انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 5 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  12  پسین »

شیون فومنی


مرد

 
خطی سزاوار تاریخ

خواهم شدن پاره خطّی تا امتدادم بماند
خطّی که در بی نهایت خود را به خطّی رساند

خطّی که آبش گواراست در جاده ی شوسه ی کار
خطّی که سوز عطش را در کارگرها نشاند

خطّی که دنباله دارست منظومه ای بی مدارست
خطّی که از خود شما را بیرون تواند کشاند

خطّی که چون شهد گلهاست شیرین تر از طعم خرماست
خطّی که چون شعرِ کندو زنبورش از بر تواند

خطّی که نقش آفرین است جغرافیای زمین است
خطّی که همواره خود را از اهل دنیا بداند

خطّی ستیزنده راهی پوینده از تازه خواهی
خطّی که بی انتهاتر از باد صحرا براند

خطّی به گویائی غم پنهان بچشمان خاموش
خطّی به خوانائی خون خطی که خود را بخواند

خطّی که جادوی خاک است سحرِ سحرگاه تاک است
خطّی که از جوش غیرت خون در رگ مادواند

خطّی که مردم شکار است برنامه ی روزگار است
خطّی که ما را بخواند خطّی که من را براند

خطّی زلال آسمان رنگ پیدا به شفّافی اش سنگ
خطّی که خیل کبوتر در آبی اش پر تکاند

خطّی هوا خورده از صبر آبشخور چشمه ی ابر
خطّی که بذرِ شکر را در غوره زاران فشاند


خطّی بغایت صمیمی چون عاشقان قدیمی
خطّی سزاوار تاریخ چیزی که از من بماند
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
باغ گلدوزی

پرنده در قفس تار و پود می خواند
به شاخه ی نخی گل سرود می خواند

سرود دست نجیبی که در مه تصویر
دو بال خسته اش از هم گشود می خواند

شکاف سینه سپارد به بخیه ی سوزن
بنفش و آبی و سرخ و کبود می خواند

به درّه واره ی شب می زند پل آواز
مرا به خلوت آنسوی رود می خواند

کنون که در رگ من خون کوتوالی نیست
مرا به شوق کدامین صعود می خواند؟

خروس بی محلست این سپیده ی کاذب
پرنده آه ... چرا دیر و زود می خواند

نه بال پرزدنی نی هوای پروازی
همین کنار من از این حدود می خواند

پرنده خسته تر از من بباغ گلدوزی
دریچه را به فراز و فرود می خواند

شراع زمزمه اش تیره چون پر زاغ است
میان آتش سیگار و دود می خواند

بهار پرده نشین خانه زاد پائیز است
پرنده در قفس تار و پود می خواند
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
رودبار 69


رود
بی محتوای آبی عشق
کوه
بی خنده های کبک جنون

دشتهای شکسته باد به دست
بی علف
درّه های آتشگون.

بی که سنجد ترانه بار بلوغ
بی که بیدی تجسّمِ مجنون

اشک جوشیده از شکاف درون
آه ...در بیشه
سروِ ناموزون

زیر آوار هول همسر من
حامدم... آی... کاوه ام
دامون
خانه خواب غریبه در جنگل
سقف
تابوت کشتگان ستون
آنکم
دختر قصیده ی نذر

تازه تر شعر ضجه را
مضمون

بی تکان طناب
جامه ی صبر

بغض در چشمها
کفِ صابون

دردها
یکدهن کبودآواز
زخمها
کاسه گیر چشمه ی خون

در دهان من
آه...این اوقات
تلخ چون خونِ نارس زیتون
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
آری


با فرزند برومندم
حامد

برگِ یله
بر شاخه واری که
منم

پُر باد مباش
آنگونه که خیزران برگی
درتاراب
دشت از تو
پایکوب نشاطی نیست
برمی آیی
چون سواری
می نشینی
چون غباری
می گذری
چون باد ...
آری
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
جرعه ای از تو


برقی زد و تشنگی به باران پیوست
عشق از همه سو به جویباران پیوست

خورشید برآب جرعه ای از تو نوشت
دریا به شمار بی قراران پیوست


...............................................................................

سبکباری


سبکباری تجرّد مشربم کرد
وداع آرزو لامذهبم کرد

صبور افتاده ی خاکم که خارا
خموشی را گدائی از لبم کرد
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
طرح


کمانه کرد گلوله
دلم
به
خاک
افتاد.
پرنده؟
آه نه
مُشت پری
رها در باد ...


............................................................

ققنوس دگر

تا در نرسد شبی به کابوس دگر
پیراهن شعله گشت فانوس دگر

این طرفه نگر که زیر خاکستر ماه
در بیضه ی آتش است ققنوس دگر
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
گندم گندم

بذری به شیار خاک صحرا شد گُم
جویان چو ستاره اش به شبها مردم

چون خنده ی خوشه بر لب ساقه شکفت
گنجشک سحر سرود :گندم گندم


...........................................................................

صلایت می زنم

کمر می بندم از نازک نی خویش
صلایت می زنم با هی هی خویش

بیابان دلم را وسعتی هست
چرا در کعبه می گردی پی خویش
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
نه

در سیطره ی ستم بر آشفتی: نه
با سرخی خون خویش دُر سفتی: نه

بستند به دار شب ترا چون گل سرخ
فریاد به تیرگی زدی گفتی: نه


.......................................................................
از آن در شعر


سر شکم همچو آب روشن استی
غم ناشسته رویان با من استی

به دوش ناله دارم بار خاطر
از آن در شعر نامم شیون استی
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
در بادهای اکنون


از تو
بر جای مانده ام
سایه وار
بر چیناب غبار

خلوتم
قرق تابستانی یادهاست
با سوف بوته های زیتونی
و آبزیانی
خشک منقار
آنی
فروریخته
بر همینم
بالی از پرندگان زمینم
بلدرچینم
گندمزاران از پیش سوخته را
بلدرچینم

آشیانه ام
بر شانه ی سراب
می لرزد
شیهه می کشند
اسبهای بد عنان هنوز

یکروز
بر درختی که پریشان است
در بادهای اکنون
کبوتری
از عشق
می بالید
خزانی را
بال در بال سفر
شراع شوق
برافراشت
در تلاطم آفتابی کف آلود
بادهای اکنون را
وزیدن در گرفت
شاخه ی افسوس
سری جنبانید
ومن
از تو
بر جای مانده ام
سایه وار
برچیناب غبار
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 
در کنار دیگران


دیدگانت خار در دل دارد امّا دیدنی است
زخم غربت دیدگان از چشم صحرا دیدنی است

بی دهن چون غنچه می خندی به روی آفتاب
فصل عطرافشانی باغ تماشا دیدنی است

اشک ما هرگز نمی آید به چشم اهل خاک
گریه ی دریا پسند ماهیان نادیدنی است

پشت مژگان ترِ مهتاب می خواند خروس
بامداد شسته از باران فردا دیدنی است

رنگ نپذیری اگر از طیف بازیگاه نور
دیدنی نادیدنی نادیدنی ها دیدنی است

گونه ی گل آتشین شد چشم گلگشتی نماند
چشم خوش بینی اگر می بود دنیا دیدنی است

آه ... ای خون رهائی در رگ زنجیریان
نعره ی مستانِ از عشق تو رسوا دیدنی است

از دو سوی پل اگر یکروز روی آور شویم
چشم بندیهای اشک شوق آنجا دیدنی است

جلوه کن ای ماه در ایوان دلهای خراب
هم از این آئینه آن روی دل آرا دیدنی است

آب از تو پرتلاطم خاک از تو پر طنین
از تو هر نقشی که می بندم به رویا دیدنی است

پچ پچی با ساحل خاموش دارد از تو موج
می رسی در مقدمت آشوب دریا دیدنی است

من نه ققنوسم ولی گردِ سرت پرواز من
با دو بال آتشین پروانه آسا دیدنی است

جویباری از سرشک آورده ام نازی برم
سرکشی هایت ولی ای سرو بالا دیدنی است

خار حسرت می خورم از چشم خرما رنگ تو
دست ما کوتاه و بر نخل تو خرما دیدنی است

با کسی جز با غمش شیون نمی جوشد دلم
در کنار دیگران تنهائی ما دیدنی است
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 5 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  12  پسین » 
شعر و ادبیات

شیون فومنی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA