فهمیدم زندگی خوشبختی رو قطره قطره تو کامت میریزه و تو مثل جوجه های گرسنه همیشه دهنت بازه به امید قطره بعدی که ممکنه هرگز نچکه و این چه انتظار مرگباریه...
فهمیدم خوشبختی مثل یک نسیمه.میاد و میره در زمان و مکانی که تو فکرش رو هم نمیکردی.اما همیشه کوتاهه...
فهمیدم زندگی مثل خفه شدن تو آبه.اینقدر سرت رو زیر آب نگه میداره تا لحظه خفه شدن که تو رو یک دم بالا میاره تا یک نفس بکشی و باز سرت رو زیر آب میکنه...
فهمیدم یک آهنربا همیشه آهن رو به سمت خودش میکشونه.تقدیر لعنتی مثل آهنرباست.چه بخوای و چه نخوای کار خودش رو میکنه.حالا تقصیر هر کی که باشه...
تایپک چرا آقایان متاهل به سمت سکس با زن های دیگر میروند؟