انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شوخی و سرگرمی سکسی
  
صفحه  صفحه 127 از 128:  « پیشین  1  ...  125  126  127  128  پسین »

جوكهای سكسی


مرد

 
طرف ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻮﻥ ﺳﻔﺎﺭﺷﯽ، ﺑﺮﺍﺵ ﯾﻪ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻦ، ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺑﺎﻍ ...
ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺑﺤﺜﺶ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ میزنه خار طرفو میگاد ﺑﻌﺪ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﻮﻓﺘﻦ ... ﺳﺮ ﭼﻬﺎﺭﺭﺍﻩ ﯾﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻪ ﺟﻠﻮﺷﻮﻥ، ﭘﺴﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ میزنه ننه ی ﻣﺎﺷﯿﻨﯽ رو میگاد ...

ﯾﺎﺭﻭ خایه میکنه، ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻮﻥ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﻣﯿﮕﻪ:
ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﯿﻮ ﺑﮑﻨﻪ یا نه؟!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
↓ Advertisement ↓
مرد

 
حکیمی را پرسیدند:
ای حکیم تورا چه شده که سالهاست در این کنج عزلت گزیده ای؟!

حکیم فرمود :

وای فای هک کرده بیدم فیلم سوپر دان میکنم حالا سیکت را بزن کصکش جلوی امواج را گرفته ای ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
بین میوه ها بحث بود ...

گلابی : من شبیه قلب آدمها هستم!
گردو : من شبیه مغزم
باقالی : من شبیه کلیه ام
بادام : من شبیه چشم هستم

موز : میشه بحثو عوض کنین چاقالا ؟
کیوی : موافقم ...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
معلم یه کرم گذاشت رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریخت روش ... کرم نابود شد!
بعد گفت: دیدید چی به سر کرم اومد؟
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟

همه با هم گفتن : باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن!
معلم دید اینا زبون آدم نمیفهمن ، یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یه الاغ و به بچه ها گفت: ببینید حتی الاغ هم از این نمیخوره!
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟
همه با هم گفتن : نتیجه میگیریم هرکی نخوره خره!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
زنی 8 ﻣﺎﻫﻪ ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﺴﺖ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮش حال ﺑﺪﻩ، ﻳﻪ ﺷﺐ ﺩﻟﺶ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﻳﻪ ﺗﺮﺍﻭﻝ ﭘﻨﺠﺎﻫﻲ ﺩﺭآﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﻳﻨﻮ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺯﻥ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﻭ ﺍﻣﺸﺒﻮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﻭﻟﻲ ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﻴﻦ ﻳﻪ ﺑﺎﺭ!

ﻣﺮﺩ یکم دودل بود ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﻮﻟﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ، ﻭﻟﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ چند دقیقه دست به خایه ﺑﺮﮔﺸﺖ!

ﺯﻥ ﻋﻠﺘﻮ ﭘﺮﺳﻴﺪ ... ﻣﺮﺩ: ﮔﻔﺖ 50 ﺗﺎ ﻛﻤﻪ 80 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪﻱ!
ﺯﻥ : جنده خانوم چه پرروعه، ﺍﻭﻥ موقع ﻛﻪ اون ﺣﺎﻣﻠﻪ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭘﻨﺠﺎﻩ می ﮔﺮﻓﺘﻢ!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
مردی در بلندی ایستاده بود و قصد خودکشی داشت، شیخ او را دید و به او گفت: چرا میخواهی خودت رو بکشی؟
مرد گفت: مشکل خانوادگی دارم... شیخ گفت: مشکلی نیست که حل نشه، بگو مشکلت چیست؟

مرد گفت: با یک بیوه ازدواج کردم که یه دختر کص تر از خودش داشت.
پدر جاکشم تا دخترش را دید با او ازدواج کرد...
پدرم شوهر دخترم شد و من پدر زنش!
بعد از مدتی ناشی بازی درآوردم ریختم توش و بچه دار شد که پدرم، پدربزرگش شد و همانطور که فرزندم برادر زن پدرم است، او خاله ام شد و فرزندم داییم!
و زمانیکه پدرم ناشی بازی دراورد ریخت توی دخترم و بچه دار شد، فرزندش برادرم شد و در آن واحد نوه ام، چون نوه زنم میشد و زنم چون مادربزرگ برادرم میشد مادربزرگ منم هست. با این حساب من همسر مادربزرگم هستم و پدربزرگ برادرم از پدرم و پدربزرگ خودم و نوه خودم... شیخ کصخل شد و به او گفت: پناه بر خدا؛

سپس دو عدد قرص به او داد و گفت: توکل به خدا کن و این را بخور و آن یکی را هم به پدرت بده... مرد از روی بلندی به پایین آمد و گفت: یا شیخ؛ از تو ممنونم، اگر اینها را بخوریم مشکلمان حل می شود؟

شیخ گفت: نه خارکصده اینا قرص برنجه!
شاید اگر از بلندی به پایین بپری زنده بمونی ولی اگه اینارو بخوری قطعا میمیری، خدا خودتو پدر جاکشتو نابود کنه و کیرم تو کص ننه کسی که دوباره ازت سؤال کنه...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
چوپانی کصشعر میگفت که گاهی برای
سرگرمی با یک چوبدستی دم در آغل گوسفندان می ایستادم و هنگام خارج شدن گوسفندان، چوبدستی را ابتدا در کونشان فرو میکرد و سپس جلوی پایشان می گرفتم، طوری که مجبور به پریدن از روی آن می شدند.
پس از آنکه چندین گوسفند از روی آن می پریدند، چوبدستی را کنار می کشیدم، اما بقیه گوسفندان هم با رسیدن به این نقطه از روی مانع خیالی می پریدند.
دلیل پرش آنها این بود که هم کوسخول بودند و هم گوسفندان جلویی در آن نقطه پریده بودند!!!
گوسفند تنها موجودی نیست که از این گرایش برخوردار است.
تعداد زیادی از آدمها نیز مایل به انجام کارهایی هستند که دیگران انجامش میدهند؛ مایل به باور کردن چیزهایی هستند که دیگران به آن باور دارند؛ مایل به پذیرش بی چون و چرای چیزهایی هستند که دیگران قبولش دارند.

وقتی خودت را هم صدا با اکثریت می بینی، وقت آن است که بنشینی و خودتو انگشت کنی و عمیقا فکر کنی!!!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
مادر خطاب به کودک خردسالش:
هیچ میدونستی وقتی که اون شیرینی رو یواشکی بر میداشتی در تمام مدت خدا داشت تو رو نگاه میکرد؟
کودک: آره مامان جونم!
مادر: و فکر میکنی به تو چی میگفت؟
کودک: میگفت غیر از ما دو نفر کسی نیست، پس میتونی دو تا برداری!

خداوند امید شجاعان است،نه بهانه ترسوها
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
اﻻﻍ ﻭ ﺷﻴﺮ ﺳﺮ ﻛﻼﺱ ﺩﺭﺱ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪ :

ﻛﺪﺍﻡ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﮔﻮﺷﺶ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ ؟
ﺷﻴﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺍﻻﻍ

ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﻛﺪﺍﻡ ﻳﻚ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺩﻣﺎﻏﺶ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ؟
ﺷﻴﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻌﻠﻮﻣﻪ ﺍﻻﻍ

ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﭘﺮﺳﻴﺪ :
ﻛﺪﺍﻡ ﻳﻚ ﻛ‍ﻴﺮﺵ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ
ﺷﻴﺮ ﺳﺎﻛﺖ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻻﻍ ﺑﻠﻨﺪ ﺧﻨﺪﻳﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ

دِ بگو ما درج‍نده!!
دِ بگو ک‍ص کش!!!
دِ بگو ک‍یرم تو اون کله پشمالوت!!
جواب بده کیری
چرا لال شدی پس ؟!!!
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
مرد

 
فرشتگان از خداوند پرسیدند:

خدایا

تو که بشر را آنقدر دوست داری!!
چرا غم را آفریدی ؟
خداوند فرمود :
غم را به خاطر خودم آفریدم !
چون این مخلوق من انقدر حرومزادس
که تا غمگین
نباشد
به ياد خالقش نمى افتد...
جلوی خَط چين ها اختيار را بِكُنيم...
     
  
صفحه  صفحه 127 از 128:  « پیشین  1  ...  125  126  127  128  پسین » 
شوخی و سرگرمی سکسی

جوكهای سكسی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA