انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 115 از 219:  « پیشین  1  ...  114  115  116  ...  218  219  پسین »

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


زن

 
شماره   ۱۱۴۱


ای ز تو کارسازی همه کس
همه را هم تو کارسازی و بس

هست عرفان تو به عقل چنانک
کوه سنجد کسی به پر مگس

از من ادراک تو بدان ماند
کابلهی کرده باد را به قفس

در صفات کمال هستی تو
عقل مست است و ناطقه اخرس

پیش حکم تو هست هجده هزار
روز طوفان و باد پاره خس

مردم از تو بزرگ معنی شد
نی به صورت بسان فیل و فرس

که به یادت نفس زنند به صدق
آسمان بر پرد ز باد نفس

زیر پای گلیم پوشانت
پایمال است مفرش اطلس

کی رسم در تو من که در پیشت
سد آهن شد از هوا و هوس

سوخته باد خسرو از شوقت
راست چون دیو از شهاب قبس 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
شماره ۱۱۴۲  


تعالی الله، چه دولت داشتم دوش
که بود آن بخت بیدارم در آغوش

چو در گرد سر خود گشتنم داد
ز شادی پای خود کردم فراموش

دران چشمی که نی خفته نه بیدار
نه بیهش بودم از بودن نه باهوش

خوش آن حالت که گاه گفتن راز
دهانم بود نزدیک بناگوش

چه سودا می پزی، ای جان شیرین؟
مگس خفته چه بیند شربت نوش؟

دو سه بار، ای خیال یار، با من
بگو خوابی که دیده ستم شب دوش

سیه پوشیده رخسارش کنون، چشم!
زیم من هم به حق آن سیه پوش

گویم حال خود با کس که قصاب
به قصد گردن است و گشته خاموش

فغان خسروست از سوزش دل
بنالد دیگ چون زآتش کند جوش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
 شماره ۱۱۴۳


مرا کاری ست مشکل با دل خویش
که گفتن می نیارم مشکل خویش

خیالت داند و چشم من و غم
که هر شب در چه کارم با دل خویش؟

ز واپس ماندگان یادی کن آخر
چه رانی تند، جانا، محمل خویش؟

مرا در اولین منزل ره افتاد
ترا خوش باد راه و منزل خویش

نه من زان گونه در دریا فتادم
که آید کشتنم در ساحل خویش

چه فرصتها که گم کردم درین راه؟
ز بخت خوابناک غافل خویش

کم از جولانی آخر در ره ما؟
چه خسرو خاک کرد آب و گل خویش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
  شماره ۱۱۴۴


 دل من برد، نتوان یافت بازش
که دستی نیست بر زلف درازش

شدم در کندن جان نیم کشته
ز چشم نیم مست و نیم نازش

به من بخشید اجلهای خود، ای خلق
که میرم هر زمان در پیش بازش

چرا محمود از غیرت نمیرد؟
که میرد دیگر پیش ایازش

به کار دوست جان هم نیست محرم
که با بیگانه نتوان گفت رازش

رها کن تا کف پایت ببوسم
پس آنگه شویم از اشک نیازش

شبی خواهم به بالینت شوم شمع
تو در خواب خوش و من در گدازش

دلم افتاد در چوگان زلفش
به بازی گوی دیوانه مسازش

جفاها می کنی بر من، مکن شرم
که شد شرمنده، خسرو زان نوازش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
 شماره ۱۱۴۵


 دل من چون شود دور از وثاقش
که ماند آویخته ز ابروی طاقش

عجب سیاره ای دارد دل من
که می سوزد جهانی ز احتراقش

هزارم دیده باید گاه جولانش
که بندم فرش در راه براقش

مکن ضایع، طبیبا، مرهم خویش
که خوش می سوزم از داغ فراقش

گزیده شد دلم از جان که جانش
سگ دیوانه شد در اشتیاقش

کجا با چون تو سیمین ساق ماند
درخت گل که پر خار است ساقش

جفاهای ترا گردان کند چرخ
نرنجی جان خسرو از نفاقش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
 شماره ۱۱۴۶


اگر چه پرسش من نیست رایش
رها کن تا بمیرم زیر پایش

زمین را بهره زان پا و سرم دور
به غیرت هر دم از خاک سرایش

سر ما در کمند و شه به جولان
چه غم می دارد از مشتی گدایش!

چو از ما رفت، یاران، جان بی شرم
بدار ار می توانی داشت جایش

ترا خون ریز عاشق نیست حاجت
که هجران نیک می داند سزایش

شراب شوق کز جنت دلم خورد
گوارا باد آن نقل بلایش

تو کش یارا که خواهد مرد بی تو
که خسرو کرد خود را آزمایش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
 شماره ۱۱۴۷


ماییم و شبی و یار در پیش
جام می خوشگوار در پیش

وقت چمن و شکفته باغی
بی زحمت خارخار در پیش

گل آمده و خزان گشته
دی رفته و نوبهار در پیش

من بیهش و مست یار و یارم
نی مست و نه هوشیار در پیش

دستم به لب و نظر به رویش
می بر کف و لاله زار در پیش

رفت آنکه چو غنچه بود یک چند
در بسته و پرده دار در پیش

امروز چو شاخ گل به صد لطف
آمد ز برای یار در پیش

ای دور فلک، اگر ترا هست
وقتی به ازین بیار در پیش

مست حق را که هست با دوست
زین گونه هزار کار در پیش

خسرو، می ناب کش که زین پس
نارد فلکت خمار در پیش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
  شماره ۱۱۴۸


دزدانه در آمد از درم دوش
افگنده کمند زلف بر دوش

برخاستم و فتادم از پای
چون او بنشست، رفتم از هوش

گشتم به نظاره جمالش
حیران و خراب و مست و بیهوش

آن نرگس نیم مست جادوش
آهوبره ای به خواب خرگوش

هر کس که ببیندت به یک روز
ملک دو جهان کند فراموش

بی روی تو نوش می شود نیش
وز دست تو نیش می شود نوش

یک حلقه به گوش خسرو انداز
کو بنده تست و حلقه در گوش  
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
  شماره ۱۱۴۹


ای زده ناوکم به جان، یک دو سه چار و پنج و شش
کشته چو بنده هر زمان، یک دو سه چار و پنج و شش

گفته به وعده گه گهی یک شب از آن تو شوم
روز گذشته در میان، یک دو سه چار و پنج و شش

گفت صبا ز غیرتم کاید اگر ز کوی تو
همره بوی تست جان، یک دو سه چار و پنج و شش

پیش در تو هر نفس از هوس دهان تو
بوسه زنم بر آستان، یک دو سه چار و پنج و شش

منع دو چشم کن که شد از دل خسته هر دمی
رایت آن دو ناتوان، یک دو سه چار و پنج و شش

گاه نظاره چون که تو جلوه کنی جمال را
کشته شوند عاشقان، یک دو سه چار و پنج و شش

آه و فغان ز مردمان بس که همی کند دمی
خسرو خسته دل فغان، یک دو سه چار و پنج و شش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
  شماره ۱۱۵۰


پیش چشم خود مگو، گر با تو گویم سوز خویش
زانکه می دانی مزاج غمزه کین توز خویش

غمزه را گویی چو شاهان زن که نه مردانگیست
بر گدایان آزمودن خنجر فیروز خویش

من چو گردم کشته، گه گاهی بگردانی به زلف
جان من گرد سر آن ناوک دل دوز خویش

همره جان کردم از جولانت گردی تا کنم
توشه فردای حشر این نعمت امروز خویش

خاک شد جانها به ره، مپسند از بهر خدا
این غبار غم بر آن روی جهان افروز خویش

هر شبی پیش چراغی سوز خود گویم، از آنک
سوخته با سوخته بیرون فشاند سوز خویش

در دلم باز آمد او، یاری کن، ای خون جگر
تا بگریم سیر من بر روزگار و روز خویش

بنده خسرو بر رخ از خون حرف بی صبری نوشت
تا کند تعلیم رسوایی به صبرآموز خویش 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 115 از 219:  « پیشین  1  ...  114  115  116  ...  218  219  پسین » 
شعر و ادبیات

Amir Khusro Dehlavi | امیر خسرو دهلوی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA