انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 86 از 101:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  100  101  پسین »

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی


زن

 


رباعی شماره ۲۶۳




هر روز به درد از تو نویدی دارم

بر تهمت عود خشک بیدی دارم


نومید مکن مرا و رخ برمفروز

کاخر به تو جز درد امیدی دارم




رباعی شماره ۲۶۴




نامت پس ازین یارا به اسم دارم

نوشت پس ازین چو نیش کژدم دارم


چون مار سرم بکوب ارت دم دارم

از سگ بترم اگر به مردم دارم




رباعی شماره ۲۶۵



در خوابگه از دل شب آتش بیزم

چون خاکستر به روز ز آتش خیزم


هر گه که کند عشق تو آتش تیزم

چون شمع ز درد بر سر آتش ریزم




رباعی شماره ۲۶۷




گفتم خود را ز خس نگهدار ای چشم

خود را و مرا به درد مسپار ای چشم


واکنون که به دیده در زدی خار ای چشم

تا جانت برآید اشک می بار ای چشم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۶۸




افسرده شد از دم دهانم دم چشم
بر ناخن من گیا دمید از نم چشم

چشمم ز پی دیدن روی تو بود
بی روی تو گر چشم نباشد کم چشم




رباعی شماره ۲۶۹




گر با فلکم کنی برابر بیشم
عالم همه یک ذره نیرزد پیشم

هرگز نمرم ز مرگ از آن نندیشم
کز گوهر خود ملایکت را خویشم




رباعی شماره ۲۷۰




روز آمد و برکشید خورشید علم
شب کرد ازو هزیمت و برد حشم

گویی ز میان آن دو زلفین به خم
پیدا کردند روی آن شهره صنم




رباعی شماره ۲۷۱




تیغ از کف و بازوی تو ای فخر امم
هم روی مصاف آمد و هم پشت حشم

از تیغ علی بگوی تیغ تو چه کم
کان دین عرب فزود و این ملک عجم

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۷۲




چون گل صنما جامه به صد جا چاکم
چون لاله به روز باد سر بر خاکم

چون شاخ بنفشه کوژ و اندوهناکم
در غم خوردن چو یاسمین چالاکم




رباعی شماره ۲۷۳




با دولت حسن دوست اندر جنگم
زیرا که همی نیاید اندر چنگم

چون برد ز رخ دولت جنگی رنگم
گردنده چو دولت و دو تا چون چنگم




رباعی شماره ۲۷۴




ای بسته به تو مهر و وفا یک عالم
مانده ز تو در خوف و رجا یک عالم

وی دشمن و دوست مر ترا یک عالم
خاری و گلی با من و با یک عالم




رباعی شماره ۲۷۵




ای گشته فراق تو غم‌افزای دلم
امید وصال تو تماشای دلم

آگاه نه‌ای بتا که بندی محکم
دست ستمت نهاده بر پای دلم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۷۶




پر شد ز شراب عشق جانا جامم
چون زلف تو درهم زده شد ایامم

از عشق تو این نه بس مراد و کامم
کز جملهٔ بندگان نویسی نامم




رباعی شماره ۲۷۸




بی وصل تو زندگانی ای مه چکنم
بی دیدارت عیش مرفه چکنم

گفتی که به وصل هم دلت شاد کنم
گر این نکنی نعوذبالله چکنم




رباعی شماره ۲۷۹




گیرم ز غمت جان و خرد پیر کنم
خود را ز هوس ناوک تقدیر کنم

بر هر دو جهان چهار تکبیر کنم
شایستهٔ تو نیم، چه تدبیر کنم




رباعی شماره ۲۸۰




دارد پشتم ز وعدهٔ خام تو خم
بارد چشمم ز بردن نام تو نم

تا کرد قضا حدیثم از کام تو کم
هرگز نروم به گام در دام تو دم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 


رباعی شماره ۲۸۱




ای چون شکن زلف تو پشتم خم خم
وی چون اثر خلق تو صبرم کم کم

در مهر و وفایت آزمودم دم دم
با این همه تو بهی و آخر هم هم




رباعی شماره ۲۸۳




با ابر همیشه در عتابش بینم
جویندهٔ نور آفتابش بینم

گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا
چون چشم گشایم اندر آبش بینم




رباعی شماره ۲۸۴




فتحی که به آمدنت منصور شوم
عمری که ز رفتن تو رنجور شوم

ماهی که ز دیدن تو پر نور شوم
جانی که نخواهم که ز تو دور شوم




رباعی شماره ۲۸۵




در وصل شب و روز شمردیم بهم
در هجر بسی راه سپردیم بهم

تقدیر به یکساعت برداد به باد
رنجی که به روزگار بردیم بهم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 


رباعی شماره ۲۸۶




مجرم رخ تو که ما بدو آساییم
ما با رخ و با خرام تو برناییم

ما جرم ترا چو روی تو آراییم
خود جرم تو کرده‌ای که مجرم ماییم




رباعی شماره ۲۸۷




چوبی بودم بود به گل در پایم
در خدمت مختار فلک شد جایم

در خدمت او چنان قوی شد رایم
کامروز ستون آسمان را شایم




رباعی شماره ۲۸۸




گفتم که مگر دل ز تو برداشته‌ایم
معلوم شد ای صنم که پنداشته‌ایم

امروز که بی روی تو بگذاشته‌ایم
دل را به بهانه‌ها فرو داشته‌ایم




رباعی شماره ۲۸۹




چون می دانی همه ز خاک و آبیم
امروز همه اسیر خورد و خوابیم

در تو نرسیم اگر بسی بشتابیم
سرمایه تویی سود ز خود کی یابیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۹۰




ک چند در اسلام فرس تاخته‌ایم
یک چند به کفر و کافری ساخته‌ایم

چون قاعدهٔ عشق تو بشناخته‌ایم
از کفر به اسلام نپرداخته‌ایم




رباعی شماره ۲۹۱




راحت همه از غمی برانداخته‌ایم
در بوتهٔ روزگار بگداخته‌ایم

کاری نو چو کار عاقلان ساخته‌ایم
نقدی به امید نسیه در باخته‌ایم




رباعی شماره ۲۹۲




از دیده درم خرید روی تو شدیم
وز گوش غلام های و هوی تو شدیم

بی روی تو بر مثال روی تو شدیم
بازیچهٔ کودکان کوی تو شدیم




رباعی شماره ۲۹۳




ما شربت هجر تو چشیدیم و شدیم
هجران تو بر وصل گزیدیم و شدیم

در جستن وصل تو ز نایافتنت
دل رفت و طمع ز جان بریدیم و شدیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۹۴




زان یک نظر نهان که ما دزدیدیم
دور از تو هزار درد و محنت دیدیم

اندر هوست پردهٔ خود بدریدیم
تو عشوه فروختی و ما بخریدیم




رباعی شماره ۲۹۵




کاری که نه با تو بی‌نظام انگاریم
صبحی که نه با تو، وقت شام انگاریم

نادیدن تو هوای کام انگاریم
بی تو همه خرمی حرام انگاریم




رباعی شماره ۲۹۶




تا ظن نبری که از تو آگاه‌تریم
ما از تو به صد دقیقه گمراه‌تریم

هر چند به کار خویش روباه‌تریم
از دامن دوست دست کوتاه‌تریم




رباعی شماره ۲۹۷




مانندهٔ باد اگر چه بی‌پا و سریم
پیوسته چو آتش ره بالا سپریم

زان پیش که رخت ما سوی خاک کشند
ما خاک فروشیم و بدان آب خوریم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۲۹۸




با خوی بد تو گر چه در پرخاشیم
باری به غمت به گرد عالم فاشیم

چون نزد تو ما ز جملهٔ اوباشیم
سودای تو می‌پزیم و خوش می‌باشیم




رباعی شماره ۲۹۹




ای روی تو پاکیزه‌تر از کف کلیم
آنرا مانی که کرد احمد به دو نیم

تا آن رخ یوسفی به ما بنمودی
ما بر سر آتشیم چون ابراهیم




رباعی شماره ۳۰۰




قائم به خودی از آن شب و روز مقیم
بیمت ز سمومست و امیدت به نسیم

با ما نه ز آب و آتشت باشد بیم
چون سایه شدی ترا چه جیحون چه جحیم




رباعی شماره ۳۰۱




قلاشانیم و لاابالی حالیم
فتنه‌شدگان چشم و زلف و خالیم

جان داده فدای رطل مالامالیم
روشن بخوریم و تیره بر سر مالیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 


رباعی شماره ۳۰۲




هستیم ز بندگیت ما شاد ای جان
زیرا که شدیم از همه آزاد ای جان

گر به شودی ز ما ترا نا شادی
خون دل من مبارکت باد ای جان




رباعی شماره ۳۰۳




اکنون که ز دونی ای جهان گذران
استام ز زر همی زنی بهر خران

از ننگ تو ای مزین بی‌خبران
منصور سعید رست وای دگران




رباعی شماره ۳۰۴




عقلی که خلاف تو گزیدن نتوان
دینی که ز شرط تو بریدن نتوان

وهمی که به ذات تو رسیدن نتوان
دهری که ز دام تو رهیدن نتوان




رباعی شماره ۳۰۵




یک شب غم هجران تو ای جان جهان
با هشت زبان بگفتم ای کاهش جان

موسوم همه جان شد آن راز جهان
با هشت زبان راز نماند پنهان
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 86 از 101:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  100  101  پسین » 
شعر و ادبیات

Sanai Ghaznavi | سنایی غزنوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA