امروز، در کتابخانهی ژرژ پامپیدو
جان ژوزفین Joséphine را از واژهها و نگارهها میمکیدم.
پیشتر، چشمانم را از پایکوبیِ وحشیاش پُر کرده بودم.
ژوزفین، از تناش فوران کرد؛
از میسوری Missouri، سَررفت
از آمریکا سر رفت؛
و سرفرازانه، روبروی زندگی ایستاد و گفت:
به من نگاه کن!
ژوزفین
جشن انداماش را در شانزهلیزه بر پا کرد
و برهنگیِ شاداباش را به چشمهای پاریس گشود.
زیباییاش هنوز از دیوارهای قرین بیستم آویخته است!
و بوی تناش هنوز در زبان فرانسه رهاست!
*
برهنگی ژوزفین
از کدام کلیسای باستانی پاریس کم ارج تر است؟
کدام بنای باستانی این شهر
از برهنگی ژوزفین، پاکتر و با شکوهتر است؟
***
در راهپیمایی بزرگِ واشینگتون
ژوزفین همگامِ کینک بود و در کنارش فریاد زد:
روزی خواهد آمد که رنگها با هم دوستی کنند
و کینک، سرافراخته در کنارش سخنرانی کرد
*
ژوزفین از پوستاش برخاست
و مهربانی را به آنسوی رنگها برد.
زنده باد پاریس که، همواره، اتاقی خالی
برای دیوانگیها داشته است!
*
امروزام یکسر از آن ژوزفین شد
واژههایم در همهی صحنهها نگاهاش میکنند!
پاریس ژوئیه ۲۰۰۴
Joséphine Baker :
ژوزفین باکر را نخستین ستارهی سیاهپوست مینامند. او در سال ۱۹۰۶ در سنت لوئی میسوری St. Louis, Missouri زاده شد. کودکیاش به سختی و نابسامانی گذشت. در سال ۱۹۲۵ به پاریس آمد و با رقص بی مانندش غوغایی به پا کرد. او به هنگام اجرای برنامه در تأتر شانزهلیزه دامنکی از پَر یا از موز می پوشید (در واقع با کاستیوم اگزوتیک، هنرنمائی می کرد) و تقریباْبرهنه می رقصید. باکر در کنار رقص، خوانندگی هم می کرد و امروز از خوانندگان کلاسیک فرانسه نیز به شمار می رود.به هنگام اشغال پاریس، ژوزفین پارکر با صلیب سرخ پاریس و جنبش پایداری بر نازیها همکاری تنگاتنگ داشت و گاه به عنوان مامور سری جنبش پایداری عمل می کرد.
در سال ۱۹۶۱ فرانسه با دادن لژیون افتخار Legion d'Honneur پُر پرستیژترن نشان خود به وی از وی قدردانی کرد. ژوزفین باکر از کوشندگان جنبش آزادیهای مدنی نیز بود؛ و نابرابری جنسیتی را بر نمیتافت و هرگز در کلوپهای ویژهی سفیدپوستان برنامه اجرا نکرد. وی که در اروپا هنرمندی شناخته شده بود در آمریکا حتی اجازه نمی یافت که با همسر سفیدپوستاش در هتل اقامت کند. ژوزفین پارکر زندگی خصوصی یگانهای نیز داشت: چندین حیوان خانگی داشت. پنج بار ازدواج کرد. و ۱۲ کودک از قارهها و ملیتهای گوناگون را به فرزندی پذیرفت که به آنان لقب « قبیلهی رنگین کمان» داده بود. وی با این کار می خواست ثابت کند که همهی انسانها علی رغم رنگِ پوست و گرایش دینی می توانند با هم زندگی کنند.