...Now I Like | الان دوست داری....

الان خیلی چیزا دوست داشتم...
دوست داشتم مادرم زنگ میزد و برای فردا دعوتم میکرد، ولی خوب دیگه تو خواب و خیالم محاله...
دوست داشتم دغدغه های مالیم برطرف میشد ولی خوب اینم از محالاته...
خوب بریم سراغ دوست داشتن های غیر محال!
دوست دارم برم تو تراس و یک نخ سیگار AREZONA که عصر خریدم رو بکشم، اما خوب فندکم رو گم کردم و اینم محاله....

الان دوست دارم کارم سبک بشه برم مسافرت

شجریان زنده بود حافظ هم زنده بود و با حسین علیزاده
در غروب تخت جمشید این آواز رو اجرا می کردند.

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش موی است و مشکین سایبان ابرو

الان دوس دارم به استریت سنگ بزنم اما لامصب دلم اجازه نمیده

دوست دارم با یه خانوم 40 اینا(حال و حوصله ی بچه ندارم سن پایین تر نفرستین) تو یه خونه باشم که یه تخت دونفره روبرو بالکن داره ،یه نسیم خنک هم جریان داشته باشه... ماهم درحال سیگار کشیدن ... بعدشم بریم رو تخت لخت کنار هم(بغل هم) دراز بکشیم فقط دراز بکشیم و چشمامو ببندم.
راستی ترجیحا خانوم لال باشه.

دوست داشتم با سکسی بوی میرفتم حج! فکر کنم خدا طلبیدتش و عنقریبه که بره پیش خدا!

ای بابا من خود خود خدامممم

الان دوست دارم فقط یه مکان ساکت و در دل طبیعت باشم و فقط به صدای طبیعت گوش بدم

این عالیه خیلی، ولی تنهاییش خیلی حوصله سربر میشه! با یکی دوتا آدم امن و آروم و همفکر خیلی بهتره بنظر من

بله حوصله سر بر هست ولی بعضی مواقع آدم دلش میخواد با خودش خلوت کنه