انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 12 از 114:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  113  114  پسین »

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)


زن

 
باده جو

مـن مست توام جامـه بـــه جامـــی بـــفروشم

کـــاشـانه نجویم! ز چـه رو؟ خانه به دوشــــم


از مستی من عـــالم و آدم همه آگــــاه

آن عــــربده جویم که به نـــــزد تو خـموشم


عیبـم چـه کــند شحنه که تو مست و خرابـــی

من باده پرســتم ز چه ایــــن جـــرم بپوشـــم


کــــم گوی مرا باده مجو فــــکر قضا بـــاش

بـــا هر که از این بــــاده نخوردست نجوشم


وقت سحــر است حیـــف بود بــــاده خـــود را

بـــا لالـــه وشی بــر ســـر گلـــــزار ننــــوشم


ایـن شور کــه دارم به سر از جام الست است

ترسم کـه سـحر درگــــذرد من کــه به هوشم
یک بار تو هم یک نظـری سوی گـــدا کـــن

گـــر امـر کنی ای صــــنما جمله چو گوشــــم


انـگور که مســتم نکند، هـــان ! به چه ارزد

می خورده و مستم کـه چو(طوفان)به خروشم
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
باده پرست

من باده پرستم بــــه دو ساغر نشوم مست

حاشـا که مــن از لذت لعلش بکشــم دست
از میکـــده دیـــگر نرســد صــوت صــــراعی

می را نفروشد چه کـــس این میــکده را بست
یــــک جرعه ندادند به مــن از بخت سیاهــــم

سـاقی چو سفــر کــرد سبو را ز چه بشکست
ای همنفســــان بـــار دگــر دست بـــــرآرید

با اشـــک توان حلقــه از این میکده بگسـست
امـــا چه کنم همنفســـان جملـــه فکارنـــد

عقل آمـــــد و مستی ز سر ما همگی جست
شمعی شـــوم و اشک فشــــان زار بسوزم

شــــاید که از این ظلمت شبــها بتوان رست
گـــفتم که گشـــایم در میـــخانه به خشمی

(طوفان) نبرد راه بر آن سنگ که سخت است
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
اعتدال

دیده بر در داده ام تا از سفر آید پدر

جمله امید جهان آن مه جبین آید ز در
من یقین دارم سحر نزدیک باشد بهر ما

شب نشینان تا سحر! این انتظار آمد به سر


طبع انسان گرم و سرد و خشک و تر

هر کدام غالب شود دارد خطر
با تعادل جسم خود سالم بکن

غفلتی شاید کند عمرت هدر



میشود طوفان بپا هرجا نباشد معتدل

عشق و عرفان گر نباشد میشود برپا شرر


سر مشق
سرمشق دفترم را از جام تو گرفتم

عشق خدا و دین را ، با وام تو گرفتم


راه مرا نمودی بی تو چسان رسانم

ایــن ره کـــه من ســپردم ،از گام تو گرفتم


مــکتب چه زود بستی ،از چه قـلم شــکستی

بر لوح دل نظر کن ، بر فام تو گرفتم


از جان و در جهان گر، شیطان بــرون نمودم

این عزم و ایـن هـنر را ، در دام تـو گرفتم


هرچند سفر نمودی ره را به من نمودی

(طوفان) شعر خود را ،از نام تو گرفتم

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
مژدگانی

مژدگـانی بــدهـید عـطر فـشان با دف و ســاز
مـــژه بـر هــم مـــزنـــید تا کـــه برآرند نــیاز

ژنده پوشان و کــریمان همه امروز خــوشند
گـوئیا جـــن و مـــلک جـمله به عـرشند فـراز

قـصـه ً هجر فـرامش شـــود امــشب کـه شده
یــار در حـــلقــهً رنـدان و شـبی شــاد و دراز
در چنین مجلـس عیشی کـــه ملک گلـریزند
ســرنوشت نور نوشــت تا که رسد محرم راز

ســاکنان جبروت جـمله ثنا خــوان و بـگوش
سفرهً جشن و سرور است به هــر کوی دراز

ســـاکــنان حــرم دوسـت هـــمه مـــسرورنــد
عـرشیان در طــربــند ، درب اجابت شـده باز

دورهً فسق و فـــجـور و گـــنه اینک شده طی
جــــمع مـــستانــه مــهیا شــده از بـهر نـماز

غالب آمد به جهان باد نسیم بر (طوفان)
مرهم سینه ما آمده آن بنده نواز
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کشیده ام از تو

نوای قلب خودم را شنیده ام از تو
غرور سبز خودم را چکیده ام از تو

هنوز منتظرم تا به دیده پا بنهی
تمام قلب خودم را تیپده ام از تو

ترا چه آمده اینسان ز من هراسانی
فغان ز حادثه هایی که دیده ام از تو

سرای قلب مرا مونسش تویی تنها
که ناز ترا من بسی خریده ام از تو

اگرچه صبر جمیلی برای من کردی
هرآنچه غصه چشیدم چشیده ام از تو

برای قلب شکسته تو مرحمی بازا
به پای عشق تو حتی بریده ام از تو

تلاش کشتن من را به دشمنانم نیست
اگر که تا شده قد م خمیده ام از تو

برای قد خمیده عصا نمی خواهم
چوقطره قطره ی شمعی چکیده ام از تو

نبوده خصلت من تن به توبه دادنها
اگر به ندبه رسیدم رسیده ام از تو

ز غصه ها شده قلبم اگر کنون لبریز
ز خواب رفته پریدم پریده ام از تو

نوای دلشدگان را تو مونسی جانا
اگر که جامه دریدم دریده ام از تو

نیوده شیوه ی رندی به مکتبم هرگز
اگرچه زخم زبانها شنیده ام از تو

تمام دل شده(طوفان)که اینچنین سردم
به غربت تنهایی ام خزیده ام از تو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
فائزه محمودی



نویسنده کتاب لیلی صدایم کن

رتبه اول شعر در مطبوعات دانشجویی کشور"

رتبه سوم شعر کلاسیک چهارمین جشنواره دانشگاه های علوم پزشکی کشور

جلد دوم لیلی صدایم کن هم اماده چاپ و نشر شده

و جلد اول میخواد که تجدید چاپ بشه..."
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
زن

 
من دختر کبریت فروشم

چون پیرزنی خسته که در بُهتِ خیابان سبـــــدش گم شده باشد...

در صـــــحن طلاییِّ تو ای کاش دلـــــم حال بدش گم شـــده باشد

در بازی بین من و دنیا همه ی عمر فقط سوختـــــــــــه ام، کاش

تاسی بدهی دست حریفـــــم تو که هر شش عددش گم شده باشد!

شب شعله کشیده، تب موهام دخیل اند به این پنــــــــــــجره فولاد

چون دخترکبریت فروشــــــــم که شبی چارقدش گم شده باشد!

اندازه ی دریای خزر وسعت اشکی ست درونم که بعیــــــد است

این بغض ترک خورده در این ولوله ها جزرومَدَش گم شده باشد

وقتی که به صنــــــــــدوق امانات سپردم همه ی بال و پرم را...

من ماندم و یک گنبد و روحی که فقط کالبــــَـــــدش..

گم شده باشد.
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کدخدای ده تو شاهدباش

مثل آسمان که افتاده، حلقه ای ز ماه در گوشـــش!
اشک حلقه میزند توی چشمهـای سردو خاموشــش


دود میکند وجـــــودش را در هوای برفـــی و تاریکـــــ
میشود شبیه سیگاری: شعله میکشد به تن پوشش


لخته بسته بود درشعرش، واژه های تلخ و مرگـ آلود
می کِشد جنازه اش راغم، گرم و شاعرانه بردوشش


با تو کدخدای ِاین ده! من، حرف های خسته ای دارم
این قبیله میکُشد شاعـر! این قبیله دوخت پاپوشــش


سنگــ میزند به تابوتش، چشـــم های اهــلِ آبادی ...
مُرد ماهی ِ غــزل های ِ توی تنُگِ خشــک ِ آغوشـش


نبض دارد این غزلهایش، کدخدای ده تو شاهـد باش!
زنده مانده تا ابد شعرش گرچه دِه کند فراموشــــش
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 

که آخر "بی بیِ" چشم تو "شاهم" را بغل کرده


کسی که مصرع بی سرپناهـــــــم را بغل کرده ــ

نشسته توی چشمانــم نگاهـــــــــم را بغل کرده
کسی که بین موهایم به رنگ "گندم" عادت کرد ــ

"هبوطش" را نفهمید و "گناهــــــــم" را بغل کرده
نشستم پای این کُنده که دودش را به خـوردم داد

ورم کرده گلویم بس که آهــــــــــــــم را بغل کرده
پلنگ وحشی چشمم به تو درآب چنگ انداخت ــ

من از این برکه بیزارم که ماهـــــــــم را بغل کرده!
تحصن میکنی در من، برایم شرط بگــــــــــذاری ــ

تو یک مشروطه خواهی که سپاهــم را بغل کرده
دلم را بُر نزن دیگر، نمیفهمی چه خوشــــحالم ــ

که آخر "بی بیِ" چشم تو "شاهم" را بغل کرده!
دوباره دزدکی "گیــــــلاس" میچینم زمانیــــکه ــ

لبت لب های سرخ ِ روسیاهــــــــم را بغل کرده
از اینکه جاده هــــــا بویِ تورا دارند فهمــــــیدم ــ

خیابان های آغوش ِ تو راهــــــــــــم را بغل کرده!

آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
کوچه های بی حس و حال

شانه هایش را برای گریه های من فروخت..
او که لحن آبی اش را در صدای من فروخت...
گل فروشِ کوچه ی بی حس و حالِ من شد و...
بوی نرگس های عاشق درهوای من فروخت...!
من فقط نامهربانی خرج او کردم و باز...
مهربانی را به قلب بی وفای من فروخت...
او که سیلی خورده بود از دست احساسات من...
زندگی اش را چقدرآسان به پای من فروخت...
گرچه او هرگز حنایش پیش من رنگی نداشت...
شانه اش راطفلکی ارزان برای من فروخت...



روزی تو پیدا می شوی

روزی تو پیدا میشوی،وقتی که شاعر میشوم...

من درخیابانهای گیج،روزی مسافر میشوم...

حس میکنم درچشم تو هرشب دلم گم میشود...

امادوباره عاشقی را بنده منکر میشوم...!

در کوچه های چشم تو من عشق را گم میکنم...

دنبال عشقم میروم،مرغ مهاجر میشوم...

حوای مصرع های من دارد هوای آدمت...

با گندم موهای تو،من باز کافر میشوم...!



در طرح لبهای تو من،یک شعر خاموشم ولی..

من عاشق چشمان تو در بیت آخر میشوم...

این خط و این هم یک نشان،وقتی تو پیدامیشوی...

من بهترین گوینده ی شعر معاصر میشوم...!
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  ویرایش شده توسط: nazi220   
صفحه  صفحه 12 از 114:  « پیشین  1  ...  11  12  13  ...  113  114  پسین » 
شعر و ادبیات

غزل سرا شاعران معاصر (لیست شاعران در صفحه نخست)

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA