انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 26 از 57:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  56  57  پسین »

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه


مرد

 
rostam91: حالا با این تفاسیر انسان باید از روی جهل خودش رو به کوچه علی چپ بزنه و بگه اینها بزرگان شیعه نیستند
جزایری پس از یزرگان شیعه است ؟؟؟؟

ما میلیون تا از این علما داریم دربین شیعه قحط الرجال که نیست ادم عالم زیاد بوده یکی از اونها ه همچین اعتقادی شاید داشته من اصلا نمیشناسم و نمیدونم این حرفها رو کی زده و ایا زده اصلا یا نه

الان اقای آملی هم عالم شیعه است

چون هم عالمه و هم شیعه است و متاسفانه اعتقادات عجیبی داره مثلا میگه شیطان در قیامت بالاترین جایگاه رو داره چون علاوه بر همه عبادات تنها فرشته ای بود که به امر خدا به اغوای انسان پرداخت و اینقدر فحش شنید

بهشون جبریون میگن

میگن خدا مالک است پس اگر خدا نخواهد برگی به زمین نمیریزد پس شمر هم که حسین ع رو کشت به دستور خدا بود پس گناهی بر او مترتب نیست تازه در قیامت اجر این همه نفرین هم که شنیده را میبرد

خوب اینها بما چه ؟؟؟عالم هستند و نظری هم دارند

مگر قراره اگر شیعه ای در اونور دنیا کاری کرد ما پاسخگو باشیم

شما در مقابل فتواهای مفتی هاتون که در واقع جایگاه مراجع مارو دارند شونه خالی میکنید بعد هر جور اشکالی که میگیرید دوست دارید ما سر فرود اورده بگیم چشم شما درست میگید


من این کار رو از شما یاد گرفتم که بگم این بابا اصلا کی هست

وقتی از جهاد نکاح برات نوشتم گفتی این بابا اصلا کی هست و ضمنا اهل سنت به فتوا اهمیت نمیدون و خودشون فتوا صادر میکنن

جالبه که شما میتونی این رو بگب ولی ما حق نداریم همون حرفها رو بزنیم این استدلال و منطق است ؟؟؟؟
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
rostam91: ۱. الکافی: گردآوری شده توسط محمد بن یعقوب کلینی (متوفای ۳۲۸ یا ۳۲۹ق)، و ۱۶۱۹۹ حدیث دارد.
۲. من لایحضره الفقیه: گردآوری شده توسط ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق(متوفای ۳۸۱ق) و ۵۹۶۳ حدیث دارد.
۳. تهذیب الاحکام: گردآوری شده توسط ابوجعفر محمد بن الحسن طوسی معروف به شیخ طوسی(متوفای ۴۶۰ق) و ۱۳۵۹۰ حدیث دارد.
۴. الاستبصار فِیمَا اختُلف مِن الاخبار: گردآوری شده توسط شیخ طوسی است و ۵۵۱۱ حدیث دارد.
آفرین این چهار کتاب کتب اصلی و نویسنده اونها عالمان تراز اول شیعه هستند

در طول تاریخ میلیونها عالم شیعی اومده و رفته اند و هر کدوم استنباطی از دین داشتند

و امام امروز

عالمان تراز اول شیعه مشخص هستند و تفسیر و برداشت دین با اونهاست نه با ما اگر قرار باشه هر کس برای دین بره سراغ متون و اسناد و برداشت خودش رو انجام بده که میشه شیر تو شیر

کار مرجع تقلید هم همینه

مثل اهل سنت نیست که میگن مفتی هر چی میخواد بگه بگه ما خودمون هر جور فهمیدیم عمل میکنیم

این نهایت هرج و مرجه

مثلا مفتی بگه رانندگی برای زنان حلاله بعد اهل سنت هر کدوم بشینن استنباط کنن و هر کدوم به یک نتیجه ایرسن مفتی هم واسه خودش فتوا داده ؟؟؟؟

در شیعه اما حساب و کتاب هست و نظم و وجود داره و مردم به فتوای مرجع اهمیت میدن مگر مخالف نصوص دینی باشه

rostam91: ایها الناس ببینید این جزایری کیه:
الان این ادم رو میگی شیعه باید قبول کنه


باشه شما این مفتی محترم رو قبول کن من هم جزایری رو قبول میکنم

محمد بن عبد الرحمن العريفي (16 يوليو 1970 -)، داعية إسلامي سعودي. دكتور في العقيدة وأستاذ مساعد في كلية المعلمين بجامعة الملك سعود.

اینقدر مدارج علمی داره که نمیشه همش رو اینجا اورد

الإجازات العلمية

إجازة في القرآن من شيخ قراء اليمن الشيخ يحي الحليلي.
إجازة في القرآن من شيخ قراء مصر الشيخ أحمد عيسى المعصراوي.
إجازة حديثية من الشيخ القاضي المحدث إسماعيل بن علي الأكوع.
إجازة حديثية من الشيخ القاضي المحدث محمد بن إسماعيل العمراني اليمني.
إجازة حديثية من الشيخ المسند المغربي أبي خبزة.

درس يلقيه في شرح سلم الوصول في جامع الحديثي بالرياض بدأ عام 1422 هـ.
درس يلقيه في شرح عمدة الفقه في جامع الحديثي ثم جامع الدخيل بالرياض بدأ عام 1422 هـ.
درس يلقيه في التفسير في جامع الدخيل بالرياض بدأ عام 1427 هـ.
دورات علمية متنوعة في شرح أصول الإيمان، وأشراط الساعة، والسيرة النبوية.


ایشون صاحب فتوای جهاد نکاح است شما این عالم سنی رو قبول کن من جزایری که هیچ جد و ابادش رو هم قبول میکنم
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
موضع اهل سنت درباره يزيد بن معاويه

بسم الله الرحمن الرحیم

مهمترين رخدادهاي دوران يزيد واقعه حره و جنگ با عبدالله بن الزبير و كشتن الحسين بن علي بود.

و به خاطر اين امور بعضي لعنت فرستادن بر يزيد بن معاويه را جايز قرار مي‌دهند و بعضي آن را جايز نمي‌دانند، و كساني كه لعنت فرستادن بر يزيد بن معاويه را جايز مي‌دانند بايد سه چيز را ثابت كنند.

اول: اينكه بايد ثابت كنند كه يزيد فاسق بوده است.

دوم: اينكه بايد ثابت شود كه او از آن فسق توبه نكرده است، چون كافر وقتي توبه كند خداوند توبه او را مي‌پذيرد، پس چه برسد به فاسق.

سوم: اينكه بايد ثابت كنند كه لعنت فرستادن بر فرد معين جايز است.

و لعنت فرستادن بر مرده‌اي كه خدا و پيامبرش او را لعنت نكرده‌اند جايز نيست، چون وقتي ابوجهل را ناسزا گفتند پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «مرده‌ها را ناسزا نگوييد، آنها به آنچه كرده‌اند رسيده‌اند».( بخاری كتاب الجنائز، باب ما ينهى عن سب الأموات حديث 1393.)

و اساس دين الهي بر پايه دشنام و ناسزا نيست، و بلكه اسلام بر خوبي‌هاي اخلاقي استوار است، بنابراين دشنام و ناسزا گفتن از دين نيست، بلكه پيامبر خدا صلی الله علیه وسلم مي‌فرمايد: ناسزا گفتن به مسلمان فسق است و جنگيدن با او كفر است.( بخاری كتاب الإيمان، باب خوف المؤمن أن يحبط عمله حديث 480، مسلم كتاب الإيمان حديث 116.)

پس ناسزا گفتن به مسلمان فسق و گناه است، و هيچ كسي نگفته كه يزيد از دين اسلام خارج است، بلكه نهايت آنچه در مورد او گفته‌اند اين است كه او فاسق است، و فسق او چنان كه گفتيم بايد ثابت شود، و خداوند آن را مي‌داند، بلكه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: اولين لشكري كه با شهر قيصر مي‌جنگند بخشيده شده‌اند».( بخاری كتاب الجهاد باب ما قيل في قتال الروم حديث 2934.)

و اين لشكر را يزيد بن معاويه فرماندهي مي‌كرد و گفته مي‌شود كه بزرگان اصحاب چون ابن عمر و ابن الزبير و ابن عباس و ابو ايوب در اين جنگ همراه او بودند، و اين جنگ در سال 49 ه‍ اتفاق افتاد.

ابن كثير مي‌گويد: يزيد در اينكه به فرمانده خود مسلم بن عقبه دستور داد كه تا سه روز حرمت مدينه را بشكند كه افراد زيادي از اصحاب و فرزندانشان در اين واقعه كه به حرّه معروف است كشته شدند، اشتباه بسيار بزرگي كرد.( البداية والنهایة 8/225.)

و خلاصه سخن اينكه كار و قضيه يزيد با خداست و او تعالي بهتر مي‌داند، و همان طور كه ذهبي مي‌گويد: او را ناسزا نمي‌گوييم و او را دوست هم نداريم.( سیر اعلام النبلاء 4/36.)

وصلی الله وسلم علی محمد وعلی آله و اصحابه الی یوم الدین
     
  
مرد

 
واپسين روزهاي زندگاني حسن رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

عمير بن اسحاق مي‌گويد: به همراه يكي از قريشيان، نزد حسن بن علي رضی الله عنه رفتم. ناگهان حسن رضی الله عنه برخاست و به دستشويي رفت و چون بيرون آمد، فرمود: «به‌خدا سوگند اينك پاره‌اي از جگرم، بيرون افتاد؛ و من، با چوبي كه همراهم بود، آن را زير و رو كردم. بارها به من زهر خوراندند، اما هيچ‌گاه همانند اين بار نبود». آن‌گاه به شخصي كه همراهم بود، فرمود: «هر چه مي‌خواهي از من درخواست كن كه ديگر چنين فرصتي، پيش نخواهد آمد». پاسخ داد: «هيچ نمي‌خواهم جز اينكه خداوند، تو را شفا دهد». گويد: ...فرداي آن روز، به عيادت حسن رضی الله عنه رفتيم و ديديم كه واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند. در اين اثنا برادرش حسين رضی الله عنه آمد و بالاي سرش نشست و پرسيد: «اي برادر! چه كسي، تو را زهر خوراند؟» حسن رضی الله عنه فرمود: «آيا مي‌خواهي او را بكُشي؟» گفت: «آري». فرمود: «اگر قاتلم، همان كسي باشد كه من، مي‌پندارم، پس خداوند، او را به‌شدت عذاب خواهد كرد (و انتقام مرا خواهد گرفت)، اما اگر گمان من، درست نباشد، دوست ندارم كه انساني بي‌گناه، به‌خاطر من كشته شود».[1]

وصيت حسن به حسين رضي‌الله‌عنهما:

ابن‌عبدالبر روايت نموده كه چون، وفات حسن رضی الله عنه فرا رسيد، به برادرش حسين رضی الله عنه فرمود: زماني كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم وفات نمود، پدرمان ـ كه رحمت خدا بر او باد ـ اميدوار بود كه جانشين نبي اكرمص شود، اما تقدير خدا، اين بود كه ابوبكر رضی الله عنه ، زمام امور را به‌دست گيرد، و هنگامي كه ابوبكر رضی الله عنه درگذشت، باز هم پدرمان اميدوار بود كه به خلافت برسد، اما عمر رضی الله عنه ، خليفه شد و زماني كه مرگش، نزديك شد، تعيين خليفه را به شورايي شش‌نفره واگذار كرد كه پدرمان، يكي از ايشان بود و شكي نداشت كه به خلافت مي‌رسد، ولي اين بار هم پدرمان، به خلافت نرسيد و عثمان رضی الله عنه ، به‌عنوان خليفه تعيين شد. و چون عثمان رضی الله عنه به شهادت رسيد و با پدرمان بيعت شد، به نزاع با وي برخاستند تا آنكه شمشير كشيد و در طلب حق خويش برآمد؛ با اين حال، چيزي از امارت، برايش صاف و پاكيزه، جلوه نكرد (و اوضاع، آن‌گونه كه مي‌خواست، بر وفق مرادش نبود). به‌خدا سوگند، چنين مي‌بينم (و بر اين باورم) كه خداوند، خلافت و نبوت را در ما اهل بيت، جمع نمي‌فرمايد؛ مبادا سبك‌سران كوفه، رأي تو را بزنند و تو را (به قيام) فرا بخوانند».[2]

ابن‌عبدالبر، سند اين روايت را ذكر نكرده است؛ چنانچه پيداست متن اين روايت نيز مخدوش و ناشايست مي‌باشد؛ زيرا با رويكرد علي مرتضي رضی الله عنه در امر خلافت و نيز روايت‌هايي كه از او در زمينه‌ي تقديم ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما نقل شده، در تعارض قرار دارد. بنده، در تحليل وقايع زندگي ابوبكر[3] و عمر[4] رضي‌الله‌عنهما، اين موضوع را به‌تفصيل، مورد بررسي قرار داده‌ام.

تفكر و تدبر حسن رضی الله عنه در نشانه‌هاي قدرت خداوند:

حسن رضی الله عنه در واپسين لحظات زندگي‌اش، به اطرافيان خويش فرمود: «مرا به صحن خانه ببريد تا به ملكوت آسمان‌ها بنگرم (و در نشانه‌هاي قدرت خداوند، تدبر نمايم)». بدين ترتيب آن بزرگوار را با بسترش به بيرون خانه منتقل کردند؛ وي، سرش را بلند كرد و گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم[5] و جان و هستي من، برايم از تمام جان‌ها، عزيزتر است». بدين‌سان از عنايات خاص خداوند به حسن رضی الله عنه ، اين بود كه وي، خويشتن را تسليم رضاي خداوند متعال نموده و به اجر و پاداش الهي، اميدوار بود.[6]

در روايتي آمده است كه گفت: «بارخدايا! من، خويشتن را نزد تو مي‌بينم و هيچ‌ مصيبتي مانند اين، به من نرسيده جز مصيبت (رحلت) رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ».[7]

آري! بدين ترتيب در آن موقعيت حساسي كه جان به لب مي‌رسد و انسان، واپسين لحظات حياتش را سپري مي‌كند، حسن رضی الله عنه ، با تمام وجود، به سوي خدا روي آورد و با زبان قال و بيان حال، به يگانگي، كبريايي، و عظمت و جبروت الله اقرار نمود. در عباراتي كه حسن رضی الله عنه به‌كار برد، مفاهيم خضوع و خشوع به درگاه پرودگار بزرگ و بلندمرتبه، فوران كرد و كمال اميدواري به مهربان‌ترين مهربانان، و دلبستگي به خداوند يكتا، نمايان گشت. حسن رضی الله عنه ، هنگام وداع با دنيا، عبادت بزرگي چون انديشيدن در ملكوت آسمان‌ها و تدبر در نشانه‌هاي قدرت خداوند را از ياد نبرد و اين درس ارزشمند را به ما آموخت كه بايد هميشه دل به خداوند بست و هيچ‌گاه او را از ياد نبرد. خداي متعال، مي‌فرمايد:

« إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآَيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ» (آل‌عمران:190)

«همانا در آفرينش آسمان‌ها و زمين و دگرگوني شب و روز، نشانه‌هايي(روشن) براي خردمندان (در زمينه‌ي شناخت آفريدگار) وجود دارد».

حسن رضی الله عنه نگاهي به خويشتن انداخت كه برايش از تمام جان‌ها ـ جز رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ـ عزيزتر بود و سپس به درگاه الهي اذعان و اعتراف نمود كه خويشتن را نزد خدا مي‌بيند و خود را به او سپرده و به‌رضاي او راضي است. خداوند متعال، مي‌فرمايد:

« وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» (ذاريات:21)

«و در وجود خود شما (نشانه‌هاي آشكاري براي اهل يقين وجود دارد؛) آيا نمي‌بينيد؟»

بديهي است تفكر و تدبر در آفاق و انفس، و به‌عبارتي: انديشيدن در نظام گيتي و نيز تدبر در جهان كوچك و پيچيده‌ي وجود انسان)، يكي از عوامل تقويت ايمان است؛ چراكه در جهان هستي و در وجود انسان، نشانه‌ها و دلايل آشكار و واضحي وجود دارد كه بيانگر قدرت و عظمت آفريدگار مي‌باشد. زيبايي و نظم شگفت‌آور گيتي، حيرت و تعجب دانشمندان و خردمندان را برمي‌انگيزد و جلوه‌اي از گستره‌ي بي‌پايان قدرت الهي و نمودي از علم و دانش نامحدود و گسترده‌ي پروردگار هستي است. گوناگوني و فراواني موجودات و نعمت‌هاي جهان آفرينش، بيانگر رحمت بيكران خداي متعال و فضل و احسان بي‌پايانش، نسبت به مخلوقات مي‌باشد. اينها، همه، زمينه‌ساز تعظيم و بزرگداشت خداوند متعال است؛ يعني با وجود اين‌همه نعمتي كه خداوند متعال، به ما ارزاني داشته، بايد سپاس‌گزارش باشيم، همواره او را ياد كنيم و همه‌تن به سوي او روي بياوريم و با تمام وجود، تسليم دستوراتش شويم. و اين، روح و سرّ ايمان است..[8] اگر در مخلوقات و آفريده‌هاي خداوند متعال، بينديشيم، به‌خوبي پي خواهيم برد كه همه‌ي مخلوقات، از هر جهت، به خالق و آفريدگار هستي نيازمندند و حتي به‌اندازه‌ي يك چشم به‌هم زدن نيز از او، بي‌نياز نيستند. در وجود خود ما نيز نشانه‌ها و دلايل آشكاري وجود دارد كه بيانگر نياز هميشگي و گريزناپذير يكايك ما به خداي متعال است؛ چنين تفكري، انسان را به فروتني و تواضع وا مي‌دارد و سبب مي‌شود كه انسان مسلمان، با احساس نياز به پرودگارش، دست دعا و زاري و تضرع، بلند نمايد و خداوند را به‌فرياد بخواند و به درگاهش، عرض نياز كند و از پروردگار مهربان بخواهد كه او را زيان‌هاي ديني و دنيوي، مصون بدارد. بدين ترتيب توكل و اعتماد مسلمان به خدايش، بيشتر مي‌شود و بيش از هر زماني، به فضل و احسان پروردگار چشم مي‌دوزد و اين‌چنين، ايمان، تحقق مي‌يابد و عبادت و بندگي، قوت مي‌گيرد؛ چراكه دعا، اصل و مغز عبادت است.[9]

حسن بن علي رضی الله عنه در واپسين لحظه‌هاي زندگي‌اش، از عبادت بزرگي چون تدبر و تفكر در نشانه‌هاي قدرت خداوند غافل نشد و به‌خوبي، به انجام چنين عبادتي پرداخت و بدين‌سان به ما آموخت كه عبادت، داراي مفاهيم گسترده و بزرگي است؛ چنانچه خود را به خداوند سپرد و اذعان نمود كه خود را نزد خدا مي‌پندارد و به اجر و پاداش الهي، اميدوار، و به رضاي او، راضي است. صحابه رضی الله عنهم مفهوم احتساب را دريافته بودند و از تمام اعمالشان، اميد اجر و ثواب داشتند؛ چنانچه ابوموسي رضی الله عنه از معاذ رضی الله عنه پرسید: «اي معاذ! چگونه قرآن مي‌خواني؟» پاسخ داد: «اول شب مي‌خوابم و پس از اينكه مقداري خوابيدم، بر مي‌خيزم و هر اندازه كه خداوند، برايم مقدر كرده باشد، قرآن مي‌خوانم و همان‌طور كه از بيداري‌ام، اميد اجر و ثواب دارم، از خوابم نيز اميد اجر و ثواب دارم»[10]

خورد و نوش و حتي هم‌بستري مرد با همسرش، در صورتي كه بر اساس دستورات الهي و به اميد اجر و پاداش باشد، اجر و پاداش الهي را به دنبال دارد. حسن بن علي رضی الله عنه در حالي دار فاني را وداع گفت كه خودش را نزد خدا مي‌پنداشت و در عبادت تفكر و تدبر و نيز در عبادت احتساب به‌سر مي‌برد و به اجر و پاداش الهي در ازاي مصايب، اميدوار بود. حسن رضی الله عنه ، زبان حال اين آيه‌ي كريمه بود كه:

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (162) لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» (انعام:162،163)

«بگو: نماز و عبادت و زيستن و مردن من، از آن خداست كه پروردگار جهانيان مي‌باشد (و) هيچ شريكي ندارد؛ و به همين دستور داده شده‌ام. و من، نخستين مسلمانم».

آخرين سخنان حسن رضی الله عنه :

ابونعيم[11] مي‌گويد: زماني كه بيماري حسن رضی الله عنه شدت يافت، آن بزرگوار آه و ناله مي‌كرد. شخصي، نزدش آمد و گفت: «اي ابومحمد! چرا آه و ناله سر مي‌دهي؟ مگر نه اينكه با جدا شدن روح از كالبدت، نزد پدر و مادرت علي و فاطمه، و نيز نزد پدربزرگ و مادربزرگت نبي (اكرمص) و خديجه مي‌روي و به عموهايت حمزه و جعفر، و به دايي‌هايت قاسم و طيب و ابراهيم، و به خاله‌هايت رقيه و ام‌كلثوم و زينب مي‌پيوندي؟» راوي مي‌گويد: غم و ناله‌ي حسن رضی الله عنه پس از شنيدن اين سخن، برطرف شد.[12]

در روايتي آمده است كه گوينده‌ي اين سخن به حسن رضی الله عنه ، برادرش حسين رضی الله عنه بود. حسن رضی الله عنه در پاسخش فرمود: «اي برادرم! من، به امر و خواست خداي متعال، به جايي مي‌روم كه هرگز نرفته‌ام و تعدادي از مخلوقات خدا را مي‌بينم كه هيچ‌گاه امثال آنان را نديده‌ام». آن‌گاه حسين رضی الله عنه گريست.[13]

در روايتي آمده است كه حسن رضی الله عنه فرمود: «من، با آن‌چنان امر بزرگ و مسأله‌ي هولناكي مواجه شده‌ام كه پيشتر تجربه‌اش را نداشته‌ام».[14]

در كتاب خدا و سنت رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مسير و سرنوشت انسان، از آغاز خروج روح از كالبدِ وي تا استقرارش در بهشت يا جهنم، به‌تفصيل بيان شده است. از اين‌رو سلف صالح و پيشينيان نيك امت، به‌شدت از سوءخاتمه و فرجام بد مي‌ترسيدند؛ هيچ‌كس از عاقبت خويش خبر ندارد و فرجام هر كس، به‌قدري مهم است كه ملاك و معيار پذيرش يا عدم پذيرش اعمال، به‌شمار مي‌رود. بنابراين مؤمنان، در هر قدمي كه برمي‌دارند و در هر حركتي كه مي‌كنند، از سوءخاتمه و فرجام بد، مي‌ترسند؛ چنانچه خداي متعال، در توصيف مؤمنان مي‌فرمايد:

«وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ » (مؤمنون:60)

«و دل‌هايشان، ترسان و هراسان است».

اهل ايمان، همواره سختي‌هاي مرگ و مشكلات قبض روح و جان دادن را به‌ياد دارند و مسيري را كه فراروي همگان است، خيلي خوب مي‌شناسند. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مي‌فرمود: (اللهم هوّن عليّ سكرات الموت)[15] يعني: «بارخدايا! سختي‌هاي مرگ را بر من، آسان بگردان».

وقتي انسان، از سختي‌هاي مرگ مي‌ترسد، مواجه شدن با ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) نيز برايش هولناك است و از ديدن او، مي‌هراسد و ترس و وحشت، او را فرا مي‌گيرد.[16]

قرطبي مي‌گويد: مشاهده‌ي ملك الموت (فرشته‌ي مرگ) ، آن‌چنان ترس و وحشتي در دل ايجاد مي‌كند كه غير قابل توصيف است و تنها كسي، به حقيقت آن پي مي‌برد كه با آن مواجه شده و آن را با چشم خود ديده است.[17] گذشته از ياد مرگ و ترس از ديدن فرشته‌ي مرگ، بايد وقايع هولناك‌ پس از مرگ را نيز به‌ياد داشت؛ چراكه انسان، پس از مردن، نتيجه‌ي آزمون دنيا را مي‌بيند. از اين‌رو بايد بدين نكته بينديشيم كه آيا ما، جزو كساني خواهيم بود كه فرشتگان، به آنان مي‌گويند:

« أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30)

«نترسيد و غمگين نباشيد، و مژده باد شما را به بهشتي كه نويدش به شما داده مي‌شد».

يا در جرگه‌ي كساني خواهيم بود كه خداي متعال، درباره‌ي آنان مي‌فرمايد:

«وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ» (انفال:50)

«(اي پيغمبر!) اگر (آن هول و هراسي را) ببيني (كه هنگام مرگ به كافران دست مي‌دهد)، بدانگاه كه فرشتگان، جان كافران را مي‌گيرند و سر و صورت و پشت و روي آنها را مي‌زنند (و به ايشان مي‌گويند): عذاب سوزان را بچشيد، (از مشاهده‌ي اين‌همه رنج و ترس، به حال آنان تأسف خواهي خورد)».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (مَنْ أَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ، أَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ، وَمَنْ كَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ، كَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ) يعني: «‌هرکس، ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست دارد. و هرکس كه ملاقا ت خدا را دوست نداشته باشد، خداوند هم ملاقات او را دوست ندارد»‌. عايشه رضي الله عنها گفت: ما مرگ را دوست نداريم. فرمود: (لَيْسَ ذَاك، وَلَكِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَهُ الْمَوْتُ بُشِّرَ بِرِضْوَانِ اللَّهِ وَكَرَامَتِهِ. فَلَيْسَ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ، فَأَحَبَّ لِقَاءَ اللَّهِ وَأَحَبَّ اللَّهُ لِقَاءَهُ. وَإِنَّ الْكَافِرَ إِذَا حُضِرَ بُشِّرَ بِعَذَابِ اللَّهِ وَعُقُوبَتِهِ، فَلَيْسَ شَيْءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِ مِمَّا أَمَامَهُ فكَرِهَ لِقَاءَ اللَّهِ وَكَرِهَ اللَّهُ لِقَاءَهُ)[18] یعنی: «هدف، اين نيست. بلکه هنگامي که مرگ به سراغ مؤمن بيايد، او را به خشنودي و بخشش الهي، بشارت مي‌دهند. در اين هنگام، هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش هست، محبوب‌تر نيست. پس او، ملاقات خدا را دوست دارد و خدا هم ملاقات او را دوست دارد. اما هنگامي که مرگ کافر فرا رسد، او را به عذاب الهي، بشارت مي‌دهند. لذا هيچ چيزي برايش از آنچه که در انتظارش مي‌باشد، ناگوارتر نيست. اينجاست که او، ملاقات خدا را دوست ندارد و خدا هم ملاقات او را دوست ندارد»‌.

فشار قبر نيز جزو مسايلي است كه همه، آن را تجربه خواهند نمود. رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (إِنَّ لِلْقَبْرِ ضَغْطَةً، لَوْ نجا أَحَدٌ مِنْهَا نَجَا مِنْهَا سَعْدُ بْنُ مُعَاذٍ)[19] يعني: «قبر، فشاري دارد كه اگر كسي، از آن نجات يابد، آن شخص، سعد بن معاذ خواهد بود». نبي اكرم رضی الله عنه در توصيف قبر فرموده است: (رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ)[20] يعني: «قبر، باغي از باغ‌هاي بهشت يا گودالي از گودال‌هاي جهنم است». ما، رستاخيز و برپايي قيامت را پيش رو داريم. خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْءٌ عَظِيمٌ » (حج:1)

«اي مردم! از پرودگارتان بترسيد (و به ياد روز قيامت باشيد). همانا زلزله‌ي قيامت، واقعه‌ي بزرگ (و هراس‌انگيزي) است».

روز قيامت، روزي بس دشوار است؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» (مطففين:6)

«روزي كه مردمان، در پيشگاه پروردگار جهانيان، (براي حساب و كتاب) برپا مي‌ايستند».

در روز قيامت، تمام انسان‌ها اعم از نخستين انساني كه پا به عرصه‌ي گيتي نهاده (يعني آدمu) تا آخرين فردي كه به دنيا مي‌آيد، حشر خواهند شد؛ خداي متعال، مي‌فرمايد:

«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآَيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآَخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ » (هود:103)

«آن، روزي است كه مردمان را (براي حساب و كتاب) گرد مي‌آورند و روزي است كه (از سوي همگان)، مشاهده مي‌گردد».

خداي متعال و رسول اكرمص صحنه‌هاي هراس‌انگيز قيامت را توصيف كرده‌اند؛ چنانچه خداي متعال، مي‌فرمايد:

«كَلَّا إِذَا دُكَّتِ الْأَرْضُ دَكًّا دَكًّا (21) وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (22) وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسَانُ وَأَنَّى لَهُ الذِّكْرَى (23) يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» (فجر:21-24)

«هرگز! (چنين نيست كه مي‌پنداريد). زماني كه زمين، سخت در هم كوبيده مي‌شود و صاف و مسطح مي‌گردد، و پروردگارت بيايد و فرشتگان، صف در صف حاضر شوند؛ در آن روز، دوزخ را بياورند؛ در آن روز، انسان، به خود آيد، و چنين به‌خود‌آمدني، چه سودي به حالش خواهد داشت؟ (بنابراين) خواهد گفت: اي كاش براي زندگي خويش، (نيكي‌ها و حسناتي) پيشاپيش مي‌فرستادم».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموه است: (يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا)[21] يعني: «روز قيامت جهنم را در حالي مي‌آورند كه هفتاد هزار مهار دارد و با هر مهاري، هفتاد هزار فرشته، همراهند و آن را مي‌كشند». به‌راستي چه صحنه‌ي وحشتناكي است! آن‌چنانكه دل‌ها را پاره‌پاره مي‌كند. از ترس آن روز هولناك بود كه حسن بن علي رضی الله عنه فرمود: «من، اين ننگ و عار را بر آتش جهنم ترجيح مي‌‌دهم».[22] حسن رضی الله عنه از اين ترسيد كه در پيشگاه الهي درباره‌ي خون مسلمانان، مورد بازخواست قرار گيرد. چراكه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم فرموده است: (أول ما يقضي بين الناس في الدماء)[23] یعنی: «نخستين چيزي كه ميان مردم در مورد آن داوري مي‌شود، درباره‌ي خون‌ها (قتل‌ها) است».

رسول‌خداصلی الله علیه وسلم در بيان يكي از صحنه‌هاي هولناك قيامت فرموده است: (يَجِيءُ الْمَقْتُولُ بِالْقَاتِلِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نَاصِيَتُهُ وَرَأْسُهُ بِيَدِهِ وَأَوْدَاجُهُ تَشْخَبُ دَمًا يَقُولُ يَا رَبِّ هَذَا قَتَلَنِي حَتَّى يُدْنِيَهُ مِنْ الْعَرْشِ)[24] يعني: «روز قيامت، مقتول، در حالی که موی پیشانی و سر قاتل را گرفته و از رگ گردن وی، خون، جاری است، قاتل را مي‌آورد و مي‌گوید: ای پروردگارم! این، مرا کشت؛ آن چنانکه او را به عرش نزدیک مي‌كند».[25]

آري! چه روز سخت و وحشتناكي، پيش روي ما قرار دارد! وقتي سردار جوانان بهشت، از آن روز هولناك، هراس دارد، حال ما و امثال ما چگونه خواهد بود؟! همه‌ي ما بايد عبرت بگيريم و براي آن‌چنان روزي، تلاش نماييم و عمل نيك انجام دهيم و از خداي متعال بخواهيم كه ما را مشمول عفو و مهرباني خويش قرار دهد كه او، بس مهربان، بردبار و بخشاينده است.

خاكسپاري حسن رضی الله عنه در قبرستان بقيع:

حسن رضی الله عنه در واپسين لحظات زندگي‌اش به برادرش حسين رضی الله عنه فرمود: «مرا در كنار پدرم (يعني رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ) دفن نماييد، مگر اينكه بيم درگيري و خونريزي وجود داشته باشد؛ در اين صورت به‌خاطر من، هيچ خوني به زمين نريزيد و مرا در قبرستان (عمومي) مسلمانان دفن كنيد». زماني كه حسن رضی الله عنه وفات نمود، حسين رضی الله عنه و همراهانش، مسلح شدند. ابوهريره رضی الله عنه ، حسين رضی الله عنه را سوگند داد و فرمود: «وصيت برادرت را يادآوري مي‌كنم كه دستور داد اگر بيم خونريزي وجود داشت، مرا در گورستان عمومي مسلمانان، دفن كنيد». گفتني است: مروان بن حكم، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم جلوگيري كرد. البته ابوهريره، جابر بن عبدالله، ابن‌عمر، عبدالله بن جعفر و مسور بن مخرمه و عده اي ديگر، ميانجيگري كردند و سرانجام با موافقت حسين رضی الله عنه ، پيكر حسن رضی الله عنه را به بقيع‌الغرقد منتقل نمودند و در كنار مادرش، زهراي بتول رضي‌الله‌عنها به خاك سپردند.[26]

در مورد چگونگي خاكسپاري حسن بن علي رضی الله عنه ، روايات ضعيفي نقل شده و اين فرصت را در اختيار غرض‌ورزان قرار داده است كه با سوءاستفاده از اين روايات ضعيف، در جهت اهداف شوم خويش، دسيسه نمايند و به طرح مسايلي بي‌اساس و دروغين بپردازند. چنانچه ادعا كرده‌اند كه ام‌المؤمنين عايشه‌ي صديقه رضي‌الله‌عنها، از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم و ابوبكر و عمر رضي‌الله‌عنهما جلوگيري كرده و گفته است: «نفرِ چهارمي، اينجا دفن نخواهد شد؛ زيرا اينجا خانه‌ي من است كه رسول‌خداصلی الله علیه وسلم در دوران حياتش، آن را به من داد». اين روايت، صحيح نيست و سندش، مجهول مي‌باشد.[27]

ابن‌تيميه ‌رحمه‌الله، بر اساس روايات صحيح ثابت نموده كه عايشه رضي‌الله‌عنها، به درخواست حسن رضی الله عنه براي خاكسپاري جنازه‌اش در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم ، پاسخ مثبت داده بود. چراكه حسن رضی الله عنه پيش از وفاتش، اين درخواست را با عايشه رضي‌الله‌عنها در ميان نهاد و عايشه‌ رضي‌الله‌عنها نيز موافقت كرد كه حسن رضی الله عنه را در خانه اش دفن نمايند. اما عده‌اي ديگر، مانع از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در كنار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم شدند و گفتند: چون عثمان رضی الله عنه ، در آنجا دفن نشده، پس هيچ كس ديگر هم نبايد آنجا دفن شود. از اين‌رو چيزي نمانده بود كه آشوب به‌پا شود.[28] در اين‌باره نيز روايات بي‌اساسي نقل شده است. چنانچه در برخي از كتاب‌هاي تاريخ آمده است كه ابان بن عثمان بن عفان گفت: خيلي عجيب است كه پسرِ قاتل عثمان در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم و ابوبكر و عمر، دفن شود، حال آنكه اميرمؤمنان، شهيد مظلوم در بقيع‌الغرقد، به خاك سپرده شد![29] سند اين روايت، واقعاً ضعيف است و متن ناشايستي دارد. در كتاب‌هاي تاريخ، رواياتي وجود دارد كه بيانگر جلوگيري مروان بن حكم از خاكسپاري حسن رضی الله عنه در جوار رسول‌خداصلی الله علیه وسلم مي‌با
     
  
مرد

 
يكي از نشانه‌هاي دوستي و محبت اهل بيت نسبت به سيدنا عمر فاروق اين بود كه پسرانشان را عمر نامگذاري مي‌كردند، چون نسبت به ايشان محبّت داشتند و شخصيّت عمر فاروق برايشان محبوب و دوست داشتني بود و با اين كار مي‌خواستند از كارهاي نيكو و مكارم بزرگ اخلاقیش قدرداني كنند، چون به ‌اسلام خدمات بزرگ و ارزشمندی ارائه کرده بود و بدينوسيله مي‌خواستند به ‌آن پيوند محكم و استوار فيمابين‌شان و رابطه‌ي خويشاوندي و دامادي كه بين عمر و اهل بيت پيامبر بود، هر چه بيشتر و بهتر اعتراف و آن را تأييد كنند و سيدنا علي اوّلين فردي بود كه نام ‌يكي از پسرانش را كه‌از ام حبيب دختر ربيعه بكريه متولّد شده، عمر گذاشت.([1])

در كتاب صاحب الفصول، تحت عنوان: «ذكر اولاد علي بن ابي طالبt» ذکر شده: عمر بن علي از تغلبيه ‌است كه مادرش صهباء دختر ربيعه ‌از اسيراني است كه خالد بن وليد بر آنان در «عين التمر» شبيخون زد، اين فرزند علي(کرم الله وجهه)، عمر طولانی در حدود هشتاد و پنج سال داشته و نيمی‌از ارثيه علي به ‌او رسيده ‌است، چون تمام برادرانش مانند: عبدالله، جعفر، عثمان و... با امام حسين در كربلا شهيد شدند، بنابراين او از همه ‌ارث برد.([2])

امام حسن نيز به پيروي از پدر ‌يكي از پسرانش را عمر ناميد([3]) و به همين صورت حسين هم نام ‌يكي از پسرانش را عمر ناميد، بعد از اينها پسر امام حسين ملقّب به زين العابدين هم نام‌ يكي از پسرانش را عمر گذاشت([4]) و موسي بن جعفر معروف به كاظم نيز نام ‌يكي از پسرانش را عمر گذاشته‌ است.([5])

اينها پيشوايان اهل بيت هستند كه طبق سنت و راه و روش پيامبر زندگي كردند و به عقيده و منهج اهل سنّت پایبند بودند و با این کار می‌خواستند محبّت و صمیمّتی را که نسبت به عمر فاروق حتّی بعد از وفات او در دل می‌پروراندند، اظهار کنند و به همين صورت نامگذاري به نام عمر و نيز ابوبكر و عثمان در ميان اهل بیت همواره ‌ادامه داشته و راه و روش همه‌ آنها اينگونه بوده، به همين علّت است كه نامهاي صحابه و امهات المؤمنين (زنان پيامبر) در ميان خانواده‌هاي ‌هاشمی‌كه به قرآن و سنّت (صحيح) پايبند بوده‌اند، همواره به چشم مي‌خورد، آنها فرزندانشان را به نام طلحه، عبدالرحمن، عائشه و ام سلمه و....نامگذاري مي‌كردند و ما از تمام كساني كه خودشان را پيرو و مطيع مخلص اهل بيت مي‌دانند، مي‌خواهيم كه به سيدنا عليt، حسن، حسين و ديگر پيشوايان اهل بيت، اقتدا كرده و برخي از فرزندانشان را با نامهاي خلفاي راشدين و امهات المؤمنين (همسران رسول‎الله) نامگذاري كنند([6])، اميد مي‌رود با اين عمل نشان دهند كه واقعاً پيرو ائمه ‌اهل بيت هستند.


[imgs= ][/imgs]



[1] - تاريخ اليعقوبي 2/213، الشيعة و اهل البيت /133.

[2] - الفصول المهمة /143، الشيعه و اهل البيت /133.

[3] - الشيعة و اهل البيت /133.

[4] - الشيعة و اهل البيت /134.

[5] - منبع سابق /135ز

[6] - مراجعه کن به: اذهبوا فأنتم الرافضه، عبدالعزيز زبيري /230.
     
  
مرد

 
صلح
نوشتار اصلی: صلح حسن و معاویه

صلح حسن و معاویه به واقعه صلح میان حسن بن علی و معاویه بن ابوسفیان اطلاق می‌شود که از جنگ بین کوفیان و شامیان جلوگیری کرد و طی آن خلافت به شروطی از حسن به معاویه منتقل گردید. این واقعه در ۱۱ ربیع‌الثانی ۴۱ هجری/ اوت ۶۶۱ میلادی پس از ۷ ماه حکومت حسن بود.[۳]

معاویه در اخنونیه توقف کرد و با حسن مذاکره نمود. سپس به عبیدالله بن عباس گفت که حسن تقاضای صلح از وی نموده‌است. اما عبیدالله این را باور نکرد. سپس با عبیدالله در خلوت مذاکره نمود و به عبیدالله گفت که اگر به وی بپیوندد، یک میلیون درهم پاداش خواهد گرفت. عبیدالله این را پذیرفت ولی موضوع را از سربازان سپاه حسن مخفی نمود. این شکست باعث بروز اختلاف در سران سپاه حسن گردید. ۸۰۰۰ تن صلح را پذیرفتند.[۱] به دنبال جدایی ابن عبّاس از سپاه حسن، قیس ابن سعد، فرمان سپاه را بر عهده گرفت و جلوی سپاه شام ایستاد.[۳] ۴۰۰۰ تن از قیس بن سعد عباده حمایت کردند که می‌گفت یا از امام گمراه (معاویه) تبعیت کنید یا حرف من که امام نیستم را اطاعت کنید. (این سخن معانی گوناگون دارد.). به نظر می‌رسد این ۴۰۰۰ تن بر آن بودند که بجنگند اما سرانجام قیس صلح را پذیرفت. معاویه از مسکن به سمت کوفه رفته و حسن نیز به وی پیوست و در مسجد رسماً اعلام کرد که از خلافت کناره گیری کرده‌است.[۱]

بعد از متارکه جنگ، لشکر معاویه به کوفه آمد و در مراسم تسلیم خلافت به معاویه، معاویه از حسن خواست که برخیزد و از وی عذرخواهی کند. اما حسن نپذیرفت و گفت که وی و حسین تنها نوه‌های محمد هستند و با وجود اینکه حق خلافت متعلق به وی بوده، اما معاویه در این مورد با وی به جنگ پرداخته و حسن تنها به خاطر علاقه به امت اسلامی و جلوگیری از خون ریزی، خلافت را به وی واگذارده‌است. معاویه نیز در سخنرانی اش تمامی عهده‌های نهاده شده را (که تنها به منظور خاموش کردن مقطعی جنگ و راضی کردن مخالفان بود) انکار کرد. مادلونگ می‌نویسد معاویه به دنبال خون خواهی از عثمان بوده و سه روز به مردم فرصت داد تا با وی بیعت کنند و در غیر این صورت بخشیده نخواهند شد.[۳]

نقل از ویکی پدیا

خیانت سرداران به امام حسن

تنها ماندن حسن ع در بین یاران بیس وفا

حفظ اسلام و جلوگیری از خونریزی

دلایل صلح اینها بود

چرا مردم دایما با امام علی و حسن و حسین علیهما سلام خیاانت میکردند علت واضحی دارد

مردم به دنیال پول و مقام و شهرت بودند ولی در بین امامان شیعه این رسم نبود و هرگز امام تن به دادن رشوه و امتیاز به افراد نبود ند

امام ایمان قلب را میخواست اما مردم از ایمان و اسلام پول و رفاه میخواستند
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
rostam91: يكي از نشانه‌هاي دوستي و محبت اهل بيت نسبت به سيدنا عمر فاروق اين بود كه پسرانشان را عمر نامگذاري مي‌كردند
این یکی از موارد اختلاف است

به این معنی که اولا منابعی که مستند این نام گذاری هستند دقیق و کامل نیستند و مورد اختلافند
دوما صرف نام گذاری دلیل بر ارادت نیست

آنقدر مطالب و مدارک از شما اهل سنت مبنبی بر نفرت و برائت علی ع از عمر هست که این ادعا ی بی پایه به نظر فقط دروغ میاد

با توجه به آن چه كه در صحيح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امير عليه السلام نسبت به ابوبكر و عمر اين بود كه آنان دروغگو، گنهكار، فريبكار و خائن بوده‌اند، وى خطاب به علي عليه السلام و عباس مى‌گويد:

فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.


پس از وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت: من جانشين رسول خدا هستم،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اى عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردى و تو اى علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را.

ابوبكر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چيزى به ارث نمى‌گذاريم، آن‌چه مى‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناه‌كار، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفى كرديد و حال آن كه خدا مى‌داند كه ابوبكر راستگو،‌ دين دار و پيرو حق بود.

پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حيله گر و گناهكار خوانديد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

و در روايتى كه در صحيح بخارى وجود دارد، امير مؤمنان عليه السلام، ابوبكر را «استبدادگر» مى‌داند:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم نَصِيبًا.

تو به زور بر ما مسلط شدي، و ما بخاطر نزديك بودن به رسول اكرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مى‌ديديم.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

و در روايت ديگرى خود شيخين نقل كرده‌اند كه امير مؤمنان عليه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببيند:

فَأَرْسَلَ إلى أبي بَكْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري ج 4، ص 1549، ح3998، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م.

آيا با توجه به اين موضعگيرى‌هاى تند امير مؤمنان عليه السلام در برابر خلفا، مى‌شود ادعا كرد كه حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟

دلایل دیگر هم فراوان است مانند
شکى نيست که شيعيان از يزيد بن معاويه و اعمال زشت او تنفر شديدى داشته و دارند؛ ولى در عين حال مى‌بينيم که در بين شيعيان و اصحاب ائمه عليهم السلام کسانى بوده‌اند كه نام شان يزيد بوده است؛ مانند:

يزيد بن حاتم از اصحاب امام سجاد عليه السلام. يزيد بن عبد الملك، يزيد صائغ، يزيد كناسى از اصحاب امام باقر عليه السلام؛ يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد، يزيد مولى حكم از اصحاب امام صادق عليه السلام.

حتى يکى از اصحاب امام صادق عليه السلام، نامش شمر بن يزيد بوده است.

الأردبيلي الغروي، محمد بن علي (متوفاي1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مكتبة المحمدي.

آيا اين نام گذاري‌ها مى‌تواند دليل بر محبوبيت يزيد بن معاويه نزد ائمّه و شيعيان آنان باشد؟
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
مرد

 
iman_110: من تازه به این گروه اومدم و یه قسمتی از پست های قبلی رو خوندم و جوابم داشتم براشون ولی زمانش گذشته بود آخریش رو جواب دادم از این به یعد هم تک تک انشالله پاسخگو هستم
خوش آمدید و امیدوارم بتونیم بحثهای خوبی بدور از تعصب داشته باشیم!

iman_110: حضرت على از مجالست و نشست و برخاست و رودررويى با عمر بن الخطاب بشدت متنفر بود، به گونه اى كه هر وقت ابوبكر درخواست نشستى با حضرت على كرد، حضرت به ايشان شرط مى كرد كه كسى همراه او نباشد يعنى عمر همراه او نيايد، چنانچه امام بخارى مى گويد:
«أرسل ـ علي ـ الى ابي بكر أن إئتنا ولا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر...»
سند :بخارى 3: 55 ـ مغازى (خيبر).
در همین ابتدا شما دو روایت از بخاری آوردید که در هردوش رجال حدیث دیده نمیشه ، این اولین اشکال اصلی در بحث روایات هست
دوم اینکه در هردوی روایات شما در انتهای روایات از کلمات بسیار پر معنی "....." نقطه چین استفاده کردی که نشون میده روایات دنباله هم داره ولی شما اونو سانسور کردی
حالا اینو کاری نداریم !
شما دوست گرامی از کجای روایت فهمیدی " هر وقت ابوبکر درخواست نشست با علی میکرد علی میگفت عمر نباشه"؟
شما نوشتی که ابوبکر از علی درخواست نشست کرد در حالی که مطلب عربی شما عکس اینو نشون میده و میگه علی از ابوبکر درخواست کرد، این نشون میده به عربی زیاد آشنائی ندارین!
iman_110: استبددت علینا بالأمر وکنّا نحن نرى لنا حقّاً لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم...

ترجمه:امیرالمؤمنین به ابوبکر فرمود : تو در امر خلافت با ما مستبدانه برخورد نمودی و ما بواسطه قرابت و خویشاوندیمان با رسول خدا معتقدیم که حق خلافت بعد از رسول خدا از آنِ ماست .
در زمان وفات رسول خدا گروههای مختلفی ادعای جانشینی رسول الله رو داشتند و این نیابت رو حق خودشون میدونستن
انصار مدینه اولین کسانی بودند که در سقیفه جمع شدند و خواستند که بزرگ مدینه رو جانشین پیامبر کنند و مدعی بودند که اونها بودند که اسلام نوپا رو از خطر نابودی نجات دادند و پیامبر رو پناه دادند پس این انصار هستند که باعث شکوفائی اسلام شدند و جانشینی حق اونهاست
مهاجرین هم بر این عقیده بودند که این مسلمانان نخستین و مهاجرین بودند که در میان سیل کفار دعوت پیامبر رو لبیک گفتند و ایشون رو در ابتدای راه همراهی کردند ، شکنجه شدند و از خانه و کاشانه آواره ، پس خلافت بعد از پیامبر حق اونهاست
دسته سوم قبیله بنی هاشم بودند که مدعی بودن بواسطه رابطه خونی و خویشاوندی که با پیامبر دارند و از همه به پیامبر نزدیکترند خلافت حق اونهاست
مسلما بواسطه تربیتی که پیامبر داده بود و یارانی خاص و مخلصی که حاضر بودند جونشون رو هم برای رسول الله بدن هر کدام از این سه دسته میتونست خلافت رو به عهده بگیره ولی مردم اون زمان تشخیصشون این بود که ابوبکر از همه بهتره و گرنه ابوبکر نه سپاهی داشت که کودتا کنه نه در شمشیر زنی اونچنان قهار بود که همه ازش بترسن
در این روایت هم علی نظر شخصی خودش رو گفته همچنان که سران انصار هم چنین اعتقادی داشتند و به ابوبکر گفتند.
     
  ویرایش شده توسط: rostam91   
مرد

 
ازدواج سيدنا عمر رضی الله عنه با ام كلثوم دختر علي و فاطمه رضی الله عنهما

علي رضی الله عنه دخترش ام كلثوم را كه ‌از فاطمه دختر رسول‎الله صلی الله علیه وسلم است، به ‌ازدواج سيدنا عمر رضی الله عنه درآورد و اين در پي آن بود كه عمر رضی الله عنه براي اعتماد بيشتر و اعتراف به فضيلت و مناقب ايشان و تأييد خوبيها و زيباييهاي رفتار و سيره‌ی او و نیز جهت تقویت هر چه بیشتر رابطه‌ی صمیمی‌از علي درخواست کرد که دخترش را به عقد ازدواج او درآورد تا روابط محكم و پاكيزه و استوار و مبارك بين آنها هر چه بيشتر آشكار و برجسته‌تر شود و قلب حسودان و دشمنان اين ملت بزرگ و شرافتمند را آتش زند و بيني‌شان به خاك ماليده شود.([1])

عمر رضی الله عنه علاقه و محبت خاصي برای‌ اهل بيت رسول‎الله صلی الله علیه و سلم قائل بوده ‌است، چون رسول‎الله صلی الله علیه و سلم نسبت به احترام و رعایت حقوق اهل بیت خود سفارش كرده بود، از همين رهگذر و با همين انگيزه بود كه‌ ام كلثوم دختر علي رضی الله عنه و فاطمه رضی الله عنها را خواستگاري كرد تا پيوند دوستي‌شان محكم‌تر شود و در اين باره مي‌گويد: «سوگند به خدا بر روي زمين مردي نمي‌يابم كه ‌از مصاحبت نيكو با او استفاده ببرم»، علي گفت: من اين كار را مي‌كنم – من كسي خواهم بود كه ‌از حسن مصاحبت با او استفاده ببری و دخترم را به نكاح تو درخواهم آورد – لذا عمر با خوشحالی و شادمانی خود را به جمع مهاجران رساند و مي‌گفت: به من تبريك گوييد... سپس توضيح داد كه علت ازدواجش با ام كلثوم اين است كه‌ از پيامبر شنيدم مي‌فرمايد: «كل سبب و نسب منقطع ‌يوم القيامة إلا ما كان من سببي و نسبي»: (تمام پيوندها و روابط خويشاوندی در روز قيامت قطع خواهد شد به جز رابطه‌ای كه با من باشد). بنابراين من دوست داشتم كه بين من و رسول‎الله صلی الله علیه و سلم پيوندي باشد.([2])

اين ازدواج پر بركت را تمام تاريخ نويسان، نسب شناسان، محدثان و فقهاء شيعه و اهل عناد و ستیزه جویی و مجادله كنندگان ایشان و پيشوايان معصومشان – آن طور كه گمان مي‌كنند – تأييد كرده‌اند و «علاّمه‌احسان الهي ظهیر»تمام روايات مختص به اين ازدواج را در كتابش كه «الشيعة و السنة» نام دارد، آورده ‌است([3]).علماء اهل سنت نيز اين ازدواج را در تاريخ ذكرکرده و تمام منابع بر آن اتفاق دارند، برخي از آنها که‌ اين ازدواج را ذكر كرده‌اند عبارتند از: طبري([4])، ابن كثير([5])، ذهبي([6])، ابن جوزي([7])،ديار بكري([8]) و علماي رجال شناس نيز اين كتاب را در كتابهاي رجال شناسي ذكر كرده‌اند.

از جمله: ابن حجر([9])، ابن سعد([10])، صاحب اسد الغابه([11]) و استاد ابو معاذ اسماعيلي در كتابش: «زواج عمر بن خطاب من ام كلثوم بنت علي بن ابي طالب حقيقه و ليس افتراء» مفصّل به بررسی و ذكر منابع و مراجع اهل سنت و شيعه در اين موضوع پرداخته و به شبهاتی كه به اين ازدواج مبارك نسبت داده شده پاسخ داده‌اند و اين جانب (مؤلف) نيز به بخشی از سيره و موضعگيري‌های ام كلثوم در دوران سيدنا فاروق در كتابم: تحت عنوان «فصل الخطاب في سيره امير المؤمنين عمر بن الخطاب» اشاره كرده‌ام. با اين حال باز هم گفتنی است كه‌ام‌كلثوم دختر علي رضی الله عنه ،از عمررضی الله عنه دختری بدنيا آورد كه ‌آن را رقيه ناميدند و پسري از او متولد شد كه زيد ناميدند، ‌ياران زيد روايت كرده‌اند كه زيد بن عمر در جلسه‌ جر و بحثی از قوم بنی عدی بن كعب شركت نمود، گويند: شب هنگام بود كه زيد بن عمر آمد تا در ميانشان صلح و آشتی ايجاد كند، چون آنها در حال درگيری بودند، ضربه ای به سرش خورد و زخمی‌شد و در همان جا وفات یافت، مادرش نيز كه وفات كرده بود، هر دو را با هم در‌ يك وقت دفن كردند، نماز جنازه‌ی آن دو را عبدالله بن عمر خواند، در حالي كه حسن بن علي رضی الله عنه او را پيش نماز كرد و پشت سرش نماز خواند.([12])


[1] - الشيعة و اهل البيت /105

[2] - اسناد حسن است، حاكم در مستدرك 3/142 و گويد صحيح الاسناد و تخريج نكرده‌اند ذهبي گويد: منقطع است، هيثمي آن را در مجمع الزوائد 9/173 روايت كرده و بگويد: طبراني آن را در الكبير و الاوسط و رجال آن دو صحيح است بجز حسن بن سهل كه تقه‌است و برخي او را ضعيف دانسته‌اند

[3] - الشيعه و اهل البيت /105.

[4] - تاريخ طبري 5/28.

[5] - البدایة و النهایة5/220.

[6] - تاريخ الاسلام في عهد الخلفاء الراشدين /166.

[7] - المنتظم 4/131.

[8] - تاريخ الخميس /19.

[9] - الاصابة /276 كتاب الكني و كتاب النساء.

[10] - همان منبع.

[11] - اسد الغابة 7/425.

[12] - الاصابة /276 كتاب الكني و كتاب النساء.
     
  
مرد

 
rostam91: علي رضی الله عنه دخترش ام كلثوم را كه ‌از فاطمه دختر رسول‎الله صلی الله علیه وسلم است، به ‌ازدواج سيدنا عمر رضی الله عنه درآورد
یکی از بزرگترین دروغهای تاریخی که حتی در بین اهل سنت نیز اجماع بر ان نیست

دلیل عقلی اینکه

پیامبر هیچیک از خلفا از ابوبکر و عمر تا عثمان را لایق ازدواج با فاطمه ندید و او را به علی ع داد لذا قطعا دختر آن فاطمه رو هم به عمر نمیدادند چون این لیاقت را در او ندیده بودند

فراموش نکنیم

نزد پیامبر و علی ع مردم با قدرت و مقام محک نمیخوردند بلکه با

ان اکرمکم عند الله اتقاکم میشناختند

لذا قدر و تقوای عمر نه تنها افزوده نشد بلکه با غصب خلافت و باعث شهادت زهرا شدن به مراتب قدر کمتری یافت


صدها روایت در رد و تناقض این داستان دروغین موجود است که در تالار مذهب ذکر شده اما دوباره هم اشاره میکنم

پست بعدی
سعی کن از گناه نفرت داشته باشی نه از گناهکار.
هیچ وقت چیزی رو خوب نمیفهمی مگر اینکه بتونی به مادربزرگت کاملا توضیحش بدی ! "آلبرت انیشتین"

Signature
     
  
صفحه  صفحه 26 از 57:  « پیشین  1  ...  25  26  27  ...  56  57  پسین » 
مذهب
مذهب

End Of Sunni And Shia Dispute | پایان دعوای سنی و شیعه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA