انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 101 از 193:  « پیشین  1  ...  100  101  102  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 963«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وش مطربیست عشقش بنواخت باز سازش
آسوده جان عشاق از ساز دلنوازش
خواهی که بازیابی رمزی ز راز معشوق
می باش عاشقانه با محرمان رازش
جانی که نو نیاز است جانان به جان گدازد
یا رب که آفرین باد بر جان نو نیازش
ساقی به صاف درمان ما را علاج میکن
باز آ به دُرد دردش خوش خوش دوا بسازش
آن یار نازنینم زارم گذاشت بازم
شکرانه جان ببازم گرآورند بازش
جام جم است عالم پر می ز خم وحدت
نوشم می حقیقت از ساغر مجازش
ذوقیست عاشقان را با جان نعمت الله
ذوق خوشی طلب کن از جان پاکبازش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 964«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
روح اعظم نایب حق خوانمش
لاجرم بر تخت دل بنشانمش
اسم اعظم خوانده ام از لوح دل
خازن گنج الهی دانمش
مهر و مه می خوانمش در روز و شب
گه به صورت گه به معنی خوانمش
عهد با او بسته ام روز ازل
تا ابد پابند آن پیمانمش
نور چشمست او و دیده دمبدم
در خیالش سو به سو گردانمش
عقل مخمور است و من مست خراب
گر درآید این چنین کی مانمش
نعمت الله مخزن اسرار اوست
هرچه می خواهم ازو بستانمش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 965«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش
بیاور دُردی دردش به امید دوا درکش
حریف بزم رندان شو چرا مخمور می گردی
ز دست ساقی باقی می جام بقا درکش
سر کوی بلای او مقام مبتلایان است
اگر تو از بلا ترسی عنان از کربلا درکش
ز خاک پاک سرمستی اگر گردی به دست آری
روان در دیدهٔ جانت بسان توتیا درکش
خراباتست و می درجام و او معشوق میخواران
اگر تو عاشق اوئی به عشق او بیا درکش
اگر در بزم جانبازان زمانی فرصتی یابی
اجازت خواه مستانه بیا و خوش مرا درکش
سوی الله را وداعی کن مرید نعمت الله شو
قدم در ملک باقی نه رقم گرد فنا درکش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 966«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش
سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش
در خم چوگان غم دل شده غلطان به سر
شادی آن سر که او گردد و کوی غمش
این دل مسکین من خرم و دلشاد شد
تا به مشامم رسید شمهٔ بوی غمش
مست می غم شدم شادی مستان غم
میل ندارم به هیچ جز که به سوی غمش
گفت من و گوی او راحت قلب حزین
جست دل و جوی جان دیدن روی غمش
بی سر و بی پا منم همدم رندان غم
سرخوشم و می روم بر سر کوی غمش
درد غم و درد او آمده درمان ما
سید ما شد به جان بندهٔ خوی غمش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 967«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آن یکی از هر یکی می جویمش
دو نمی گویم یکی می گویمش
دیده گر نقش خیال غیر دید
پاکبازانه روان می شویمش
شد معطر عالمی از بوی او
این چنین بوی خوشی می بویمش
یک حقیقت در دو عالم رو نمود
در دو عالم آن یکی می گویمش
سیدم تخم محبت کاشته
از محبت من چنین می رویمش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 968«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عشق او در جان روان می دارمش
جان چنین خوشتر چنان می دارمش
مهر او روشن تر است از نور چشم
گرچه از مردم نهان می دارمش
گنج عشقی دارم اندر کنج دل
لیک بی نام و نشان می دارمش
یک عروس بکر دارم در ضمیر
از برای عاشقان می دارمش
دردسر می داد عقل بوالفضول
از بر خود بر کران می دارمش
سید از داد و ستد آزاد شد
فارغ از سود و زیان می دارمش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 969«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جام عین شراب دریابش
همچو آب و حباب دریابش
همه عالم تن است و او جانست
خوش حبابی پر آب دریابش
آفتابی ز ماه بسته نقاب
ماه بین آفتاب دریابش
دامن بندگی ساقی گیر
شاه عالی جناب دریابش
غیر او گر خیال می بندی
می نماید به خواب دریابش
گر به میخانه فرصتی یابی
نوش می بی حساب پایانش
نعمت الله را اگر یابی
رند و مست و خراب دریایش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 970«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشقانه به یاد او سرخوش
ساغر می چو عاشقان درکش
مست او شو چه جای هشیاریست
نوش کن جام بادهٔ بی غش
دل اصحاب عشق و صحبت دوست
جان یاران و مهر آن مهوش
عشق او آتش است و ما چون عود
خوش بود عود خاصه بر آتش
آستین بر جهان جان افشان
دامن از دست ملک دل درکش
از سر هر دو کون خوش برخیز
بنشین یک زمان به عشقش خوش
روز عید است باش قربانش
همچو سید ولی مگو ترکش
آفتابست و ماه خوانندش
همه بینند ولی ندانندش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 971«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نور چشم است و مردم دیده
در نظر دائماً نشانندش
روح محض است از سرش تا پا
یک به یک بوسه واستانندش
نقش غیری خیال اگر بندم
آب چشمم ز دیده رانندش
عاشقانی که سیدم بینند
در تحیر که تا چه خوانندش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 972«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دُرد دردش دردخواری بایدش
دردمندی بردباری بایدش
گر بنالد بلبلی عیبش مکن
عاشق است و گلعذاری بایدش
دل به دلبر جان به جانان می دهد
هر که او وصل نگاری بایدش
رند سرمستی که می نوشد مدام
خوش حریفی و کناری بایدش
در چنین میدان که ما گوئی زدیم
پادشاهی شهسواری بایدش
دل بود آئینه او آئینه دار
آینه آئینه داری بایدش
یار یاران ترک اغیاران کند
گرچه سید یار غاری بایدش
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 101 از 193:  « پیشین  1  ...  100  101  102  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA