالی دارم ، تمام لحظه هایم را با دلی گرفته میگذارنم ،میترسم دیگر معنی لبخند را ندانم...نگو که چرا از اشک مینویسم ، تو که خودت روزی اسیر غم ها بوده ای ، نگو که چرا اینقدر غمگین مینویسم.
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 28 از 71:  « پیشین  1  ...  27  28  29  ...  70  71  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA