ارسالها: 278
#361
  Posted: 10 Feb 2020 14:31
 
 
 maryy:  رنج 
نابرده رنج گنج میسر نمیشد.....مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد
لطیف
     
   ویرایش شده توسط: raza1221    
 
 
 ارسالها: 8971
#362
  Posted: 10 Feb 2020 19:57
 
 
 raza1221:  لطیف 
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا..
ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا...
زهر
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
 
 ارسالها: 278
#363
  Posted: 14 Feb 2020 11:11
 
 
 maryy:  زهر 
دل مرنجان که زهر دل به خدا راهی هست...
هرکه را هیچ به کف نیست به دل اهی هست
..،،،،  ،، ،،،، 
دوست عزیز  اگه کلمه مد نظرت  زهر به معنی سم هست  این
بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر.....بار دیگر  روزگار چون شکر اید
مذلت
     
   ویرایش شده توسط: raza1221    
 
 
 ارسالها: 8971
#364
  Posted: 14 Feb 2020 12:55
 
 
 raza1221:  مذلت 
بار مذلت بتوانم کشید
عهد محبت نتوانم شکست
مادر
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
 
 ارسالها: 8971
#366
  Posted: 14 Feb 2020 20:33
 
 
 raza1221:  زن 
شاید این را شنیده ای که زنان
در دل « آری » و « نه » به لب دارند
ضعف خود را عیان نمی سازند
رازدار و خموش و مکارند
آه ، من هم زنم ، زنی که دلش
در هوای تو می زند پر و بال
دوستت دارم ای خیال لطیف
دوستت دارم ای امید محال
نه دسترسی به یار دارم
نه طاقت انتظار دارم
هر جور که از تو بر من آید
از گردش روزگار دارم
 
 ارسالها: 2228
#369
  Posted: 26 May 2020 10:14
 
 
 raza1221:  پنجره 
باز کن پنجره را
و به مهتاب بگو
صفحه ی ذهن کبوتر آبی ست
خواب گل مهتابی ست
ای نهایت در تو
ابدیت در تو
ای همیشه با من
تا همیشه بودن
باز کن چشمت را تا که گل باز شود
قصه ی زندگی آغاز شود
تا که از پنجره ی چشمانت عشق آغاز شود
تا دلم باز شود
دلم اینجا تنگ است
دلم اینجا سرد است
فصل ها بی معنی
آسمان بی رنگ است
سرد سرد است اینجا
باز کن پنجره را
باز کن چشمت را
گرم کن جان مرا
جیحون
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
   ویرایش شده توسط: LouisDeFunes    
 
 
 ارسالها: 2890
#370
  Posted: 14 Jun 2020 18:53
 
 
 LouisDeFunes:  جیحون 
گفت جیحون که ز صهبای سخن باده زَنَد
مدح و بس لطمه که بر طبع خدا داده زند
✦✦✦
قبول
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را
با دست های روشن تو می توان گشود