انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 4 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین »

Pablo Neruda | پابلو نرودا


زن

 
ماتیلده
نام تو
شراب من
سیاره من
نام تو ، تمام من .

ماتیلده رودخانه ای است
جاری از سرزمین قلبم
و زورق ها
چه با شکوه در می نوردند
مرا در بی کرانگی نام با شکوهمند تو
ماتیلده !

ماتیلده
نامی غنوده بر تاکی برهنه
آمیخته با بوی خوش عشق .

هجومم کن !
با لب های داغت هجومم کن !
مرا بپرس
همه مرا از من
تمام آنچه را دوس میداری
تنها بگذار
چونان زورقی از میان نامت عبور کنم .

بگذار در تو بخوابم
بگذار در تو بمیرم
در نام تو ، ماتیلده من !
Signature
     
  
زن

 
مرگ
کنون دیری است که
خاک با تو آشناست .
با خوشه ای از تنت
که اجزاءش در کنار هم
معنای کاملی از وحدانیت اند

تو وجود داری
نه بخاطر چشمهایت
به دلیل اجاقی نا منتظر
که در شیلی به آتشت کشید .

حتی در گور هم تو با من خواهی بود
و همچنان به جاودانگی ادامه خواهیم داد
با تشکر از عشقمان که هرگز به پوچی نگرایید
و زمینی که بی ما هم به زیستن ادامه خواهد داد .
Signature
     
  
زن

 
دوستت می دارم
تو را دوست نمی دارم
گرچه گلی در نظر آيی
يا ياقوت زردی
يا ميخكی
كه آتش، آنها را به كشتن خواهد داد.

تو را دوست می دارم
چونان حقايق تاريك
كه دوست داشتنی هستند.

من حقيقت تو را دوست می دارم
اگر گياهی باشی
كه هيچگاه شكوفه نداده است.
بازدوستت می دارم
حقيقت مطلق تو را
و عشقی را كه از تودر بدنم زندگی می كند.

دوستت می دارم،
بی آنكه بدانم چرا؟
يا چه زمانی-
در كجا؟

تو را بی عقده و غرور
تو را آشكارا دوست می دارم.
ما به هم نزديكيم
به قدری نزديك
كه دستان تو بر سينه ام همان دستان من است
به قدری كه بستن چشمان تو همان به خواب رفتن من است
Signature
     
  
زن

 
مسلخ

تو می آیی
چونان نسیمی که از دل کوه .
تو می آیی
چونان رودی که از بطن سطحی برف آگین
و گیسوانت آرایش خورشید را شرمگین میکنند
آنگاه که در من تکراری میشوی .

نور کوتاپوس
به تمامی
از میان بازوان تو سرریز میشود
بازوانی که رود ناخنکش خواهد زد
با قطره هایی که پیراهنت خواهد پاشید .

چندان که قصدت میکنم
سرشانه هایت چونان یکی شمشیر
چه بی رحمانه می درخشند
به بستری که خواهی خفت
به مسلخی که خواهم مرد .
Signature
     
  
زن

 
خورشید کوچک

آه عشق من ، چه زشتی تو !
همچون بلوطی ژولیده .

آه عشق من ، چه زیبایی تو !
چونان چشمان یکی غزال .

زشتی : دهانت به بزرگی دو دهان
و زیبایی : زان رو که بوسه هایت
به حد هزاران دهان لذتم میدهد .

زشتی : سینه هایت چون دو گیلاس نارسیده کوچند .
همیشه دلم می خواست
دو خورشید را در پیراهنت پنهان کرده باشی .
دو برج مغرور و قد برافراشته
دو کوه بزرگ و سربلند .

زیبایی : و من از اندامت فهرستی خواهم ساخت
و چون شعری ناب
سطر به سطر ، بند به بند را از بر خواهم نمود .

عشق من !
تو را دوست می دارم بخاطر هر آنچه که داری و نداری

زیبای من !
تو را بخاطر آن دو گیلاس نارسیده کوچک
تو را برای هر آنچه که داری
تو را بخاطر هرچه نداری
تو را چنین که هستی
دوست می دارم .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
رویای کودکی
اگر عشق
تنها اگر عشق
طعم خود را در من منتشر کند
بی بهاری که تو باشی
حتی لحظه ای ادامه نخواهم داد
منی که تا دست هایم را به اندوه فروختم .

آه عشق من !
اکنون مرا با بوسه هایت ترک کن
و با گیسوانت تمامی درها را ببند .

برای دستانت

گلی

و برای احساس عاشقانه ات

گندمی خواهم چید .
تنها ، فراموشم مکن
اگر شبی گریان از خواب برخاستم
چرا که هنوز در رویای کودکی ام غوطه می خورم .

عشق من !
در آنجا چیزی جز سایه نیست
جایی که من و تو
در رویایمان
دستادست هم گام بر خواهیم داشت .
اکنون بیا با هم آرزو کنیم که هرگز
نوری برنتابدمان .
Signature
     
  
زن

 
فرمانروای من

ای عشق !
بی آنکه ببینمت
بی آنکه نگاهت را بشناسم
بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم .

شاید تو را دیده ام پیش از این
در حالی که لیوان شرابی را بلند می کردی
شاید تو همان گیتاری بودی که درست نمی نواختمت .

دوستت می داشتم بی آنکه درکت کنم
دوستت می داشتم بی آنکه هرگز تو را دیده باشم
و ناگهان تو با من - تنها
در تنگ من
در آنجا بودی .

لمست کردم
بر تو دست کشیدم
و در قلمرو تو زیستم
چون آذرخشی بر یکی شعله
که آتش قلمرو توست
ای فرمانروای من !
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
ابدیت

دست های تو
سپیدند و لطیف
و چشم های من
مظاهر صلح .

ما
من و تو
چونان حیاتی یگانه در برابر جهان ایستاده ایم
ای شیرین من ،
ای عشق بی قرار من !

ماتیلده عزیز من !
ما
من و تو
اگرچه خواهیم مرد
اما شکوه عشق ما آنسوی تیرگی
در ژرفنای جاودانگی
ادامه خواهدمان داد .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
کلید

دریا ، روز و کشتی
اینبار ، هر سه باهم به تبعید فرستاده شدند
و ابرها همچون زنان رختشوی
در آسمان غمگین شعله کشیدند .

بیا لمس کن
خلواره های این آتش را
در آسمان آبی غمگین
تا فضا
تسلیم آخرین رازهای حباب های دریایی شوند .


هنوز هم برای چشمان ما
کلیدیباید
تا به استدراک اسرار دریا
لبخند بزنیم .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
زن

 
هیچ نبودم


هیچ نداشتم
پیش از اینکه عاشقت باشم
پیش از اینکه دوستت بدارم .

بی تو
بی اهمیت و بی نام
در خیابان های مشکوک و مردد
به استنشاق هوای انتظار
به اتلاف خویش لحظه ها را قربانی می کردم .
بی تو در اتاقی پر از خاکستر
در مجلسی که ماه به گودالش فرو می افتد
و در انبار هایی که واژخ "گم شو" را غر می زدند
می زیسته ام .

همه چیز گنگ و خاموش
دستگیر و متروک
و پوسیده و فاسد می نمود
آنها ، متعلق به شخص دیگری بودند
متعلق به "هیچ کس"

تا تو آمدی
با فقرت
و زیبایی ات
و با هدایایی
که خزانم را کامل می کند .
Signature
     
  ویرایش شده توسط: paridarya461   
صفحه  صفحه 4 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین » 
شعر و ادبیات

Pablo Neruda | پابلو نرودا

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA