ارسالها: 1135
#275
Posted: 3 Aug 2016 22:39
اعتراف میکنم دیگه مخم نمیکشه خسته شدم
نمیدونم خدا پیش خودش چه فکر میکنه دیگه ظرفیت مخ من پرشده نمیدونم انزری میگن چی میگن ندارم کفگیر یه جورایی خورده ته دیگ
رووان ضعیف مخ ضعیف کم بدبختی نکشیدم توزندگیم بسه دیگه این دلم انقدر پره انقدر پره دوست دارم مست کنم برم وسط خیابون فش بکشم
دیگه خسته شدم دیگه نمیتونم بگم همه چی میزونه همه چی ردیفه دیگه نمیتونم بخندم حالو حوصله اصلا ندارم قلبم درد میکنه
خدیا خودت کمک کن من یه نفرم یا بکش یا درست کن اینور میری مشکل اونور میری مشکل
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 133
#276
Posted: 3 Aug 2016 22:41
اعتراف میکنم باید خیلی خدا را شکر کنم
تاخیر نکن حکم بده حاکم احساس
تا موی من و دست تو و شانه مهیاست
سازی بزن و سوز دل خسته دوا کن
ارسالها: 1135
#277
Posted: 3 Aug 2016 22:44
sarairani30: اعتراف میکنم باید خیلی خدا را شکر کنم
خیلی شکرشکن کن خوب
خنده های زندگی را روزگار ازما گرفت
ای خوشا روزی که ماهم روزگاری داشتیم
ارسالها: 355
#280
Posted: 30 Nov 2016 13:44
من شجاع نیستم اما به نظر من اعتراف کردن نیازی به شجاعت نداره
زندگی مثل دوچرخه سواری می مونه ... واسه حفظ تعادلت همیشه باید در حرکت باشی ... .((آلبرت انیشتین))