انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 18 از 18:  « پیشین  1  2  3  ...  16  17  18

شعرهای می و مستی و میخانه


مرد

 


نوبت خماری

شاید هیچ ملتی را در جهان نتوان یافت که به اندازۀ ما شعر گفته باشد و شعر خوانده و شاعرانه زیسته باشد. شعر، زبان تخیل است و تخیل همواره چند گام جلوتر از علم است؛ اما گاهی نیز به بیراهه‌ می‌رود. تخیل، افق‌های دور را نشان می‌دهد و عینکی دوربین برای چشم‌های نزدیک‌بین علم می‌سازد. اما اگر فروتنی علم نباشد، فراتنی و بلندپروازی‌های تخیل کار دست انسان می‌دهد. تعاملات علم و تخیل، بسیار پیچیده است. از زمان افلاطون تا امروز، فیلسوفان کوشیده‌اند که سبک‌بالی تخیل را با سرسختی علم مهار کنند و نیز به نیروی تخیل، علم را از لاک محافظه‌کاری بیرون آورند. آنچه تا امروز بر آن توافق شده است، نیازمندی علم به تخیل، و ناگزیری تخیل از مراعات جانب علم در مقام داوری و زیستن در جهان خاکی است.

به خدا پناه باید برد از روزی که تخیل، از آسمان فرود آید و زمام زمین را در دست گیرد. شعر در جهان خویش سلطان است، اما اگر به تاریخ شبیخون زند و دستگاه‌های معرفتی را تسخیر کند، آدمی را در هپروت بی‌پایان رها می‌کند. مجنون می‌تواند لیلی را قافیۀ شعر هستی بخواند و بگوید:

این جهان شعر است و لیلی قافیه
مابقی حرف است و حشو و حاشیه


اما اگر زندگی خویش را بر همین مبنا استوار سازد، از گرسنگی و تشنگی می‌میرد، پیش از آنکه از وصال لیلی برخوردار شود یا حتی لذت هجران را تجربه کند. حافظ را می‌سزد که بگوید: «جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی»؛ چون شاعر است؛ اما فاضل دربندی را نسزد که بگوید: «خدا آسمان‌ها و زمین را آفرید تا انسان برای امام حسین عزاداری کند»(اکسیر العبادات، ج۳، ص۹۳)؛ زیرا او فقیه است و نباید فتوای شاعرانه بدهد. بسا و بسا باورها و اندیشه‌ها که از کارخانۀ شعر به خانه‌های ما آمده و جا خوش کرده‌اند. دست‌کم نیمی از باورهای دینی و فرهنگی ما در آشپزخانۀ ذوق و قریحۀ شاعران پخت‌وپز شده و سپس جامۀ عقیده پوشیده است.

جان‌مایۀ شعر، غلو و مبالغه است و اگر ما ملت مبالغات و غلوهای خردسوزیم، از آن رو است که شاعرانه اندیشیدیم و خیمه در صحرای خیالات زدیم. آیا شعر نیست وقتی از مقامی زمینی و سیاسی، معشوقی آسمانی و مقدس می‌سازیم؟ شاعرانگی نیست که سراچۀ سوخته و بی‌رونق خویش را پایتخت جهان می‌بینیم؟ شاعرمآبی نیست قافیه‌اندیشی‌های ما برای مضمون‌های تکراری؟ در هزاران مسئلۀ نظری و انسانی جهان جدید نیندیشیدن و همه را پشت گوش انداختن، و سپس فروکاستن همۀ معضلات فرهنگی و فکری و اجتماعی به دوستی با فلان و دشمنی با بهمان، اگر تغزل نیست، پس چیست؟ شاعرانه‌تر از این چیست که می‌خواهیم با چند گزارۀ ساده و شماری قانون و قاعده در احکام و عقاید و اخلاق، تمدن بسازیم و فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم؟ ملتی که دوران نوزایی و روشنگری را پشت سر نگذاشته است و سخنگویانی همچون ولتر و دیدرو ندارد و فیلسوفانی در حد و اندازۀ ارسطو و اسپینوزا و کانت و روسو و جان لاک به خود ندیده، و بیشتر قدیس و معرکه‌گیر و اسطوره‌های خاموش داشته است، اگر نمی‌هراسد و نمی‌جنبد، از آن رو است که سر از خرقۀ خیال بر نمی‌آورد و پا از خانقاه خام‌اندیشی بیرون نمی‌گذارد. خیال‌پردازی نیست هوس تغییر سرنوشت بدون هیچ تغییری در هیچ نهاد و ساختار و جایگاهی؟ دانشمندی که در محیطی شاعرانه زیسته است، دو ویژگی می‌یابد: نخست اینکه جزئیات را در شأن خویش نمی‌بیند و دیگر آنکه هدف برای او اقناع مخاطب است. بدین رو است که فلسفه‌ورزی ما بیشتر از جنس مضمون‌پردازی‌های شاعرانه بوده است؛ همه و همه انتزاعی و ابرآشیان، و دریغ از اندکی اندیشه‌های زمینی و انضمامی.

دانش‌ها در برابر هیچ دشمنی چندان بر خود نمی‌لرزند که در برابر تناقض. اما شاعران از عهدۀ هر تناقضی برمی‌آیند. درویشی را با خرسندی جمع می‌کنند(خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی) و در عین تنگ‌دستی، از عیش و مستی سخن می‌گویند(در عین تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی) و از فنا به بقا می‌رسند. هیچ اندیشه، هیچ دستگاه معرفتی و هیچ ملتی به تناقض‌های بی‌شمار خو نمی‌کند، مگر آنکه خوی شاعرانه داشته باشد.

تنها شاعر است که می‌تواند در خانه‌ای کلنگی و فروریخته بنشیند و در خیال خویش تمدنی بزرگ بسازد و بر طبل استغنا بکوبد:

خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب‌جاهی



امروز نیاز ما به فروتنی در برابر دانش‌ها و واقعیت‌ها، به اندازۀ همۀ فراتنی‌ها و بدمستی‌های نیاکانمان است. تاریخ، سهم مستانگی ما را به‌کمال پرداخته است. اما دریغا که جهان میخانه نیست؛ تخته‌بند هشیاری و بیداری است. شب شراب گذشته است؛ نوبت خماری است.


دکتر رضا بابایی
۹۷/۹/۲۲

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نه نشان خواهد بود
زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

حکیم عمر خیام


*******

مردم فقط "یک بار" بايد بمونن تا موفق بشن،
ولى جمهوری اسلامی "هر بار" باید موفق بشه تا بمونه . . .
     
  
زن

 
یک روز مردی قصد سفر کرد، دختر مجردی هم داشت که امکان بردن وی نبود، با خودش گفت دخترم را نزد امین مردم شهر می برم و بعد عازم سفر خواهم شد. دختر را نزد شیخ
برد و ماجرا را برایش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد. شب شد و دختر دید شیخ هوس شوم به سرش برده است، دختر با زحمت فراوان توانست فرار کند، هوا خیلی سرد بود،
دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی بر تن نداشت، در راه دید که چند نفر، گرد آتش جمع شده اند و مستانه مشغول نوشیدن شراب هستند، با خودش گفت آن امین مردم بود و
قصد شوم کرده بود، مستان که جای خود دارند. یکی از آنها دختر را دید و به دوستانش گفت: که سرشان را به زیر بیندازند، در بین این صحبت ها دختر از شدت خستگی و
سرما از حال رفت، یکی از آن ها دختر را به آغوش گرفت و در کنار آتش قرار داد تا گرمش شود، مدتی بعد دختر بهوش آمد دید که سالم و گرم است و آنها هم کاری به او
ندارند، در آن لحظه گفت: یک پیک هم مرا مهمان کنید و بعد از آن این شعر را سرود:

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم

خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد

ترک تسبیح و دعا خواهم کرد

وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد

تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند


این متن یه مخاطب خاص داره که میدونم این متنو میخونه. این که تو از این شعر ها بخونی اصلا مهم نیست این که چه قدر بتونی بهش عمل کنی مهمه. ازت نمیگذرم. هیچ وقت.
     
  
زن

 
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد

چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان

که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد

شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما

بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد

عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است

خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد
     
  
زن

 
دل را چگونه منعِ محبّت کند کسی؟
گیرم که بشنود، چه نصیحت کند کسی؟

مستی ز باده، خنده ز گُل، خرّمی ز باغ
در زیرِ آسمان چه فراغت کند کسی؟

گشتم غبار و از سرِ کویش نمی‌روم
دیگر چه خاک بر سرِ طاقت کند کسی؟

ما خود کمر به دشمنیِ خویش بسته‌ایم
در حقِ ما دگر چه مروّت کند کسی؟

این زندگی کرایه‌ی مردن نمی‌کند
بهرِ کدام عمر وصیّت کند کسی؟

گیرم که مهدِ امن و امان گشته روزگار
کو گوشه‌ای که خوابِ فراغت کند کسی؟

با شکوه ساختم که مبادا نهان ز من
شکرِ تو در لباسِ شکایت کند کسی

غمگین مباش اسیر، که هرچند تیره‌است
شامِ تو را چو صبحِ سعادت کند کسی
     
  
زن

 
بی کیمیای مستی، تبدیلِ غم محال است
یا می حلال فرما، یا غم حرام گردان...
     
  
زن

 
از آمدن بهار و از رفتن دی - اوراق وجود ما همی گردد طی
می خور! مخور اندوه که فرمود حکیم - غمهای جهان چو زهر و تریاقش می
     
  ویرایش شده توسط: mahsa28n   
زن

 
سرمی دهم آوازی درکسوت سرمستی
سوزان و غزل خوانان با صحبت سرمستی

می سوزم و می سازم در حسرت دیدارش
از شعله پیچانی در محنت سرمستی

یک دست به زلفش چنگ وان دست دگردربند
یک لحظه به شوق اندر با رخصت سرمستی

هان مهر و مه و اختر، وی پهنه ی خنیاگر
هشیار نخواهم شد زین نشئت سرمستی

جانا قدحی پرکن زان لعل لب گلگون
فرما که غزل خوانم از فطرت سرمستی

افتاده به خاک اندر جان و تن این مهتر
رفتست به پای و سر درخدمت سرمستی

نوریست دراین محفل تابیده به صدها دل
زان چهره گلگونش از کثرت سرمستی

ای ساغر نوشین لب مستانه پریشان کن
افشان سرگیسو را از لذت سرمستی

نومید مشو جانا از لطف سرانگشتش
مستور نخواهد مانداین شوکت سرمستی
     
  
زن

 
در هر نگهت، مستی صد جامِ شراب است

بیچاره منم من، که در این میکده خواب است

در هر سَرت ای عشق، سخن ها به تغزُل

در کوچه و بازار، سخن بر لبِ آب است
     
  
مرد

 
salam_446:
ﭘﺮﮐﻦ ﭘﯿﺎﻟﻪ ﺭﺍ

این یکی از شاهکارهای فریدون مشیری هست.
سپاس برای این شعر زیبا

من بی میِ ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بارِ تن نتوانم

من بنده ی آن دمم که ساقی گوید
یک جامِ دگر بگیر و من نتوانم


از رباعیات خیام
ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍﯾﯽ هم ﺑﺎﺷﺪ، ﻻﯾﻖ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻣﺤﺎﮐﻤﻪ ﮐﺮﺩﻥ!
     
  
صفحه  صفحه 18 از 18:  « پیشین  1  2  3  ...  16  17  18 
شعر و ادبیات

شعرهای می و مستی و میخانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA