انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 263 از 267:  « پیشین  1  ...  262  263  264  265  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
دت چوپان

شو ز ره ناآمده
باقوش شوم
بر فراز آغل ما می کند پرواز
شور غمگینی افتاده به دل
بوی گرگ می اید ز باد
گوش کن
گوش کن
دایای پیر
واله واله بره
می اید ز کوه
دت چوپان ، گوسفندان
نشمریم ؟


******
پوچ

چه باک اگر دستان من
خالی است
و بالای سرم
پروانه های شوخ و شنگ
با شعر رخوتنک لبخندی
نمی رقصند
چه باک
اگر جنگل سراسر زرد و پژمرده است
و ابر
بر فراز خاک
بغض اش در گلو مانده است
و بر لبهای خشک بام
بوسه و آواز و باران نیست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
رود شیون کرد

در دوردست دور
چکاوک
سرود گرگ ومیش را خواند
اما چوپان
گله را
به دره نیاورد
که بوی گرگ
از ستیغ می آمد
و لاله های وحشی دره را
باد
به مذبح برد
و رود شیون کرد
در فراق بع بع بره
در جنگل


*****
قسم


به شکوه شاخ قوچ تو سوگند
که تا گلوله رهد ز ناف تفنگ
جهد ز جای
توسن زرین یال سیه دم من
و آب
جوشد از کاریز
و دایه کند غنج
عروسی تازه چو روزگار قدیم
به شکوه بهار
در جالیز
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
فال قهوه

بر درد قهوه افکند یک نگاه
صد ساله پیر زن
چینی فتاد به پیشانی اش ز غم
یک دم سکوت
یک لحظه اضطراب
فال من است ؟
که می بیند سالخورده زن
ابرو رهاند ز گره
فنجان گرفت دور
دنبال گمشده بود
در سرنوشت من
از عشق و لاله و شمعدان و تاج گفت
از یک شتر که بار آرد به خانه من
از دست دوستی که دستم به دست اوست
گفت :
غافل مباش که خنجر کند رها
فنجان گرفت دور
دنبال گمشده بود
با خویش گفتمش
بس کن
عبث مگو
سال هاست که خنجر به پشت ماست
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
باز می ایی

پلنگ فحل درون من
از بوی تند تنت
ماغ عاشقانه می کشد
و اندیشه ات
می سوزاندم چنان
که قدرت فریاد
بر لبانم ، کوه آتش می شود
وی مشکنم
چون تندیس شب
در برابر نور
تو می ایی
تو می ایی
سنگین و استوار
با چشمی
ره به دیار سبز جنگل برده
با دستی
پر از شکوفه و نور
و من
می دمم در نی لبک عشق
تا تو
رقصی دوباره کنی
و جهان
دوباره شود آغاز
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
تو شعر منی

گفتم
شعر مجسم من هستی
ای ایثار مجسم دوست
وقتی که تو
شهادت را بشارت دادی
با شکفتن بنفشه
در زمهریر یخ
و ستیز جنون
درشکوفایی ابر
وقتی که
سرخ کوه خورشید را
به شهادت دستهای خونین آورد
در قتلگاه داس و دانه و خاک
وقتی که
سنگهای غرور
خروشیدند
از برجهای قلعه سرزمین من
و کهرم شیهه زد
در دست شتیز
کهنه تفنگ میراثی
دردست مجتبی
رقصید
و خون همایون
به میمنت ایثار
گلگونی بخشید
گونه های لاله را در کوه
چنین شد
که ناله فتاد در نی
و چمری نشست بر گوش
و ابلق جهید ز جای
چون رعد
و فریاد فریدونم
هوشنگ را
خروشاند در کوه
و حال
سیمره
به خروش می خواند
در سرزمین
خون و قصه
در پیکار دانه و داس
اندوه مادرانمان را
در هجرت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
برای پیر

تو را دوست دارم . تو را معبد عطر و عنبر
تو را پیر ترسای اطهر
تو را دوست دارم
تو را آهوی سنبلستان هستی
تو را پیر بنیان کن شب پرستی
تو را زاده نور پندار روشن
تو را ژاله صبح و هم شور گلشن
تو را
دوست دارم


هجرت

بلبل
به هوای سنبلستان
مهاجرت می کند
گوزن
برای سنبله
من
گل سرخی درسینه دارم
هدیه برای قلندری
ایستاده
اما مهاجرم
با نسیمی
که بوی عشق می افشاند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مردی می اید

مردی می اید
از وهم جنگل پندار
بر تارکش
نشان هابیل
مردی می اید
از انجماد خاکی قرون
مرد سبزینه پوش جنگل نور
در دستهایش شکوفه و خون
در چشمهایش
عصاره نور
چشمان منتظر ، با دیدنش
به گوری خویش ایمان می آورند
مردی می آ'د
تا تخم بزرگ جهان
شکسته شود
و عقاب
سهمگین وار
ز هبوط خاک
به بی نهایت
پرواز می کند
زلال شنگرفی سپهر
پر ستاره خواهد شد
و عقاب
در انتظار خورشید
نخواهد ماند
مردی می اید
تا در رکابش
شاعران اساطیری
شمشیر زنند
و خدایان اسطوره های کهن
تارک بر خاک سایند
هاله های ابدی
بر پیکرهای بی سر
چتر نور می افشانند
و
رسالت نوح پایان می گیرد
مردی می اید
مردی سبزینه پوش جنگل نور
مردی که خورشید
تیله کوچکی است
در دستهایش
و شب
از برق شمشیرش
خواهد مرد
مردی می اید
من می دانم
بر تارکش
نشان هابیل دارد
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
سفری در وهم

هوسی تازه ؟ نه
که درد زخم کهنه ای
در دستانت می جوشد
و ساقهای مرا
در می نوردد انگشتانت
ای کاش
چهارده ساله ای بودم
بی پروا
تا مرهم درد دستانت می شد
سر انگشت خنیاگر ناز پرورده ام
آوایی می تراود
از سازی گنگ
و چشمان عاشق تبدار من
می جوید
لمیدن نورو سایه را
در صخره
نفسی عمیق
تا ریه های پیر
رقص نسیم را
بر سینه سپیدار
حسی آغشته به عشق باشد
در رگهای تفیده از افیون
با چشمان کمرنگ ات
نمی دانم
این همه رنگ را
چگونه تجربه می کنی ؟
و پریشان اندیشه ات
عشق را
این سرخی شگرف شنگرفی
آن آبی زلال لمیده در افق
آن زرد لبریز از شادی
جاده می پیچد به دامن کوه
و چادر ابر
تکه تکه می شود
بر فراز بیشه زار
انگوری رسیده در سبد
هوس نوشیدن شهد را
می شوراند دردهان
و چشمان مکار روستایی ساکت
می فشاند در گوش
افسانه ی می و انگبین
بی پرده
از نیاز عاشق بودن
سخن مگو
وقتی که کوه
در هماغوشی نسیم
سکر انحنای جاده نمناک را
در عروق من
جاری کرده است
بگذار
تن روستایی من
از بوی باران بشکفد
چون بنفشه های رسته از کناره یخ
گوش دار
تا این نغمه با شکوه
به شکوه رود بیاراید
صلابت طنین افسرده خویش را
آه
ای میزبان مهربان
جامی دوباره ؟
که صد باره باید نوشید
می افیون زده خانه خمار مست را
وقتی که آتش در آتشدان
به مهرانگیزی اهورا می تابد
پرنده را
هرگز ندیده ام
غزال را هم
اما
سیب سرخی بر درخت
چنان نشسته بود
که بلقیسی بر کجاوه
و زرد سیبی چنان لهیده بر خاک
که مجنونی در راه مرده
یک شکوفه
یک گیلاس
یک لقمه گرم از آن همه مائده
همراه دم و باز دمی
در لطافت صبحگاهی
این همه
یعنی عشق
یعنی عاشق
یعنی زندگی
بی آنکه دستانت
سرما را
در کشاله های من
به میهمانی گرمای تن آورد
پرنده را ندیدم
اما
پروانه در دست من
لحظه ای درنگ کرد
و نور را
جرعه جرعه
از پشت شیشه پنجره نوشید
تا گاه مرگ خورشید
و روز شکسته شد
از هجوم تاریکی
تن پوشی
نه برای عریانی
نه برای گریز
از سوز شکننده استخوان
تن پوشی
برای حس امنیتی
افزون تر
تن پوشی که تداعی می کند
زهدان را
خانه را
آه ........ ای میزبان مهربان
یک دو جامی دگر
نه
صد جام
که این همه مهر را بر نتابید
تنبلی اندیشه من
آتش
آتش در آتشدان
خرمن ،‌خرمن
و جهان
بی هراس این همه آتش
و ما سیاوشان تقدیر
ایستاده ایم
چهار ابتر مرد غمگین
چونان
چهار درخت خشک
چونان
چهار زاهد افسرده
خون را می فروشیم
نان را می فروشیم
استخوانهای تکیده خود را هم
من می گریزم
از گندم زاری که
می خواهد در آغوشم کشد
از جاده ای که
می گذرد از زیر پایم
و نسیم
می خواهد نگه ام دارد
در بکری ، بادامستان سوخته
مرا که هراسان می گریزم
از گنجه
از ماهوت
از شمشیری که در رف مانده است
من ،‌همیشه پنهانم
در پشت صورتک خویش
آتش ، زبانه می کشد
و خون
در خیابان جاری می شود
و من ،‌دیوانه وار
به دنبال عشق گمشده می گردم
بگذارید
خولیو بخواند
بگذارید
بنان بخواند
بگذارید کسی بخواند
هر که را دوست می دارید
فقط بگذارید
کسی بخواند
وقتی که ماه نفس می کشد
وقتی که خورشید زنده است
وقتی که رود می سراید
بدترین گناه این است
که کسی نگذارد
هیچ انسانی بخواند
شاعری نسراید
رقصنده ای نرقصد
ذارید
برای یک لحظه هم که شده
برقصم
بگذارید
دستان شیفته مرا
رهگذران
نظاره کنند
کاش شادی بجوشد
عشق نمیرد
جاده در مه می پیچد
ابر بر صخره می نشیند
نور در ابر
منشوری می زند از رنگ
و من سیگارم را
در بالای گردنه
آتش می زنم
دمی و بازدمی
ریه انباشته می شود
از کسیژن
از دود
و من سرمستم در میان
دستان مهربان دوست
اما عشق گمشده
حریر حزن را می کشد
برتمام لذتها
آه
چه کسی دوستم می دارد ؟
چه کسی ؟
اندیشه پنهان مرا
می خواند ؟
چه کسی می تواند با من
خولیو را
جرعه جرعه سرکشد ؟
من لولی سرمستم
من ساقی سنگین دستم
چه کسی ؟
سیب را با من تقسیم می کند ؟
گویا صداقت ، سکه ای است
گویا عشق ، صدقه ای است
گویا زندگی ، نفرینی است
و من با نفرین ابدی زیستن
زندگی می کنم
بگذار
سر شاخه های بادام
در بخاری دیواری
رقص عاشقانه آتش را
آغازی سرخ کند
و افیون
در رگهای رخوات زده من
تنبلی را
به پیمانه های بخار هراسناک الکل ریزد
من خسته ام
خسته از این همه حدیث
که تو می سرایی
از این همه حرف
من خسته ام
از این همه مار
که در زهن کج اندیش تو
خانه گرفته است
بگذار با این همه اندوه
مخمل شب را
بر تن خویش
حس کنم
من خسته پیر
عاشق کوهسارم
و هزاران عشق را
در دره های بی نام
به خاک سپرده ام
شقایقی نشکفته
گندمی نرسته
جوزاری
شاعرانه ترین اندیشه آدمی را
سروده در
تمام اسطوره های تاریخ
مثل صاعقه اندیشه سرخی هراسناک
تلخ بادامی می نشیند به گل
و اطلسی
راز پنهان شب بو را
به باد خواهد گفت
من پرنده را ندیده ام
غزال را هم
اما پرواز را در بالهای خویش
با باور افیون
تجربه کرده ام
و عشق را نیز
زیر تلخ بادامی ،‌ در دره ای گم
با شهد انگوری
چشیده ام
داغی بر دلم نشست
از آن همه لذت
دره می خواندم
کوه می خواندم
و آبشار ، طراوتش را هدیه ام می کند
آه .... میزبان مهربان
جامی نه
که صد باره
گلوله می رهد
پرنده می رهد
فاخته ، معصومانه
از تیررس می جهد
زندگی ،‌جهیدن فاخته است
عشق
رهیدن گلوله
بگذار طلوع را نظاره کنم
از پشت سپیدارهای بیشه زار
بگذار عشق را تجربه کنم
در دامن خزان
و افیون
تلخی اندیشه افروز فلسفه باشد
بگذار شیفته باشم
مثل آن زن
که یاره زمردی داشت بر پا
و الماسی بر گردن
و دشنه ای بر سینه
بگذار
خون بر شب شتک زند
و سایه
بگذرد از دیوار
خورشید که سر زد
ما خواهیم بود
مقتولان ابدی تاریخ
افسرده و بوینک
با چشمانی دریده از وقاحت
اما غمگین
و اندیشه های متعفن و منزوی
خارستان بدگمانی و تزویر
آه از این عشق ممنوع
این نیزا بودن با درد
دردی
که کشاله های تب زده را
می سوزاند از حسرتی عمیق
بگذار خولیو بخواند
تا من
لهیب سوزنده آتش را
با چشمان کودکی ام
نظاره گر باشم
ودستان کودکی ام
از ترس
بر سینه چلیپا شود
سربی در سینه
سرودی بر لب
بگذار خون شتک زند بر شب
و افیون
عروس حجله اندیشه باشد
و هم ساقدوش
و مبارک کفنی بر تن
که اینجا
ما همه
مقتولان ابدی تاریخ ایم
بی تبار
بی اسطوره
بی عشق
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کاش

این
منم من
خسته پیری
مانده در درگاه
شیهه ای کوتاه
در شب خاموش
یال و دم افشان نمی سازم
دگر در باد
بوسه هایم
جوهر آتش ندارد
دستهایم
سردی دنیای دیگر را
دهد پرواز
در نگاهم
شعله عشقی ، نمی رقصد
کینه هایی
در دلم انباشت
نه قسیل تازه گیسوی ابری
نه بلندا صخره ای در شب
نه زلال نغمه جویی
مرا دمساز
کاش
یک لحظه می شد
شیهه ای سر داد
دشت را تازید
در یورتمه
در تاخت
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
در پی تکم

در گلوگاهم فریادی است
به سرخی گل
و گرمی آتش
پرسان ، پرسان
در پی تکستانم
تا در آخرین لحظه
جرعه ای نوشم
همراه ترم ساز عاشقی
که زخمه می زند
بر تار و پود
دل خویش


***********

تو نیستی

وقتی تو هستی
باران می بارد
و زمان می میرد
و من
شکفته می شوم
چون سوسن
در جهان بدون زمان
وقتی تو نیستی
خطی کشیده می شود از سرب
و سبز
به شنگرفی می گراید
و زرد به خونابه
اندوه ؟ نه
ستاره ؟ نه
ماه
که چون
خورشید گدازنده
بر گلوگاهم می ریزد
گرمای جهان را
تو نیستی
تا من
زنده بمانم
تا من
شکفته شوم
چون سوسن

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 263 از 267:  « پیشین  1  ...  262  263  264  265  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA