از گفته های جوانی می گویم که از خاطرات چند سال پیش خود می گویدخاطره را از زبان صاحب خاطره نقل می کنم
بازهم یادآوری می کنم در بازگویی خاطرات، مضمون خاطره هیچ تغییری ندارد ولی طبیعی است که کلمات یکسان نباشد
داخل خانه مشغول به کار خودم بودم که سوسکی را دیدم. بعضی وقتها دلم نمی آید این حیوانات بکشم. سوسک ها، پشه ها، مورچه ها، شاید مزاحمتی داشته باشند ولی بعضی وقتها اصلا دلم نمی آید جانشان را بگیرم و گاهی به حال خودشان رهایشان می کنم و گاهی سعی می کنم به بیرون از خانه منتقلشان کنم. این سوسک از این بزرگ ها بود که مَردم معمولا از آنها می ترسند و چندششان می شود. تصمیم گرفتم او را در کاغذی بگیرم و به خارج از منزل منتقل کنم. روزنامه ای را به شکل قیف درآوردم و سوسک را به آن هدایت کردم. قیف را سربالا گرفتم تا فرار نکند و به سمت درب خروجی راه افتادم
برادرم پای تلویزیون بود و داشت برنامه می دید. هوای گرم تابستان و تنها ماندن ما باعث شده بود برادرم پیراهنش را دربیاورد و با لبخندی محو تماشای تلویزیون شده بود. از طرفی هم من سوسک چندش آوری را حمل می کردم و روابط صمیمی با برادرم دارم. فکری به سرم زد
بالای سرش ایستادم و سر قیف را کمی کج کردم. می دانست که سوسکی بزرگ را حمل می کنم. فکر نمی کردم واکنشش اینقدر جذاب باشد، با خنده التماس می کرد. جذابیتِ جریان باعث شد فکر نکرده دستم کج تر شود و سوسک رها شود. همینطور که برادرم حرکت می کرد سوسک فرار می کرد و من تازه متوجه شدم چکار کردم. یک لحظه دیدم برادرم دارد سوسک را له می کند. به سمت سوسک شیرجه رفتم و مانع شدم و فریاد زدم نکشیش! نکشیش!
خلاصه دوباره آن را به داخل قیف فرستادم و خارج از منزل رهایش کردم. بعد از اینکه رهایش کردم. بر ایوان خانه نشستم و با خودم فکر می کردم من چکار کردم؟!! آن حیوان زبان بسته را گرفتم که آزادش کنم ولی بازیچه قرارش دادم! اگر آسیب می دید چه؟! اگر کشته می شد چه؟! خدا رحم کرد! اگر آسیب می دید چه خاطره ی بدی می شد! اندکی با خودم فکر کردم و سعی کردم بار دیگر از روی جو گیری به حیوانی آسیب نرسانم
-----------------بین همه ی خاطره، بیشتر از پشیمانی اش خوشم آمد. با اینکه حیوان را آزاد کرد بازهم ناراحت شد که حیوان را به خطر انداخته است. ذهنم ناخودآگاه به این سمت می رود که چطوری بعضی از ما با آدما بازی می کنیم و عین خیالمان نیست و تازه افتخار هم می کنیم؟!!
این هم اضافه کنم که او را می شناسم. از آن دسته از افراد نیست که جان حیوان را بر جان انسان ترجیح دهد.
بد نیست این را هم بگویم ، من تحقیقی را شنیده ام که می گوید اگر سوسک ها را بگیرید و در خارج منزل رها کنید بقیه ی سوسک ها نیز به منزل شما نمی آیند یا کمتر می آیند. راستش نمی دانم ، برای من فقط نظریه است. ولی بعید نیست اثری از خود به جای بگذارند که به معنی محوطه ی خطرناک باشد. شاید هم جوانمردیشان گل می کند