انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 11 از 44:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  43  44  پسین »

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست


زن

 
اشعار شهلا بهاردوست
Shahla Bahardust Poems



هیس با موهای خیس

من و یک نمیه شب بارانی
من و یک دیوار
من و یک پنجره تا نیمه باز !
در هیس با موهای خیس
در هیس با دو گلدانِ کوچک همدست
در هیس با رازهایِ پاورچین !
نه پایم لکنت داشت ، نه دستم پس می زد
دیوار را بالا ، از پنجره عبور ، میان اتاقت ایستادم
تو خواب بودی
من در هیس برایِ تو عمیق بودم
کنار تو خوابیدم ، بیدار شدم
در نقطه هیس میانِ بستری خیس
پشت میزت نامه ای در هیس !
تو خواب وبدی
وقتی که من پله هارا بر می گشتم
و ... دو گلدانِ تشنه در اندیشه ی گونه های من
چه رنگارنگ ، چه پر شور ، چه همدست با من !
گاه خشم چه خوب است
گاه گورستان امیدِ تازه می بخشد
گاه ایستاده یا شکسته
با آتش باید همراه بود !
حالا به خانه ای رسیده ام کهمال من است
فقط مالِ من !
حالا تو را به گور می کنم
در گورستانی که مالِ من است
فقط مالِ من !

حالا برو ...
کمی با کبکهای زیر برف ها ، دُم در هوا
کمی پَر پَر بزن
تو ندیدی ، همه دیدند مرا
حالا من باز رسیده ام به اینجا
اینجا که بوی عشق می دهد
عشقی که مالِ من است
فقط مالِ من !
پنجره باز می کنم
از تیک تاک بی پروایم می خوانم
"آهای عشق !
اگر در کتابم که از عشق سرشار است
از مرجانهای گمشده ف از صنوبرهای بر خاک کشیده
از باور عشق نگویم ، در کدام گور جای من است ؟"
آه ه ه ای زندگی
در هیس گوش بودم
در هیس نگاه بودم
در هیس عشق کبود می شود !
من از هیس عبور کرده ام
به تو رسیده ام
به حقیقتِ خویش
به نیازم
به بودنم
به وفایی که با تو دارم !
تو هنوز خوابیده ای
بیدار شدی به دیدنم بیا !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
سرود تلخِ نیمه شب


گاه به لبخندی خام می شویم
تا سکوت بشنویم
تا آرزوهایِ به بند کشیده را پرواز دهیم
تا از جنونی که همراه ماست خلاص شویم !

گاه در سر گرذانی ِ کوچه هایِ استخوانیِ شهر
ترانه ای قدیمی را در سینه تکرار کنان به سپیده می رسانیم
تا بگوییم هنوزبه امید بیداریم !

گاه در زجه های خیش در تکاپوییم
تا ایمان به دوست بیاوریم
تاجان برایش نثار کنیم
تا در لرزش شگفت انگیز دلی ، آوازه خان شویم !

گاهمی دانیم قلبمان شیشه ای بود شکست
تا کسی برای تپیدن رهایی یابد
و خروشمان موجی گمشده بود در دریای بیکران
و اعتماد را دیگر تجربه نمی کنیم تا آزار نبینیم !

گاه برای یابیدنِ مهربانی ، خود خدای مهر می شویم
تاکاسه های چشمهایمان را جام نوشیدن کنیم
تا نگاهمان را چون فرش بر راهش گسترده نماییم
تا شاید آموختند آنچه را از ما دریغ کردند !

گاه زیر درخت بلوطی ایستاده
بر ترسِ نیمه شب باران می بارد
شاید فرو نشست بر سرخیِ چشم هایِ سیاهِ من
بر هشدارِ زنگهای پی در پی
بر اندیشه های خشکِ خاک
بر پوست چروک برگ
شاید اشکِ دردِ مادری بود این باران !

حالا نیمه شب رفته ، شپیده رفته ، ظهر هم
غروب نشسته باز بر دیوار
کسی لبخند می زند در نامه
کسی در یک دیدار نا بهنگام
کسی هم به تکرار می گوید : درورد ، سلام
من اما آرزوهایم رابه بند کشیده
کنار دیوارم سجده گاهِ سکوت است
و ...
خیالم دیگر به فردا هم نیست !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
هنگامه ما

هنوز در باغچه پرسه
هنوز فاصله در ابهام
هنوز فضا در ظهورِ طلوعی تازه.

خیالم به اصل شناخت گاه در شک
تو با عصب هایت در کشکاکش
من با میلی از وصف در اندیشه.

در خمارِ رویایِ یک مهمان ، یک شب
دغپعوتی بی چرا
بی حضورِ حسی مبهم
بدنبال حضور از خط ، نقطه ، ویرگول
تا زبانِ تو ، زبان، من !

گاه اندیشه ها چالاک تر از ما
در دستهایی که به هم هی میرسند ، نمی رسند
در خیال غرقِ بهانه می شوند
نمی شون تا رسیدن ، تا شکفتن
هی بر مدارِ ما چرخیدن
از من به تو ، ازتو به من .

گاه گریزی به التماس
گاه استعاره ای در هوا
انکارِ ما چه حیرت آور برای پرندگان!
چنین گفت روزی آدمی خام در خفا
که شاعران اینگونه فتحِ واژه
زمین را با نگاهشان شاعرانه می کنند!
گمانم سرگیجه داشت او هم مثل باد
در مسیری که صراحت داشت کلامِ ما.

حالا در عرضه ی آفرینشِ واژه ای گیر کرده ام
تلاشم بیهوده در هوا می چرخد
می مانم ، نه پس رفته نه پیش
جای پایت امّا ، کنار همین باغچه باقیست
آری اینجا سجّاده آبیست ، بوسه های من ارغوانی
هوا سرشار از بوی یاس وُ رقصِ آفتابگردان
سینه صاف کن ، با من بخوان
تا زیر شاخه های بلوط
تا هنگامه ی اوج دو تن
تا گسترده بر برکه های پیشانیت
در غزلهای میان دو لبت

دوباره از نو
دوباره از نو
تو مرا ، من ترا، تکرار کنان
تکرار کنان تا آفرینشِ واژه ی تازه
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
آبی ترین آبیها

۱

شب از عریانی من خسته
دیوار پا بسته
نبض ترانه در چرخِ من
من دامن به آب ، با بادها
با خروشم کنار خوابها
با رقصِ امشب کنارِ ماه
باز پیچیده ام بر هوسهای ماهیان
آغوش گشوده ام در دورها
ریخته ام سرخ در لرزِ نفسها
آمیخته عریانیِ من با آهنگِ سازی عربی
چاک ، چاک
پیچ به پیچم بزن!
روی این همه موج
دست به قطره ها ببر
شایر ، شیار
شکاف بده ، ساده ، عریان
مثل این ترانه شو
هم آواز با اوجِ پرنده شو
جایی در آبی ترین آبیها
جنون شده همه سرم، جانم ، تنم
تنم، تنم
انار بپاش رویِ تنم
تن ، تنی عریان
تن ، تنی لرزان
تن ،نشسته بامن ترا به انتظار

داغ بشو ، اما نیا
له له بزن ، اما نیا
پَر پَر بزن باز هم نیا
پروا به باد
به نازِ یار
تا بوده باد
هر چه بادا باد
مبارکت باد !
مبارکم باد !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
آبی ترین آبیها

۲

شب از عریانی من در هراس
دیوار در پیِ ریزشِ حواس
نبضِ ستاره تند ، تند
ماه به مکثی دور گردنش گُم ، گُم

چرخ زده دور تنش
بهانه راه نمی دهد !
دست بزن ، دست بزن
پشتِ گوشِ من حرف بزن!

خم شده چون ارکیده ای
اینجا کنارِ هوم م م م هومِ ماه
آبی ترین آبیها با جادویِ ماهیان
مرا چه خام کرده اند
میانشان تخم ریخته ام
مزه ، مزه ، نوش، نوش !

حالا نوبت توست
جان بده به جانِ من
که از نفس افتاده ام
کمی خمار بریز در هوا
کمی سرخ شو در کنار
از کنارم کبود ببوس به پام
کمی از این توتها روی لبها
هوووم ، چین وُ واچین
همین گوشه بشکنیکی ، یکی انار

بگذار چکّه کند میانِ دهانمان
حالا یکم بچرخ
بیا رو برو ، رو در رو
نخواستی زیر وُ رو !

حالا نگاه کن به اینجا
اینجا قصه ای پر ماجراست !
بگو به آن خرَک زکی ی ی !
کمی وارونه ، پا در هواست
رُک نه ه ه ،پُر کنایه می گویم
گوشه به گوشه نادانی می لولد
بی خبر که با های و هویِ غمزه هایِ من
خورشید داغتر می تابد
و تو هر شب پنجه باز می کنی
روی پستانهای شعرم دست می کشی
از لبش بوشه میگیری
بعد کنارِ خطم با من چه مست حادثه تکرار می کنی !

شب هنوز خیره مانده
پرنده بر شاخه بی تاب نشسته
نمی پَرد ، نمی پَرَد
در جادوی کاسه ی بلور هنوز نور می چرخد
من می چرخم ، با تو می رقصم
کدام اهنگ ؟ نمی دانم
راه چشمهایت را اما !
در ژرفای آبی ترین آبیها ، بی تردید
حالا باید کمی در این شب بمیرم
تا فردا دوباره در وسوسه ی کرانه های تو زنده شوم
آه ه ه فردا !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
آب ترین آبیها

۳

شب از عریانی من کبود
دیوار رسیده به جنون
میانِ باغچه عشق بازیِ خرگوش ها
دو صندلی در انتظارِ سر انگشتان رویِ خرگوشها !

لب نشانده انتظار میان عقربه ها
عجیب پیچیده دینگ دانگِ ناقوسها
حرف حرف دفتر من با هواست
هوا پیچیده بر من چه بیخیال !

داغ لمیده دور ناف من
در التهاب نشسته بر پشتِ من
طعم توت می آورد بر لبم
دهان پُر می کند از تنم!
روی ی گاویش سیب در قاه قاه
گلویم خشک ، در اه اه
صدایم میانِ پچپچه ها چه نازک
نفسها زنانه ، در تبی جفت جفت!

حالا ببین ، فردا که می رسد
چقدر برایم سنگ چیده اند!
چقدر توطئه در خواب دیده اند
چقدر برایم گودال کنده اند !

من سفید پوشیده ام !
دستمال روی کبودها بسته ام
لبهایم را سرخ ، موهایم را ولو کرده ام
باز آفتاب محوِ تماشا می شود
چرنده غرق در آب ترین آبیها
چشمهایش خیالم را به تو کوک می زند

اینجا که میرسم ،
عجیب دینگ دانگِ ناقوسها
عجیب تر ، وقتی دیگر آدم ف آدم نیست
خلاصه در حقارت می شود
رویِ منسنگ می اندازد
التهابی در نفس می آید ، می ماند، می روم
نامم با سنگ نقش می بندد
و تاریخ از خجالت پشتِ کتابش عکی رما می چسباند !
امّا
من هنوز در نقطه ای با آبی ترین آبیها
بو می کشم
نفس شیرین می کنم
چشمهایی مرا در عمق آبیهایش ثبت می کند !
من خورشید می شوم
عجب فریب دلنوازی
عجب آشوبِ حیرت انگیزی
پشتِ این همه ، دهانِ شب خیس می شود
زمین دلش برای باران تنگ می شود
اندیشه ها پَرِ بالها ، بالها واژه ها
واژه ها یکی یکی با من ، من با تو
میان ِ همین خطوط در آبی ترین آبیها
بی هراس از سنگها ، همخوابه می شوم
خواب می شوم .
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
پـَـرچینِ واژه ها

کنارِ پرچینی این سرود ، فاصله باز خط
خط هشدار به دستها ، به پیچکها
دورِ تنم حرف سایه می شود
با خروسخوانِ همسایه به خواب می رود.

کشان کشان در امتدادِ کشاله هایِ این شب دراز
چشم نشانده بر پیکرِ عریانِ دام
عجب ولوله ایست در این دیار
در سر گیجه ی بادی هرزه
دستها دنبالِ نبضِ ستاره
روی دگمه های پیراهنِ من چرخ می زنند
بیچاره گمانم هی ی ی از خواب می پَرد
وقتی که خدا هم کنارِ من خمار می شود !

حالا کلیدی نتها زیرِ دست من
ساز را من کوک ، شمع را من فوت
لکاته هایت را من گور می کنم
تو را رویِ بلور شب به اعتراف کشانده
در کشش با خمیازه ات ، دورِ تنهایی ات خط کشیده ام !
روی خطوطِ عریانِ من ف خیسِ عرق
از میانِ ترکهای ِ دیوار به فردا های شیرین دست برده ای !

له له نزن ، نمی زنم ، بُرده ایم
زیرِ چراغِ من ، در گوشِ هم ، آواز خوانده ایم
کنارِ پرچین، واژه ها قصّه ی آفتاب وُ ... را نوشته ایم !

حالا چرخ دورِ پیله ی خوشرنگی من
داغِ داغ
سرخ ، کبود رنگِ پوستهایمان
نقره های شب ، چشمهایمان
مدام کشیده بالِ خیال ، حرفهایمان
عزیزم،
با من کنارِ رودخانه که می دوی
آهسته ، مواظب باش
آسان شکسته ، بی انتها عریان می شوم
دلم که بگیرد ، پشت ابرها گم
با پُکی دیگر ،تو راهم دود می کنم !
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
انتظار

پشتِ سرت ، وای ی ی می کنم
پشتی سرم چه می کنی ؟
بویِ تنت دور لبم ، بویِ تنم دورِ لبت
هی با من ، هی با تو ، هی رقص با خیال می کنیم
این پروانه ها ، میانِ این شکوفه ها، چه می کنند؟

پیراهنم ، پیراهنت ، کنار رود
آفتاب داغ با من وُ تو چه می کند ؟
دهانی تو ، دهانِ من
بر پوستِ من ، بر پوستِ تو

کبوتران بر شاخه ها چه می کنند؟
چکاوکان چرخ در کجا ؟ پَر تا کجا ، خیال تا کجا ؟
در راهِ نور، در دشت نور
به رسمِ شور ، یبا ا ا بیا اا
هزار هزار ، مرا ، ترا ، ببر به ناز.

در پیِ خوابی گرمِ تو کنار من
ستاره ها به انتظار ، قطار قطار
به چشم بی بهانه ات ، هزار هزار دل بسته اند !
دل بسته چشم تو ولی ، به خنده های عکس من !
به بسترم هزار، هزار ، خمار ، خمار
میانِ پاره های خواب به انتظار
کشانده ای مرا چو باز ، نشانده ام تو را به ناز
در انتها دوباره ما ، دوباره ما
بیا اا ، بیا اا
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
چه کسی گفت "گل"


۱
در خیال تب کرده ی ساحل
در پی غفلت باد
من شنیدم که کسی می گفت از یاس
از چشم به نت دوخته ی یک گیتار
من شنیدم در گذر اب از دشت
مردی دنبال یک چلچله می گشت
وشنیدم از چرخش یک پروانه که علف هارا هوشیار می کرد
من شنیدم از درختان خیس که زنی با پا ی برهنه
با کوله باری سنگین از نیزار می رفت
و مدام دور خودش فوت می کرد و مترسک ها را می بوسید
من شنیدم ماه در غروب خواب می بیند
و ستاره با قلقلک های زوجی می خوابد
که نشانی بر گردن دارند
چه کسی گفت " گل"؟

۲

چه کسی گفت " گل"؟
در ازمون تنگ تنهایی
در هوای گیلاس هایی خالی
در مدار بسته ی رقصی بود شاید
که دلم خواست شنیدم "گل "
که دلی خواست بپیچد بر من
که بگویم "تو "
که بگویی " گل"
در هوایی که سرش سربه هوا بود شاید

رعد بود شاید
برف بود شاید
در هم برهم
من و تو تو ومن
چه کسی گفت " گل "؟

۳

چه کسی گفت " گل "؟
در سر گیجه ی تا کها
در دلهره ایی زیر افتاب
زیر چرخ فکر های ملول
پشت راز حرف های مگو
من دلم خواست شنیدم " گل "
که دلی خواست بپیچد بر من
هیس هیس هیس
انگشت روی لبم بگذار

ارام بگو اما
تا کی ؟
تا کی ؟
بگذار انگور شراب کنم
شراب بنوشم تو را ترانه کنم !
بگذار میان ترانه ها صدایت کنم
با تو برقصم
با تو در عاشقانه ترین شعر ها بچرخم
روی اب ها دور دنیا
با تو دوباره اینجا
لابلا ی ضرب نفس گیر دلهایمان
دلنشین بگویم سلام
تو بپرسی چه کسی گفت " گل "؟




آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
شیوه ی پنهان

روز باز می رود
بی عبور خورشید از پنجره !
شب به شیوه ای مر موز می رسد
و این سکوت در هیچ واژه ایی نمی گنجد
دیوار شکلی از چشمهای حیران است
در نا گهانی که چیره می شود
و شب باز لمس گونه بر گونه
در شیوه ی پنهان چند واژه

باز مرزی میان دو سایه
لمس ما بی هیچ نگاهی بر نگاهمان
اخر این شیوه ی کدام اندیشه است ؟
در رفتار اغوش کدام سایه است ؟
شب در سقوط خویش باز
باز اینگونه به روز بی خورشید
به فردایی غمگین پرتابم می کند
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 11 از 44:  « پیشین  1  ...  10  11  12  ...  43  44  پسین » 
شعر و ادبیات

Shahla Bahardust Poems | اشعار شهلا بهاردوست

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA