انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 24:  1  2  3  4  5  ...  21  22  23  24  پسین »

Hushang Ebtehaj| هوشنگ ابتهاج


مرد

 
مختصری از زندگی , اثار و اشعار هوشنگ ابتهاج

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●


هوشنگ ابتهاج+زندگی هوشنگ ابتهاج+زندگینامه ابتهاج+بیوگرافی کامل ابتهاج+آثار هوشنگ ابتهاج+نخستین نغمه‌ها+ سراب+سیاه مشق+شبگیر+چند برگ از یلدا+زمین+یادنامه+تا صبح شب یلدا+یادگار خون سرو+حافظ به سعی سایه+تاسیان+اشعار عاشقانه+اشعار اجتماعی+مجوعه‌های شعر ابتهاج+ویژگی اشعار ابتهاج+اشعار ابتهاج


     
  
مرد

 
بیوگرافی

امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶)، متخلص به «ه‍.الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.
او در ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت متولد شد. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه‌ها منتشر کرد. ابتهاج مدتی به عنوان مدیر کل شرکت دولتی سیمان تهران به کار اشتغال داشت.


ابتهاج از سال۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گل‌ها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود.تعدادی از غزل‌های او توسط موسیقی‌دانان ایرانی اجرا شده‌است.


از مهم‌ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل‌های حافظ است که با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در ۱۳۷۲ به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد.


علوم انساني رشته : زبان و ادبيات فارسي گرايش : شعر محل تولد : رشت تاريخ تولد : 1306
هوشنگ ابتهاج در سال 1306 ، در رشت به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در ايران شهر سپري كرد و سپس به تهران آمد و دورة دبيرستان را در تهران گذرانيد.اشعار ابتهاج عموما بي تخلص كه « سايه » از بدو شروع به اهل ادب را به دنبال داشته است او به تدريج توانست به مطبوعات كشورراه يابد و آثار منظوم خودرا به چاپ رساند حاصل تلاش او مجموعه آثاريست كه به طبع و نشر رسانده است .
تحصيلات رسمي و حرفه اي : هوشنگ ابتهاج تحصيلات ابتدايي را در ايران شهر سپري كرد و سپس به تهران آمد و دورة دبيرستان را در تهران گذرانيد.

فعاليتهاي ضمن تحصيل : ابتهاج اوج مسائل سياسي سالهاي قبل از 1332 به شعر اجتماعي و به مردم روي آورد. نخستين ديوان شعرش را با نام « نخستين نغمه ها » ( تهران 1325 ) هنگامي كه هنوز در دورة دوم دبيرستان تحصيل مي كرد ، منتشر ساخت.

ساير فعاليتها و برنامه هاي روزمره : اشعار ابتهاج با تخلص سايه سروده شده و از بدو شروع به شاعري مورد توجه اهل ادب قرار گرفت و درمطبوعات كشور چاپ شد . از جمله غزلهايي كه از وي منتشر شد عبارتند از: دوزخ روح ، شبيخون ، خونبها ، گرية ليلي ، چشمي كنار پنجره انتظار ، نقش ديگر . بعضي غزلهاي كه حالت غزليات مولوي را به خاطر مي آورد ، مانند: زندان شب يلدا ، بيت الغزل ، هميشه درميان ، يا برخي غزلهاي او به آواز خوانده شده است.

آرا و گرايشهاي خاص : سايه صرفنظر از توجهي كه به سخن اساتيد شعر فارسي دارد و آثار آنان را در نوع خود به حد كمال مي داند. به كار ساير شعراي معاصر نيز معتقد است ولي اين اعتقاد از آنجاست كه مي گويد هر پديده اي كه در مسير كمال باشد جالب است و چون هيچ اثري كامل نيست و مطلق وجود ندارد ، آنچه در مسير تكامل گام بردارد قابل توجه است . به عقيده سايه شعر امروز ناگزير بايد مبين احوال زمان و احساسات شاعر كه تاثير پذير از پديده هاي اجتماعي اوست باشد و ترديد نيست بيان اين احساسات و مفاهيم اگر در قالب اشعار گذشته ممكن باشد لااقل با همان تركيبات و اشارات و واژه هاي مستعمل مقدور نيست. در شعر سايه دو جنبه كاملاً متفاوت به چشم مي خورد ، نيمي از سروده هاي وي را غزلياتي كه از احساساتي كاملاً شاعرانه سرشار است ، تشكيل مي دهد و نيمي ديگر مجموعه ي اشعاري است كه باصطلاح امروز در قالب نوين موزون ولي غير مقفي سروده شده است. در حقيقت آثاري از « سايه » كه مبين احساسات دروني وي از تاثرات است مشخص و مربوط به پرواز انديشه شاعرانة او است در غزل ها و دوبيتي هاي وي همه جا متجلي است ولي تاثراتي كه از زندگي مردم و وضع اجتماعي وي سخن مي گويد بيشتر در فرم جديد شعر امروز خود نمايي مي كند.

دكتر يوسفي معتقد است: « در غزل فارسي معاصر ، شعر هاي سايه ( هوشنگ ابتهاج ) در شمار اثار خوب و خواندني است . مضامين گيرا و دلكش ، تشبيهات و استعارات و صور خيال بديع ، زبان روان و موزون و خوش تركيب و هم آهنگ با غزل از ويژگي هاي شعر اوست و نيز رنگ اجتماعي ظريف آن يادآور شيوه دلپذير حافظ است... وي در زمينه نو سرايي نيز طبع آزمايي كرده است آنچه از اين قبيل سروده درون مايع و محتواي آنها تازه ابتكار آميز است و چون فصاحت زبان و قوت بيان سايه با آن همگام شده ، تركيب اين دو كيفيت با هم نتيجه مطلوب به بار آورده است. نظير: گريه سيب ، زمين و امثال آن »
     
  
مرد

 
آثار

سایه هم در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما، نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، به ویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساسا شاعری غزلسرا بود؛ همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود؛ دنبال کرد.

سایه در سال ۱۳۲۵ مجموعهٔ «نخستین نغمه‌ها» را، که شامل اشعاری به شیوهٔ کهن است، منتشر کرد. در این دوره هنوز با نیما یوشیج آشنا نشده بود. «سراب» نخستین مجموعهٔ او به اسلوب جدید است، اما قالب همان چهارپاره‌است با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهٔ «سیاه مشق»، با آنکه پس از «سراب» منتشر شد، شعرهای سالهای ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربرمی‌گیرد. در این مجموعه، سایه تعدادی از غزل‌های خود را چاپ کرد و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که می‌توان گفت تعدادی از غزل‌های او از بهترین غزل‌های این دوران به شمار می‌رود.

سایه در مجموعه‌های بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر خود که حاصل سال‌های پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مجموعهٔ «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازه‌ای در شعر معاصر گشود.
     
  
مرد

 
مجموعه های شعر

این مجموعه ها بر این پایه اند :

  • نخستین نغمه‌ها، ۱۳۲۵
  • سراب، ۱۳۳۰
  • سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲
  • شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
  • زمین، دی ۱۳۳۴
  • چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
  • یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
  • تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
  • یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
  • حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
  • تاسیان مهر ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)

     
  
مرد

 
ویژگی اشعار

غلامحسین یوسفی دربارهٔ شعر سایه می‌گوید: «در غزل فارسی معاصر، شعرهای سایه (هوشنگ ابتهاج) در شمار آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگیهای شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است.از جمله غزلهای برجستهٔ اوست: دوزخ روح، شبیخون، خونبها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر.»

اشعار نو او نیز دارای درون‌مایه‌ای تازه و ابتکاری است؛ و چون فصاحت زبان و قوت بیان سایه با این درون‌مایهٔ ابتکاری همگام شده، نتیجهٔ مطلوبی به بار آورده‌است.

در شعر پس از نیما در حوزهٔ غزل تقسیماتی را با توجه به شاعرانی که در آن زمان حضور داشته‌اند انجام داده‌اند که در این بین نام‌هایی چون هوشنگ ابتهاج، منوچهر نیستانی، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی و سیمین بهبهانی به چشم می‌خورد.
     
  
مرد

 
نمونه شعر

ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دست مایه اشعار عاشقانه‌ای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود:

دیریست گالیا
در گوش من فسانهٔ دلدادگی مخوان
دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه
دیرست گالیا! به ره افتاد کاروان
عشق من و تو؟ این هم حکایتی است
اما در این زمانه که درمانده هر کسی
از بهر نان شب
دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست
شاد و شکفته در شب جشن تولدت
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک
امشب هزار دختر همسال تو ولی
خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک
زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو
بر پرده‌های ساز
اما هزار دختر بافنده این زمان
با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان
جان می کنند در قفس تنگ کارگاه
از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن
پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا
وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست
از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ
در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج
در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ
اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک
اینجا به باد رفته هزار آتش جوان
دست هزار کودک شیرین بی گناه
چشم هزار دختر بیمار ناتوان ...
دیریست گالیا!
هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست
هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان
هنگامهٔ رهایی لبها و دست هاست
عصیان زندگی است در روی من مخند!
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق
بر من حرام باد تپشهای قلب شاد
یاران من به بند،
در دخمه‌های تیره و غمناک باغشاه
در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک
در هر کنار و گوشهٔ این دوزخ سیاه
زودست گالیا!
در من فسانهٔ دلدادگی مخوان!
اکنون ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!
زودست گالیا! نرسیدست کاروان ...
روزی که بازوان بلورین صبحدم
برداشت تیغ و پردهٔ تاریک شب شکافت
روزی که آفتاب از هر دریچه تافت
روزی که گونه و لب یاران همنبرد
رنگ نشاط و خندهٔ گمگشته بازیافت
من نیز باز خواهم گردید آن زمان
سوی ترانه‌ها و غزلها و بوسه ها
سوی بهارهای دل انگیز گل فشان
سوی تو، عشق من ....
     
  
مرد

 
     
  
مرد

 
سراب



سراب

عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جز دسترس به وصل اویم آرزو نبود
دادم در این هوس دل دیوانه را به باد
این جست و جو نبود
هر سو شتافتم پی آن یار ناشناس
گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
رویی شکست چون گل رویا و دیده گفت
این است آن پری که ز من می نهفت رو
خوش یافتم که خوش تر ازین چهره ای نتافت
در خواب آرزو
هر سو مرا کشید پی خویش دربدر
این خوشپسند دیده زیباپرست من
شد رهنمای این دل مشتاق بی قرار
بگرفت دست من
و آن آرزوی گم شده بی نام و بی نشان
در دورگاه دیده من جلوه می نمود
در وادی خیال مرا مست می دواند
وز خویش می ربود
از دور می فریفت دل تشنه مرا
چون بحر موج می زد و لرزان چو آب بود
وانگه که پیش رفتم با شور و التهاب
دیدم سراب بود
بیچاره من که از پس این جست و جو هنوز
می نالد از من این دل شیدا که یار کو ؟
کو آن که جاودانه مرا می دهد فریب ؟
بنما کجاست او
     
  
مرد

 
آنا

صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار
می گشاید مژه و می شکند مستی خواب
آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته در سینه افسرده آب
آفتاب از پس البرز نهفته ست و ازو
آتشین نیزه برآورده سر از سینه کوه
صبح می اید ازین آتش جوشنده به تاب
باغ می گیرد ازین شعله گل گونه شکوه
آه دیری ست که من مانده ام از خواب به دور
مانده در بستر و دل بسته به اندیشه خویش
مانده در بسترم و هر نفس از تیشه فکر
می زنم بر سر خود تا بکنم ریشه خویش
چیست اندیشه من ؟ عشق خیالی آشوبی
که به بازویم گرفته ست به بیداری و خواب
می نماید به من شیفته دل رخ به فریب
می رباید ز تن خسته من طاقت و تاب
آنچه من دارم ازو هست خیالی که ز دور
چهر برتافته در اینه خاطر من
همچو مهتاب که نتوانیش آورد به چنگ
دور از دست تمنای من و در بر من
می کنم جامه به تن می دوم از خانه برون
می روم در پی او با دل دیوانه خویش
پی آن گم شده می گردم و می ایم باز
خسته و کوفته از گردش روزانه خویش
خواب می اید و در چشم نمی یابد راه
یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال
نشنوم ناله خود را دگر از مستی درد
آه گوشم شده کر یا که زبانم شده لال
چشم ها دوخته بر بستر من سحرآمیز
خواب بر سقف نشسته ست چو جادوی سیاه
آه از خویش تهی می شوم آرام آرام
می گریزد نفس خسته ام از سینه چو آه
بانگ برمی زنم از شوق که : آنا آنا
ناگهان می پرم از خواب گشاده آغوش
می شود باز دو دست من و می افتد سست
هیچ کس نیست به جز شب که سیاه است و خموش
     
  
مرد

 
نگاه آشنا

ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من اید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست
تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سراسیمه گردید و در خون تپید
نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خاکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز
یکی نغمه جو شد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان
ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده اید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه
از آن دور این یار بیگانه کیست ؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد
به سوی من اید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشناک
خدایا چه می بینم ؟ این چشم اوست
     
  
صفحه  صفحه 1 از 24:  1  2  3  4  5  ...  21  22  23  24  پسین » 
شعر و ادبیات

Hushang Ebtehaj| هوشنگ ابتهاج

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA