انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مناسبتها
  
صفحه  صفحه 10 از 19:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  18  19  پسین »

Woman | زن (۸ مارس روز جهانی زن بر تمام بانوان گرامی باد)


مرد

 
این روز رو به تمام خانومهای واقعیه سایت شادباش میگم
روزتون مبارک
مي بخور منبر بسوزان مردم آزاري مكن
     
  
مرد

 
زنی را میشناسم من...

زنی را میشناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

زنی را می شناسم من

که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست

زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند

زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست:
نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و گوید
که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی

زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که: بسه

زنی را می شناسم من
که با شیطان نفس خود
هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد

زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است
سراغش را که می گیرد؟
نمی دانم، نمی دانم
شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را
ز مردی هرزه می گیرد
زنی را می شناسم من...
==================================
پ.ن:بدون شک سرودن این شاهکار ادبی فقط از یک زن و اون هم از بانو سیمین بهبهانی برمیاد
روز زن رو به همه بانوان و مادران عزیز تبریک و شادباش میگم
     
  ویرایش شده توسط: shakaat   
مرد

 

زنان چشـــم و چــراغ روزگـــارند / ز نيكـــــويي، بهيـــــن آمــوزگـــارند

به هستــي بنگــري از راه بينش / بدانــــي قـــدر زن، در آفـــرينــــش

اهورا، داده او را بـــــس نكـــويي / ز فر و دانـــش و پاكــيزه خويـــــي

سپنته‌آرمييتي است و پاك‌است / فــروزان فرهــي بس تابنـاك است

رســـا، مانند خـــرداد دل افـــروز / بــه هر كار سترگـي هـست پيروز

هميشه جاودان همـچون امرداد / چنين باشد مر او را ســـاز و بنيـاد

تمامي تاروپودش مهرباني است / وجودش مايه اي از زندگاني است

بود زن ، نقش پر معناي هستي / به آن باشــد كه مــادر را پرستـي

خــداوند دل و جان و روان است / همو سازنده‌ي تـوش و توان است

ز مــادر نيك تر برگــو كه باشــد؟ / وگر باشد به گـيتي، از چه باشد؟

هماره مهـر مـادر هست جــاويد / بـــه از مادر، كـــسي در دهــر نايد

به ســان شير، گـــاه زندگــاني / چــو خورشيد است گـاه مهـرباني

سراسر ابر مهــر و مهربار است / به ســـــان بامدادان بهــــــار است

صداي دلنشينش پرطنين است / گهي شادان‌ دل ‌و‌ گاهي غمين‌است

غم و شاديش باشـد بــهر فرزند / كـه فرزند است او را جــان و دلبند

مقــــام مـــادر انـدر گـــفته نايــد / كــه توصيفش به از آن مي‌نشــايـد

كه باشــد پيشـوند نام ميهـــــن / گــرامي همــچو مادر، مــام ميهـن

روز زن رو به همه ی مادران و زنان و دختران ایرانی تبریک میگم
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
     
  ویرایش شده توسط: slash00   
مرد

 
زن را نمی شود درک کرد
زن را نمی شود فهمید
زن را نمی توان شناخت
زن را نمی توان عوض کرد
زن را حتی نمی توان فراموش کرد
زن را فقط می توان عمیق دوست داشت

روز جهانی زن بر شیر زنان سرزمین پاکم گراامی باد
هی زمان داره میره
منم یه پسر جوون که حسابی پیره
یه عاشق که از عشقش سیره
__________________
alinumber7
     
  
مرد

 
ای زن، ای الطاف دستِ حضرتِ پروردگار

ای تو بهتر از همه هستی، به صد ره آشکار

خنده ات چون روشنایِ صبحِ هستی، پر ضیا

خنده ات چون دامنِ عرش خدا، مهدِ صفا


روزت مبارک
“Better to fight for something than live for nothing”
Lieutenant General George S. Patton
     
  
زن

 
روزمــــــــــــون مبــــــــــــــــــارک
من زنم همزاد بارون
همنژاد کوه و تیشه
طعم شیرین یک آغوش
معنی درخت و ریشه
عطر من اگه بپیچه
ذهن شعرات تازه میشه
اگه دستامو بکارن
سبز میشم تا همیشه
من زنم که روح عشقو میسپره به سینه من
من زنم مرهم درد دل عاشقای شبگرد
تنم از جنس بهاره
تو شبای کهنه و سرد تک درخت ایستاده
تو حجوم وحشی درد اما تو عمق نگاهم
یک قبیله بی کسی هست روی هر گوشه قلبم
زخم بی هم نفسی هست
من زنم زن زمستون
زن شعرهای پریشون
رو تنم زخم یه غربت تو چشام هوای بارون 
من زنم همزاد بارون
[font#DF01D7][/font]





دلم برای هم آغوشیِ صمیمی‌ِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردن‌های تو
برای حرف‌های خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتن‌های بی‌ انتها
برای شب‌های تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجره‌ها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!
     
  
مرد

 


‎تقدیم به نسرین ستوده و تمام زنان مرد تر از مرد پارسی!‏‎
*****-----*****-----*****
زن سینه‌های برجسته نیست
موی مش کرده
ابروی برداشته
لبانِ قرمز نیست

زن لباسِ سفید
شب با شکوه عروسی
بوی خوشِ قرمه سبزی
هوسِ شب‌های جمعه
قرار‌هایِ تاریکی‌
کوچه پشتی‌
تویِ یک ماشین نیست

زن
مادر بچه‌ها نیست
زن عصایِ روز‌های پیری
پرستار ، وقتِ مریضی
رفیقِ پای منقل نیست

زن

وجود دارد

روح دارد

قدرت

جسارت

پا به پای یک مرد

زور دارد

عشق

اشک

نیاز

محبت

یک دنیا آرزو دارد

زن ... همیشه ... همه جا ... حضور دارد

و اگر تمام اینها یادت رفت
تنها یک چیز را به خاطر داشته باش
که هنوز هیچ مردی پیدا نشده
که بخواهد در ایران
جایِ یک زن باشد
هله
     
  
مرد

 
روز جهانی زن مبارک باد

می خواهم از تو بنویسم . برای تو بسیار نوشته اند و از تو بسیار گفته اند . گفته اند که ظریف تر از گلی , پاک تراز شبنم سپیده دمانی که بر گلبرگها می نشیند با دلی مهربان , سرشار از عشقی خالص که عاشقانه عشق را دوست می دارد . به راستی برای تو چه می توانم بنویسم که در خور شان و منزلت تو باشد ؟/؟! امروز فقط روز تو نیست . هر روز فقط روز تونیست که هر لحظه ای هر دقیقه ای و هر ثانیه ای روز توست . می گویند تو صبور تر از سنگ صبوری مقاوم تر از مردانی هستی که با سلاح گرم و سرد خود به پیکار مشکلات می روند . می گویند ظریف و شکننده ای اما از صخره ها یی می گذری و به قله هایی می رسی که مردان هنوز در دامنه آن مانده اند . به راستی تو کیستی تو چیستی . عشق را عاشقانه دوست می داری . اگر کسی با تمام وجود دوستت بدارد تو هم با تمام وجود دوستش می داری .. ای زن ای اسطوره مهر و وفا ! به تو ایمان دارم اگر به خود ایمان داشته باشم . تو عشق را با تمام وجودت در خون و ریشه و روانت عجین ساخته ای . چه می گویم تو اصلا خود عشقی و شاید که بر تر از عشق . بی تو عشق معنایی ندارد . من این را تنها برای این نمی گویم که بخواهم واژگان را به بازی گیرم تا تو از من راضی باشی . من این را یک حقیقت می دانم که خداوند رنجهایت را بیشتر نموده است . .... تو هر گز فریب را دوست نمی داری اما حقیقت آن چیزیست که می تواند باشد و باید که باشد . آری فراموش نمی کنیم که فاطمه مقدس , مریم پاک و آسیه دلاور هم یک زن بوده اند . اشک می ریزی تا بخندی . وقتی که مهربان می شوی مهربان ترینی وقتی که اسیر بی وفایی و خیانت شوی تا آنجا که بتوانی گذشت پیشه می کنی . آینه تمام نمای عشقی .. عشق در نقش حقیقی مادر .. همسر و یک انسان و عشق وعشاق را با ایثار های خود شرمنده می سازی . پس چرا نگویم که تو بهترینی . تو بر ترینی . با مهر و عاطفه خود سیلاب سرد بر آتشفشان خشم و خشونت ها ریخته تا در گلستان محبت , زندگی رنگ و معنای دیگری بیابد . خانه ای که از تو و لبخند زیبای تو محروم باشد از لطف خدا محروم است . تو چون مرد آفریده خدایی . تو آبستن حوادث بسیاری در تاریخ بوده ای .. به خاطر تو بود که اسکندر تخت جمشید را به آتش کشید .. می گویند که شریک شیطانی ولی من می گویم اگر فرشته ای با تو فرشته گونه باشد اگر نامردان و نامردمان فریبت ندهند هرگز دوست نمی داری که شیطنت کنی . ساده تر بگویم ترجیح می دهی که فریبت دهند اما فریب دهنده نباشی چون قلبی پاک و روحی مهربان داری . صادقانه بودن را هرگز از یاد نخواهی برد مگر آن که ریاکارانه قلب مهربانت را بشکنند . امروز همه می دانیم که عشق و اندیشه در ترکیب با احساس می تواند قدرت برتر باشد . امروز چون گذشته ها نمی توان قدرت را در توان جسمانی دانست و زن را به عنوان موجودی ضعیف فرض کرد و او را از حقوق و مزایایی که مردان از آن بر خوردارند محروم نمود . پس تو می توانی قدرت برتر باشی . حتی تا مدتها قبل و شاید هم اینک در بسیاری کشور های جهان زنان حق رای هم نداشته اما زنان مبارز و مردان اندیشمند دانسته اند که اینک زمان عصر حجر و زور گویی ها به سر آمده .. قرن بیستم را به نوعی عصر ماشین و فضا می دانند و می نامند اما به نظر من این دوران را باید عصر انقلاب زنان نامید . با این گونه تمجید و تعریف از زنان نمی خواهم بگویم که آنان موجوداتی بدون اشتباه هستند . همان گونه که بار ها گفته ام واقعیت با حقیقت تفاوت دارد . واقعیت آن چیزیست که هست . ممکن است حقیقت باشد ممکن است نباشد . اما حقیقت آن چیزیست که باید باشد . از خود گذشتگی و جانفشانی یک زن در رویارویی با مسائل و مصائب را هیچ مردی ندارد . در رابطه با یک مرد اگر احساس کند که یاور و همراه همیشگی و ثابت قدم اوست هرگز به او پشت نخواهد نمود و این احساس باید در او ایجاد گردد . او باید عشق و محبت را با تمام وجودش احساس نماید تا چهره حقیقی خود را نشان دهد . زن موجودی زود باور است . به آن که دوستش دارد اعتماد می کند . اما اگر لغزشی ببیند سخت است که بار دیگر اعتمادش را جلب نمود . ولی در نهایت گذشت و فداکاری و بردباری اوست که زندگی را شیرین می سازد . او با احساس زیبای خود بسیاری از اوقات عاقلانه تر از مردان می اندیشد . احساس مادری او را هیچ پدری نمی تواند که درک نماید .. .. مثل این که وارد مقوله روانشناسی زنان شده ام و تا صبح هم می توانم در این مورد بنویسم البته با احساس و تجربیات خودم نه با علم روان شناسی . در هر حال روز تبریک و شاد باش به این عزیزان دوست داشتنی و مهربان است که تقریبا نیمی از جمعیت انسانی جهان را تشکیل می دهند ورد پای آنان را در تمام زمینه های علمی می توان جست . من این روز را به همه انسانها تبریک می گویم . نه فقط زنان , بلکه همه انسانها .. چون مردان باید به وجود زنان افتخار کنند زندگی بدون آنان لطف و صفایی ندارد . زن دوست دارد که با تمام وجودش او را بشناسی و حسش کنی . اگرزن را درک کنی او تو را ترک نمی کند . به امید آن که روزی همه انسانها با درک متقابل از یکدیگر لحظه های زندگی خود را شیرین و شیرین تر سازند . به امید آن روز .. پایان .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
۸ مارس روز جهانی زن بر تمام بانوان گرامی باد



نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
     
  ویرایش شده توسط: maryy   
زن

 
زن رنجدیده سرزمینم روزت مبارک


این حکایت یک زن است. زنی که تنها و روی پاهای خودش فرزندانش را بزرگ می کند

روز جهانی زن است. دوست دارم از زن بنویسم،اما کدام زن؟ می خواهم از زنی که زیارتش کردم و گونه‌های استخوانی‌اش را بوسیدم بنویسم. نوشتن از او برایم دشوار است. او مادر ستار است.

ابتدا می خواهم فضای خانه‌اش را به تصویر بکشم. از کوچه باریک که می آیی عکس ستار بر سر در خانه ۴۰ متری ساده و بی‌آلایش‌اش ، آذینی دلنشین است. جوانی با تبسمی معنادار. عکس ستار را در جای جای اتاق میبینی.

عکس ستار را روی یخچال زده تا اگر جرعه آبی هم می نوشد با پسرش بنوشد. کنار تلویزیون هم عکس ستار است تا اگر تصویری می بیند ستار هم گوشه‌ای از آن باشد. سجاده ستار را کنار سجاده‌اش گذاشته تا بی‌یاد او به ملاقات معبود نرود. تکه پارچه‌ای سفید و صورتی در گوشه اتاق پهن کرده و می گوید آقا ستار روی این می نشست.حوله ستار را لای پارچه‌ای گذاشته تا هر دمی آن را ببوید و بوی یوسفش را بشنود.

مادر را هر دو بار سیاهبوش دیده ام. زنی تنها در گوشه خانه‌ای فقط به مساحت ۴۰ متر، اما آن چنان با عزت نفس که گویی جهان زیر پای اوست.در هر دو ملاقات حکایتی تکان دهنده از او شنیده‌ام که قصد بازگو کردن آن را دارم.آرام سخن می گوید. گویی می خواهد ذره ذره درک و احساسش را با کلماتی که با غمی جان کاه بر لب می آورد به ما منتقل کند.مادر چنین می گوید: وقتی آقا ستار را بردند ظهر بود و او برای نماز وضو گرفته بود و روی همان پارچه سفید و صورتی نشسته بود. وقتی ماموران او را بردند به صورتش خیره شده بودم شاید برای آخرین بار مرا نگاه کند، اما سرش پایین بود و از خانه بیرون رفت.شب شد. دخترم به همراه فرزند ۲ ساله‌اش پیش من بودند. احساس کردم سینه‌هایم پر از شیر شده و شیر پس می دهد. دستم را روی پیراهنم کشیدم با تعجب دیدم واقعا از سینه‌هایم شیر می آید و لباسم کاملا خیس است. به سحر گفتم: مادر سینه‌هایم شیر پس میدهند. سحر گفت مادر جان چه می گویید با این سن و سال شما؟ گفتم دخترم لباسم را ببین.دست بر روی سینه‌ام گذاشت و با ترس و تعجب گفت مامان چرا اینطور شدید؟ رگ سینه‌هایم بلند شده بود و چون مادری که طفلش را شیر می دهد،شیر بیرون می زد.

آن شب حال عجیبی داشتم، لباسم را چند بار عوض کردم. . حتی یک لحظه هم چشمانم را روی هم نگذاشتم، اما به وضوح و آشکارا ستار رامی دیدم. گفتم سحر جان ستار را آویزان کرده اند و می زنند. سحر می خواست مرا آرام کند و می گفت مامان شما فکر می کنید. این طور نیست.اما به خدا من ستار رامی دیدم. آنقدر کتک خورد تا بیهوش شد....صبح روز چهارم سحر از خواب بیدار شد. گفتم سحر جان ستار آرام خوابیده است. ستار راحت شد. سحر گفت مادر این چه حرفی است که می زنید.گفتم مادرجان ستار راحت شد. تمام شد.سحر گفت مامان بلند شوید برای ناهار ته چین مرغ بپزید.ماموری آمد و...

وقتی قصه را از زبان مادری که ساده و بی‌پیرایه سخن می گوید، می شنوی قبل از اینکه از درد جانکاه بگریی یا حتی آهی بکشی ابتدا در بهت و حیرت غرق می شوی.شاید یک افسانه است.علی رغم شنیدنش بهتر است فکر کنم یک رویا است ، اما چشم‌های به گود رفته مادر ضرب اهنگی تلخ است تا خودت را به آن راه نزنی. این واقعیت است. واقعیتی تلخ و گزنده که تا مغز استخوانت را می گدازد.

نه این داستان و افسانه نیست، هنوز مادر ستار زنده است در رباط کریم در کنج آن خانه کوچک و ساده.می گوید‌ای کاش تمام این خانه و هر چه دارم را از من بگیرند و ستار را به من بازگردانند. حاضرم در بیابان در چادری زندگی کنم اما ستار پیش من باشد.آخه ستار ازدواج نکرد تا من تنها نمانم. به عکس ستار نگاه می کند .

این حکایت یک زن است. زنی که تنها و روی پاهای خودش فرزندانش را بزرگ می کند . مسولیت زندگی را بر دوش می کشد. با عشق با فرزندش زندگی میکند. زاییده خود را محترمانه آقا خطاب میکند. و پس از این که او را از او می ربایند روز خاکسپاری پاره تنش، نه تمام وجودش،فریاد می زند خدایا خودت دادی و خودت این گونه
پس گرفتی. وقتی از ستار می گوید با احترام به راه و عقیده دلبندش تاکید می کند که او عاشق ایران بود و وطنش را دوست داشت.

گوهر عشقی یک زن است و سراسر زندگیش روایتی است از یک زن ایرانی. صبور و مقاوم با تمام ویژگی‌های زنانه و مادرانه.

نمی توان باور کرد . حق داریم اصلا مگر می توان باور کرد ؟ بازمانده چنین دردی و باردار چنین درکی چنین می بیند و می گوید و می سوزد و فریاد رسی نمی یابد. این یک زن است. تنها و بی‌پناه. پر درد وبی رفاه. اما چونان ایمانی دارد که فریاد می زند خون ستار من فروشی نیست.او که می داند هر چه تلاش کند ستار باز نمی گردد. او که پول خون فرزندش را نمی خواهد . پس به دنبال چیست که این گونه سخن می گوید.

گوهر عشقی یک زن است. او سودایی مادرانه در سر دارد. می گوید می خواهم دادگاه فرزندم علنی باشد تا شاید در این سرزمین ستاری دیگر چنین کشته نشود و این افتخار و سربلندی سزاوار یک زن است.

او هنوز زنده است و حکایت مرگ ستار را با تمام احساسش می گوید. با ستار عهد کرده بود که نگرید و اگر خواست گریه کند پرده اتاق رابکشد و آرام و بی‌صدا وپنهانی گریه کند. مادر هنوز بر سر پیمان خود هست و هر روز چند بار این گونه می گرید . این روزها نا امید از دادرسی از آتش زدن خود در مقابل عدالتخانه سخن می گوید.
امروز روز زن است . روز مادرآقا ستاراست. تو‌ای زن،‌ای مادر روزت مبارک.
     
  
صفحه  صفحه 10 از 19:  « پیشین  1  ...  9  10  11  ...  18  19  پسین » 
مناسبتها

Woman | زن (۸ مارس روز جهانی زن بر تمام بانوان گرامی باد)


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA