انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 17:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  16  17  پسین »

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری


زن

 
❂❂❂❂❂❂

ماه خندید به کوتاهی شور و شعفم
دست بردم به تمنا و نیامد به کفم

کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موج؟
جذبه‌ی دیدن تو می‌کشد از هر طرفم

راه تردید مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنم‌های دل بی هدفم؟

پدرانم همه سرگشته‌ی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم

زخم بیهوده نزن، سینه‌ام از قلب تهی‌ست
بهتر آن است که سربسته بماند صدفم
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده‌ست به تکرار

سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد
صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار

از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم
آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

تا از تو هم آزرده شوم سرزنشم کن
آه این منم ای آینه! کم سرزنشم کن

آن روز که من دل به سر زلف تو بستم
دل سرزنشم کرد، تو هم سرزنشم کن

ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد
در بیش و کم شادی و غم سرزنشم کن

یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم
این‌بار قدم روی قدم سرزنشم کن

من سایه‌ی پنهان شده در پشت غبارم
آه این منم ای آینه کم سرزنشم کن
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان
انتظار همه را نیز به آخر برسان

همه پرورده‌ی مهرند و من آزرده‌ی قهر
خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان

لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد
به جگرسوختگان داغ برابر برسان

مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود
شادمانم کن و اندوه مکرر برسان

مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند
مژده‌ی وصل برادر به برادر برسان
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌گیرد
دلم دریاست اما از تماشای تو می‌گیرد

جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب
جهان رنگِ تماشا از تماشای تو می‌گیرد

نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسید
طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌گیرد

مگو سیاره‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردند
که این تکرار معنا از تماشای تو می‌گیرد

تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودی
دل آیینه تنها از تماشای تو می‌گیرد
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

هرچه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم
بیشتر آیینه را در اشتباه انداختم

زندگی تصویر بود، ای عمر، برگردان به من
سنگ‌هایی را که در مرداب و ماه انداختم

عشق با من نابرادر بود، چون عاقل شدم
یوسف خود را به دست خود به چاه انداختم

تا دل پرهیزگارم را نبینم توبه‌کار
با شعف خود را در آغوش گناه انداختم

سر برون آوردم از مرداب، رو بر آفتاب
چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختم
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

بی‌لشگریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست
فرمانبریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

با پرچم سفید به پیکار می‌رویم
ما کمتریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

فریاد می‌زنند ببینید و بشنوید
کور و کریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

تکرار نقش کهنه‌ی خود در لباس نو
بازیگریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

یینه‌ها به دیدن هم خو گرفته‌اند
یکدیگریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

همچون انار خون دل از خویش می‌خوریم
غم‌پروریم، حوصله‌ی شرح قصه نیست

آیا به راز گوشه‌ی چشم سیاه دوست
پی می‌بریم؟ حوصله‌ی شرح قصه نیست
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

سفر بهانه‌ی دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست

در ابروان من و گیسوان تو گرهی‌ست
گمان مبر که زمانِ گره‌گشایی ماست

خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانه‌ی آغاز بی‌وفایی ماست

زمانه غیرِ زبان قفس نمی‌داند
بمان، که «پرزدن» حیله‌ی رهایی ماست

به روز وصل چه دل بسته‌ای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه‌ی جدایی ماست
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی‌کشم، این آه از پیِ آه است

در آسمان خبری از ستاره‌ی من نیست
که هرچه بخت بلند است، عمر کوتاه است

به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است

شب مشاهده‌ی چشم آن کمان‌ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است

اگر نبوسم، حسرت؛ اگر ببوسم، شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
زن

 
❂❂❂❂❂❂

من خود دلم از مهر تو لرزید، وگرنه
تیرم به خطا می‌رود اما به هدر نه!

دلخون‌شده‌ی وصلم و لب‌های تو سرخ است
سرخ است ولی سرخ‌تر از خون جگر، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟

یک بار به من قرعه‌ی عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر ... نه!
چراغی در دست، چراغی در دلم.
زنگار ِ روحم را صیقل می‌زنم.
آینه‌ای برابر ِ آینه‌ات می‌گذارم
تا با تو
ابدیتی بسازم
     
  
صفحه  صفحه 11 از 17:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  16  17  پسین » 
شعر و ادبیات

Fazel Nazari Poems | اشعار فاضل نظری

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA