یه دختر ناز بودم که هر دختری منو می دید دلش می خواست با من باشه و حتی اونایی رو هم که لزبین نبودن تحریک کنم...بعد هم کلاسی هام هی انگشتم می کردن و دو سه نفری می گرفتن و شلوار و شورتم رو می کشیدن پایین و بعضی وقتا هم لباس هام رو می بردن و همونجور لخت تو کلاس یا پشت کلاس ها ولم می کردن...یا سر کلاس مجبورم می کردن وقتی معلم درس می ده بکشم پایین و منو بمالن که حالم خراب بشه یه اهی بکشم و معلمه بفهمه و همونجوری که لای پام خیسه خیسه مجبورم کنه بلند شم بایستم و بعدشم برم جلو کلاس...

وقتي دارم با خواهرم عشق بازي مي كنم مامانم بياد و مچمون رو بگيره..!!
يه بار واقعا اين اتفاق افتاد با اين تفاوت كه بابامون بود كه غافلگيرمون كرد. وسط روز برگشت خونه و ما هم...تو چارچوب در قايم شدم و از ترس نگاهم رو باسن خواهرم قفل شده بود كه جلو بابام رفت لباساش رو از كف اتاق برداشت بپوشه...