انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 32 از 61:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  60  61  پسین »

Alame Eghbal | علامه اقبال


زن

 


ز رسم و راه شریعت نکرده ام تحقیق

ز رسم و راه شریعت نکرده ام تحقیق

جز اینکه منکر عشق است کافر و زندیق

مقام آدم خاکی نهاد دریا بند

مسافران حرم را خدا دهد توفیق

من از طریق نپرسم ، رفیق می جویم

که گفته اند نخستین رفیق و باز طریق

کند تلافی ذوق آنچنان حکیم فرنگ

فروغ باده فزون تر کند بجام عقیق

هزار بار نکو تر متاع بی بصری

ز دانشی که دل او را نمی کند تصدیق

به پیچ و تاب خرد گرچه لذت دگر است

یقین ساده دلان به ز نکته های دقیق

کلام و فلسفه از لوح دل فروشستم

ضمیر خویش گشادم به نشتر تحقیق

ز آستانهٔ سلطان کناره می گیرم

نه کافرم که پرستم خدای بی توفیق


     
  
زن

 


از همه کس کناره گیر صحبت آشنا طلب

از همه کس کناره گیر صحبت آشنا طلب

هم ز خدا خودی طلب هم ز خودی خدا طلب

از خلش کرشمه ئی کار نمی شود تمام

عقل و دل و نگاه را جلوه جدا جدا طلب

عشق بسر کشیدن است شیشه کائنات را

جام جهان نما مجو دست جهان گشا طلب

راهروانبرهنه پا راه تمام خار زار

تا به مقام خود رسی راحله از رضا طلب

چون بکمال میرسد فقر دلیل خسروی است

مسند کیقباد را در ته بوریا طلب

پیش نگر که زندگی راه بعالمی

از سر آنچه بود و رفت در گذر انتها طلب

ضربت روزگار اگر ناله چو نی دهد تو را

بادهٔ من ز کف بنه چاره ز مومیا طلب


     
  
زن

 


بینی جهان را خود را نبینی

بینی جهان را خود را نبینی

تا چند نادان غافل نشینی

نور قدیمی شب را بر افروز

دست کلیمی در آستینی

بیرون قدم نه از دور آفاق

تو پیش ازینی تو بیش ازینی

از مرگ ترسی ای زنده جاوید؟

مرگ است صیدی تو در کمینی

جانی که بخشد دیگر نگیرند

آدم بمیرد از بی یقینی

صورت گری را از من بیاموز

شاید که خود را باز آفرینی


     
  
زن

 


من هیچ نمی ترسم از حادثهٔ شب ها

من هیچ نمی ترسم از حادثهٔ شب ها

شبها که سحر گردد از گردش کوکب ها

نشناخت مقام خویش افتاد بدام خویش

عشقی که نمودی خواست از شورش یارب ها

آهی که ز دل خیزد از بهر جگر سوزی است

در سینه شکن او را آلوده مکن لب ها

در میکده باقی نیست از ساقی فطرت خواه

آن می که نمی گنجد در شیشهٔ مشرب ها

آسوده نمی گردد آندل که گسست از دوست

با قرأت مسجد ها با دانش مکتب ها


     
  
زن

 




تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود

هزار چشم براه تو از ستاره گشود

چه کویمت که چه بودی چه کرده ئی چه شدی

که خون کند جگرم را ایازی محمود

تو آن نئی که مصلی ز کهکشان میکرد

شراب صوفی و شاعر تر از خویش ربود

فرنگ اگرچه ز افکار تو گره بگشاد

به جرعه دگری نشئه ترا افزود

سخن ز نامه و میزان دراز تر گفتی

به حیرتم که نبینی قیامت موجود

خوشا کسی که حرم را درون سینه شناخت

دمی تپید و گذشت از مقام گفت و شنود

از آن بمکتب و میخانه اعتبارم نیست

که سجده ئی نبرم بر در جبین فرسود


     
  
زن

 




دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا

به ذره ذره توان دیده جان پاک آنجا

می مغانه ز مغ زادگان نمی گیرند

نگاه می شکند شیشه های تاک آنجا

به ضبط جوش جنون کوش در مقام نیاز

بهوش باش و مرو با قبای چاک آنجا


     
  
زن

 





می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست

پیش صاحب نظران حور و جنان چیزی نیست

هرچه از محکم و پاینده شناسی گذرد

کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست

دانش مغربیان فلسفهٔ مشرقیان

همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست

از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر

که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست

در طریقی که بنوک مژه کاویدم من

منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست


     
  
زن

 



[font#C269FE]
[b][aligncenter]



می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست

پیش صاحب نظران حور و جنان چیزی نیست

هرچه از محکم و پاینده شناسی گذرد

کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست

دانش مغربیان فلسفهٔ مشرقیان

همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست

از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر

که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست

در طریقی که بنوک مژه کاویدم من

منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست



[/align][/b]
[/font]
     
  
زن

 




دو دسته تیغم و گردون برهنه ساخت مرا

فسان کشیده بروی زمانه آخت مرا

من آن جهان خیالم که فطرت ازلی

جهان بلبل و گل را شکست و ساخت مرا

می جوان که به پیمانه تو می ریزم

ز راوقی است که جام و سبو گداخت مرا

نفس به سینه گدازم که طایر حرمم

توان ز گرمی آواز من شناخت مرا

شکست کشتی ادراک مرشدان کهن

خوشا کسی که به دریا سفینه ساخت مرا


     
  
زن

 





مثل شرر ذره را تن به تپیدن دهم

تن به تپیدن دهم بال پریدن دهم

سوز نوایم نگر ریزهٔ الماس را

قطرهٔ شبنم کنم خوی چکیدن دهم

چون ز مقام نمود نغمهٔ شیرین زنم

نیم شبان صبح را میل دمیدن دهم

یوسف گم گشته را باز گشودم نقاب

تا به تنک مایگان ذوق خریدن دهم

عشق شکیب آزما خاک ز خود رفته را

چشم تری داد و من لذت دیدن دهم


     
  
صفحه  صفحه 32 از 61:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  60  61  پسین » 
شعر و ادبیات

Alame Eghbal | علامه اقبال


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA