انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 22 از 74:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  73  74  پسین »

Real Islam - اسلام راستین


مرد

 
RONIN: مهمان شیعه خطاب به مهمان سنی: زن تو با شیعه ها تماس میگیرد تا صیغه آنها شود!

و بعدش سنيه به سمت شيعه حمله ور ميشه!!!
این فیلم برا قضاوت کافی نیست و شما بد برداشت کردی

احتمالا هر دوتای این افراد ادعای تشیع کردن به هر حال هر کسی فیلم رو ببینه متوجه میشه که چون در اهل سنت صیغه وجود نداره پس کسی این حرف رو به یک سنی نمیزنه

در حالیکه مرد ریش کوتاه داره با طرفش میگه تو با شیعه شدن داری به متعه همسرت اجازه میدی

البته این حجرف از بیخ دروغه و صیغه ماله زنان مطلقه و بیوه است
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
ضمنا قابل توجه رونین

نقد کردن و به همه چیز اشکال گرفتن که کاری نداره اونهم با یکسری حرفهای درست و غلط و بی منبه

اینکه یک ادم بدون اعتقاد به هیچ چیز بیاد و از هر کس و همه چیز انتقاد کنه و هیچ راه حلی هم نده

اشکال بگیره که حکومت فلان و فلانه ولی خودش هیچ راه حلی نداشته باشه



لطف کن بحای این همه انتنقاد یک راه حل هم بده

به نظرت چیکار کنن همه چیز درست بشه
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
RONIN: خب وقتي فرقه هاي مختلف اسلامي همديگه رو همرديف كفار و نجاست بدونن معلومه با همديگه چطور رفتار مي كنن
وقتی از بین میلیونها شیعه و سنی که دارن در جوار هم به خوشی و خوبی زندگی میکنن میگردید و این موارد بسیار نادر رو پیدا میکنید و میزارید اینجا و بهش استناد هم میکنید


انگار این دنیا و این کشور هیچ جای خوب و سفیدی نداره

همه چی سیاه میبینید


هیچ شیعه و سنی ای دیگری رو نجس نمیدونه


جالب اینه که شما این حرفهای بی پایه و اساس رو میزنید هیچ استنادی هم ندارید و بر اساس اون متهم میکنید


این اعتقاد و روش شماست تو زندگی؟؟؟؟؟

یک فتوا از علمای بزگ و مجتهدین حال حاضر اسلام چه شیعه و چه سنی رو با سند بیار که فرقه دیگه رو متهم کنن که مرتد یا غیر مسلمون یا نجس هستند بعد اینجوری داد تظلم سر بده .
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
RONIN: يكي از اعجاز هاي اسلام عزيز همنام بودن تصادفيه!!!! خداي محمد با خداي كفار است

يعني قبل از رفتن محمد به غار حرا درون كعبه بتهايي بودند به نامهاي هبل و لات ومنات و عزي

اينها دختران خدايي بودند كه نامش الله بود و مورد احترام كفار مكه بود و به همين خاطر اسامي بچه هايشان را از اين نامها انتخاب مي كردند

از بد حادثه!!! نام پدر پيغمبر هم عبدالله بوده يعني بنده الله بوده

حالا ديگه خودتون تا اخرش برين !!!!
قبل از ظهور اسلام آیین مردم مکه و تقریبا مناطق اصراف آیین ابراهیم خلیل بود یعنی اونها خداوند ابراهیم رو که همون الله باشه می پرستیدند ، طواف بدور کعبه به جا آوردن مناسک حج قربانی و بسیاری از کارهای اونها همون کارهای ابراهیم خلیل بود
اما مردم بخاطر اینکه نتونستن خداوند ( الله) رو آنطور که پیامبران به مردم معرفی میکردند درک کنند برای ارتباط با خداوند واسطه هائی قرار میدادند و به نظرشون خداوند صدای عوام رو چون گناهکارن نمیشنوه یا اگه میشنوه بواسطه گناهشون بهشون محل نمیزاره ولی این واسطه ها که اشخاص پاک و متدینی بودند ( به شکل بت درست شده بودند) پلی هستند بین اونها و الله ، همون چیزی که به نظر اهل تشیع امامان براشون انجام میدن و امامان رو واسطه بین خود و خداوند میدونن
پس کفار مکه هم الله و خدای محمد رو قبول داشتند و به اون در زمانهای گرفتاری و مصیبت توسل میجستند حتی ابوجهل در آغاز جنگ بدر دستهاش رو بلند کرد و گفت : پروردگارا امروز آنکه بر حق است پیروز گردان و آنکه بر باطل نابود ساز و به خیال خودش ، دسته حق خودش و سپاهش بودند. اما کفار اینکه بتها واسطه بین مردم و الله نیستند رو نمیپذیرفتند. mohan1978: جالب شما عزیزان هستید مثلا وقتی اهل سنت میرن ارومیه پشت سر حسنی وایمیستن نماز و خطبه گوش میکنن

یا ملکوتی یا حتی همین جنتی و احمد خاتمی
قاتی نکن اهل سنت خواندن نماز پشت سر شیعه رو بواسطه اینکه وضوی اهل تشیع کامل نیست جایز نمیدونه و حرامه
پس هیچ اهل سنتی نمیتونه پشت سر امام جماعت شیعه نماز بخونه چون نمازش باطله
     
  
مرد

 
خلافت يزيد بن معاويه (از سال 60 تا سال 64 ه‍) و خروج حسین ابن علیه بر حکومت وی

بسم الله الرحمن الرحیم

در سال شصت هجري با يزيد بيعت شد، و در آن وقت سن او سي و چهار سال بود، حسين بن علي و عبدالله بن زبير با او بيعت نكردند و در مدينه بودند، و وقتى از آن دو خواسته شد كه با يزيد بيعت كنند عبدالله بن زبير گفت: امشب فكر مي‌كنم و شما را از نظر خودم آگاه مي‌نمايم، گفتند: خوب است، وقتي شب شد او شبانه از مدينه به سوي مكه فرار كرد و بيعت نكرد.

و وقتي حسين بن علي را آوردند و به او گفتند كه بيعت كن: گفت: من به صورت پنهاني بيعت نمي‌كنم بلكه آشكارا در ميان مردم بيعت خواهم كرد. گفتند خوب است، و وقتي شب شد او به دنبال عبدالله بن الزبير حركت كرد.

اهل عراق به حسين نامه مي‌نويسند:

به اهل عراق خبر رسيد كه حسين با يزيد بن معاويه بيعت نكرده است، عراقي‌ها يزيد بن معاويه را نمي‌خواستند و بلكه خود معاويه را نيز نمي‌خواستند، و آنها كسي جز علي و فرزندانش را قبول نداشتند، بنابراين به حسين نامه‌هايي فرستادند و همه در نامه‌هايشان مي‌گفتند: ما با تو بيعت كرده‌ايم و فقط تو را مي‌خواهيم و يزيد در گردن ما بيعتي ندارد، بلكه بيعت ما با تو است، نامه‌هاي زيادي به حسين بن علي رسيد تا اينكه بيش از پانصد نامه به او فرستادند، و همه اين نامه‌ها را اهل كوفه مي‌فرستادند و او را به سوي خود فرا مي‌خواندند.

آنگاه حسين بن علي پسر عمويش مسلم بن عقيل بن ابي طالب را فرستاد تا امور را در آن جا بررسي كند و حقيقت امر را بداند، وقتي مسلم بن عقيل به كوفه رسيد پرس‌وجو كرد تا آن كه دانست كه مردم يزيد را نمي‌خواهند بلكه حسين بن علي را مي‌خواهند، و مسلم پيش هانئ بن عروه اقامت گزيد و مردم گروه گروه و به تنهايي مي‌آمدند و با مسلم بن عقيل به نمايندگي از حسين بيعت مي‌كردند، و بيعت انجام شد. و النعمان بن بشير از سوي يزيد امير كوفه بود وقتي به او خبر رسيد كه مسلم بن عقيل در ميان آنهاست و مردم پيش او مي‌آيند و براي حسين با او بيعت مي‌كنند، اما نعمان آن را نشنيده مي‌گرفت و به قضيه توجه نكرد، تا اينكه افرادي به شام پيش يزيد رفتند و قضيه را به اطلاع او رساندند. و گفتند كه مردم با مسلم بيعت مي‌كنند و نعمان بن بشير به اين امر توجه نمي‌كند، آنگاه يزيد دستور عزل نعمان بن بشير را صادر كرد و عبيدالله بن زياد را كه امير و فرمانرواي بصره بود به عنوان امير بصره و كوفه، به كوفه فرستاد تا اين قضيه را حل كند، عبيدالله بن زياد شبانه در حالي كه نقاب زده بود وارد كوفه شد او وقتي از كنار مردم رد مي‌شد به آنها سلام مي‌كرد و آنها در جواب مي‌گفتند و عليك السلام يا ابن بنت رسول الله، مردم گمان مي‌بردند كه او حسين است و او مخفيانه در شب نقاب زده وارد كوفه شده است.

عبيدالله بن زياد دانست كه قضيه جدي است و مردم منتظر حسين بن علي هستند، در اين وقت او وارد قصر شد و سپس يكي از غلامهايش را به نام معقل فرستاد تا بررسي كند و بداند كه چه كسي در رأس اين كار قرار دارد، او رفت و خودش را به دروغ چنين معرفي كرد كه فردي از اهالي حمص است و سه هزار دينار به همراه دارد كه براي حسين آورده است، او همچنان مي‌پرسيد تا آن كه او را به خانه هانئ بن عروه راهنمايي كردند، او وارد خانه شد، مسلم بن عقيل را ديد و با او بيعت كرد و سه هزار دينار را به او داد و او چند روز پيش مسلم بن عقيل رفت و آمد مي‌كرد تا آن كه از وضعيت آنها كاملاً اطلاع يافت و بعد از آن پيش عبيدالله بن زياد بازگشت و ماجرا را به اطلاع او رسانيد.

خروج حسين رضی الله عنه از مكه به كوفه :

بعد از آن كه بسياري از مردم با مسلم بن عقيل بيعت كردند او به حسين پيام فرستاد كه بيا همه چيز آماده است، آنگاه حسين بن علي رضی الله عنهما در روز هشتم ذي الحجه به سوي كوفه حركت كرد، عبيدالله از كارهاي مسلم با خبر بود و گفت: هانئ بن عروه را پيش من بياوريد، هانئ را پيش او آوردند، عبيدالله از او پرسيد، مسلم بن عقيل كجاست؟ گفت: نمي‌دانم.

آنگاه عبيدالله غلامش معقل را صدا زد، او وارد شد و گفت: آيا او را مي‌شناسي؟ گفت: بله، پس او متوجه شد و دانست كه عبيدالله بن زياد آنها را فريب داده است، و در اين وقت عبيدالله بن زياد گفت: مسلم بن عقيل كجاست؟ او گفت: سوگند به خدا اگر زير پاهايم باشد پاهايم را بلند نمي‌كنم، آنگاه عبيدالله بن زياد او را زد و سپس دستور داد او را زنداني كنند.

خبر به مسلم بن عقيل رسيد او به همراه چهار هزار نفر بيرون آمد و قصر عبيدالله بن زياد را محاصره كرد و اهل كوفه همراه او بيرون آمدند، و در اين دقت اشراف و سران مردم پيش عبيدالله بودند، با تطميع سران و اشراف و ترساندن آنها از لشكر شام به آنها گفت كه مردم را از حمايت كردن از مسلم باز داريد، بنابراين سران از مردم مي‌خواستند كه از حمايت از مسلم دست بردارند، مسلم چهار هزار نفر به همراه داشت و شعارشان يا منصور امت بود، سران قبايل و اشراف همچنان مردم را از همراهي مسلم بر حذر داشتند كه اندك اندك مردم پراكنده شدند و زن‌ها مي‌آمدند و فرزندانشان را با خود مي‌بردند، ومردها مي‌آمدند و برادرانشان را با خود مي‌بردند، و امير قبيله مي‌آمد و مردم را نهي مي‌كردند، تا آن كه از چهار هزار نفر فقط سي نفر با مسلم باقي ماند! و هنوز خورشيد غروب نكرده بود كه مسلم بن عقيل تنها باقي ماند و همه مردم او را رها كردند و او تنها در كوچه‌هاي كوفه مي‌گشت و نمي‌دانست كه به كجا برود، او در خانه‌اي را زد و زني از قبيلة كنده كه صاحب خانه بود در را باز كرد، و آب خواست، زن تعجب كرد و به او گفت: تو چه كسي هستي؟ گفت: من مسلم بن عقيل هستم و ماجرا را به اطلاع او رسانيد و گفت كه مردم او را رها كرده‌اند، و حسين به زود مي‌آيد چون او به حسين پيام فرستاده كه بيايد، آن زن مسلم را در اتاق مجاور وارد كرد و نشاند، و آب و غذا برايش آورد اما فرزند آن زن رفت و عبيدالله بن زياد را از محل اقامت مسلم بن عقيل آگاه كرد، آنگاه عبيدالله هفتاد نفر را به سوي او فرستاد و آنها او را محاصره كردند و مسلم با آنها جنگيد و در نهايت وقتي به او امان دادند تسليم شد، او را دستگير كردند و به قصر فرمانداري كه عبيدالله بن زياد در آن بود بردند، وقتي مسلم وارد شد عبيدالله بن زياد از او پرسيد كه علت قيام او چييست.

گفت: با حسين بن علي بيعت كرده‌ايم.

عبيدالله گفت: من تو را مي‌كشم، مسلم گفت: مرا بگذار كه وصيت كنم، گفت: خوب است وصيت كن، مسلم به اطرافش نگاه كرد و عمر بن سعد بن ابي وقاص را ديد و به او گفت: تو از همه مردم از نظر خويشاوندي به من نزديكتر هستي بيا تو را سفارش كنم، و او را به گوشه‌اي از خانه برد و به او سفارش كرد كه به حسين پيام بفرستد تا برگردد، بنابراين عمر بن سعد بن ابي وقاص مردي را به سوي حسين فرستاد تا او را خبر كند كه كار تمام شد و اهل كوفه او را فريب داده‌اند.

و مسلم سخن معروفش را گفت: به همراه خانواده‌ات برگرد و اهل كوفه تو را فريب ندهند، اهل كوفه به تو دروغ گفتند و به من هم دروغ گفتند و رأي و نظر فرد دروغگو اعتباري ندارد. در اين وقت در روز عرفه مسلم بن عقيل كشته شد، و حسين در روز ترويه (هشتم ذي الحجه) يك روز قبل از كشته شدن مسلم بن عقيل از مكه حركت كرده بود.

مخالفت اصحاب با خروج حسين:

بسياري از اصحاب كوشيدند تا حسين را از خروج و رفتن به كوفه باز دارند، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمرو بن العاص، ابو سعيد الخدري، عبدالله بن الزبير و برادر حسين محمد الحنفيه، همه اينها وقتي دانستند كه او مي‌خواهد به كوفه برود او را منع كردند، و اينك گفته‌هاي بعضي از آنها ارائه مي‌گردد:

1- وقتي حسين خواست به كوفه برود عبدالله بن عباس به او گفت. اگر مردم به من و تو طعنه نمي‌زدند دستم را به موي سرت چنگ مي‌زدم و نمي‌گذاشتم كه بروي.

2- شعبي مي‌گويد ابن عمر در مكه بود او را خبر كردند كه حسين به سوي عراق رهسپار شده است، عبدالله بن عمر به دنبال او حركت كرد و به فاصله سه روز از مكه به او رسيد و گفت: كجا مي‌خواهي بروي؟ گفت: به عراق، و نامه‌هايي از عراق براي او فرستاده بودند و در آن اعلام كرده بودند كه آنها با او هستند را بيرون آورد و گفت: اين نامه‌هايشان است و با من بيعت كرده‌اند، (اهل عراق او رضی الله عنه را فريب داده بودند).

ابن عمر به او گفت: پيش آنها مرو، اما حسين نپذيرفت. آنگاه ابن عمر گفت: من حديثي را براي تو بيان مي‌كنم، جبرئيل پيش پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد و او را اختيار داد تا از دنيا و آخرت يكي را انتخاب كند، پيامبر آخرت را انتخاب كرد و دنيا را نخواست، و تو پاره تن پيامبر هستي، سوگند به خدا كه هيچ كسي از شما به حكومت دنيا نمي‌رسد، و خداوند آن را از شما دور نداشته مگر به سبب آن چيزي كه براي شما بهتر است، حسين نپذيرفت و برنگشت، آنگاه عبدالله بن عمر او را به آغوش گرفت و گريه كرد و گفت: تو را از آن كه كشته شوي به خدا مي‌سپارم.

3- عبدالله بن الزبير به حسين گفت: كجا مي‌روي؟! پيش قومي مي‌روي كه پدرت را كشتند و برادرت را زخمي كردند. نرو، اما حسين نپذيرفت و رفت.

4- ابو سعيد الخذري گفت: اي ابا عبدالله من خيرخواه و دلسوز تو هستم، خبر شده‌ام كه گروهي از شيعيان شما در كوفه از تو خواسته‌اند كه پيش آنها بروي، پيش آنها مرو، من از پدرت شنيدم كه در كوفه مي‌گفت: سوگند به خدا كه آنها را خسته و خشمگين كرده‌ام و آنها مرا خسته و خشمگين كرده‌اند، هرگز وفادار نيستند، و هر كس كه آنها بهره او باشند تير معيوبي بهره او شده است، سوگند به خدا كه تصميم و اراده براي انجام كاري ندارند و در برابر شمشير كوچكترين صبري ندارند.

5- حسين پس از حركت به سوي كوفه در راه فرزدق شاعر را ديد، و به او گفت: از كجا مي‌آيي، فرزدق گفت: از عراق مي‌آيم، حسين گفت: حالت اهل عراق چگونه بود؟ گفت: دلهايشان با تو است و شمشيرهايشان با بني اميه، اما حسين گفت مي‌روم و اميد به خدا.

حسين بوسيله قاصدي كه عمر بن سعد فرستاد از وضعيت مسلم خبر شد، بنابراين خواست كه باز گردد و با فرزندان مسلم بن عقيل سخن گفت، و آنها گفتند: نه، سوگند به خدا بر نمي‌گرديم مگر آن كه انتقام خون پدرمان را بگيريم، و آن گاه حسين نظر آنها را قبول كرد، عبيدالله پس از آن كه خبر شد كه حسين به سوي آنها مي‌آيد به الحرّ بن يزيد التميمي دستور داد تا با لشكري هزار نفري برود تا در راه با حسين ملاقات كند، او حركت كرد و نزديك قادسيه با حسين روبرو شد.

الحر به او گفت: كجا مي‌روي اي فرزند دختر پيامبر خدا؟! گفت: به عراق مي‌روم. گفت: من به تو مي‌گويم برگرد تا خداوند مرا به گناه جنگ با تو مبتلا نكند، به همان جا كه آمده‌اي برگرد، يا به شام برو كه يزيد آنجاست، به كوفه نيا.

اما حسين نپذيرفت، و حسين به سوي عراق مي‌آمد و الحر بن يزيد برايش مزاحمت ايجاد مي‌كرد و او را منع مي‌كرد.

حسين به او گفت: از من دور شو مادرت به عزايت بنشيند. الحر بن يزيد گفت: سوگند به خدا اگر غير از تو كسي ديگر از عرب‌ها اين را مي‌گفت از او و مادرش قصاص مي‌كردم، ولي چه مي‌توانم بگويم كه مادرت بانوي زنان جهان است.

رسيدن حسين به كربلا :

در اين وقت حسين توقف كرد، سپس دنباله لشكر كه چهار هزار نفر بودند و عمر بن سعد آنها را فرماندهي مي‌كرد آمدند، و حسين در جايي بود كه به آن كربلا گفته مي‌شود، او پرسيد كه اين كجاست؟ گفتند: كربلا است، گفت كرب و بلا است. وقتي لشكر عمر بن سعد رسيد او با حسين سخن گفت و به او گفت كه با من به عراق بيا كه عبيدالله بن زياد آنجاست، اما حسين نپذيرفت، و وقتي حسين ديد كه كار جدي است به عمر بن سعد گفت: من شما را در سه چيز مختار قرار مي‌دهم يكي از اين سه چيز را انتخاب كن، او گفت: آنها چه هستند؟ يكي اينكه مرا بگذاري تا برگردم، يا به مرزي از مرزهاي اسلام بروم، و يا اينكه به شام پيش يزيد بروم و دستم را در دست او بگذارم. عمر بن سعد گفت: خوب است، تو به يزيد پيام بفرست و من كسي را پيش عبيدالله بن زياد مي‌فرستم، و نگاه مي‌كنيم كه چه خواهد شد، و آنگاه عمر بن سعد كسي را پيش عبيدالله بن زياد فرستاد، ولي حسين كسي را پيش يزيد نفرستاد، وقتي قاصد پيش عبيدالله بن زياد آمد و او را خبر كرد كه حسين مي‌گويد من شما در سه چيز مختار مي‌گذارم يكي را انتخاب كنيد، عبيدالله بن زياد گفت هر كدام را كه حسين انتخاب كرد مي‌پذيريم، مردي پيش عبيدالله بن زياد بود كه به او شمر بن ذي الجوشن مي‌گفتند، او از مقرّبان و نزديكان عبيدالله بن زياد بود، او گفت: نه، سوگند به خدا تا آن كه حكم تو را بپذيرد، بنابراين عبيدالله فريب سخن او را خورد و گفت: بله بايد حكم مرا بپذيرد (يعني به كوفه بيايد و من خودم او را به شام يا به يكي از مرزها مي‌فرستم يا او را به مدينه باز مي‌گردانم). آنگاه عبيدالله بن زياد شمر بن ذي الجوشن را فرستاد و گفت برو تا او تسليم فرمان من شود، اگر عمر بن سعد پذيرفت كه خوب است، و اگر نپذيرفت پس به جاي او تو فرمانده هستي.

و عبيدالله بن زياد عمر بن سعد را با لشكري چهار هزار نفري آماده‌ كرده بود تا به ري برود و به او گفت كار حسين را تمام كن سپس به ري برو، و عبيدالله به او وعده داده بود كه فرمانداري ري را به او واگذار كند، پس شمر بن ذي الجوشن به سويي كه حسين بن علي و الحر بن يزيد و عمر بن سعد در آن جا بودند حركت كرد، وقتي به حسين خبر دادند كه او بايد تسليم حكم و دستور عبيدالله بن زياد شود نپذيرفت و گفت: نه! سوگند به خدا هرگز تسليم حكم و فرمان عبيدالله بن زياد نخواهد شد.

همراهان حسين هفتاد و دو اسب سوار بودند، و لشكر كوفه پنج هزار نفر بودند و وقتي هر دو گروه رو در روي هم قرار گرفتند حسين به لشكر ابن زياد گفت: به خودتان بازگرديد و خويشتن را مورد بازخواست قرار دهيد، آيا براي شما شايسته است كه با فردي چون من بجنگيد؟ و حال آن كه من پسر دختر پيامبر شما هستم و غير از من روي زمين پسر دختر پيامبر ديگري نيست، و پيامبر به من و برادرم گفته است: «اين دو سرداران جوانان اهل بهشت هستند».( ترمذی، كتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسين حديث 3768 از طریق حسین ضعیف است ولی از روایت حذیفه و ابو سعید و غیره صحیح است.)

و حسين همچنان آنها را تشويق مي‌كرد كه عبيدالله بن زياد را ترك كنند و به او بپيوندند بنابراين سي نفر از آنها به حسين پيوست، كه يكي از اين سي نفر الحر بن يزيد التميمي فرمانده پيشقراولان لشكر ابن زياد بود. به الحر بن يزيد گفتند تو با ما آمدي در حالي كه فرمانده پيشقراولان بودي و اكنون به سوي حسين مي‌روي؟! گفت: واي بر شما سوگند به خدا بايد از جهنم و بهشت يكي را انتخاب كنم، و سوگند به خدا كه هيچ چيزي را بر بهشت ترجيح نمي‌دهم گرچه قطعه قطعه شوم يا سوزانده شوم. بعد از آن امام حسين نماز ظهر و عصر روز پنجشنبه را خواند و هم لشكر بن زياد پشت سر او نماز گذاردند. و هم ياران خودش، و او به آنها گفته بود كه يك امام از شما باشد و يك امام از ما. گفتند نه، بلكه ما پشت سر تو نماز مي‌خوانيم، بنابراين نماز ظهر و عصر را پشت سر او خواندند، نزديك غروب آنها همراه با اسب‌هايشان به سوي حسين پيش آمدند، حسين وقتي آنها را ديد گفت: اين چيست؟! گفتند: آنها جلو آمده‌اند، گفت: نزد آنها برويد و به آنها بگوييد كه چه مي‌خواهند؟ پس بيست اسب سوار كه يكي از آنها برادر حسين العباس بن علي بن ابي طالب بود به سوي آنها رفتند و با آنها حرف زدند و از آنها پرسيدند كه چه مي‌خواهند؟ گفتند يا تسليم شود و حكم عبيدالله بن زياد را بپذيرد و يا اينكه با او مي‌جنگيم. گفتند: ما مي‌رويم و ابا عبدالله را خبر مي‌كنيم، بنابراين به سوي حسين رضی الله عنه برگشتند و او را خبر كردند، حسين گفت: به آنها بگوييد امشب به ما فرصت دهيد فردا شما را خبر مي‌كنيم تا من امشب با پروردگارم مناجات كنم و نماز بخوانم زيرا دوست دارم براي پروردگارم نماز بخوانم، و حسين و يارانش آن شب را با دعا و نماز استغفار سپري كردند.

واقعه الطف سال 61 ه‍ :

در صبح روز جمعه وقتي حسين گفت كه تسليم ابن زياد نمي‌شوم جنگ ميان هر دو گروه در گرفت، جنگ، جنگ نابرابري بود و ياران حسين ديدند كه نمي‌توانند با اين لشكر بزرگ بجنگند بنابراين تنها هدفشان اين بود كه مانع از رسيدن دشمن به حسين شوند و از او دفاع كنند و يكي پس از ديگري در دفاع از حسين كشته مي‌شدند تا اينكه همه كشته شدند و كسي جز خود حسين بن علي رضی الله عنهما باقي نماند.

بعد از آن تا مدتي طولاني كسي به حسين نزديك نمي‌شد تا او بر گردد و هيچ كس نمي‌خواست كه دستش با خون حسين رضی الله عنه آلوده شود، و وضعيت چنان ادامه يافت تا آن كه شمر بن ذي الجوشن آمد و فرياد زد واي بر شما مادرانتان به عزايتان بنشينند او را محاصره كنيد و او را بكشيد، آنگاه آمدند و حسين را محاصره كردند او چون شير درنده در ميان آنها اين سو و آن سو شمشير مي‌زد تا اينكه افرادي از آنها را كشت، اما تعداد زياد بر شجاعت غالب مي‌آيد. و شمر بن ذي الجوشن فرياد زد واي بر شما منتظر چه چيزي هستيد؟!

جلو برويد. آنگاه آنها به سوي حسين رفتند و او رضی الله عنه را كشتند، و كسي كه حسين را كشت و سرش را از تنش جدا كرد سنان بن انس النخعي بود، و گفته‌اند كه شمر بن ذي الجوشن - قبحه الله - او را كشت. بعد از كشته شدن حسين سر او را به كوفه پيش عبيدالله بن زياد بردند، وقتي سرش را پيش عبيدالله بن زياد آوردند او سرش را مي‌زد و چوبي كه همراه داشت را به دهان حسين وارد مي‌كرد و مي‌گفت: گر چه بهترين دهان است. انس بن مالك آن جا نشسته بود بلند شد و گفت: سوگند به خدا تو را رسوا مي‌كنم، پيامبر خدا را ديده‌ام كه همين جايي از دهان حسين كه تو چوب در آن داخل مي‌كني را بوسيده است.( المعجم الکبیر طبرانی 5/206 حديث 5107 و بخاری كتاب فضائل الصحابة، باب مناقب الحسن والحسين حديث 3748.)

ابراهيم النخعي رضی الله عنه مي‌گويد: اگر من از قاتلان حسين مي‌بودم و سپس به بهشت مي‌رفتم از نگاه كردن به چهره پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم شرمم مي‌آمد.( المعجم الکبیر 3/112 حديث 2829 و سند آن صحیح است.)

چه كساني در آن جا با حسين كشته شدند؟

بسياري از اهل بيت همراه حسين كشته شدند، از جمله كساني كه در اين جنگ در كنار حسين كشته شدند، از فرزندان علي بن ابي طالب خود حسين و جعفر و عباس و ابوبكر و محمد و عثمان كشته شدند.

و از فرزندان حسين، عبدالله و علي الأكبر (او علي زين العابدين نيست) چون او علي الأكبر و علي الأصغر داشت.

و از فرزندان حسن، عبدالله و قاسم و ابوبكر كشته شدند.

و از فرزندان عقيل، جعفر و عبدالله و عبدالرحمن و عبدالله بن مسلم بن عقيل در كربلا كشته شدند و مسلم بن عقيل خودش در كوفه كشته شد.

و از فرزندان عبدالله بن جعفر، عون و محمد كشته شدند.( تاریخ خلیفه بن خیاط 234.)

هيجده نفر كه همه از اهل بيت پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم بودند در اين جنگ نابرابر كشته شدند.

و تعجب اينجاست كه ابوبكر بن علي و عثمان بن علي و ابوبكر بن حسن در اين جنگ در دفاع از حسين كشته شده‌اند، اما اهل بدعت از آنها يادي نمي‌كنند و وقتي به نوارهايشان گوش مي‌كنيم و كتابهايي كه در مورد كشته شدن حسين رضی الله عنه تاليف كرده‌اند را مي‌خوانيم يادي از اين شهدا نشده است و حتي آنها نمي‌گويند كه علي بن ابي طالب اسم فرزندانش را ابوبكر و عمر و عثمان گذاشته است و هيچ گاه حاضر نيستند كه بگويند كه حسن اسم فرزندش را ابوبكر گذاشته است، و اين چيز بسيار عجيبي است.

ام سلمه مي‌گويد: جبرئيل پيش پیامبر صلی الله علیه وسلم بود و حسين پيش من بود و گريه كرد من او را گذاشتم و او نزد پيامبر رفت و به پیامبر صلی الله علیه وسلم نزديك شد جبرئيل گفت: اي محمد آيا او را دوست مي‌داري؟ فرمود: بله گفت: امت تو او را خواهند كشت و اگر مي‌خواهي خاك زميني كه او در آن كشته مي‌شود را به تو نشان مي‌دهم و آنگاه جبرئيل آن سرزمين را به او نشان داد كه سرزميني به نام كربلا بود».( فضائل الصحابة 2/782 حديث 1391 حدیث معروفی است ولی همه طرقی که آن را از ام سلمه روایت کرده‌اند ضعیف هستند.)

و ام سلمه مي‌گويد: وقتي حسين كشته شد صداي جن‌ها را مي‌شنيدم كه براي او گريه مي‌كردند.( فضائل الصحابة 2/766 حديث 1373 و سند آن حسن است.)

اما آنچه روايت شد كه از آسمان خون مي‌باريد، و روي ديوارها خون بود، و هر سنگي را كه بلند مي‌كردند زير آن خون بود، و هر گوسفندي را كه سر مي‌بريدند همه آن خون مي‌شد، اينها همه دروغ و خرافات هستند و سند صحيحي ندارند كه به پيامبر يا به كساني كه در دوران واقعه كربلاي زيسته‌اند برسد، و حتي سند ضعيفي هم ندارند، بلكه دروغ‌هايي هستند كه براي تحريك عواطف و احساسات گفته مي‌شوند. و يا با سندهاي منقطعي از كساني روايت شده‌اند كه در زمان آن واقعه نبوده‌اند.

ابي رجاء العطاردي مي‌گويد: همسايه‌اي از قبيلة بلهجين داشتيم او به كوفه آمد و گفت: درباره اين فاسق، و فرزند فاسق چه مي‌گوييد (منظورش حسين بن علي بود كه او را فاسق فرزند فاسق مي‌خواند) العطاردي مي‌گويد آنگاه خداوند دو ستاره از آسمان بر او زد و چشمهايش كور شدند.( المعجم الکبیر 3/112 حديث 2831 و سند آن صحیح است.)

و ابن عباس مي‌گويد: پیامبر صلی الله علیه وسلم را در خواب ديدم كه به هنگام ظهر موهايش ژوليده و غبار آلود بود و شيشه‌اي به همراه داشت كه در آن خون بود كه او آن را جمع‌آوري مي‌كرد، گفتم اي پيامبر خدا اين چيست؟ گفت: خون حسين و يارانش است از اول روز به دنبال آن هستم. عمار راوي حديث مي‌گويد: ما آن را به خاطر داشتيم و ديديم كه او در همان روز كشته شد....( فضائل الصحابة 2/778 حديث 1380 و سند آن صحیح است.)

و پیامبر صلی الله علیه وسلم مي‌گويد: هر كس مرا در خواب ببيند به راستي كه مرا ديده است.( بخاري كتاب التعبير، باب من رأى النبي في المنام حديث 6994، و مسلم كتاب الرؤيا حديث 2266.) و ابن عباس از همه مردم بهتر پیامبر صلی الله علیه وسلم را مي‌شناخت.

و اينگونه الحسين بن علي رضی الله عنهما كشته شد، و كسي كه فرمان قتل او را داد عبيدالله بن زياد بود اما بعد از مدت كوتاهي كشته شد، او را المختار بن ابي عبيد به انتقام حسين كشت، مختار از كساني بود كه از حمايت كردن مسلم بن عقيل دست بر داشتند، بنابراين اهل كوفه مي‌خواستند ابتدا از خودشان انتقام بگيرند چون آنها مسلم بن عقيل را تنها گذاشتند تا آن كه او كشته شد و
     
  
مرد

 
به خلافت رسيدن حسن بن علي رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از آنكه اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه در رمضان سال چهل هجري به دست يكي از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادي به شهادت رسيد، با حسن بن علي رضی الله عنه بيعت شد.[1] اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه ، هيچكس را به عنوان جانشين خود تعيين نكرد و خود مردم، فرزندش حسن رضی الله عنه را به عنوان خليفه برگزيدند.

پس از آنكه علي رضی الله عنه به شهادت رسيد، فرزندش حسن رضی الله عنه بر او نماز گزارد و چهار تكبير گفت. علي رضی الله عنه در كوفه دفن گرديد. نخستين كسي كه با حسن رضی الله عنه بيعت كرد، قيس بن سعد رضی الله عنه بود. وي، به حسن رضی الله عنه گفت: دستت را دراز كن تا با تو بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبرش و نيز جنگ با كساني كه حرمت‌شكني كردند، بيعت نمايم. حسن رضی الله عنه فرمود: «بر اساس كتاب خدا و سنت پيامبرش؛ چراكه اين دو اساس، در بردارنده‌ي تمام شرايط است». بدين سان قيس رضی الله عنه با حسن رضی الله عنه بيعت كرد و سكوت نمود و پس از او، عموم مردم با حسن رضی الله عنه بيعت كردند.[2] گفتني است: حسن بن علي رضی الله عنه بدانگاه كه اهل عراق، خواهان بيعت با او شدند، گفت: به شرط آنكه مطيع و فرمانبردار باشيد؛ با هر كس كه سازش نمودم، شما نيز سازش نماييد و با هر كس كه جنگيدم، شما نيز بجنگيد.[3]

در روايت ابن سعد چنين آمده است: حسن بن علي رضی الله عنه پس از پدرش، از اهل عراق، دو بيعت و پيمان گرفت: يكي بيعت خلافت و امارت، و ديگري بيعت بر سر اينكه به هر كاري كه او بكند، تن دهند و به تصميم او راضي و خرسند شوند.[4] از اين روايات، چنين به نظر مي‌رسد كه حسن بن علي رضی الله عنه از همان آغاز خلافتش مقدمات صلح با معاويه رضی الله عنه را فراهم نمود؛ چنانچه بطور مفصل پيرامون اين موضوع سخن خواهيم گفت. با بررسي چگونگي بيعت گرفتن حسن رضی الله عنه از مردم، به نكات ذيل پي مي‌بريم:

اول: بطلان و نادرستي اين پندار كه حسن رضی الله عنه بنا به تصريح پدرش به خلافت رسيده است.

برخي، اين قضيه را با تمام توان، رواج داده‌اند كه علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه به جانشيني فرزندش حسن رضی الله عنه تصريح نمود و او را آشكارا به عنوان جانشين خود برگزيد.[5] بايد گفت: اين، يكي از دروغهايي است كه به اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه نسبت داده شده و هيچ پايه و اساس درستي ندارد. برخي، بر اين باورند كه امامت، همچون نبوت است و امام از طريق نص و فرموده‌ي الهي و به زبان پیامبر صلی الله علیه وسلم به مقام امامت مي‌رسد؛ بدين سان امامت را همانند نبوت، يكي از الطاف الهي بر مي‌شمارند و معتقدند كه هيچ دوراني نبايد، خالي از امامي باشد كه از سوي خدا بدين منصب برگزيده شده است. همچنين اينها، بر اين باورند كه حق انتخاب و تعيين امام، با مردم نيست و هيچ امامي نمي‌تواند از سوي خود، امام پس از خود را انتخاب و تعيين نمايد. آنان در اين زمينه، روايات زيادي را ساخته و پرداخته و آن را به امامان نسبت داده‌اند؛ چنانچه اين سخن را به امام محمد باقر رحمه‌الله نسبت داده‌اند كه: شما مي‌پنداريد اين امر (تعيين امام) با ماست و ما، آن را به هر كس كه خواسته باشيم، واگذار مي‌كنيم! نه به خدا قسم كه چنين نيست؛ بلكه اين امر، از سوي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم به افراد مشخصي داده شده كه به ترتيب، مي‌آيند تا اينكه اين امر، به صاحب آن برسد.[6]

آنان، معتقدند كه پیامبر صلی الله علیه وسلم امامان پس از خود را با ذكر نام آنها، معين نموده است. بر اين اساس بر اين باورند كه امامان، دوازده نفرند، نه كمتر و نه بيشتر:

1ـ علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه ملقب به مرتضي، درگذشته‌ي سال 40 هجري.

2ـ حسن بن علي رضی الله عنه ، درگذشته‌ي سال 50 هجري.

3ـ سيد الشهداء حسين بن علي رضی الله عنه ، درگذشته‌ي سال 61 هجري.

4ـ زين العابدين، علي بن حسين، درگذشته‌ي سال 95 هجري.

5ـ محمد بن علي باقر، درگذشته‌ي سال 114 هجري.

6ـ جعفر بن محمد (امام صادق)، درگذشه‌ي سال 148 هجري.

7ـ امام كاظم، موسي بن جعفر درگذشته‌ي سال 183 هجري.

8ـ علي بن موسي‌الرضا، درگذشته‌ي سال 203 هجري.

9ـ محمد بن علي (جواد)، درگذشته‌ي سال 220 هجري.

10ـ علي بن محمد (هادي)، درگذشته‌ي سال 254 هجري.

11ـ حسن بن علي عسكري، درگذشته‌ي سال 260 هجري.

12ـ محمد بن حسن مهدي، درگذشته‌ي سال 256 هجري.

نخستين كسي كه عقيده‌ي وصيت و امامت را بنا نهاد، ابن سبأ بود؛ وي، اين عقيده را بدين سان پايه‌گذاري كرد كه امر امامت، به علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه مي‌رسيد و به او منتهی مي‌گردید؛ يعني به نام ساير ائمه در ديدگاه خود‌ساخته‌ي ابن سبأ تصريح نشده بود، ولي كساني كه پس از ابن سبأ آمدند، دامنه‌ي وصيت و حق امامت را در تعدادي از فرزندان علي رضی الله عنه گسترش دادند. از آنجا كه ائمه و جد بزرگوارشان علي رضی الله عنه سرسختانه در برابر اين پندار ايستادند، بانيان این عقيده، دروغي ديگر به نام تقيه را بنا نهادند تا انديشه‌هايشان را بدور از سرسختي و يا اثر‌پذيري از مواضع روشن و شفاف اهل بيت، گسترش دهند. خلاصه اينكه يكي از مهم‌ترين و بارزترين مسايل خودساخته‌ي عده‌اي، اين بود كه عقيده‌ي وصيت را بنا نهادند. عقيده‌ي وصيت، بدين معناست كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم وصيت نمود كه بلافاصله پس از وفاتش، علي رضی الله عنه زمام امور را بدست گيرد. بنا بر اين عقيده، كساني كه پس از پیامبر صلی الله علیه وسلم به خلافت رسيدند، اين حق را از علي رضی الله عنه غصب كردند. در اصول كافي، روايتي بدين مضمون آمده است: هر كس، بميرد و امام خويش را نشناسد، بر مرگ جاهلي مرده است. گفتني است: با بررسي دوران خلفاي راشدين، بدين نتيجه مي‌رسيم كه در زمان خلافت ابوبكر رضی الله عنه و همچنين در دوران خلافت عمر رضی الله عنه هيچ اثري از اين عقيده (عقيده‌ي وصايت علي رضی الله عنه ) وجود نداشته است؛ بلكه سرآغاز پيدايش اين پندار، در اواخر خلافت عثمان رضی الله عنه يعني در دوران بروز فتنه مي‌باشد. پس از اينكه اين سخن، به گوش صحابه رضی الله عنهم رسيد، آنان، آن را رد كردند و دروغ بودن اين سخن را برملا ساختند؛ چنانچه علي بن ابي‌طالب و ام المؤمنين عايشه رضي الله عنهما، در رأس آن دسته از صحابه قرار داشتند كه به رد و تكذيب اين عقيده پرداختند؛ بدين سان مشاهده مي‌كنيم كه از آن پس، يعني در زمان خلافت علي رضی الله عنه اين عقيده، سازماندهي بيشتري يافت و بيش از پيش به سوي آن فرا خوانده شد.

البته برخي از علماي اين فرقه از جمله نوبختي و كشي، بدين نكته تصريح نموده‌اند كه عقيده‌ي وصيت، يكي از مسايل خود‌ساخته‌ي عبدالله بن سبأ مي‌باشد؛ چنانچه بنده در تحليل وقايع زندگاني علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه به تفصيل در اين باره سخن گفته‌ام. دلايل زيادي وجود دارد كه بطلان و نادرستي اين پندار را روشن مي‌سازد؛ از آن جمله مي‌توان به روايات صحيحي اشاره كرد كه در اين زمينه از تعدادي از اصحاب رضی الله عنهم و در رأس آنان علي رضی الله عنه نقل شده است:

1ـ باري در حضور عايشه رضي الله عنها گفته شد كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد جانشيني علي رضی الله عنه وصيت نموده است. عايشه رضي الله عنها فرمود: چه كسي، چنين گفته است؟ من، پیامبر صلی الله علیه وسلم را (در واپسين لحظات حياتش) ديدم و او را به سينه‌ام تكيه داده بودم. آن حضرتص تشت آبي درخواست كرد؛ آنگاه (پيكر و گردن آن حضرت) كج شد و درگذشت؛ پس چگونه من در آن هنگام نديدم كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم براي علي رضی الله عنه وصيتي بكند؟[7]

بدين سان عايشه رضي الله عنها تصريح نمود كه رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم هيچ وصيتي در مورد جانشيني علي رضی الله عنه نفرمود و اين، يكي از مهمترين دلايلي است كه نشان مي‌دهد هيچ وصيتي از جانب رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد خلافت علي رضی الله عنه صورت نگرفته است. چراكه پیامبر صلی الله علیه وسلم در دامان عايشه رضي الله عنها وفات نمود و اگر چنين وصيتي مي‌نمود، عايشه‌‌ي صديقه رضي الله عنها نسبت به اين مسأله از همه آگاه‌تر بود.[8]

2ـ عبدالله بن عباس رضی الله عنه مي‌گويد: علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه در بيماري وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم از خانه‌ي آن حضرت صلی الله علیه وسلم بيرون آمد. مردم پرسيدند: اي اباالحسن! حال رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم چطور است؟ گفت: الحمد لله؛ خوب شده است. سپس عباس بن عبدالمطلب رضی الله عنه دستش را گرفت و گفت: به خدا سوگند، پس از سه روز، تو بنده‌ي عصا خواهي شد. (يعني رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم وفات مي‌كند و تو، زيردست ديگران مي‌گردي.) به خدا قسم، من، مي‌دانم كه رسول‌اللهص در اثر اين بيماري وفات خواهد كرد. زيرا من، چهره‌هاي بني‌عبدالمطلب را هنگام مرگ مي‌شناسم. بيا با هم نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم برويم تا از او بپرسيم كه خلافت، به چه كسي مي‌رسد؟ اگر خلافت، به ما مي‌رسد، بدانيم؛ و اگر به غير ما هم مي‌رسد، بدانيم كه در اين صورت براي ما وصيت نمايد. علي رضی الله عنه گفت: به خدا سوگند اگر از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم چنين درخواستي بكنيم و ما را از آن باز بدارد،‌ پس از او مردم، هرگز خلافت را به ما نخواهند داد. به خدا قسم كه من از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم چنين درخواستي نخواهم كرد.[9]

علي رضی الله عنه بدين سان گواهي داد كه صحابه رضی الله عنهم شديداً پايبند اوامر و وصاياي رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بودند و اگر رسول‌اللهص وصيتي مي‌نمود، هيچ‌يك از آنان، نسبت به انجام وصيت آن حضرت صلی الله علیه وسلم كوتاهي نمي‌كرد و از همين‌رو انصار رضی الله عنهم نيز در سقيفه‌ي بني‌ساعده، آزادانه و باشجاعت، اظهار نظر نمي‌كردند و پيشنهاد نمي‌دادند كه يك امير، از ما تعيين شود و يك امير نيز از مهاجران؛[10] بلكه بي‌چون و چرا با وصي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بيعت مي‌نمودند و يا حداقل برخي از آنها، وصيت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را به يكديگر يادآوري مي‌كردند. همچنين اگر رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد خلافت علي رضی الله عنه وصيتي نموده بود، حتماً علي رضی الله عنه به عباس رضی الله عنه اين نكته را يادآوري مي‌نمود كه چگونه از رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم درخواست خلافت نماييم، حال آنكه آن حضرتص در مورد خلافت من، وصيت نموده است؟! به‌هر حال رسول اکرم صلی الله علیه وسلم همان روز درگذشت و هيچ دليلي وجود ندارد که بر اين ادعاي بي‌اساس، صحه بگذارد؛ بلكه تمام رواياتي كه در زمينه‌ي وصيت پیامبر صلی الله علیه وسلم درباره‌ي خلافت علي رضی الله عنه نقل شده، بي‌اساس مي‌باشد. زيرا اين سخن صريح علي رضی الله عنه ، ادعاي مزبور را رد مي‌كند و تمام روايات نقل‌شده در اين مورد، يا از اساس، دال بر خلافت نيست و يا موضوع و ساختگي است.[11]

3ـ از علي رضی الله عنه سؤال شد: آيا رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم چيزي را به شما اختصاص داد؟ علي رضی الله عنه گفت: «رسول اکرم صلی الله علیه وسلم هر آنچه كه به ما داد، آن را به عموم مردم نيز عنايت نمود، جز آنچه در غلاف شمشيرم هست». و آنگاه نوشته‌اي از نيام شمشيرش درآورد كه در آن آمده بود: (لعنَ اللهُ مَن ذبحَ لغير الله و لعن الله من سرقَ منار الأرضِ و لعن اللهُ من لعن والده و لعن اللهُ من آوي محدثاً)[12] يعني: «لعنت خدا بر كسي كه به نام غيرخدا (حيواني را) ذبح نمايد؛ و لعنت خدا بر كسي كه علايم و حدود اراضي را بدزدد و لعنت خدا بر كسي كه پدرش را نفرين نمايد و لعنت خدا بر كسي كه مفسدي را پناه دهد».

ابن‌كثير رحمه الله مي‌گويد: اين حديث كه در صحيحين و ساير كتاب‌هاي حديث آمده، در رد پندار كساني است كه گمان مي‌كنند رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد خلافت علي رضی الله عنه وصيت نموده است. اگر اين پندار يا ادعا، درست بود، هيچ‌يك از صحابه رضی الله عنهم ، آن را رد نمي‌كرد؛ چراكه اصحاب رضی الله عنهم هم در حيات رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و هم پس از وفات آن حضرتص به‌شدت فرمانبردار دستورات خدا و رسولش بودند و امكان نداشت كه با وجود آن‌همه پايبندي به دستورات خدا و پيامبر، كسي ديگر را بر خلاف حكم رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم به خلافت برگزينند. كسي كه صحابه را به عدم اجراي دستور پیامبر صلی الله علیه وسلم متهم مي‌نمايد، در واقع همه‌ي آنان را به فسق و فجور و مخالفت با حكم رسول‌اللهص متهم مي‌سازد. حال آنكه خداي متعال در قرآن كريم از صحابه رضی الله عنهم تعريف و قدرداني نموده است. از اين‌رو كسي كه چنين اتهامي را به صحابه رضی الله عنهم نسبت دهد، در حقيقت از كمند اسلام بريده و به اجماع امامان بزرگوار كافر شده است.[13]

نووي رحمه الله مي‌گويد: اين حديث، پندار مدعيان محبت علي رضی الله عنه مبني بر انتصاب وي به خلافت و نيز ساير ادعاهاي بي‌اساس آنان را رد مي‌كند.[14]

4ـ عمرو بن سفيان مي‌گويد: علي رضی الله عنه پس از پيروزي در جنگ جمل گفت: اي مردم! رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد اين امارت، حكم خاصي براي ما ابلاغ نكرد تا اينكه ما، بدين نتيجه رسيديم كه ابوبكر رضی الله عنه را به خلافت برگزينيم....[15]

5 ـ ابوبكر بيهقي با سندش از شقيق بن ابي‌سلمه نقل مي‌كند كه به علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه گفته شد: آيا كسي را به عنوان خليفه، براي ما تعيين نمي‌كني؟ گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم كسي را به عنوان خليفه تعيين نكرد و من، اين كار را بكنم؟! اگر خداوند، براي مردم اراده‌ي خير كرده باشد، پس از من، آنان را بر سر خلافت بهترينشان گرد مي‌آورد؛ همچنانكه پس از وفات پيامبرش، آنان را پيرامون بهترينشان گرد آورد.[16]

اين، دليل روشني است كه نشان مي‌دهد ادعاي انتصاب علي رضی الله عنه به خلافت بر اساس نص، يكي از ادعاهاي بي‌اساس اهل بدعت مي‌باشد كه باعث شعله‌ور شدن آتش كينه نسبت به اصحاب رسول‌اللهص گشته كه علي و ساير اهل بيت نيز جزو آنان هستند. آري! عده‌اي با ادعاي محبت علي رضی الله عنه و اهل بيت، بر دشمني و دسيسه‌ي دروني خود بر ضد اسلام و مسلمانان پوشش مي‌نهند.[17]

بر اساس نصوصي كه بيان شد، با وضوح تمام، بي‌اساس بودن ادعاي اهل بدعت مبني بر وصيت رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم در مورد خلافت علي رضی الله عنه هويدا مي‌گردد و روشن و واضح مي‌شود كه عبدالله بن سبأ، نخستين كسي است كه اين ادعا را مطرح نموده و سپس سندها و متوني، ايجاد شده كه با نسبت دادن اين دروغ به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم ، صحابه را به سبب مخالفت با اين دروغ بزرگ، هدف قرار داده است. ابن‌تيميه رحمه الله مي‌گويد: در هيچ‌يك از كتاب‌هاي مورد اعتماد اهل حديث، هيچ نصي دال بر انتصاب علي رضی الله عنه به خلافت نيامده و همه‌ي اهل حديث و محدثان، بر بي‌اساس بودن اين ادعا، اجماع نموده‌اند. ابومحمد بن حزم رحمه‌الله مي‌گويد: نزد هيچكس، روايتي دال بر نص مورد ادعا نيافته‌ايم و در اين زمينه تنها به روايتي از شخصي ناشناخته با كنيه‌ي ابوالحمراء دست يافته‌ايم كه نمي‌دانيم كيست؟[18] ابن‌تيميه رحمه ‌الله در جايي ديگر مي‌گويد: ادعاي برخي مبني بر وجود نص در مورد خلافت علي رضی الله عنه ، از آن دست مواردي است كه هيچ‌يك از علماي گذشته و حال، در اقوال رسول‌اللهص نيافته است؛ از اين‌رو علماي حديث و كارشناسان اين علم، ادعاي مزبور و امثالش را كذب محض مي‌دانند.[19]

با گذشت زمان، عده‌اي از غُلات و مدعيان محبت علي رضی الله عنه ، نظريه‌ي ابن‌سبأ درباره‌ي اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه را زنده كردند و آن را بسط و گسترش دادند تا از طريق برانگيختن احساسات و عواطف مردم و رهيابي و نفوذ به قلوب آنان، در سايه‌ي اين پوشش، به اهداف شومشان بر ضد حكومت اسلامي دست يابند و بدين سان، مسأله‌ي امامت را در تعداد مشخصي از اهل بيت منحصر نمودند؛ نخستين كسي كه اين ديدگاه را رواج داد، شيطان الطاق بود كه هواداران اين نظريه، او را مؤمن الطاق ناميده‌اند.[20] زماني كه زيد بن علي رحمه‌الله از پيدايش اين ديدگاه توسط شيطان الطاق اطلاع يافت، به او گفت: به من خبر رسيده كه تو، ادعا مي‌كني در خاندان پیامبر صلی الله علیه وسلم امامي است كه اطاعت از او واجب مي‌باشد؟ شيطان الطاق گفت: آري؛ پدرت علي بن حسين، يكي از آنهاست. زيد رحمه‌الله گفت: چطور امكان دارد، حال‌ آنكه هرگاه پدرم، مي‌خواست لقمه‌ي داغي را به من بدهد، ابتدا آن را سرد مي‌كرد و سپس آن را در دهانم مي‌گذشت؟ بنابراين مگر ممكن است كه ‌از بابت لقمه‌ي داغي برايم دلسوزي نمايد، اما درباره‌ي آتش جهنم نسبت به من دلسوزي نكرده و مرا از وجود اين امام، آگاه ننموده باشد؟! شيطان‌الطاق گفت: اين را به او گفتم؛ اما او، از آن جهت كه مبادا تو كفر بورزي و نتواند در حق تو شفاعت نمايد، گفتن اين موضوع را به تو ناخوشايند دانست.[21]

اين داستان، در معتبرترين كتاب‌هايشان آمده و بيانگر اين نكته است كه اين ديدگاه، آنچنان سري و محرمانه بوده كه بر امامي همچون زيد مخفي مانده است! محب‌الدين خطيب، بيان نموده كه شيطان‌الطاق، نخستين كسي است كه اين پندار را بنا نهاد و امامت و قانون‌گذاري را منحصر در چند نفر دانست و مدعي عصمت براي افراد مشخصي از اهل بيت گرديد.[22]

در اين راستا شخص ديگري به نام هشام بن حكم (متوفاي 179هجري) با شيطان‌الطاق مشاركت نمود.[23] چنين به نظر مي‌رسد كه عقيده‌ي انحصار امامت در افراد مشخصي، نخست در كوفه توسط پيروان هشام و شيطان‌الطاق، رواج يافته است.[24] آري! ريشه‌ي اين انديشه را بايد در قرن دوم هجري، به‌وسيله‌ي مدعيان پيروي از اهل بيت جستجو كرد كه از آن جمله مي‌توان شيطان‌الطاق و هشام بن حكم را نام برد.[25] البنه جريان‌ها، فرقه‌ها و گرايش‌هاي مختلفي در زمينه‌ي تعيين تعداد امامان به وجود آمده است. چنانچه در مختصر التحفة آمده است: بدان كه اماميه، قايل به تعداد معيني از ائمه هستند؛ البته در مورد تعداد امامان با هم اختلاف دارند. بعضي، به پنج امام؛ برخي، به شش امام و عده‌اي نيز به هشت امام اعتقاد دارند. همين‌طور بعضي، به دوازده امام و برخي هم به سيزده امام معتقدند.[26]

جاي بسي شگفت و تعجب است كه معتقدان به امامت، به دسته‌ها و فرقه‌هاي مختلفي تقسيم شده و هر يك از اين فرقه‌ها، براي تأييد ديدگاه خود درباره‌ي امام مورد نظرشان، رواياتي متناقض با روايات ساير فرقه‌هاي اماميه، نقل مي‌كنند و آنها را به علي رضی الله عنه نيز نسبت مي‌دهند! در كتاب‌هاي اهل بدعت، چنين تناقضاتي، به‌كثرت روايت شده كه از آن جمله مي‌توان به كتاب‌هاي اسماعيليان همچون نوشته‌هاي ناشئ اكبر پيرامون مسايل امامت يا الزينة از ابوحاتم رازي اشاره نمود و يا المقالات و الفرق از اشعري قمي و فرق الشيعة اثر نوبختي را نام برد. ناگفته پيداست كه مسأله‌ي امامت، از ديدگاه اينها، مسأله‌اي فرعي و غيراصولي نيست كه اختلاف نظر درباره‌ي آن، امري عادي باشد؛ بلكه امامت، از ديدگاه آنان، اساس دين و اصلي مهم در شريعت است. از اين‌رو معتقدند كه هر كس، به امامشان ايمان نياورد، بي‌دين است و به همين خاطر نيز، برخي از آنان، برخي ديگر را تكفير و نفرين مي‌كنند.[27]

دوازده‌امامي‌ها، قايل به انحصار امامت در دوازده تن هستند. گفتني است: هيچ‌يك از بني‌هاشم در زمان پیامبر صلی الله علیه وسلم و پس از آن، يعني در دوران ابوبكر، عثمان و علي رضی الله عنهم قايل به امامت دوازده تن نبوده است.[28]بلكه اين پندار، پس از وفات حسن عسكري رحمه‌الله پديد آمد. منحصر دانستن امامت در تعداد مشخصي از افراد، عقيده‌اي باطل و بي‌اساس مي‌باشد كه اميرالمؤمنين علي و نوادگانش، از آن بري بوده‌اند. چنانچه در نهج‌البلاغه، خطبه‌اي از علي رضی الله عنه آمده كه ايشان پس از شهادت عثمان رضی الله عنه و پس از آن‌كه مردم، براي بيعت به حضورش رفتند، فرمود: (دعوني و التمسوا غيري، فإنا مستقبلون أمرا له وجوه وألوان، لا تقوم له القلوب و لا تثبت عليه العقول...و إن تركتموني فأنا كأحدكم و لعلي أسمعكم و أطوعكم لمن وليتموه أمركم و أنا لكم وزيرا خير لكم مني أميرا)[29] يعني: «مرا واگذاريد و در جستجوي كس ديگري برآييد؛ ما، با چنان امري روبرو شده‌ايم كه فتنه‌‌گر و چندچهره است؛ امري كه دل‌ها و عقل‌ها، بر آن پايدار و استوار نمي‌ماند.» تا آن‌جا كه فرمود: «اگر مرا واگذاريد، همانند يكي از شما خواهم بود و شايد از شما، نسبت به كسي كه او را كارگزارتان مي‌نماييد، مطيع‌تر و حرف‌شنوتر باشم. اگر من، وزير و مشاورتان باشم، براي شما بهتر از اين است كه امير و كاردارتان باشم».

بنابراين جاي بسي شگفت و تعجب است كه علي رضی الله عنه چگونه امامتي را كه بنا بر اعتقاد اماميه، نصي الهي درباره‌ي خودش و يازده فرزند پس از او بود، نپذيرفت؟ چنان‌چه كليني، در اصول كافي آورده است: «ابوعبدالله علیه السلام گفته است: (إن الإمامة عهد من الله معهود لرجال مسلمين ليس للإمام أن يزويها عن الذي يكون بعده)»[30] يعني: «امامت، پيماني از سوي خدا براي مردان برگزيده‌اي‌‌ است. براي امام روا نيست كه امام پس از خود را از اين حق، باز بدارد»

اينك اين پرسش مطرح مي‌شود كه چگونه امكان دارد، علي رضی الله عنه به‌عنوان امام، بگويد: مرا رها كنيد و در پي كس ديگري برآييد؟! آن‌چه از فرموده‌‌ي علي رضی الله عنه ، در اين خطبه برمي‌آيد، اين است كه ايشان، خلافت را براي كسي غير از خود نيز روا مي‌دانسته است؛ از اين‌رو بدين نكته تصريح كرده است كه: «اگر در مقام شهروندي و در خدمت خليفه و كاردار مسلمانان باشم، بهتر از آن ‌است كه امام و امير شوم».

در نهج البلاغه سخني واضح و صريح از علي رضی الله عنه نقل شده كه فرموده است: (إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر وعمر وعثمان على ما بايعوهم عليه؛ فلم يكن للشاهد أن يختار و لا للغائب أن يرد و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار؛ فإن اجتمعوا على رجل و سموه إماماً كان ذلك لله رضى فإن خرج منهم خارج بطعن أو بدعة ردوه إ
     
  
مرد

 
اعتقاد حسن بن علی رضی الله عنه درباره‌ی خلافت عثمان رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم


اعتقاد حسن بن علی رضی الله عنه درباره‌ی خلافت عثمان رضی الله عنه همان باوری بود که سایر صحابه رضی الله عنهم داشتند. چنانچه صحابه رضی الله عنهم بر خلافت عثمان رضی الله عنه اجماع کردند. ابوالحسن اشعری رحمه الله در این باره می‌گوید: عثمان رضی الله عنه را اعضای شورایی به خلافت انتخاب کردند که بر اساس وصیت عمر رضی الله عنه ، همه سزاوار احراز این مقام بودند، اما همه‌ی آنان، خلافت عثمان رضی الله عنه را پذیرفتند و بر این مسأله اجماع نمودند.[1]

ابوعثمان صابونی در بیان عقیده‌ی اهل سنت درباره‌ی ترتیب خلفای راشدین، می‌گوید: آنان بعد از خلافت صدّیق و فاروق، معتقد به حقانیت خلافت عثمان رضی الله عنه می‌باشند، زیرا او، با اجماع اعضای شورا و پس از آن، با اجماع تمام صحابه به خلافت رسید.[2]

حضور حسن رضی الله عنه در لشکر اعزامی عثمان رضی الله عنه برای فتح آفریقا

مهمترین طرح‌ها و برنامه‌های نظامی عثمان بن عفان رضی الله عنه در جریان فتوحات اسلامی را می‌توان در موارد زیر خلاصه نمود:

1- شکست دادن سپاهیان فارس و روم.

2- تداوم جهاد در آن سوی مرزهای قلمرو حکومت اسلامی و خنثی نمودن تهدیدها و توطئه‌های دشمنان اسلام و حفظ آن مرزها.

3- ایجاد پایگاه‌ها و مراکزی ثابت و مستحکم در مرزها جهت مقابله با حملات گاه و بی‌گاه دشمنان اسلام و حفظ آن مرزها.

4- تأسیس نیروی دریایی که در آن شرایط حساس، سپاهیان اسلام، به شدت بدان نیازمند بود.[3] این نیرو، بعدها در حمایت از دولت و تقویت و تداوم روند فتوحات، نقش بسیار مهمی ایفا نمودند. از مراکز مهم نظامی و سیاسی می‌توان کوفه و بصره در عراق؛ دمشق در شام، و فسطاط در مصر را نام برد که بعدها به مهمترین شهرهای قلمرو اسلامی و عمده‌ترین مراکز نشر و گسترش اسلام مبدّل شدند.[4]

مشهورترین فرماندهان فتوحات اسلامی در دوران خلافت عثمان رضی الله عنه عبارتند از: احنف بن قیس، سلیمان بن ربیعه، عبدالرحمن ربیعه و حبیب بن مسلمه.

مسلمانان، از روند فتوحات اسلامی در دوران عثمان بن عفان رضی الله عنه درس‌های زیادی گرفتند؛ از مهمترین درس‌ها و آموزه‌های فتوحات در عهد عثمان بن عفان رضی الله عنه می‌توان موارد ذیل را برشمرد:

· تحقق وعده‌های خداوند نسبت به مؤمنان در زمینه‌ی فتح و پیروزی

. تحوّل و پیشرفت در تاکتیک‌ها و شیوه‌های جنگی و تأسیس نخستین ناوگان دریایی.

· تشکیل گروههای تجسس و شناسایی برای کسب اطلاعات از تحرکات دشمن.

·حفظ وحدت و یکپارچگی در رویارویی با دشمن.

در لشکر اعزامی عثمان رضی الله عنه به آفریقا، عبدالله بن زبیر، ابوذر غفاری،[5] عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، حسن و حسین[6] و جمع کثیری از صحابه رضی الله عنهم حضور داشتند.

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین

----------------------------------------------------------

[1]- الإبانة عن أصول الدیاتة، ص 68.

[2]- عقیدة السَلَف و أصحاب الحدیث ضمن الرسائل النبویّة (1/139).

[3]- الخلافة و الخلفاء الراشدون، ص 222.

[4]- عثمان بن عفان، صادق عرجون، ص 199-200.

[5]- ریاض النفوس (1/8)؛ الجهاد و القتال، اثر هیکل (1/556).

[6]- لیبیا من الفتح العربی حتی انتقال الخلافۀ الفاطمیۀ، اثر دکتر صالح مصطفی، ص41؛ الشرف و التسامی بحرکۀ الفتح الإسلامی، دکتر صلابی (همین مؤلف)، ص19.
     
  
مرد

 
rostam91: قاتی نکن اهل سنت خواندن نماز پشت سر شیعه رو بواسطه اینکه وضوی اهل تشیع کامل نیست جایز نمیدونه و حرامه
پس هیچ اهل سنتی نمیتونه پشت سر امام جماعت شیعه نماز بخونه چون نمازش باطله
قاتی نمیکم

من دوسال ارومیه بودم موقع خدمت به زور هم بردنم تنماز جمعه اونجا هم سنی و شیعه با هم بودن

ضمنا شیعه هم نمازی رو که پشت سر اهل سنت بخونه مثلا در مسجد الحرام و .....رو دوباره میخونه چون اونها علاوه بر اشکال در وضو در مورد جماعت هم رعایت اتصال و ...رو نمیکنن

مثلا امام جمعه در مقابل کعبه ایستاده میگه الله و اکبر و مردم دو کیلومتر دورتر مثلا بالای پل عابر پیاده و یا تو پیاده رو بدون اینکه فکر کنن زیر پاشون پاکه یا محل سجده گاهشون نماز رو میبندن و به اون امام جماعت اقتدا میکنن که چند کیلومتر اونورتره و فقط صداش با بلند گو یا رادیو میرسه

rostam91: پس از آنكه اميرالمؤمنين علي بن ابي‌طالب رضی الله عنه در رمضان سال چهل هجري به دست يكي از خوارج به نام عبدالرحمن بن ملجم مرادي به شهادت رسيد، با حسن بن علي رضی الله عنه بيعت شد.[1] اميرالمؤمنين علي رضی الله عنه ، هيچكس را به عنوان جانشين خود تعيين نكرد و خود مردم، فرزندش حسن رضی الله عنه را به عنوان خليفه برگزيدند.
خوبه اینجا اعتراف میکنی مردم حسن ع رو انتخاب کردند

حالا ممکنه بگی معاویه و یزید رو کی انتخاب کرده بود و به چه حقی به جنگ با حسن ع برخواست

ایا این خروج بر خلیفه مسلمین نیست و ایا این کار باعث خروج معاویه از اسلام نمیشه ؟


ایه و ان طائفطان من المومنین برام نیار که اون ایه ماله مسایل اعتقادی نیست

مومنون کسانی هستند که به بریهیات و اصول تاسلام پایبند باشن

ایا اگر کسی از مسلمونها با پیامبر هم بجنگه بازم میگین مومنون با هم جنگیدند

rostam91: در لشکر اعزامی عثمان رضی الله عنه به آفریقا، عبدالله بن زبیر، ابوذر غفاری،[5] عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، حسن و حسین[6] و جمع کثیری از صحابه رضی الله عنهم حضور داشتند.
در ویکی پدیا نوشته

دوران سه خلیفه اول

ابوذر پس از آن در شام زندگی می کرد تا اینکه به خاطر شکایتی که معاویه از وی کرده بود، عثمان وی را به مدینه احضار کرد. وی به ربذه فرستاده )تبعید)شد و در سال ۳۱ یا ۳۲ هجری/۳-۶۵۲ میلادی در آن جا درگذشت.[۱]

این ابوذر بنده خدا تو جنگ بوده یا تبعید بوده

بقیه اطلاعات هم از این دسته مثل حضور حین و حسن علیهما سلام در جنگ های عثمان
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
بیعة الرّضوان

بسم الله الرحمن الرحیم
هنگامیکه حضرت رسول ص و یارانشان به حدیبیّه رسیدند، لازم دانستند که نماینده‌ای از جانب خود نزد قریش بفرستند تا پیام صلح ایشان و تأکید آن حضرت بر حفظ حرمت اماکن مقدسه را بدان‌ها برساند و به آن‌ها بگوید که مسلمانان تنها قصد أدای مناسک حج عمره را دارند و پس از آن به مدینه بازخواهند گشت. رسول خدا ص ابتدا خداش بن أمیه خزاعی را سوار بر شتری به نام (ثعلب) به سوی قریش روانه نمودند. اما به محض ورود خراش به مکه، قریشیان شتر او را هلاک کردند و قصد کشتن خود او را نمودند که حبشی‌ها آنان را از این کار بازداشتند. با بازگشت خراش نزد رسول خدا ص و بازگو کردن واقعه، حضرت تصمیم گرفتند سفیر دیگری را نزد قریش بفرستند و به همین خاطر نخست عمر بن خطّاب رضی الله عنه را برای این کار برگزیدند[1]، اما عمر رضی الله عنه از حضرت خواستند که ایشان را از این کار معذور دارند و عثمان بن عفّانt را نزد قریش بفرستند. خواسته عمر به حقّ بود و دلایل روشنی را برای این خواسته ارائه نمود. ایشان عثمان بن عفّان را برای این بهتر می‌دانستند[2] زیرا که عثمان رضی الله عنه از قبیله‌ای بود قدرتمند و صاحب اعتبار که می‌توانست تحت حمایت آنان، پیام رسول خدا ص را به مکّیان ابلاغ کند[3]. حضرت عمر رضی الله عنه به رسول خداa گفتند: قریش از عداوت من با آنان خبردار هستند و از طرفی دیگر بنی عدی در مکه حضور ندارند تا از من در برابر قریش دفاع کند هر چند اگر پیامبرa باز مصلحت را در رفتن من ببیند، اطاعت امر خواهم نمود[4]. پیامبر خدا ص به حضرت عمر جوابی ندادند. عمر رضی الله عنه در ادامه چنین گفت: یا رسول الله ص من کسی را به شما پیشنهاد می‌کنم که در مکه از من بزرگوارتر و خاندان او بیشتر است، این مرد، حضرت عثمان بن عفّان است. که قبیله او می‌توانند از او حفاظت و حمایت کنند. رسول خدا ص نیز به حضرت عثمان رضی الله عنه فرمودند:

«اذهب إلى قريش فخبرهم أنا لم نأت لقتال أحد، وإنما جئنا زوارا لهذا البيت، معظمين لحرمته، معنا الهدی، ننحره وننصرف».

«نزد قریش برو و به آنان بگو ما نه به قصد جنگ که به قصد حج و زیارت کعبه آمده‌ایم و همراهمان حیواناتی برای ذبح است و بعد از ادای این مناسک بازخواهیم گشت».

عثمان بن عفان به راه افتاد تا به منطقه «بلدح» رسید[5] که در آن‌جا با قریش برخورد کرد. آنان از آن حضرت پرسیدند که به چه دلیلی به آن‌جا آمده است. ایشان فرمودند: رسول خدا ص مرا نزد شما فرستاده تا شما را به دین خدا فراخوانم و به شما بگویم که خدا دینش را پیروز می‌گرداند و پیامبرش را عزتمند، بدانید اگر شما بر محمد فائق آئید به آرزویتان می‌رسید اما اگر محمد پیروز شود به خاطر رأفت و محبتشان به بندگان خدا، شما را بین جنگ و ایمان مخیّر می‌کند و اگر بخواهید جنگ کنید شکست خواهید خورد، زیرا جنگ‌های این چند ساله اخیر شما را تضعیف نموده و شکوه و عظمت شما را از میان برده است. عثمان از این نوع سخنانی که مورد پسند قریش بود می‌گفت و قریش آن‌ها را نمی‌پذیرفت و می‌گفت: حرفهایت را شنیدم اما این اتفاق نخواهد افتاد و محمد نمی‌تواند با زور به مکه وارد شود، نزد محمد برگرد و به او بگو که هرگز دستش به ما نمی‌رسد. در این میان أبان بن سعید بن عاص خود را ظاهر کرد و از عثمان استقبال کرد و او را پناه داد و بدو گفت: مأموریتت را آن‌جام بده و پیام محمد را به قریش برسان. سپس از اسب پايين آمد و عثمان را بر ترکه اسبش سوار کرد و به مکه برد. در مکه، اشراف و بزرگان قریش چون ابوسفیان بن حرب و صفوان بن أمیّه که در بلدح با عثمان ملاقات کرده بودند، نزد عثمان آمدند تا بدو گویند محمد هیچ‌گاه حق ورود به مکه را ندارد[6]. مشرکان به عثمان پیشنهاد کردند تا خود او در صورت تمایل کعبه را طواف نماید، اما حضرتt از این کار امتناع ورزید[7]. در مدت زمانی‌که حضرتt در مکه اقامت داشتند شروع به رسانیدن پیام رسول خداa به مردم و به ویژه مردم مستمند و تحت ستم مکه نمود و آنان را به دین آزادی‌بخش اسلام فراخواند و آنان را به آزادی و رهایی قریب‌الوقوعی بشارت می‌داد[8]. آنان نیز به ایشان می‌گفتند. سلام ما را به رسول خدا ص برسان که ما یقین داریم خدایی که محمد را به حدیبیه آورده، می‌تواند او را به مکه نیز وارد نماید[9]. از طرفی دیگر در میان مسلمانان شایع شد که حضرت عثمان به دست قریش به قتل رسیده است، بنابراین رسول خداa یارانش را فراخواند تا بر سر نبرد با کفار با آن حضرت بیعت کنند. صحابه نیز به دعوت ایشان لبیک گفتند و با حضرتa پیمان بستند که تا پای مرگ در رکاب ایشان بمانند.[10]

در این میان تنها یکی از منافقان به نام جد بن قیس از بیعت سرباز زد[11]. هرچند که در روایاتی دیگر پیمان صحابه با رسول خدا ص بر سر صبر و استقامت[12] و یا فرار نکردن از حدیبیه بوده است، اما باید دانست که صبر و فرار نکردن با پیمان مرگ تفاوت چندانی ندارد و به یک معنا هستند.[13]

در میان صحابهي، اولین نفری که با پیامبر خداa بیعت کرد، أبوسنان عبدالله بن وهب أسدی[14] بود و بعد از او دیگر صحابهي نیز با پیامبر خدا ص پیمان بستند[15]. سلمه بن أکوع نیز سه بار بیعت کرد، او جزو نخستین افرادی بود که با پیامبر خدا ص بیعت کرد اما بعد از آن در میانه و نیز در آخر کار بیعت صحابه، با رسول خدا ص پیمان مجدّد بست[16]. سپس رسول خدا ص دست راست خویش را به جای دست عثمان بردست خویش گذاشت، وفرمود:

«هذه يد عثمان»

«این دست عثمان است»[17]. شمار صحابه‌ای که در حدیبیه با رسول خدا ص بیعت کردند، هزار و چهار صد نفر بودند[18]، قرآن در مورد بیان فضل اهل بیعه الرضوان بر دیگران چنین فرموده است.

(بي‌گمان كساني كه (در بيعة‌الرضوانِ حديبيّه) با تو پيمان (جان) مي‌بندند، در حقيقت با خدا پيمان مي‌بندند، و در اصل (دست خود را كه در دست پيشوا و رهبرشان پيغمبر مي‌گذارند، و دست رسول بالاي دست ايشان قرار مي‌گيرد، اين دست به منزله دست خدا است و) دست خدا بالاي دست آنان است ! هر كس پيمان‌شكني كند به زيان خود پيمان‌شكني مي‌كند، و آن كس كه در برابر پيماني كه با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعايت بدارد، خدا پاداش بسيار بزرگي به او عطاء مي‌كند).

و باز می‌فرماید:

(بر نابينا و لنگ و بيمار گناهي نيست (اگر در ميدان جهاد شركت نكنند). هر كس از خدا و فرستاده‌اش فرانبرداري كند، خدا او را به باغهاي بهشتي وارد مي‌سازد كه رودبارها در زير (كاخها و درختان) آن روان است، و هر كس كه سرپيچي كند، خدا او را به عذاب دردناكي گرفتار مي‌سازد. خداوند از مؤمنان راضي گرديد همان دم كه در زير درخت با تو بيعت كردند. خدا مي‌دانست آنچه را كه در درون دلهايشان (از صداقت و ايمان و اخلاص و وفاداري به اسلام) نهفته بود، لذا اطمينان خاطري به دلهايشان داد، و فتح نزديكي را (گذشته از نعمت سرمدي آخرت) پاداششان كرد).

از جابر بن عبداللهt نقل است که رسول اکرمa در روز حدیبیّه فرمودند:

«أنتم خير أهل الأرض».

«شما، ای یاران من، بهترین مردمان زمین هستید». و ما آن روز هزار و چهار صد نفر بودیم و اگر امروز چشمانم بینا بودند، جای آن درخت را به شما نشان می‌دادم[19]. و این حدیث صراحتاً بیانگر فضل یاران بیعه الرضوان می‌باشد.

محبّ‎الدین طبری در کتاب خود می‌گوید: در روز حدیبیه، عثمان از چند امتیاز نسبت به دیگر صحابش برخوردار بود که عبارتند از: پیامبر ص به جای حضرت عثمان رضی الله عنه با دست مبارک خویش بیعت عثمان را به جا آورد، نیز پیامبر اکرم ص عثمان بن عفان را مامور ابلاغ پیام خویش به مسلمانان ساکن مکه نمودند و حضرت رسول ص عمل حضرت عثمان رض مبنی بر امتناع طواف کعبه، بدون حضور رسول خدا ص را تأیید نمودند[20]. إیاس بن سلمه از پدرشان روایت می‌کنند که چون حضرت رسول ص، به جای حضرت عثمان رض، با دست خویش بیعت او را به جا آوردند، یاران گفتند خوشا به حال عثمان که با امنیت به طواف کعبه می‌پردازد، اما رسول اکرم ص فرمودند:

«لو مكث كذا ما طاف حتى أطوف».

« تا زمانیکه من طواف نکنم عثمان نیز طواف نمی‌کند».[21]

حضرت أنس بن مالک رض روایت می‌کنند که چون رسول خدا ص صحابه را به امر به بیعت با ایشان نمود، عثمان بن عفان به دستور پیامبر ص در مکه و دور از مسلمانان بود و هنگامی‌که صحابه با رسول خدا ص بیعت کردند، رسول خدا ص فرمودند: عثمان در مأموریتی است که خدا و رسولش بدو داده‌اند و سپس یکی از دستان خویش را بر زمین زد. خوشا به حال عثمان که دست رسول خدا ص، به جای دست او بیعت نمود که دست پیامبر ص بهتر از دست خود آنان برای صحابه بود.[22]


[1]- غزوة الحدیبیّة، أبوفارس، ص 83.

[2]- المغازی (2/600).

[3]- المغازی (2/600).

[4]- المغازی (2/600).

[5]- مکانی است نزدیک مکه.

[6]- زادالمعاد (3/290) و السیرة النبویّه، ابن هشام (3/344).

[7]- زادالمعاد (3/290).

[8]- زادالمعاد (3/290).

[9]- غزوة الحدیبیّة، ابوفارس، ص 85.

[10]- البخاری (4169).

[11]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیة، ص486.

[12]- صحیح البخاری (4169).

[13]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486.

[14]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486.

[15]- السیرة النبویةفی ضوء المصادر الأصلیه، ص486.

[16]- زادالمعاد (3/291).

[17]- صحیح السیرة النبویة، ص404.

[18]- السیرة النبویة فی ضوء المصادر الأصلیّه، ص482.

[19]- صحیح مسلم (3/1485).

[20]- الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ص490 و491.

[21]- همان؛ هرچند که در سند این حدیث ضعف وجود دارد.

[22]- سیر السلف الصاحلین (1/181). سنن الترمذی (3702). هرچند حدیث صحیح است اما اسناد آن ضعیف می‌باشد.
     
  
مرد

 
عشره مبشره-عثمان
بررسی روایت عشره مبشره
نفر سوم: جناب عثمان بن عفان

« حدثنا قتیبة أخبرنا عبد العزیز بن محمد، عن عبد الرحمن بن حمید، عن أبیه، عن عبد الرحمن بن عوف، قال: قال رسول الله (صلی­الله­علیه­و­آله) : «أبو بکر فی الجنة، و عمر فی الجنة، و عثمان فی الجنة، و على فی الجنة، و طلحة فی الجنة، و الزبیر فی الجنة، و عبد الرحمن بن عوف فی الجنة، و سعد بن أبی وقاص فی الجنة، و سعید بن زید فی الجنة، و أبو عبیدة بن الجراح فی الجنة»
بیوگرافی جناب عثمان بن عفان:

نسبت:
عثمان بن عفان بن ابی العاص بن امیه بن عبد شمس بن عبدمناف بن قصی القرشی الاموی.
کنیه:
دو کنیه مشهور داشت: الف:اباعبدالله- ب:اباعمرو و اباعمر اشهر از این کنیه ها بود.
سال تولد:

۶سال بعد از عام الفیل به دنیا آمد.

الاستیعاب ج۳ص۱۵۵- دارالکتب العلمیه

ام المومنین عائشه و حکم او به کفر و قتل عثمان
طبری و ابن اثیر نوشته اند: عایشه با تعبیر از عثمان به نعثل می گفت: اقتلوا نعثلا فقد کفر. یعنی بکشید نعثل (عثمان) را، قطعا او کافر شده است.

عنوان: [ ۱ ]
شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ۶ – ص ۲۱۵
أول من سمى عثمان نعثلا عائشة ، والنعثل : الکثیر شعر اللحیة والجسد ، وکانت تقول : اقتلوا نعثلا ، قتل الله نعثلا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۲ ]
شرح نهج البلاغة – ابن أبی الحدید – ج ۲۰ – ص ۱۷
منهم عائشة کانت تقول : اقتلوا نعثلا ، لعن الله نعثلا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۳ ]
تاریخ الطبری – الطبری – ج ۳ – ص ۴۷۷

اقتلوا نعثلا فقد کفر
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۴ ]
الکامل فی التاریخ – ابن الأثیر – ج ۳ – ص ۲۰۶
اقتلوا نعثلا فقد کفر
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
شرح نهج البلاغة|ابن أبی الحدید|۶|۶۵۶|مصادر حدیث سنى – عام|محمد أبو الفضل إبراهیم||||دار إحیاء الکتب العربیة – عیسى البابی الحلبی وشرکاه||مؤسسة مطبوعاتی إسماعیلیان
شرح نهج البلاغة|ابن أبی الحدید|۲۰|۶۵۶|مصادر حدیث سنى – عام|محمد أبو الفضل إبراهیم||||مؤسسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع||
تاریخ الطبری|الطبری|۳|۳۱۰|مصادر تاریخ|مراجعة وتصحیح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء||||مؤسسة الأعلمی للمطبوعات – بیروت – لبنان||قوبلت هذه الطبعة على النسخة المطبوعة بمطبعة "بریل" بمدینة لندن فی سنة ۱۸۷۹ م)
الکامل فی التاریخ|ابن الأثیر|۳|۶۳۰|مصادر تاریخ|||۱۳۸۶ – ۱۹۶۶م|دار صادر – دار بیروت|دار صادر للطباعة والنشر – دار بیروت للطباعة والنشر||
و ابن قتیبه می نویسد: عایشه می گفت: اقتلو نعثلا فقد فجر. یعنی نعثل را بکشید که فاجر و متجاوز شده است.
الامامة والسیاسة – ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی – ج ۱ – ص ۵۱-موسسه الحلبی

اقتلوا نعثلا فقد فجر
ابن ام کلاب عایشه را بدین دو بیت مخاطب قرار داد:
تاریخ الطبری – الطبری – ج ۳ – ص ۴۷۷-موسسه الاعلمی للمطبوعات
لها ابن أم کلاب : منک البداء ومنک الغیر * ومنک الریاح ومنک المطر وأنت أمرت بقتل الامام * وقلت لنا إنه قد کفر فهبنا أطعناک فی قتله * وقاتله عندنا من أمر
تو خود امر به قتل عثمان نمودی و به ما گفتی او کافر شده است. بعد از قتلش هم به خون خواهی وی برخواستی. پس آغاز و انجام ماجرای قتل عثمان و خون خواهی وی همه ازناحیه تو بوده است.
عثمان از دیدگاه امیرالمومنین علیه السلام
امیرالمومنین علیه السلام در قسمتی از خطبه شقشقیه راجع به عثمان می فرمایند:
"...تا اینکه سومی یعنی عثمان بن عفان به خلافت برخاست، در حالی که شکم و دو پهلویش باد کرده بود و جز خوردن کاری نداشت. افراد قبیله و پسران پدرش با او همدست شدند، به جان بیت‏المال مسلمین افتادند مانند شتری که گیاهان تر و تازه بهاری را می‏خورد. آری مال خدا را با حرص و ولع و با تمام دهان می‏خوردند تا زمانی که رشته کار از دست خلیفه به در رفت و داستان به کشته شدنش انجامید و شکمبارگی و غرور او وی را بر زمین زد...."
همچنین امیرالمومنین علیه السلام در بخش پایانى خطبه ى دوّم نهج البلاغه راجع به ابوبکر ، عمر و عثمان مى فرماید:
زرعوا الفجور، وسقوه بالغرور، وحصدوا الثبور
تخم گناه کاشتند، و با آب تکبّر و غرور آبیارى اش کردند، و عذاب و هلاکت درو کردند.
و نیز بلاذری این سخن مولا علی علیه السلام درباره عثمان را آورده‏ است: " ای عثمان حق، سنگین و شفا بخش است، و ناحق سبک (و تحمل پذیر) ولی مایه رنج و بلا است. تو چنانی ‏که اگر بتو راست بگویند بخشم میائی وهر گاه دروغ بگویند خشنود میشوی ". (الانساب بلاذری ۵/۴۴)
بذل و بخشش بیت المال توسط عثمان
عثمان نسبت به فامیل و خویشانش ، سخت پایبند بود. در رعایت حال ایشان ، فوق العاده مى کوشید. و آنان را بر دیگران مقدم مى داشت.

برای روشن شدن این مطلب می توانید به مدارک زیر مراجعه کنید:
هدیه دادن خلیفه از بیت المال به ولید
العقد الفرید ج۴ص۱۱۹
ابن ابى الحدید مى گوید: ابو موسى اشعرى با اموال فراوانى از عراق آمد، عثمان همه آنها را در میان بنى امیه تقسیم کرد! *شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید.ج۱ص۶۷
در کتب اهل سنت این مطلب به طور متواتر بیان شده است که عثمان از بیت المال سوء استفاده میکرد.
مقدم کردن خطبه بر نماز:
درسنت نبوی چنین بوده است که در نماز عیدین ابتدا نماز انجام میگیرد و بعد از نماز خطبه صورت میگیرد. اما جناب عثمان به عفان بر خلاف سنت رسول عمل کرد.
عنوان: [ ۱ ]
سبل السلام – محمد بن اسماعیل الکحلانی – ج ۲ – ص ۶۶

أول من خطب قبل الصلاة عثمان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۲ ]
فتح الباری – ابن حجر – ج ۲ – ص ۳۷۶
أول من خطب قبل الصلاة عثمان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۳ ]

تحفة الأحوذی – المبارکفوری – ج ۳ – ص ۶۱

أول من خطب قبل الصلاة عثمان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۴ ]
المصنف – ابن أبی شیبة الکوفی – ج ۸ – ص ۳۵۳
من أول من خطب قبل الصلاة ؟ فقال : عثمان بن عفان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۵ ]
الاستذکار – ابن عبد البر – ج ۲ – ص ۳۸۲
قال أبو عمر قد اختلف فی أول من خطب قبل الصلاة فقیل عثمان بن عفان وهو الصحیح
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
عنوان: [ ۶ ]
مسائل خلافیة حار فیها أهل السنة – الشیخ علی آل محسن – ص ۱۷۶

أول من خطب قبل الصلاة عثمان
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سبل السلام|محمد بن اسماعیل الکحلانی|۲|۱۱۸۲|مصادر فقهى مستقل|مراجعة وتعلیق : الشیخ محمد عبد العزیز الخولی|الرابعة|۱۳۷۹ – ۱۹۶۰ م||شرکة مکتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی وأولاده بمصر – محمود نصار الحلبی وشرکاه – خلفاء||سبل السلام تألیف السید محمد بن إسماعیل الکحلانی ثم الصنعانی المعروف بالأمیر/ شرح بلوغ المرام،من جمع أدلة الأحکام لأبی الفضل أحمد بن علی بن محمد بن حجر الکنانی العسقلانی القاهری/ویلیه متن نخبة الفکر،فی مصطلح أهل الأثر/مع تعلیقات مختارة للإمام ابن حجر
فتح الباری|ابن حجر|۲|۸۵۲|مصادر حدیث سنى – فقه||الثانیة||دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت – لبنان|دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت – لبنان||

تحفة الأحوذی|المبارکفوری|۳|۱۲۸۲|مصادر حدیث سنى – فقه||الأولى|۱۴۱۰ – ۱۹۹۰ م||دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان||

المصنف|ابن أبی شیبة الکوفی|۸|۲۳۵|مصادر حدیث سنى – عام|تحقیق وتعلیق : سعید اللحام|الأولى|جماد الآخرة ۱۴۰۹ – ۱۹۸۹ م||دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان||طبعة مستکملة النص ومنقحة ومشکولة ومرقمة الأحادیث ومفهرسة / راجعه وصححه وأشرف على إخراجه : مکتب الدراسات والبحوث فی دار الفکر

الاستذکار|ابن عبد البر|۲|۴۶۳|مصادر حدیث سنى – عام|سالم محمد عطا-محمد علی معوض|الأولى|۲۰۰۰م|بیروت – دار الکتب العلمیة|دار الکتب العلمیة||

مسائل خلافیة حار فیها أهل السنة|الشیخ علی آل محسن||معاصر|مصادر عقائد شیعه||الأولى|۱۴۱۹ – ۱۹۹۹ م||دار المیزان للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان||
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 22 از 74:  « پیشین  1  ...  21  22  23  ...  73  74  پسین » 
مذهب
مذهب

Real Islam - اسلام راستین

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA