انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 176 از 267:  « پیشین  1  ...  175  176  177  ...  266  267  پسین »

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

andishmand
 
وقتی که دل میگیره

وقتي كه دل مي گيره
آرزوها مي ميره
وقتي كه دل مي گيره
بهشت براش كويره
وقتي كه دل ميگيره
آدم مثل اسيره
جوون پر طراوت
مثال مرد پيره
وقتي كه دل ميگيره
دنياي پر هياهو
با همه قشنگيش
چون قفس يه شيره
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
رفیق

گاه در خلوت پر ظلمت خـــــویش
با خود از نور رفیقان سخنها گویم

وز فرا سوی ندانسته خـــــــویش
خبر از نیک دلان مــــــی جــــــویم

گاه در کالبـــــــــدم لیــــک بـــــرون
با خودم لیک ندانسته سخن می گویم

از سرا پــــرده پـــــــر راز جــــــهان
بـــا خــــودم ضرب مــــثـــل میگویم

دوستانـــــــم همه بـــــا رنــــگ اخو
دشمنم پشت سر و خنده کنان در رویم

گاه در حسرت یـــــک دشــــــمن دد
گــــــــاه در بین رفیقان رفیقی جویم
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
باز کن پنجره را

بازکن پنجره را
دور خـــودرا بنگر

باد با تندی خشم
ضربه ها زد بر در

باز کن پنجره را
دور خود را بـــنگر

ضربه های شلاق
میزند چنگ بر سر

چهره ام خون آلود
زخــــمها را بــــنگر

ای گل ژولیده
چـــه برانی درسر؟

باز کن پنجره را
دور خــــــود را بنگر

توی گرمای کویر
پــــای من را بنگــر

همه گان خاموشند
از پدر تـــــــــا مادر

باز کن پنجره را
ظالمــــــــان را بنگر

اندکی با من باش
تـــــا ببینی خنجـــر

چه شده بر تن من
کـــه بمانده بی سر

همه جا شلاق است
از پـــــــــدر تا منبـر

هر کسی را بینی
کــرده تاجی بر سر

چیست این قرن پلید
تــــــاج گ... بر سر

دگر آن تاج طلا
نــــــــنمایند بر سر

باز کن پنجره را
روز و شب را بنگـــر

همه ظلم آلود
از پسر تــــــــا منبر

همه جا زندان است
همه جـــــا دار سر

گر زحق گویی تو
هدیه دار است بر سر

به ستوه آمده اند
پــــــــــدران از منبر

جای شلاق فریب
ماندگار است بر سر

به ستوه آمده ام
بـــــــاز آی ای مادر

همه جا خون جاری
نوش کـــــن ای اژدر

تو چه قلبی داری
تا به کی در لاکی

باز کن پنجره را
شهر من را بنگر
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
اومدم دیدم تو رفتی

رفتی و اومد سراغم
خواری و ذلت و پستــی

کاش میشد تو بیایی
ای عزیز همه هستـــی

کاش شبها روزمیشد
نجمه و ماهم تو هستی

بی تو تنهایی وغربت
کرده ام الت دستــــــی

توکجایی که بیایم
کنم از تو بت پرستـــــی

به کدامین دیر رفتی
برده ای مرا به پستــــی

گر به جای تو هزاران
عشق من فقط تو هستی

تو همه زندگی من
تو که لعل من مســــــتی

بگو با من ای گل من
چرا بی اجازه رفتــــــــــی
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
اندام شعرم

نگاه نکنید!
به غربت من
به درد آمده است!
تنِ احساسم
شکسته اند !
استخوانهای شعرم
حتی ....
قد خمیده است!
اندام غرورم
مگذارید:
بر تن شعرم پای را!
امروز له شده است.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
کلید

علفهای هرز میان مرداب رویید اند
پاها دراز و اندیشه کوتاه
زبانها دراز
فریادها بلند
گوش ها کر شده اند!

.
.
.

عجب زمانه ایست
جوجه بر تخم مادر آرمیده است
کودک آرزوهایم هشت ساله شده است
امروز به سفر خواهد رفت
به انتظار رهایی نشسته ام
اگر فرزند نا خلفم باز نیاید!
قفل کوچک خانه ام :
باز خواهد شد.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
درد دل با دخترم الی

بگو که خاطره هایم مــرا رهـــا نکنند
مبلغان خدایی مـــــــرا دعــــا نکنند

دگر زدست رفیقان به شکوه آمده ام
بگو که عهد اخوت زمـــن جـــدا نکنند

الی قسم به نگاهت عزیز پـــــر مهرم
بگو که آدم رسوا مــــرا صـــدا نکنند

به مردمان دو چهره بگو بس است دیگر
برای حفظ حــــــــوائج خدا خدا نکنند

بـــه شاعران و ادیبان وصیتم اینست
ردیف و قافیه ها را دگر فـــــــدا نکنند
به زاهدان برسان سخن تو ای راوی

نماز کذب و ریــــــا را دگــــــر ادا نکنند
ز نــــاله های یتیمان خـدا غضب دارد

بگو که نیمه ی شب ها علی صدا نکنند
خورشت سنگ یتیمان نپخته است مادر؟

که کودکان یتیمت بــــــــــه فَم ردا نکنند
دگر به عرصه ی هستی نمانده است مهری

نگین خاتم خود هدیه بــــــــر گدا نکنند.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
ایران

چندیست در این وادی غم حیرانم
دل مرد ز هجران تو ای جیرانم

آزاد شود دل به هوایت لیلی

هر چند در این قصر بلا زندانم
آشوب مکن بهر رهیدن از من

تا روز اجل منتظرت می مانم
بیمار شدم نیست حکیمی ای دوست

این زخم مرا پاد تویی میدانم
از مستی ایام به کامم خبری نیست

از ترس عدو شادم و بس خندانم
از جنس دو پا هیچ نخواهم هرگز

در دولت خوش بارگه یزدانم
ترسی به دلم نیست زدشمن یکدم

چون شیفته و عاشق این ایرانم.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
شکوفه خواهد مرد

چو خاشاک است بیشه زار!
و
درختان باغ سربه زیرند
از ترس تازیانه ی تو
نه از روی شرم
شکوفه های باغ آینده
هنوز باز نشده پژمرده اند
آهای لیلی
به بزم ماندگاری تو!
شکوفه خواهد مرد
و
باغ خواهد خشکید.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  
زن

andishmand
 
کجایی لیلی

تاریک گشته است
اتاق اندیشه ام
دست های احساسم فلج شده اند
رد پای خاطرات
دفتر گذشته ام را مهر کرده استچشم های آینده ام کم سو
و انگشتانِ انتظاربرای خواندن امروز
نقطه های پریلِ خیال بودنت را لمس مینماید.
کجایی لیلی ؟
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 176 از 267:  « پیشین  1  ...  175  176  177  ...  266  267  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA