انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 16 از 101:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  100  101  پسین »

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی


مرد

 



جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
باده نهانی خورید بانگ جرس کم کنید

نیست جز از نیستی سیرت آزادگان
در ره آزادگان صحو و درس کم کنید

راه خرابات را جز به مژه نسپرید
مرکب طامات را زین هوس کم کنید

مجمع عشاق را قبلهٔ رخ یار بس
چون به نماز اندرید روی به پس کم کنید

قافلهٔ عاشقان راه ز جان رفته‌اند
گر ز وفا آگهید قصد فرس کم کنید

روی نبینیم ما دیدن سیمرغ را
نیست چو مرغی کنون ز آه و نفس کم کنید

گر نتوانید گفت مذهب شیران نر
در صف آزادگان عیب مگس کم کنید
هله
     
  
مرد

 


میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید

نامه آن نامه‌ست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پرده‌ست کاکنون عاشقی خواهد درید

دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
نوخطان را می همی بر یاد او باید چشید

آفت جانهای ما شد خط دلبندش ولیک
آفت جان را ز بت رویان به جان باید خرید

گویی اکنون راست شد «والشمس» اندر آسمان
آیت «واللیل» کرد و «الضحاش» اندر کشید

گر ز مرد گرد بیجاده‌ش پدید آمد چه شد
خرمی باید که اندر سبزه زیباتر نبید

هر چه عمرش بیش گردد بیش گرداند زمان
چون غزلهای سنایی تری اندر وی پدید

کی تبه گرداندش هرگز به دست روزگار
صورتی کایزد برای عشقبازی آفرید
هله
     
  
مرد

 


بیهوده چه شینید اگر مرد مصافید
خیزید همی گرد در دوست طوافید

از جانب خود هر دو جهان هیچ مجویید
جز جانب معشوق اگر صوفی صافید

چون مایه همی در پی یک سود بدادید
آنگاه کنم حکم که در صرف صرافید

تا بر نکنید جان و دل از غیر دلارام
دعوی مکنید صفوت و بیهوده ملافید

دارید سرای طایفه دستی بهم آرید
ورنه سرتان دادم خیزید معافید
هله
     
  
مرد

 


عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقی نمانید

این عشق به اختیار نبود
دانم که همین قدر بدانید

هرگز مبرید نام عاشق
تا دفتر عشق بر نخوانید

آب رخ عاشقان مریزید
تا آب ز چشم خود نرانید

معشوقه وفا به کس نجوید
هر چند ز دیده خون چکانید

اینست رضای او که اکنون
بر روی زمین یکی نمانید

اینست سخن که گفته آمد
گر نیست درست بر مخوانید

بسیار جفا کشید آخر
او را به مراد او رسانید

اینست نصیحت سنایی
عاشق مشوید اگر توانید
هله
     
  
مرد

 


هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
خوش لب و شیرین زبان خوش عیش و خوش گفتار دار

یار معنی دار باید خاصه اندر دوستی
تا توانی دوستی با یار معنی دار دار

از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی
روی نیکو را عزیز و مال و نعمت خوار دار

ماه ترکستان بسی از ماه گردون خوبتر
مه ز ترکستان گزین و ز ماه گردون دون عار دار

زلف عنبر بار گیر و جام مالامال کش
دوستی با جام و با زلفین عنبر بار دار

ور همی خواهی که گردد کار تو همچون نگار
چون سنایی خویشتن در عشق او بر کار دار
هله
     
  
مرد

 


ای من غلام عشق که روزی هزار بار
ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار

این عشق جوهریست بدانجا که روی داد
بر عقل زیرکان بزند راه اختیار

جز عشق و اختیار به میدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردست آشکار

جز درد عشق غمزهٔ معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار

این درد عشق راست که در پای نیکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار

در عشق نیست زحمت تمییز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار
هله
     
  
مرد

 


جانا ز غم عشق تو من زارم من زار
از تودهٔ سیسنبر در بارم در بار

هر چند که بیزار شدم من ز جفاهات
زین مایهٔ بیزاری بیزارم بیزار

تا در کف اندوه بماندست دل من
زین محنت و اندوه بر آزارم آزار

از بهر رضای دل تو از دل و از جان
ای دوست به جان تو که آوارم آوار

ای روی تو چون روز و دو زلفین تو چون شب
پیوسته شب از عشق تو بیدارم بیدار

ای نقطهٔ خوبی و نکویی به همه وقت
گردندهٔ عشق تو چو پرگارم پرگار

پیکار نیم از غمت ای ماه شب و روز
بر درگه سودای تو بر کارم بر کار

در کعبهٔ تیمار اگر چند مقیمم
ای یار چنان دان که به خمارم خمار

از عشوهٔ عشق تو اگر مست شدم مست
از خوردن اندوه تو هشیارم هشیار

از هجر تو نزدیک سنایی چو رخ تو
اندر چمن عشق به گلزارم گلزار
هله
     
  
مرد

 


مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار
بیمار و دلفگار و جدا مانده از نگار

ما را مگوی سرو که ما رنج دیده‌ایم
از گشت آسمان وز آسیب روزگار

زین صعبتر چه باشد زین بیشتر که هست
بیماری و غریبی و تیمار و هجر یار

رنج دگر مخواه و برین بر فزون مجوی
ما را بسست اینکه برو آمدست کار

بر ما حلال گشت غم و ناله و خروش
چونان که شد حرام می نوش خوشگوار

ما را به نزد هیچ کسی زینهار نیست
خواهیم زینهار به روزی هزار بار
هله
     
  
مرد

 


زهی حسن و زهی عشق و زهی نور و زهی نار
زهی خط و زهی زلف و زهی مور و زهی مار

به نزدیک من از شق زهی شور و زهی شر
به درگاه تو از حسن زهی کار و زهی بار

به بالا و کمرگاه به زلفین و به مژگان
زهی تیر و زهی تار و زهی قیر و زهی قار

یکی گلبنی از روح گلت عقل و گلت عشق
زهی بیخ و زهی شاخ و زهی برگ و زهی بار

بهشت از تو و گردون حواس از تو و ارکان
زهی هشت و زهی هفت زهی پنج و زهی چار

برین فرق و برین دست برین روی و برین دل
زهی خاک و زهی باد زهی آب و زهی نار

میان خرد و روح دو زلفین و دو چشمت
زهی حل و زهی عقد زهی گیر و زهی دار

همه دل سوختگان را از سر زلف و زنخدانت
زهی جاه و زهی چاه زهی بند و زهی بار

به نزدیک سناییست ز عشق تو و غیرت
زهی نام و زهی ننگ زهی فخر و زهی عار
هله
     
  
مرد

 


ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار
تا زمانی می خوریم از دست ساقی بی شمار

از نشاط آنکه دایم در سرم مستی بود
عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار

هست خوش باشد کسی را کو ز خود باشد بری
خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار

من به حق باقی شدم اکنون که از خود فانیم
هان ز خود فانی مطلق شو به حق شو استوار

دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی
آنکه از خود فارغ آمد فرد باشد پیش یار

من به خود قادر نیم زیرا که هستم ز آب و گل
چون بوم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار
هله
     
  
صفحه  صفحه 16 از 101:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  100  101  پسین » 
شعر و ادبیات

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA