انگشتانم را تقدیم می کنم
به ماشه ای که
هنوز آنقدر بزرگ نشده
تا بداند
آنچه از چشم های مادرم خواهد چکید
شورتر از
اشکی نیست
که از سقفِ خانه ی همسایه می ریزد
دیوار های شهر
هنوز هم
از چشم و ابروی من
سیاه تر است...!
*********
چه نسبتِ عجیبی دارند
دستانِ تو با درد
که از لحظه ی گرفتنشان
سرم درد می کند
برایِ تو...!