بچه که بودم فکر میکردم با لب گرفتن طرف حامله میشه

farshadasasan: 5سال قبل رفتيم شمال تويكي ازروستاهاى رامسر1خونه كرفتيم.همه فاميلامون جمع بودن.بادخترعمه م توحياط بشت خونه قدم ميزدم ودستم دوركردنش بود(ايناطبيعي بودتااينجاش)يهوتصميم كرفتم برم توكارسينه ش.دستموكه آوردم روش وشروع كردم به مالوندن تازه خرحشرشده بوديم ومن توكونم عروسي بودكه ميتونم ترتيبشوبدم بعداون كه...
ديدم بابام داره ازبالابااخم نكاهمون ميكنه!!5ساله دخترعمه مونديدم
stocklover: داشتم توی دانشگاه کنفرانس میدادم و لپ تاپم هم روشن بود و روی ویدئو پروژکتور انداخته بودم تصویر رو داشتم روی تصویر با پاورپوینت کنفرانس میدادم ... نگو چند شب پیش روی سیستم نرم افزار ویرچوال گرل نصب کردم ... اونایی که نمیدونن بدونن .. این یک نرم افزار هست که وقتی نصب میکنی دخترای لخت میان روی دسکتاپ میرقصن ... آقا چشمتون روز بد نبینه یکدفعه دیدم یه دختر لخت اومد روی صفحه .... آبروم رفت ... نفهمیدم چطوری در لپ تاپ رو بستم .... حالا استاد درس هم زن بود و نصف کلاس هم دختر ...
بعد کلاس حیثیتم رو از دست رفته میدیدم اما وقتی دیدم کلاس تموم شد همه اومدن میگن عجب چیز باحالی داری واسه ما هم بریزی .....
stocklover: یکی از استادامون یک نرم افزار میخواست و وقتی شنید حجمش زیاده و نمیشه ایمیل کرد گفت بیا بریز توی فلشم و هفته بعدی برام بیار ... همزمان که داشت دنبال فلش توی کیفش میگشت موبالش زنگ زد و در حال جواب به گوشی دستش هم داشت دنبال فلش می گشت و و بعد درشآورد و داد به من ... رفتم خونه شب و فلش رو باز کردم دیدم پر از فیلم سوپره .... صداش رو در نیاوردم و برنامه رو واسش ریختم ... فیلم سوپرها رو هم پاک کردم ...
هفته بعد که خواستم بهش بدم فلش رو دیدم فهمیده ضایع شده .. نگو دو تا فلش داشته و هم شکل بودن .... اشتباهی داده ... کلاس که تموم شد هی میخواست یکجوری بهم بقبولونه که فلش واسه خودش نبوده و اینجور حرفا ... منم سوتی ندادم .... ولی دمش گرم بهم بیست داد وووو اینجوری باعث شد تا تابلو نکنم /////
بعدا فهمیدم کس باز تیره و ده تا دختر رو از دانشجوهای دختر برده و کرده .... الان بعد چند سال با هم رفیق فابریک شدیم و من هم درسم تموم شده ... یک روز اعتراف کرد بالاخره ۷ گیگ سوپر مال خودش بوده و گفت دهنت رو گاییدم با چه بدبختی گیر آورده بوده اونها و منم پاکشون کرده بودم تا یک ماه بهم فحس میداده ...
parsnew: یه روز توی دفتر طبقه دوم کارخونه خوابیده بودم که یکی از زنهای شرکت که خیلی دورو برم میچرخید که هواشو داشته باشم که بهش سخت نگذره اومد تو اتاق رو خوابید شروع کرد برام ساک زدن که یهو چند تا دخترا اومدن داخل که مهر و جانماز بردارن وقت ناهار بود که آبرومون جلوشون رفت ولی از ترس اخراج جایی لو نرفتیم
shiton110: مامان بابام رفته بودن مسافرت و فقط خواهر که ۲سال از من کوچکتره بابرادرم خونه بودن که اونا هم شب زود میخوابیدن چون صبح میخواستن برن امتحان بدن منم که کلی دل تنگ دوست پسرم بودم زنگ زدم که بیاد خونمون حالا ساعت چند بود ساعت ۱۲ شب اونم دلش خوش اومد خونمون تا مشروب داره نشستیم با هم مشروب خوردن که منم رفتم اتاقی که داداشم با خواهرم خواب بودن و در رو روشون قفل کردم و اومدیم برا خودمون عشق و حالا کردن بعد از کلی خوردن و سکس کردن دو تامون تو بقل هم خوابمون برد وای حالا بگین صبح چه جوری ما بیدار شدیم
با لقتهایی که داداشم به در اتاقش میزد و خواهرم جیخ میزد روزیتا خر در رو باز کنیه دفعه من و اون بنده خدا از خواب پریدیم من فورا اونو کردم تو کمد دیواری و درش رو قفل کردم ولی کلیدش رو در نیاوردم و رفتم در اتاق خواهرم رو براش باز کردم و کلی فهش ازشون خوردم اونا هم چون دیرشون شده بود تند تند لباس پوشیدن که برن خدا رو شکر داداشم رفت ولی خواهرم رفت تو حیاط و با عصبانیت برگشت بله عزیزان من یادم رفته بود کفش دوست پسرم رو قایم کنم حالا خواهرم برا ضایع کردن ما تمام خونه ها وکمدها رو گشت تا رشید به اون کمدی که درش قفله و داد میزد بگو ببینم اون نره خر رو کجا قایم کردی و شروع کرد در کمد رو کشیدن که در با ضربه باز شد و دوست پسر عزیزم با کلی خجالت از تو کمد اومد بیرون ولی از خواهرم قول گرفتم که حرفی نزنه اونم گفت به شرطی که برام تعریف کنی شب چه کار کردین منم با کلی دروغ پیچوندمش این داستان مربوط میشه به همین یه هفته پیش
shiton110: چند روز پیش داشتم همین سایت لوتی رو میخوندم و چند صفحه عکس و داستان باز کرده بودم و یکی یکی چک میکردم و مسنجر هم بالا و هم زمان داشتم چت میکردم که نگاه ساعت کردم که داره برا امتحان دیرم میشه همین جوری لپ تاپ رو بستم گذاشتمش رو میز و رفتم تو راه بودم که خواهرم زنگ زد گفت بابایی لپ تاپت رو میخواد برا یه کاری منم گفتم بر داره و رمز هم بهش دادم وای وقتی اومدم خونه تا بابام اعصابش خورده تا مسنجرم اومده بود بالا و بچها کلی حرف سکسی زده بودن و بابام هم سایت رو خوند هم مسنجر رو خونده کلی باهام دعوا کرد واز اون روز ما تو خونه اینترنت نداریم الانم من خونه دوستم میرم اینترنت و روم نمیشه تو صورت بابام نگاه کنم
AmirSexandSex: خیلی بچه بودم و تازه کف دستی یاد گرفته بودم ... یه روز که مشغول بودم نگو خواهرم که از من کوچیک تره داره منو دید می زنه .. در همین موقع مامانم اومد تو اتاق .. منم دستم توی که خواهرم به مامانم گفت امیر داره زیر پتو به کارایی می کنه .. آقا مارو می بینی !!! خیلی ضابع شدم ....