انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 71:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  70  71  پسین »

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


مرد

 
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
خب شعر های مهدی لقمانی دیگه به پایان رسیده .. تقریبا ۵۰۰ شعر عاشقانه گفته که براتون تو این تاپیک گذاشتم

حالا پس از این بازم شعر های جدیدی میذارم بعد از سرودن آن توسط مهدی لقمانی

از این پس میخوام جملات عاشقانه که مهدی لقمانی اونو گفته براتون بذارم

مرسی
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
آن دم که اشک از چشمانم سرازیر شد ، حس کردم دلتنگی همدمم شده ،
دلتنگی که آمد ، دلم از غم و غصه به درد آمد ،
تو را از خدای خویش آرزو کردم ، و خداوند هدیه ای زیباتر از گل به من داد

-------------------------------

همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ،
دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ،
در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم.
تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها.

-----------------------------

صدای گریه می آید ، وقتی فکر میکنم به فردای بی تو بودن ،
آرزو می کنم کاش هیچگاه در این دنیا نبودم
وقتی فکر میکنم تو را ندارم ، میدانم باور نمیکنی ،
اما حس میکنم قلبی در سینه ندارم

----------------------------

راه عاشقی راه نفسگیریست ، اما من جای تو نیز نفس خواهم کشید،
راه دشورایست اما من جای تو نیز سختی خواهم کشید
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
دلی خسته ، بغضی شکسته ، لحظه های بی حوصله ،
چشمانی بهانه گیر
سهم من از این زندان تنهایی هاست!

------------------------------

وقتی تنها میشوم و گوشه گیر ، وقتی دلتنگ می شوم
و از زندگی خسته پنجره رو به صحنه تلخ غروب را می گشایم و در خیال خودم
با تو پرواز می کنم تا آن سوی دشت امید و رویاهایم

-----------------------------

تنها تو را می بینم ، لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین
و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو!

--------------------------------

تو همانی که من میخواستم ، تو همان عشق واقعی هستی
که سالها در جستجوی او بوده ام!
اینک که تو را به سختی به دست آورده ام
به آسانی نیز از دست نخواهم داد....
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باور داشته باش که جز تو کسی را نمیخواهم!
تو را میخواهم و آن دستان مهربانت ،
در کنار تو بودن را میخواهم و نگاه به آن چشمان زیبایت
جدایی و نفرت را نمیخواهم!

---------------------------

بدون تو این زندگی را نمیخواهم ، باورش سخت است اما ..........
من تنها تو را میخواهم!

-------------------------------

هر چه تو را نگاه میکنم سیر نمیشوم
با داشتن تو ، حتی با غصه های بازی این زمانه پیر نمیشوم
تو به من محبت برسان ، من با بی محبتی هیچکس دلگیر نمیشوم

-----------------------------

چه گرمایی دارد این آتش عشق تو ، قلب مرا می سوزاند
چه لذتی دارد سوختن در آتش عشق تو ، مرا عاشقتر میکند
چه زیباست خاکستر شدن از گرمای عشق تو
و چه نورانی است شعله های آتش این قلب سرخ تو

---------------------------
گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن
گناه خویش را میپذیرم و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
ای دل عاشق و شکست خورده ام چشمهای مرا
هم دریاب به خدا دیگر یک قطره اشک هم در آن نیست
او دیگر مال تو نیست و مثل گذشته مجنون تو نیست
تو دیگر خریداری نداری ، چون یک دل شکسته و در به دری

--------------------------------

هیچ لحظه ای در زندگی ام مثل لحظه در آغوش گرفتنت
و بوسیدن از آن لبان سرخت برایم زیبا نبود
با افتخار تو را در آغوش خویش بردم و با غرور بر لبانت بوسه زدم
و با احساس آرامش عشق به تو گفتم عزیزم خیلی دوستت دارم

--------------------------

بگو درد دلت را به من، که آسمان بی ستاره مرا دلتنگ کرده است.
بگو درد دلت را به من، که شراب عشق مرا مست کرده است.
بگو درد دلت را به من، که لیلی عاشق مرا مجنون کرده است.
بگو هر چه دل تنگت خواست بگو! بگو از زندگی، از دنیا،
از چشمان پر از مهرت بگو! بگو که بغض گلویم
چشمان خسته ام را بارانی کرده است.

-------------------------

مثل یک پرستو رفتی، پرستویی که یک لحظه سفر میکند،
سفر به شهر خوشبختی میکند. می دانم خوشبختی
و رنگش را در لحظه هایی که با هم بودیم ندیدی
حالا سفر کن به همان شهر خوشبختی ها
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
ای پرستوی عاشق، عمر دقایق، گل شقایق، همیشه عاشق ، دوستت دارم
ای وجود من، طلوع من، حضور پر شوق و شور من ، دوستت دارم
ای دریای من، فردای من، دنیای من، رویای من ، دوستت دارم
ای گل من، روح من، تمام وجود من، مهتاب من ، دوستت دارم

---------------------------------

در غم هایم، غصه هایم، شادی ها و خنده هایم
به یاد تو خواهم بود عزیزم
در غروب دلتنگی ها، زیر باران، لحظه طلوع سحرگاه
به یاد تو خواهم بود عزیزم
در کنار دریا، لحظه شکفتن گلها، در هر جای دنیا که باشم
به یاد تو خواهم بود عزیزم

-------------------------------

عزیزم با اطمینان کامل این قلبم را به تو هدیه میدهم و انتظار دارم
که قدر آن را بدانی و برای همیشه نزد خود نگه داری و با عطر
نفسهایت، خون عاشقی ات ،احساس محبت و مهربانی ات
آن را زنده نگه داری عزیزم

-----------------------------

بی قرار بی قرارم به خدا دیگر اشکی ندارم و دیگر از غم انتظار نایی ندارم
بی قرارم، منتظر لحظه دیدار با یارم و به جز ناله و غصه کاری ندارم
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
تو همان آرزوی دست نیافتنی منی که اینک
در کنارمی ،
عزیز دلمی ،
قلبمی ،
که عاشقانه در سینه ام میتپی و به من
نفس میدهی ،
جان میدهی ،
زندگی میدهی .


-------------

اگر زندگی ،همیشه با تو بودن است ، دلم نمیخواهد هیچگاه بمیرم
اگر آن مردن ، از عشق تو مردن است ، دلم میخواهد در همین لحظه فدایت شوم

-----------

گوش کن به صدای تپشهای قلبت،
صدا کن اسم او را که دوستش داری
صدا کردی اسمم را ، سرت را بر روی سینه ام گذاشتی و فریاد عشق را شنیدی
صدایی که از قلب من بود ، همان فریاد تو بود ، فریاد زدم دوستت دارم
آنچه در قلب تو بود ، احساس من بود
عزیزم گفتن این احساس بهانه ی من بود

---------------

با خود گفته بودم فراموشت میکنم ، اما روزی می آید ،
مثل امروز ، لحظه ای می آید دلگیرتر از دیروز ، که باز آن خاطرات بی تکرار ،
دوباره در خیالم تکرار میشود
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
عشقمی ، دوستت دارم

وقتی در کنارمی احساس غربت نمیکنم ، آرامم و از این زمانه سرد شکایت نمیکنم
وقتی در کنارمی از خستگی های زندگی رها میشوم ، میروم در حس تو ، و یک عاشق واقعی میشوم
وقتی در کنارمی این گرمای وجودت است که به من شوق نفس کشیدن میدهد ، این عطر حضورت است که به من عشق زندگی را میدهد
بی خیال از هر چه غم است در این دنیا ، تو را عشق است که خدا به من داده این فرشته زیبا را
نه دلتنگی ، نه نا امیدی ، وقتی تو هستی چه لحظه ای بهتر از این !
چه لحظه ای زیباتر از این که تو مرا در میان خودت میگیری ، چه حسی قشنگتر از این که مرا نوازش میکنی و به وجودم افتخار میکنی...
هیچ لحظه ای را در زندگی ام با این حس عوض نمیکنم ، من تو را به هیچ قیمتی رها نمیکنم!
دوستت دارم ای زیباترین حس زندگی ام ، دوستت دارم ای تو که مرا به اندازه وسعت قلبم دوست داری! قلبی که به وسعت نگاه تو است ، نگاهی که به اندازه یک دنیا برایم با ارزش است!
که این نگاه تو است که مرا تا آن سوی دنیا میکشاند ، مرا به پرواز در می آورد تا از آن بلندی ها عشقم را ببینم که می تابد بر سرزمین قلبم !
دوستت دارم عزیزم ، دوستت دارم بهترینم ، و میگویم دوستت دارم چون که کلامی با ارزش تر از این برای من نیست تا به قلب مهربانت ابراز کنم!
و حسی بالاترو شیرین تر از این نیست که با گفتنش قلبت را آرام کنم !
و هیچکس در این دنیا نیست برایم با ارزش تر از تو ، و هیچکس در این دنیا نیست جز تو که به اندازه وسعت قلبم او را بخواهم !
و این حس و این لحظه برایم مقدس است ، چونکه تو اینک در کنارمی و قلبم از همینجا احساسش را برای تو مینویسد! برای تو که قبل از اینکه این شعر را بنویسم تو خودت حرف دلم را خوانده بودی...
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
مرد

 
تکرار عشق

نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا پر از یاد تو بوده ، پر از عشق و عطر حضورت بوده
نمیتوان از اینجا دل کند ، اینجا همان جاییست که با تو قدم میزدم...
یادش بخیر آن لحظه ها ، آن روزها ...
همیشه منتظر تکرارش بودم ، آن روزها نیامد و نبودنت در قلبم تکرار شد ....
غصه ها و آن همه خاطره باز هم تکرار شد و دیگر تو را ندیدم
دلم پر میزند و پر میزند تا برسد به آسمانها ، ولی افسوس که جای من بی تو حتی بر روی زمین هم سنگینی میکند!
صدای تو ، آن صدای خنده های تو میپیچد در فضای قلبم و اشکم را در می آورد....
نمیتوان از اینجا گذشت ، نمیتوان چشم بر روی خاطره هایت بست !
با اینکه نیستی اما تو عشقمی ، مگر میشود به یادت نبود؟ مگر میشود در حسرت دیدار با تو نبود؟
کاش اینجا بودی ، و این اشکها و این لحظه های سرد مرا میدیدی، شاید دلت برایم میسوخت و دوباره می آمدی ...
شاید دلت میسوخت و دوباره مرا به عنوان تنها عشقت میپذیرفتی...
من که دیگر نه غروری دارم و نه حرفی برای گفتن، همه حرفها درون دلم جا مانده !
گاهی باید حرفهای دلم را حتی برای خودم تکرار نکنم ، گاهی باید آنقدر تکرار کنم آمدنت را، تا تکرار شود آمدن قطره های اشک از چشمانم، تا آرام شوم از این هیاهوی دلتنگی و انتظار...
نمیتوان از اینجا گذشت ، باید منتظر ماند و به یاد گذشته ها نشست ، شاید این بغض لعنتی شکست و من رها شدم از اینهمه دلتنگی در دلم !
نه اینگونه رها نمیشوم ، من با این حرفا آرام نمیشوم ، نه بی خیال میشوم و نه خام میشوم ، من عاشقم و بیش از گذشته عاشقتر میشوم ، اگر مجنون بودم ، دیوانه تر میشوم ، دل میزنم به دریا تا برسم به فرداها! شاید تو را ببینم ، شاید این راهی که رفتم را دیگر نبینم....
نمیتوان از تو گذشت ، از تویی که عشقمی و تمام وجودم ، بیا که بی تو اینجا سوت و کورم
نمیتوان از اینجا گذشت ، اینجا زمانی جایگاه تو بوده ، پس از قلبم نمیگذرم ، تا شاید دوباره...
تکرار شوی ، تکرار....
"حیف نمیشه به عقب برگردیم به شبای پرسه و در به دری

کافه چی دکمه ی برگشتو بزن به روزای خوب کافه لوتی "
     
  
صفحه  صفحه 49 از 71:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  70  71  پسین » 
شعر و ادبیات

Mehdi Loghmani | مهدی لقمانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA