انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 458 از 718:  « پیشین  1  ...  457  458  459  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۵۹۹

می شود در وسمه ابروی بتان خونخوارتر
درنیام این تیغ خونریزست بی زنهارتر

دور عیش مرکز از پرگار میگردد تمام
شد ز خط عنبرین آن خال خوش پرگارتر

باده ممزوج را زور شراب صرف نیست
چشم مست یار از می می شود هشیارتر

می شود رسوا ز دیدنهای پنهان رازعشق
روی این آیینه است ازپشت خود ستارتر

چرب نرمیهای ظاهر نیست بی مکر و فریب
پرده دام است هر خاکی که شد هموارتر

سیل راسنگ فسان گرددزمین سنگلاخ
خواب سنگین عمر را سازد سبکرفتارتر

خط آزادی است سرو و بید رابی حاصلی
سنگ افزون می خورد نخلی که شدپر بارتر

رغبت می در بهار افزون شود مخمور را
چشم خوبان می شود در وقت خط خونخوارتر

شیوه های حسن راخط پرده نسیان شود
صفحه عارض بود در سادگی پرکارتر

دشمن نقش است لوح ساده دیوانگان
ورنه مجنون است از فرهاد شیرین کارتر

مار گردد اژدها از امتداد روزگار
گشت درایام پیری نفس بدکردارتر

غم دراین محنت سراباشد به قدر غمگسار
ازغم آزادست هرکس هست بی غمخوارتر

شوق چون پا در رکاب بیقراری آورد
کوه را از کبک می سازد سبکرفتارتر

سبزه خط بال و پر گردید سودای مرا
در بهاران می شود دیوانگی سرشارتر

از زمین نرم، صائب گرد برمی آورند
می کشد آزار افزون هر که بی آزارتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۰

از دم تیغ است آن موی کمر خونریزتر
هست از مژگان میان آن پسر خونریزتر

گر چه شور و شر بود کم فتنه خوابیده را
خواب او صد پرده باشد ازنظر خونریزتر

کشت از دزدیده دیدنها نگاهش عالمی
تیغ خوبان است در زیر سپر خونریزتر

رخنه در دلها نه تنها می کند مژگان تو
کز تو هرمویی بود از نیشتر خونریزتر

چون دهم آب از تماشای تو چشم تر،که هست
چین ابروی تو از موج خطر خونریزتر

می گشایم چون نظر بر عارض گلرنگ او
می شودهر مویم از مژگان تر خونریزتر

در خود آرایی مکن اوقات چون طاوس صرف
کزدم تیغ است حسن بال وپر خونریزتر

سفله چون شدمست، دربیداد طوفان می کند
می شود از آب، تیغ بدگهر خونریزتر

گر چه از زنگار می گرددبرش کم تیغ را
شد ز خط مژگان آن شیرین پسر خونریزتر

از کجی هر چند آرد تیر راآتش برون
خلق کج از تیغ گردد در سفرخونریزتر

صائب از هم پیشگان از تیغ افزون کن حذر
کزدم تیغ است رشک هم گهر خونریزتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۱

هرکه وحشت می کند ز آمیزش ما بیشتر
دردل سودایی مامی کند جا بیشتر

توسن سرکش چو میدان یافت طوفان می کند
شورش مجنون شد ازدامان صحرا بیشتر

آنچنان کز برگ ،بوی گل سبک پرواز شد
رازمارا پرده پوشی کرد رسوابیشتر

می شود سیل ضعیف از بند بی زنهارتر
ازخموشی راز من شد آشکارا بیشتر

دارد آتش زیر پا اشکم ز شوق دیدنش
در دل طفلان بود ذوق تماشابیشتر

حیرتی دارم که چون آهوی چشم گلرخان
دردل تنگ از رمیدن واکند جابیشتر؟

گر به این عنوان شود روی تو گلگل از شراب
می گشد طاوس از پر خجلت از پابیشتر

دور بر خود می کند صائب ره نزدیک را
می دود هرکس پی تحصیل دنیا بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۲

ناقص از کامل برد لذت ز دنیا بیشتر
دیده احول کند عیش دو بالا بیشتر

زشت راآیینه تاریک باشد پرده پوش
می رسد آزاربد گوهربه بینا بیشتر

گوشه گیران را مسلم کی گذارد روزگار؟
از گرانان می کشد آزار،عنقا بیشتر

هیچ باغ دلگشا چون جبهه واکرده نیست
می کشد صاحبدلان را دل به صحرا بیشتر

عمر در برچیدن دامن سرآمد سرو را
می کنند آزادگان وحشت ز دنیا بیشتر

چون زمین نرم از من گرد بر می آورند
می کنم هر چند بامردم مدارا بیشتر

آب گوهر می فزاید تشنگی چون آب شور
می تپد از تشنگان برخاک دریابیشتر

در سر بی مغز باشد باده را شور دگر
درنیستان می شود این شعله رعنا بیشتر

تلخ شد از کوهکن بر چشم شیرین خواب ناز
کارشیرین دل برد از کارفرما بیشتر

گشت از دشنام شوق آن لب میگون زیاد
گردد از تلخی می لعلی گوارا بیشتر

درسیاهی می توان گل چید از آب حیات
گریه راباشد اثر دامان شبها بیشتر

خانه های کهنه صائب مسکن مارست ومور
درکهنسالان بود حرص وتمنابیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۳

نیست بیصورت جدال زاهدان باصوفیان
میکندآیینه رسوا زنگیان رابیشتر

عمرپیران از جوانان زودتر طی می شود
قرب منزل گرم سازد رهروان رابیشتر

پشت هر شاخی که خم از بارمنت گشته است
از بهاران می کند شکر خزان رابیشتر

هرکه ازتن پروری زآیینه دل غافل است
پاس می دارد زگرد آیینه دان رابیشتر

در سبوی کهنه ممکن نیست گرددآب سرد
دل خنک می گردد از دنیا جوان رابیشتر

درد برعضو ضعیف از عضوهاریزدفزون
پیچ وتاب از زلف باشد آن میان را بیشتر

مادرزاد ازخواب پریشان فارغ است
می گزد وضع جهان روشندلان رابیشتر

در سبک مغزان اثر افزون کند رطل گران
قرب منزل گرم سازد رهروان رابیشتر

برق در فریاد آرد نیستان رابیشتر
سردمهریهای معشوق است بر عاشق گران

از توکل گر به حفظ حق سپارد گله را
گرگ غمخواری کند از سک شبان رابیشتر

عارفان راجوز پوچ چرخ نتواند فریفت
می فریبد این سبکسر کودکان رابیشتر

صیقل جانهای تاریک است صائب جستجو
سبز سازد کاهلی آب روان رابیشتر

باده دارد بر سر پامیکشان رابیشتر
زندگی از آب باشد ماهیان رابیشتر

چین زابروی توزور باده روشن نبرد
گرچه آتش نرم می سازد کمان رابیشتر

غفلت من بیشتر گردید از موی سفید
صبح سنگین می کندخواب گران رابیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۴

دل ز خط بر عارض جانانه لرزد بیشتر
بر چراغ صبحدم پروانه لرزد بیشتر

چون ز می گردد غزال چشم جانان شیر گیر
از نیستان پنجه مستانه لرزد بیشتر

دل زشوق آن لب میگون درون سینه ام
در کف مخمور از پیمانه لرزد بیشتر

در حریم سینه عاشق ندارد دل قرار
در صدف این گوهر یکدانه لرزد بیشتر

عاشق گستاخ سازد مضطرب معشوق را
شمع در زیر پر پروانه لرزد بیشتر

چون شمارم در قناعت خویش را ثابت قدم؟
من که از خرمن دلم بر دانه لرزد بیشتر

بیقراری اشک رادر دیده بیش از دل بود
از صراحی باده در پیمانه لرزد بیشتر

اشگ مظلومان بود سیلاب بنیاد ستم
خانه ظالم ز صاحبخانه لرزد بیشتر

نخل بارآور خطر دارد ز سنگ کودکان
درمیان عاقلان دیوانه لرزد بیشتر

می کشد ناموس عالم هر که عاقل می شود
ازخطای جاهلان فرزانه لرزد بیشتر

گرچه لرزد پنجه خورشید در گیسوی شب
درگشادزلف دستشانه لرزد بیشتر

شمع راهر چند صائب می کند بی دست وپا
ازنسیم صبحدم پروانه لرزد بیشتر


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۵

خار و خس را چرخ گل برسرفشاند بیشتر
خاردرراه عزیزان می دماند بیشتر

می دهد مهلت بدان را خاک بیش از نیکوان
در سفال تشنه، درد از صاف ماند بیشتر

غوطه در خون می زند مهراز شفق هر صبح وشام
سرکشان راآسمان درخون نشاند بیشتر

نور بینش هست اگر دردیده گردون، چرا
درزمین شور تخم خود فشاند بیشتر؟

از تلاش قرب دوری کن که ازپاس ادب
ماه از خورشیدپرتو می ستاند بیشتر

زندگی خواهی، سخاوت کن که بر روی زمین
بیش ماند هرکه فیض خود رساند بیشتر

پایه دولت کریمان رانمی سازد خسیس
دربلندی ابر فیض خود رساند بیشتر

مجمر افلاک از آهن دلیها چون سپند
بیقراران رابر آتش می نشاند بیشتر

در زمین شور بر رغم لب خشک صدف
ابر نیسان گوهر خود می فشاند بیشتر

همچو کاغذ باد،گردون هر سبک مغزی که یافت
درتماشاگاه دنیا می پراند بیشتر

لطف افکار ترا صائب ز افکار دگر
می کند ادراک افزون، هرکه خواند بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۶

تلخکام ایمن ز چشم شور ماند بیشتر
باده انگور از انگور ماند بیشتر

محفل آرایان شهرت، خرج چشم بدشوند
هرکه ماند از دیده ها مستور،ماند بیشتر

خاکساران رابقا از سرفرازان است بیش
کاسه چین از سر فغفور ماند بیشتر

پرده گنج است ویرانی درین عبرت سرا
دل چو شد زیر وزبر معمور ماند بیشتر

حرص درهنگام پیری از غلاف آیدبرون
بال وپر پیدا کند چون مور ماند بیشتر

زندگی بیش ازتنومندی نمی گرددکه تیر
در کمان سست از پرزور ماند بیشتر

قسمت اشرار گردد از قضا عمر دراز
دربساط خاک مار از مور ماند بیشتر

چون نباشد عزم صادق جستجو بی حاصل است
از کجی تیر ازهدف مهجور ماند بیشتر

نوش ونیش این جهان تلخ صائب باهم است
خانه پرشهد از زنبور ماند بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۷

یارنو خط زنگ از دل می زداید بیشتر
برگ عیش از نوبهاران می فزاید بیشتر

مستی چشمش یکی صدگشت دردوران خط
دربهاران آب ازسر چشمه زاید بیشتر

درلباس لطف، دل را قهر افزون می گزد
تلخی بادام در شکر نماید بیشتر

لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
ازکریمان بی طلب حاجت برآیدبیشتر

زخم خصم ناتوان است از قوی جانکاهتر
نیشتر از تیغ خون رامی گشاید بیشتر

آرزو را صبح بیداری بود موی سفید
حرص درایام پیری می فزایدبیشتر

گر چه لبهای شکر گفتار می چسبد به دل
دل ز من چشم سخنگو می رباید بیشتر

قسمت تن پروران از تنگدستی کاهش است
آسیا بی دانه چون گردید ساید بیشتر

می کند صائب زبان عیبجویان را دراز
کوته اندیشی که خود را می ستاید بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۸

می کشداز بی هنر کلفت هنرور بیشتر
می خورد دل درتمامی ماه انور بیشتر

گنج بیش از اژدها صاحبدلان را می گزد
هست از دریا خطر درآب گوهر بیشتر

بهره مست از پشیمانی زیاد از زاهدست
اشک وآه از خشک دارد هیزم تر بیشتر

در نیستان برق عالمسوز طوفان می کند
می کند تأثیر صهبا در سبکسر بیشتر

می کند سنگ ملامت شور عاشق رازیاد
می شود شوریده این دریازلنگربیشتر

طفل بدخو هر قدر خون دردل مادر کند
می شود از مهربانی شیر مادر بیشتر

منت دست حمایت شمع مغرور مرا
می کندبی دست وپا از باد صرصربیشتر

نیست صائب چشم ظاهر محرم سوز نهان
ورنه از پروانه می سوزد سمندر بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 458 از 718:  « پیشین  1  ...  457  458  459  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA