انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 2 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

آیات جنایی قرآن


مرد

 
توی قرآن محمد آخرین فرستاده خدا و اسلام آخرین دین و با فرستاند اینها حجت خدا بر بندگانش تمام میشه خوب شاید نزدیك به 4 تا 5 هزار سال از عمر بشر روی كره خاكی میگذشت و با وجود این همه پیامبر و این همه نشانه و راهنمایی باز بنده ها به كفر و شرك و گمراهی می رفتن پس باید حجت آخر بر این بنده های نا سپاس تمام بشه .
خوب خدا هم بر اونها حجت رو تمام كرد و وعده غذاب به كسانی دد كه با این همه مستندات رودر رو می ایستن .
خیلی ها هم با مسلمونها به جنگ و دشمنی بلند شندن پس خدا مسلمونها رو بر اون داشت كه با اونها به مبارزه بپردازن ودشمنان خدا رو نابود كنن .
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی
     
  
مرد

 
عجبا روز از نو روزی از نو

ما میگیم خب شما ادعا دارید این کتاب کامل هستش خب این گوی و این میدان حالا بیاین این تناقضات و بی ادبی های الله رو بررسی کنید مگه حرف بدی زدیم که هی میگید قران رو نقد نکنید ؟
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
زن

 
بهتره تو معانی ایه هاتون یه ذره مطالعه ی بیشتری بكنین اكثرشونو غلط ترجمه كردن یا غلط ترجمه میكنین
این حرفای شما فقط فریب اذهان عمومیه وگر نه این ترجمه های شما از پایه اشتباهه
This is alone girl...
     
  
مرد

 
hati: بهتره تو معانی ایه هاتون یه ذره مطالعه ی بیشتری بكنین اكثرشونو غلط ترجمه كردن
من عنوان نمونه آیه 28 سوره توبه رو توچند تا قران دیدم همشون نوشته بودند پلید یا نجس یا ناپاک
شما
هرجایی که بد ترجمه شده رو نشون بده تا ما هم روشن بشیم
مرسی
     
  
مرد

 
hati: بهتره تو معانی ایه هاتون یه ذره مطالعه ی بیشتری بكنین اكثرشونو غلط ترجمه كردن یا غلط ترجمه میكنین
این حرفای شما فقط فریب اذهان عمومیه وگر نه این ترجمه های شما از پایه اشتباهه
فقط اومدی پست بزنی دیگه
خودت هم میدونی داری چی میگی ؟؟
خب ما هم از ادم های معرفو معنی گذاشتیم مثل قمشه ای و دارودستش.
اگه اونا رو قبول نداری دیگه مشکل از ما نیست.
danteh: نخیر نگفته تفسیر نكنید گفته درست تقسیر كنید
اون ایه ای كه این رو گفته بگو
گفته من ایاتی مبین و اشکار هستم .
حالا شما یه ایه نشون بده که نوشته باشه تفسیرم کنید؟
danteh: می دونید چیه اشكال ما اینه كه چشم بسته حرف می زنیم چشم هاتون رو باز كنید و تعصب رو بذارید كنار
در تمام دین هابرای ستمگران مجازاتی هست
ما که چشمهامون بازه تعصب هم نداریم.
مجازات رو برای ستمگران قانون مشخص میکنه این یک.
دوما باید بدونیم مجرمی که اسلام مجازاتش میکنه جرمش چیست این مهمه ؟
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
مرد

 
سلام من یه سوال دارم.میشه بگید چی شد كه از اسلام رو برگردوندید؟
     
  
مرد

 
در قرآن با واژه های متعدّدی به مسأله « جنگ و درگیری های خشونت آمیز » اشاره شده است : « حرب » ( Krieg ) ، « قتال » ( Kampf ) « سَفکُ الدّم » ( Blutvergißen ) و بلاخره « جهاد » ( Anstrengung ) ، مهمترین این واژگان می باشند . امّا همه این واژه ها دقیقاً بر یک مفهوم دلالت ندارند . یعنی همهء آنها را نمی توان دقیقاً به معنای « جنگ » ، یا « خشونت » و یا هر مفهوم دیگر دانست بلکه هر کدام آنها به مفهوم و معنایی خاصّ اشاره دارند .
از میان این چهار واژه ، تنها واژه ای که صریحاً می تواند معادل معنای « جنگ » ( Krieg ) قرار گیرد ، واژه « حَرب » ( Al-harb ) است . و واژه « قتال » ( ) به معنای « درگیری های خشونت آمیز » ( Gewalttat ) می باشد که این درگیری ها هم شامل اقدامات جنگ طلبانه و ستیزه جویانه می شود و هم شامل اقدامات دفاعی و تلافی جویانه ! بنابراین هم عمل گروهی که به قصد کشور گشایی و برتری جوئی ، به دیگران تجاوز می کنند ، را می توان « قتال » ( Kampf ) نامید و هم عمل آنان که در برابر تجاوزگر ، مقاومت کرده و از خود دفاع می کنند ، « قتال » ( Kampf ) نامیده می شود . از این رو در قرآن ، « قتال » مفهومی عامّ و کلّی دارد .
امّا « سفک الدم » به معنای « خونریزی » است و موارد کاربرد آنرا در قرآن ، بیان خواهیم کرد .
از میان این چهار واژه ، واژهء « جهاد » اهمیّت فوق العاده ای دارد چرا که از نظر قرآن دارای مفهومی کاملاً مثبت و ارزشمند می باشد که به طور خاصّ بر « عمل مؤمنان » اطلاق می شود . امّا اینکه مفهوم دقیق واژهء « جهاد » از نظر قرآن چیست ؟ نیازمند بررسی بیشتری است که در ادامه بحث به آن خواهیم پرداخت .
برخی از دانشمندان مغرب زمین که پیرامون قرآن و اسلام تحقیق می کنند ، « جهاد » را به معنای « جنگ مقدّس » ( Heiligekrieg ) دانسته اند . در این ترجمه و نامگذاری که آشکارا متأثر از نظریهء « جنگ عادلانه » ( gerechten Krieges ) سن آگوستین ، متکلّم بزرگ مسیحی در قرون وسطی می باشد ، یک قضاوت مشخص نهفته است و آن اینکه « جنگ » به خودی خود ناپسند نیست بلکه در شرایطی می تواند به بالاترین درجهء نیکی و خوبی برسد که از قداست و تقدّس برخوردار گردد و « مقدّس » نامیده شود .
اگر به این نکته توجه کنیم که اساس ِ هر« دین » ، باور به « مفاهیم مقدس » است می توان خیلی سریع و صریح نتیجه گرفت که این نامگذاران ، با نامیدن « جهاد » به « جنگ مقدس» در صدد بیان این نکته بوده اند که « جنگ » یکی از عناصر اصلی « ایمان اسلامی » است . یعنی مسلمان همانگونه که به خدا ، پیامبر او ( محمد (ص)) ، قرآن ، شریعت ، رستاخیز و ...... ایمان دارد و آنها را مقدّس می داند ، « جنگ » نیز در نگاه او مقدّس و وظیفه ای دینی بشمار می آید .
این قضاوتی است که بسیاری از نویسندگان و اسلام پژوهان ِ غربی در طول چندین قرن ، آن را رواج داده اند و آشکارا جنگ و خشونت را یک « اصل ِ اساسی » در اسلام دانسته اند تا آنجا که برخی از آنان اسلام را « دین شمشیر » معرفی نموده اند . (1)
اگر ما چنین نظریه ای را بپذیریم ، در اینصورت پذیرفته ایم که « جنگ » در اسلام ، یک اصل ِ استراتژیک و همیشگی است که از آن برای پیشبُرد و توسعهء اسلام و به انقیاد و اطاعت در آوردن ِ غیر مسلمانان بهره گرفته می شود . پس « جنگ » برای اهداف ِ دینی ، یک قاعدهء کلّی است ، و تنها زمانی این قاعده کلّی ، استثناء زده می شود که « قدرت و امکان ِ جنگ » وجود نداشته باشد .

ولی به راستی چنین قضاوتی نسبت به اسلام تا چه حدّ با حقیقت انطباق دارد ؟ و آیا اسلام ، جنگ را « تقدیس » می کند ؟
و آیا « جنگ مقدس » ، ترجمه و تفسیر درستی از « جهاد » است ؟
برای آنکه ما نیز در قضاوت خود ، اشتباه دیگران را تکرار نکنیم ، برای پاسخیابی این پرسش ها راهی جز مراجعه به متن قرآن و شنیدن و فهم ِ سخن آن ، بدون هر گونه پیش داوری وجود ندارد . و برای آنکه در این مراجعهء به قرآن ، به فهم درستی از آیاتِ آن دست یابیم باید هشداری که قرآن ، با صراحت به همهء مخاطبان ِ خود داده است را جدّی بگیریم . قرآن تصریح می کند که در مراجعهء به آن نباید ، بعضی از آیات را مورد توجه قرار داد و بعضی دیگر را نادیده گرفت بلکه باید قرآن را به صورت یک « کلّ » ( مجموعه ) ، که همهء آیات ، أجزای به هم پیوستهء این « کلّ » ( مجموعه ) را تشکیل می دهند در نظر گرفت و تنها در اینصورت است که می توان به فهم درستی از آیات قرآن نایل گردید .
همچنین قرآن با شفافیّت ِ بی نظیری ، یادآور می شود که برخی از آیات آن ، به دلیل ویژه گی خاصّی دارند . امکان ِ ارایهء مفاهیم نادرست و غیر واقعی از آنها وجود دارد و در اینصورت این آیات برخلاف هدف ِ اصلی خداوند ، می توانند دستاویز و بهانه ای برای فتنه و انحراف گردند. (2)
آنگاه قرآن برای جلوگیری از چنین اتّفاقی ، یادآور می شود که باید این آیات با در نظر گرفتن آیات دیگر قرآن که از مفاهیمی روشن و قطعی برخوردارند تفسیر شوند و در نتیجه ، برای فهم دقیق چنین آیاتی ، باید همهء « قرآن » و نه فقط بخشی از آن ، مورد بررسی قرار گیرد . (3)
با در نظر گرفتن این معیار، می توان حدس زد که برخی از استنادات و نسبتها به قرآن ، تا چه حدّ از حقیقت به دورند چرا که هرگز چنین فرایندی ( Prozes ) را طیّ نکرده اند .

موضوع جنگ و صلح در قرآن ، از موضوعاتی است که بیش از هر موضوع دیگری ، دچار چنین سرنوشتی شده است و بدون در نظر گرفتن هشدار یاد شده وبدون طیّ « فرایند تفسیر » که قرآن بر آن تصریح نموده ، مورد بررسی و قضاوت قرار گرفته است . از این رو برای دستیابی به نظر حقیقی ِ قرآن در این مورد ، نیازمند بررسی های دوباره می باشیم .
بررسی همه قرآن ، و در کنار هم گذاردن ِ آیات ِ مرتبط به مسألهء جنگ و جهاد کمترین تردیدی باقی نمی گذارد نه تنها در قرآن چیزی به نام « جنگ مقدس » وجود ندارد بلکه هرگونه « جنگ » و « ستیزه جویی » ، با هر هدف و انگیزه ای که صورت پذیرد در نظر قرآن ، از زشت ترین و منفورترین پدیده هاست و آنگاه که جنگ طلبی به انگیزه های اعتقادی و دینی انجام گیرد ، زشتی و پلشتی آن ، چند چندان می شود .
از نظر قرآن ، « جنگ » نه تنها یک « اصل » و « قاعده » نیست ، بلکه حتّا استثناء نیز نمی باشد . یعنی حتّا در شرایط استثنایی و برحسب ضرورت و اضطرار نیز نمی توان ، « جنگ » را جایز شمرد .

« جنگ » چیست ؟

« جنگ » چیست ؟ جنگ در ساده ترین و روشن ترین تعریف ، « إعمال و انجام خشونت با بهره گیری از أدوات و آلات ( سلاح ) به منظور تحمیل ارادهء خود بر دیگران » می باشد .
با توجه به این تعریف ، « جنگ » در هیچ شرایطی و به هیچ شکلی و با هیچ توجیهی مورد پذیرش و تأیید قرآن نمی باشد .

« جنگ » با اصول بنیادین فکر قرآنی ناسازگار است

بی تردید ، قرآن در مجموع آیات خود ، اندیشه و پیامی خاصّ را به مخاطبان خود عرضه و ارایه نموده است . این اندیشه و پیام خاصّ ، همچون بناء ساختمانی است که بر چند پایه و عنصر اصلی و زیر ساختی مبتنی می باشد که این پایه ها و عناصر اصلی ، هویّت بخش ِ پیام و اندیشهء قرآنی می باشند ، به این معنا که با نفی هریک از آنها ، پیام و اندیشهء خاصّ قرآنی متزلزل شده و هویّت آن مخدوش می گردد .
اگر بخواهیم با زبان ِ قرآن ، این پایه ها و عناصر اصلی را توصیف کنیم باید آنها را ریشه و اساس ِ قرآن بدانیم و قرآن خود برای نشان دادن اهمیّت زیر ساختی و هویت بخش ِ این « ریشه ها » آنها را آیات ِ محکم و استواری می نامد که نقش « مادر » را برای « کلّ قرآن » ایفا می نمایند .(4)
بنابر هرنوع تفسیر و ترجمه ای که از هر آیه ای از آیات قرآن ارایه می گردد باید بگونه ای نباشد که این « مادر » را نادیده بگیرد و یا آن را نفی و حذف نماید و در غیر اینصورت هرگز نمی توان آنرا به قرآن نسبت داد .
یکی از مهمترین این اصول و پایه های اساسی که می توان آنرا « مادر قرآن » نامید ، اصل « اراده پذیری و آزادی انسان » است . اهمیّت این اصل تا حدّی می باشد که تمام الهیات و شریعت اسلامی که در قرآن بیان شده ، بر روی این اصل ، مبتنی گردیده است . الهیات و شریعت اسلامی ، مسئولیتهایی را متوجهء « انسان » می کنند که جز با صاحب إراده بودن او ، معنا پیدا نمی کند . (5)
و در سرتاسر قرآن بارها و بارها ، خداوند به پیامبران خود یادآور می شود که آنان هرگز حقّ ندارند تا در فرایند « تصمیم گیری » انسان دخالت نموده و چیزی را به آنها تحمیل نمایند . و نیز یادآور می شود ، که اگر قرار بود برخی از انسانها اجازه داشته باشند که ارادهء خود را بر ارادهء دیگران تحمیل نمایند خداوند خود چنین می کرد و از همان آغاز انسانها را ، آزاد و دارای اختیار و اراده نمی آفرید . (6)
این یکی از پایه ها و عناصر اصلی تفکر قرآنی است که هرگز نمی توان آنرا نادیده گرفت و بر این اساس ، نه تنها « جنگ » ، که تحمیل ارادهء خود به دیگران با بهره گیری از آلات و ادوات ( اسلحه ) است ، از نظر قرآن کاملاً مردود و منقور می باشد بلکه هر نوع رفتاری که به تحمیل و نفی ارادهء انسان بیانجامد ، با آیات محکم و استوار قرآن تنافی و تضّاد آشکار دارد . خداوند در قرآن ، وظیفهء پیامبران را فقط « آگاهی بخشی » به انسانها می داند و البته از انسانها نیز انتظار دارد که آنان پس از آگاهی ، مسئولیت خود را در برابر پروردگار خود انجام دهند ولی این خود انسانها هستند که تصمیم می گیرند که دعوت خداوند را اطاعت کنند یا مخالفت نمایند و طبعاً نتیجهء این موافقت و مخالفت را نیز در « رستاخیز » مشاهده خواهند کرد .
و هیچ انسانی ، حتّی پیامبران خداوند ، حقّ ندارند تا ارادهء خود را به دیگران تحمیل نمایند و نیز حقّ ندارند دیگران را در صورت مخالفت با اوامر و نواهی خداوند مجازات نمایند . « مجازات » ، همچون « پاداش دادن » ویژهء خداوند است که در رستاخیز انجام می پذیرد . (7)
نه جنگ و نه هیچ شکلی از خشونت که به نفی ارادهء انسانها و تحمیل بر خلاف خواستهء آنان می انجامد با آیات محکم و استوار قرآن سازگاری ندارند .
در قرآن چهار بار واژهء « حَرب » (Al-harb ) که بطور صریح به معنای « جنگ » است بکار رفته و در همهء این موارد ، از آن با زشتی نامبرده است . (8) پس چگونه می تواند « جنگ » مورد تقدیس قرآن قرار گرفته باشد ؟ و چگونه می توان « جهاد » که از اصول و پایه های اصلی تفکّر قرآنی است را به « جنگ مقدّس » تفسیر و ترجمه نمود ؟

جنگ مقدس ؟!

طبیعی است وقتی واژهء « جنگ » فقط چهار بار و آن هم بصورت کاملاً منفی و ضدّ ارزشی در قرآن بکار رفته است ، از واژهء « جنگ مقدّس » نیز نمی توان هیچ اثری در هیچ جای قرآن و در هیچیک از منابع و متون اسلامی یافت و اصولاً این واژه به این صورت ، تولّدی کاملاً غیر اسلامی دارد و سابقهء آن به برخی اندیشه های رائج در قرون وسطی باز می گردد .
امّا اگر منظور از « جنگ مقدّس » إعمال خشونت و جنگ ِ عده ای از باورمندان و معتقدان به یک دین ، علیه باورمندان و معتقدان ِ به دین دیگری باشد ، به این انگیزه که دین و عقاید خود را به آنان تحمیل نموده و ایشان را از اعتقادات خود باز گردانند . در اینصورت با بررسی مجموعه ای از آیات قرآن ، به وضوح می توان به وجود اندیشهء « جنگ مقدس » ، ( یعنی جنگی که به انگیزه های دینی و مذهبی علیه پیروان سایر ادیان و مذاهب انجام می گیرد ) ، در میان برخی افراد و گروههایی که در طول تاریخ با پیامبران الهی و پیروان مؤمن آنان به ستیزه و دشمنی می پرداخته اند پی بُرد .
این بررسی نشان می دهد که دشمنان و ستیزه جویان علیه پیامبر و و پیروان آنان ، همیشه قدرتمندان ِ ستم پیشه نبوده اند بلکه بخشی از این دشمنان که به بدترین شکلی دشمنی خود را بروز می داده اند ، برخی از مدعیان ِ پیروی از ادیان پیشین بوده اند که دین جدید را بر نمی تابیدند و با بهره گیری از شیوه های بسیار خشن در صدد تحمیل ایمان و اعتقادات خود و بازگرداندن پیروان ِ دین جدید از انتخابی که کرده اند ، بر می آمده اند و آنگاه گمان می کرده اند که با این کار ، به وظیفهء دینی ِ خود عمل می کنند و طبعاًً آن را « مقدس » می پنداشتند .
نکتهء بسیار مهم و قابل توجه این است که دقیقاً به دلیل همین پنداشتِ باطل و نادرست این گروه ، که به گمان خودشان ، به انگیزه های مذهبی و مقدّس ، بدترین ستم ها را در حقّ پیروان دیگر ادیان و دگر اندیشان إعمال می کردند و این عمل خود را نشانهء « ایمان عمیق خود » می دانستند ، قرآن ، برای نشان دادن بطلان و نادرستی ِ این پنداشت ِ آنان ، عملشان را عین « کفر » و « بی ایمانی » معرفی می کند .
     
  
مرد

 
دکتر Jim Garlow کشيش کليسای « Skyline »شهر«San Diego » نامه سرگشاده مفصلی ( در ۱۲ صفحه بزرگ) خطاب به يک دوست روحانی خود با نام مستعار تحت عنوان : « مسيح و ومحمد .... بعد از ۱۱ سپتامبر » «Jesus and Mohammad ... After September 11 » نوشته و خوانندگان را به تکثير ،توزيع ، تبليغ و انتشار گسترده اين نامه بشدت تحريک آميز عليه اسلام و قرآن دعوت و تشويق کرده است.



نويسنده اين نامه بدون آنکه حداقل شناختی از قرآن و ساختار معنی شناسی و زمينه های تاريخی نزول آن داشته و حتی يکبار آن را خوانده باشد ، آيات بريده ای را بدون توجه به متن ( Context ) و پس وپيش آن ، از روی نوشته ای که تصريح می کند گردآوری کننده آن ناشناس است ، استخراج نموده تا ادعای خود مبنی بر خشونت پروری قرآن و بيگانه بودن آن با صلح و آرامش را به اثبات برساند . در اين مقاله حداقل بيست بار بر اين نکته که « مسلمانان مطابق تعاليم قرآن وظيفه دارند يهوديان و مسيحيانی را که اسلام را نپذيرفته اند به قتل برسانند» تاکيد شده تا کسانی را که زمينه و تمايل آشنا شدن با اسلام را يافته اند در نگرانی و وحشت قرار دهد.



آنچه بيش از همه بنظر می رسد موجب ناراحتی و اضطراب نويسنده و انگيزه او برای نوشتن اين نامه غير منصفانه و نا آگاهانه عليه اسلام و قرآن گرديده، موج گسترده مسيحيانی است که بخصوص پس از واقعه ۱۱ سپتامبر متوجه قرآن شده و از سر کنجکاوی و شناخت خواسته اند به زمينه ها و زير بنای سياسی و اعتقادی چنين حملات انتحاری پی ببرند. نويسنده ادعا ميکند «اينک دبيرستانهای عمومی ،کالج ها و دانشگاهها ( و حتی دانشگاههای مسيحی ) هجوم آورده اند تا سخنرانان مسلمانی را دعوت کنند که برای دانشجويان در طرفداری اسلام از صلح بگويند ، در حاليکه چنين تمايلی برای سخنرانان وابسته به کليسا برای رد اين ادعا يا اثبات آنکه مسيح سمبل صلح است وجود ندارد.»



در جای ديگر با نگراني آشکاری می نويسد : « در بسياری از کليساها اينگونه دعوت ها که عادت و باصطلاح « مد روز » شده اند به لبه خطرناکی رسيده. از جمله کليسای «West End Methodist» شهر «Nashville » از آقای « الياس محمد» امام مرکز مسلمانان دعوت نموده تا در کلاس روز يکشنبه سخنرانی کند و گروه را در مراسم عبادی رهبری نمايد و در برخی کليساهای مسيحی قرآن در کنار Bible خوانده ميشود. همچنين يک عالم مسلمان در يکی از بزرگترين کليساهای تبشيری آمريکا (اگر نگوييم بزرگترين) که ۱۷۰۰۰ نفر عضو دارد ، در مراسم روز يکشنبه از تريبون ادعا کرده است که « ما ( مسلمانها) بيش از شما مسيحيان به حضرت عيسی ايمان داريم !»



مسلمانان مانند ما ميسيونری های تبليغی ندارند، آنها با شمشير ( تفنگ ، بمب، تهديد و اجبار ) يا گرفتن ظالمانه خانه ها ، مشاغل و اعضای خانواده پيشرفت کرده اند و اينست راز آنکه کنترل بخش بزرگی از عالم با ۴,۱ بيليون نفر را بدست آورده اند.



آيا دوستان مسلمانی که برای آنها کف می زنيد ، حاضر هستند آياتی از قرآن را که صريحأ آنها را به کشتن تمامی يهوديان و مسيحيان ، همچنين شما و فرزندان و همسرتان فرمان ميدهد رد کنند؟ آيا حاضر هستند آيات خشونت آميز قرآن را انکار کنند؟ اسلام يک مذهب آنطور که ما ميفهميم نيست ،يک سيستم حقوقی و يک فرم حکومتی است ، يک ظلم و ستم اجباری ( در واقعيت هر کشور مسلمان ) است و ما بعنوان آمريکايی بی خبر هستيم و فکر می کنيم که آنها هم مثل ما ، درست يک مذهب دارند ، و ما می توانيم در کنار هم عبادت کنيم و همان خدا را بپرستيم ، هرگز چنين نيست.



اسلام ( بر حسب قرآن ) پيروانش را به قتل عام همه کفار( غير مسلمان ) فرمان ميدهد و اين شامل شما و من نيز ميشود.



جورج بوش گفته است « اسلام تماماً درباره صلح است» مسلماً او بايد بخاطر مقاصد کاملاً سياسی چنين حرفی را بزند. سخن او مسلماً از نقطه نظر اعتقادی (Theology) و تاريخی (Historically ) با توجه به واقعيت ها نمی تواند درست باشد.



اسلام ارتباطی به صلح ( صلح واقعی ) ندارد .اگر قرآن ، محمد و مسلمانان معاصر را بتوان بعنوان اسلام شناخت ، از مردم مکه که اولين قربانيان ارتش اسلام ( در سال ۶۲۲ ميلادی ) بوده اند ، سئوال کنيد که آيا اسلام دين صلح است؟



قرآن درباره کشتار کسانيکه تعاليم آنرا نمی پذيرند ساکت است . يک نگاه ساده تاريخی و جغرافيايی چنين ادعايي را قوياً رد می کند. شما يک رهبر سرشناس مسلمان را پيدا نمی کنيد که متن مقدس خودشان را انکار کند، در اينصورت بايد از مسلمان بودن استعفاء دهد، آيا شما هرگز نمونه ای را يافته ايد؟



ما بعنوان مسيحی از جناياتی که در جنگ های صليبی شده عذر خواهي می کنيم و آنرا بر خلاف تعاليم مسيح می دانيم ، اما در نقطه مقابل مسلمانانی که مرتکب چنين اعمالی شده اند ، مغاير و بر خلاف تعاليم محمد عمل نکرده اند. من همچنين شنيده ام که گروههای انتحاری مسلمانان با شهدای مسيحی مقايسه شده اند. در اينجا يک تفاوت عظيم و بارز موجود است ؛ مسيحيان مايلند جان خود را به کرّات فدا کنند. مسلمانان نيز چنين تمايلاتي دارند ، اما به قيمت گرفتن جان ديگران !



قرآن که توسط تقريباً يک چهارم جمعيت کره زمين پيروي مي شود و مطابق تخمين سازمان ملل پيروان آن در سال ۲۰۵۵ ميلادي نيمي از متولدين کره زمين را تشکيل خواهند داد ، همچنان مسلمانان را به کشتن هر کس که مسلمان نيست دعوت ميکند. مردم شهرهاي نيويورک ، واشنگتن دي سي و پنسيلوانيا با ۵۰۰۰ کشته اين را شناخته اند ، چه عمل حيرت آوري ، تنها بخاطر پيروي از مسيح . ( رقم ۵۰۰۰ نفر همان رقم مسيحيان کشته شده در ۱۰ روز است ، يعني هر سه دقيقه يک نفر يا ۱۶۰ هزار نفر در سال ) تنها بخاطر پيروي از مسيح ، بسياري از آنها در کشورهاي اسلامي کشته شده اند. بنظر من هيچ مذهب بزرگ جهاني ديگري ، بر حسب متون خود اين چنين در شيپور کشتار يهوديان و مسيحيان ندميده است و اين واقعاً بي نظير و بديل است.



البته مسلمانان واقعه ۱۱ سپتامبر را محکوم کرده اند ، اما به ريشه و مرکز اين فاجعه اشاره اي نکرده اند. در عوض انبوه کوه مانند مدارک FBI شامل دست نوشته هاي گروه انتحاري دقيقاً نشان ميدهد که منبع و ريشه اصلي اين مشکلات در قرآن و تعريفي است که از خدا و فرستاده اش ارائه ميدهد.



گفتن اينکه اسلام دين صلح و مسلمانان دوستدار صلح هستند ، هرگز کفايت نمي کند ، پيروان محمد و الله بايد جوابگوي فرمان کتابش براي کشتن يهوديان و مسيحيان باشند.



٭ ٭ ٭


مطالب فوق، خلاصه و عصاره اي است از نامه سرگشاده ۱۲ صفحه اي آقاي Jim Grarlow که مقدمتاً ترجمه و منتقل گرديد تا خوانندگان با اساس و محورهاي ادعاي ايشان بهتر آشنا شوند.



مستنـــداتى عليــه قرآن



آقاي کشيش در انتهاي نامه سرگشاده خود ، به عنوان مدارک اثبات خشونت آميز بودن قرآن و اسلام ، جمعاً ۱۷ آيه و تعدادي روايت را مورد استناد قرار داده است ، هرچند اعتراف کرده خود اين مدارک را مستقيماً از روي قرآن استخراج نکرده ، بلکه از روي نوشته اي که نويسنده آن مجهول است ! برداشت کرده است ، با اينحال جا دارد بررسي کوتاهي روي آيات قرآني ، که اصل و اساس شريعت و مبناي ارجاع روايات براي تشخيص درستي و نادرستي آن است داشته باشيم . چرا که بسياري از مسلمانان نيز به خاطر بي خبري از آيات کتاب آسماني خود پاسخي براي اين اتهامات ندارند و به راحتي تحت تاثير قرار گرفته و ايمانشان متزلزل مي گردد.


۱- کمين کردن عليه مشرکين ، محاصره ، دستگيري و کشتن آنها

بيشترين مدارک مورد استناد نويسنده، آياتي از سوره « توبه » است که در ميان سوره هاي قرآن رنگ تيره تري نسبت به مشرکين دارد . آيه پنجم اين سوره که سخت نظر آقاي کشيش را جلب نموده به قرار ذيل است:



فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.
«چون ماههاي مورد احترام سپري شد ، مشرکان را هرکجا يافتيد بکشيد و آنها را محاصره و بازداشت نمائيد و در هر گذرگاهي به کمينشان بنشينيد ، اما اگر توبه کردند ( از راه تجاوز بر گشتند ) و نماز را به پا داشتند و زکات را پرداختند ، آزادشان بگذاريد که خداوند بخشنده مهربان است»

نه تنها جناب کشيش ، بلکه هر خواننده اي که آيات قبل و بعد آيه مورد استناد را نخوانده و با مقدمات و موضوع ( Context ) مورد بحث آشنا نباشد ، دقيقاً به همان قضاوت و داوري مي رسد که ايشان رسيده است ، همچنانکه اگر جمله: « بخوريد و بياشاميد » قرآن را بگيريم ، و دنباله آن يعني : « اسراف نکنيد » را حذف کنيم ، به اين نتيجه مي رسيم که خداوند فرمان داده تا آنجا که مي توانيد بخوريد و بنوشيد و کيف کنيد !؟ ... و ياآنکه با حذف دنباله : « در حاليکه مست هستيد » از جمله : «به نماز نزديک نشويد» ، به اين نتيجه مي رسيم که خداوند فرمان داده نماز نخوانيد!



در مورد آيه فوق چند نکته را مي توان يادآوري کرد:

الف) آيات سوره توبه منحصراً درباره مشرکيني است که با مسلمانها پيمان صلح و همزيستي مسالمت آميز بسته ولي با پيمان شکني و خيانت ، راه تجاوز و تعدي را در پيش گرفته بودند. در واقع «عملکرد» خائنانه آنها مورد اعتراض واقع شده است نه « اعتقاد » شرک آميز و ايمان نياوردنشان به اسلام . اين حقيقت را ، هم اولين آيه اين سوره ،که پيش درآمد و حرف اول و آخر آن است ، نشان مي دهد ، که تاکيد کرده ، : « برائت خدا و رسولش از آن گروه مشرکيني است که با آنها پيمان بسته ايد (ولي عهد شکني کرده اند» ، و هم آيه چهارم اين سوره به شرح ذيل ، که درست قبل از آيه مورد استناد نويسنده بوده و اگر ايشان به قرآن مراجعه کرده بود چنان سختي را نمي گفت.



َّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ.
«به استثناي مشرکين هم پيمانتان که نقص عهد نکرده , و کسي را عليه شما پشتيباني نکرده اند . عهد و پيمان اين گروه از مشرکين را تا پايان مدت آن محترم بشماريد که خداوند پرهيزکاران را دوست دارد.»



جاي بسي شگفتي و تاسف است که چرا خرده گيرندگان بر قرآن زحمت يک لحظه نگاه کردن به مقدمه مطلبي را که فلسفه و علت آن است بخود نمي دهند.

آيه هفتم همين سوره ( ۲ آيه بعد از آيه مورد اعتراض ) بار ديگر براي رفع اين شبهه و دفع نگراني کساني ، همچون نويسنده نامه سرگشاده ، که تصور مي کنند اين سخت گيري و خشونت به خاطر نپذيرفتن اسلام است ، تأکيد مي نمايد:



كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ
« . . . به استثناي مشرکيني که با آنها پيمان بسته ايد ، پس مادامي که آنها بر عهد و پيمان خود مستقيم و وفادار هستند ، شما نيز با آنها مستقيم و وفادار باشيد که خداوند اهل تقوا را دوست دارد. »

منظور از «تقوا» کنترل نفس و اراده نيرومند داشتن براي خودداري از پيمان شکني و خيانت است. اگر مشرکين نيز چنين اراده اي به خرج داده اند، کاري محبوب خدا کرده اند ، که بايد محترم شمرده شود.

ب) در روزگار ما موضوع بي طرفي اتخاذ کردن و مصون از تعرض و تجاوز ماندن ، امري طبيعي و قابل قبول است ، اما در زمان نزول قرآن در شبه جزيره عربستان ، در دوران جاهليت و با نظامات قبيلگي آن و دشمني ها و تجاوزات و جنگ ها و غارت هايي که ميان قبايل بدوي جريان داشت ، پيمان بستن با اقوام و قبايل همسايه ، شرط اوليه سلامت و بقا بود، به همين دليل هم پيامبر پس از هجرت به مدينه با قبايل يهودي پيرامون شهر و قبايل مشرک دور و نزديک پيمان همزيستي مسالمت آميز بست. عهد شکني و خيانت به پيمان و يا پشتيباني از قبايل دشمن ، در آن روزگار به معناي اعلام جنگ بود ، بنابر اين طبيعي است که مسلمانان طبق فرمان قرآن وظيفه داشتند عکس العمل و مقاومت نشان دهند.



از نظر جامعه شناسي و تاريخ ، و براي قضاوت درباره يک پديده اجتماعي مربوط به زمان و مکان گذشته ، با آداب و مقررات و فرهنگ و سنت هاي ويژه خود ،کاري غير علمي و به اصطلاح «آناکرونيستي» است که ازملاک ها و معيارهاي داوري حاضر استفاده کنيم. در روزگاري که نه دولت با دستگاههاي نظامي ، انتظامي ، پليسي و امنيتي آن براي حفظ امنيت وموسسات پاسداري از حقوق بشر تاسيس شده بود ، که بتوانند از حقوق اقليت ها و ضعيفان دفاع کند ، آيا پيروان محدود و قليل پيامبري که با قيام عليه بت پرستي و تبليغ توحيد، پاسداري جهل و جور و منافع طبقاتي آنها را عليه خود تحريک کرده بودند ، مي توانستند کاري جز تلاش براي دوست يابي و عقد پيمان همزيستي با همه قبايل ، و مقاومت نشان دادن و جنگيدن با کسانيکه قصد براندازي و نابودي آنها را داشتند بکنند؟

پ) در ابتداي آيه اي که نويسنده به آن اشاره کرده است ، صريحاً به فرصت و زمان کافي دادن به مشرکين ( سپري شدن ماه هايي که جنگ در آن حرام است ) اشاره شده است.



يعني نه تنها شتاب و شدتي بر آنها تحميل نشده ، بلکه مهلت و مدتي طولاني تعيين شده است تا در اين مدّت نيک بينديشند ، يا به پيمان صلح و آشتي گردن نهند و يا شهر و ديار مکه را که جايگاه کعبه و مرکز توحيد است ترک گويند ، آيا اين درخواست با شرايط آن روزگار خلاف عدالت و انصاف بوده است ؟ مسلماً در صورت خودداري از تمکين به اين شرايط و ادامه دادن به تجاوزات و دشمني ها ، مسلمانان نيز وظيفه داشتند با آنان پيکار کنند.



ت) نه تنها نويسنده نامه ، بلکه بسياري از خوانندگان معناي «فاقتلواالمشرکين» را « بکشيد مشرکين را» مي دانند. در حاليکه معناي قتال جنگيدن و پيکار کردن است ، نه الزاما ً کشتن ( گرچه در جنگ کشته شدن هم هست ) ، هدف از قتال کشتن نيست ، بلکه جنگيدن با دشمن براي دفع تجاوز است ، به هر وسيله ، که نهايت آن و آخرين چاره اش کشتن است . مفهوم«قتال» در زبان عربي خنثي کردن و دفع تيزي و تندي است. کما آنکه رقيق کردن شراب براي ملايم کردن شدت و تيزي آنرا نيز «قتل الخمر» مي گفتند. منظور آنکه هدفِ « قتال » در قرآن دفع تجاوز و تندي دشمن است ، به هر قيمت ، که کشتن مرتبه آخر آن است.


۲- عذاب مشرکين براي تسکين مؤمنين

دليل ديگري که براي اثبات خشونت طلبي قرآن مورد استناد نويسنده نامه قرار گرفته ، آيه چهاردهم سوره توبه است ، که همچون آيه پنجم ( استناد قبلي ) به ظاهر بسيار تأييد کننده چنان تصوري مي باشد. ابتدا به آيه نگاه کنيد، سپس در توضيحات آن بينديشيد.



قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ .
« با آنها پيکار کنيد تا خدا آنها را به دست شما مجازات (عذاب ) کند و رسوايشان ساخته ، شما را بر آنها پيروزي مورد نظر بخشد و سينه هاي مومنان را ( که لبريز از خاطرات دردناک گذشته است ) مرهم نهد».

صرفنظر از آنکه مفهوم « قتال » را نويسنده به جاي « پيکار » ، «کشتن» گرفته و قصد آنرا خرسند و خنک شدن دل مومنان تصور نموده ، نکات ذيل قابل تذکر مي باشد:

الف) دقيقاً در آيه قبل براي بيان علت چنان سخت گيري چنين آمده است :



َلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ .
« چرا با کسانيکه پيمان هاي خويش را شکسته و براي اخراج رسول از مکه کمر توطئه بسته اند و ستيز عليه شما را اولين بار آنها آغاز کرده اند نمي جنگيد ؟ آيا از آنها مي ترسيد ؟ در حاليکه اگر مومن هستيد سزاوار است تنها از خدا بترسيد».

در اين آيه به وضوح نشان ميدهد که : اولاً آنها عهد و پيمان شکسته اند ( نه آنکه مسلمان نشده اند ) ، ثانياً هدف اين فرمان ، از بين بردن ترس و وحشت مومنان براي دفاع از خودشان است ، نه تشويش و تحريکشان براي صدور مسلحانه اسلام !

ب) پيش از آيه فوق ، با لحن روشن تري توضيح ميدهد که علت همه اين سخت گيري ها ، به خاطر پيمان شکني و زخم زبانهاي آنها نسبت به اعتقادات مومنين است . و به همين دليل بايد با سردمداران کفر( عوامل اصلي توطئه و تجاوز، نه توده هاي تحريک شده بي خبر ) به کيفر آنکه پايبند به قانون و قرارداد صلح نيستند پيکار کنند ( نه آنکه چرا مسلمان نمي شوند ) و آنهم نه براي هميشه ، بلکه تا زمانيکه ( از توطئه و تجاوز ) دست بردارند ( نه آنکه الزاماً ايمان بياورند).



إِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ .
« اگر پس از معاهده اي که دارند ( باز هم) پيمان خود را شکستند و به خاطر دين ، شما را مورد طعنه و تجاوز قراردادند ، با سردمداران کفر بجنگيد ، زيرا پايبند هيچ عهد و پيماني نيستند ، باشد تا دست بردارند».

پ) نکته ديگري که در آيات اين مجموعه به چشم مي خورد، تساهل و تسامح عقيدتي و تحمل مشرکين مادامي است که تجاوزي به مومنين نداشته باشند.



ششمين آيه اين سوره به پيامبر توصيه مي کند:



وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ
«اگر يکي از مشرکين از تو پناه خواست ، او را پناه ده . سپس او را به مکان امنش برسان ، زيرا آنها مردمي هستند که شناختي ندارند».



اگر تصور و ادعاي آقاي کشيش درست باشد ، در اين مورد لازم بود به جاي آنکه به پيامبر توصيه شود او را به محل امني ( از گزند احتمالي مسلمانان خشمگين ) برسان ، گفته ميشد اگر اسلام آورد آزادش کن و گرنه گردنش را بزن !


۳-پيکار با اهل کتاب براي مجبور کردن آنان به پرداخت جزيه

آيه ۲۹ سوره توبه نيز براي نويسنده نامه سند بسيار گويايي از خشونت طلبي و جنگ افروزي قرآن تلقي گشته است.



اگر موضوع دو آيه قبل مشرکين بودند ، در اين آيه مستقيماً يهوديان و مسيحيان مطرح گرديده و پيکار با آنها توصيه شده است. بنابراين جا داشته يک کشيش مسيحي را بيشتر تحريک کند.



نگاه کنيد به آيه مورد نظر:



قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ
« بجنگيد با کساني از اهل کتاب که ، نه به خدا، و نه به آخرت ايمان مي آورند ، نه آنچه را خدا و رسولش حرام کرده اند حرام مي شمرند و نه دين حقيقي را رعايت مي کنند ، تا آنکه به دست خويش و به حالت حقيرانه جزيه بپردازند».

همانطور که درباره آيات قبلي توضيح داده شد ، در اين مورد هم ظاهر آيه چنان تصوري را القاء مي کند که گويا مسلمانان وظيفه داشتند با باج گرفتن از اهل کتاب قدرت خود را بر آنها تحميل کنند. اما توجه و تدبر عميق تر در آيه مورد نظر چند نکته را به ما نشان ميدهد:



الف) هدف جنگيدن با اهل کتاب ، دريافت « جزيه » از آنها بوده است نه تحميل اسلام.

جزيه نوعي ماليات به شمار ميرفته که در عوضِ زکاتي که مسلمانان به دولت مي پرداختند ، از اهل کتاب دريافت مي شده است. اين ماليات که مبلغ آن بسيار کمتر از زکات بوده ، همچون مالياتي که دولت هاي امروزي از شهروندان با مليت هاي مختلف مي گيرند ، به خاطر خدماتي بوده که دولت در دفاع از شهر و ديار و ساير سرويس هاي اجتماعي انجام مي داده است.



آيا دولت آمريکا و دولت هاي غربيِ مسيحي ،در دنياي متمدن و مدعي حقوق بشر امروز ، با کسانيکه از پرداخت ماليات امتناع مي کنند ، با مماشات و مدارا رفتار مي کنند يا به زور و زندان هم که شده از آنها حقوق دولتي را وصول مي کنند؟

ب) جناب کشيش همچون بسياري از خوانندگان و حتي مترجمين قرآن ، فرمان « قاتلوا » . . . را «بکشيد» معنا کرده و توجه نکرده است که با کشتن ماليات وصول نمي شود !! منظور از اين فرمان ، اِعمال قدرت و به کارگيري نيروي دولتي براي وصول ماليات بوده است. تاکيد آيه بر اينکه جزيه ( ماليات ) را با دست و به حالت « صاغر » ( اظهار تسليم و کوچکي در برابر قانون ) تقديم نمايند، همين است که گردن کشي و قلدري و قدرت نمايي در برابر نظامي که خدمتگزار و نماينده مردم است از ناحيه اهل کتاب صورت نگيرد.



پ) نويسنده نامه سرگشاده متاسفانه توجه نکرده است که فرمان سخت گيري اين آيه متوجه اهل کتاب واقعي نيست ، بلکه منحصراً مربوط به کساني است که هيچگونه پايبندي به خدا و آخرت نداشته و حلال و حرامي را هم ، در جامعه اي که به نام دين و توسط مومنين به يک شريعت بنا شده ، رعايت نمي کنند. يعني نه تنها حاضر نيستند ماليات بدهند ، بلکه اعتنايي هم به مقدسات مردم نمي کنند و احترامي هم براي عقايد آنها قايل نيستند. اصلاً به هيچ مرام و مکتب حقي هم پايبند نيستند و مي خواهند هرچه دلشان مي خواهد بکنند . آيا اگر جناب کشيش اداره جامعه اي را به عهده داشتند، امتناع چنين اشخاصي لا ابالي و بي بند و باري را از پرداخت ماليات تحمل ميکردند؟


۴ - تشويق مسلمانان به جنگ و جهاد

براي يک مسيحي که پيرو انجيل ، يعني کتاب بشارت و مژده هاست ، و جز موعظه و معارف ديني و مختصري احکام ، در شريعت خود از مبارزه و جهاد چيزي نمي يابد ، و از پيامبري پيروي مي کند که فرصت دفاع از شريعت و پيروان خود را نيافت و در جواني از دنيا رفت ، بسيار غير منتظره و سئوال بر انگيز است که چرا در قرآن اين همه از جهاد و قتال و امر به معروف و نهي از منکر بحث شده است؟



از آنجاييکه نقش دين در نگاه مسيحيان ، نقش فردي و مربوط به روابط قلبي و اخلاقي فرد با خالق خويش است ، و معتقد هستند کار قيصر را بايد به قيصر و کار دنيا را به دنيا طلبان بايد سپرد ، تعجب مي کنند اين چه ديني است که از شمشير و جنگ و جهاد سخن مي گو
     
  
زن

 
مراحل واجب شدن جهاد در اسلام و جنایتهای محمد ابن عبدالله در اواخر عمرش:


شاید حرف گزافه ای نباشد اگر بگوییم دین اسلام در بسیاری جهات بر مبنای قتل و ترور بنا نهاده شده است، این دین گرچه آیاتی دال بر آزاد بودن انسان در گزینش دین دارد، اما این آیه زمانی بیان شده‌اند که محمد هنوز در موضع ضعف بود، پس از جنگ بدر هیچ آیه‌ای در قرآن که حاکی از ترحم باشد به چشم نمی‌خورد.
دستور به کشتن مخالف یا همان جهاد در قرآن مرحله به مرحله شدیدتر شده است.
در آغاز و زمانیکه محمد و یارانش در ضعف بودند، در قرآن بیان شده که مسلمانان باید از مشرکین دروی کنند:
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ (حجر/94) پس آنچه به تو دستور داده شده آشكار كن و از مشركان روی گردان(دوری کن).
در مرحله‌ی بعد، قرآن می‌گوید که با آنان مجادله کن، این مجادله با گروهی از مشرکین است که آنها را اهل کتاب می‌نامد(یهودیان و مسیحیان):
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (عنکبوت/46) با اهل کتاب جز به بهترین شیوه مجادله نکنید مگر با کسانی از انان که ستم کرده‌اند و بگوئید: به آنچه که بر ما فرو فرستاده شده و بر شما فرو فرستاده شده ایمان آوردیم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما تسلیم او هستیم.
در این آیه محمد به طور آشکاری در مورد مسیحیان و یهودیان نرمی از خود نشان می‌دهد و بدون اینکه از خدایش، الله، نامی ببرد تنها می‌گوید که "خدای ما و خدای شما یکی است".

پس از این مرحله او و یارانش به مدینه مهاجرت می‌نماید، آنان در این شهر با سختی معیشتی زیادی دست به گریبان بودند، تا اینکه محمد هوس حمله به کاروان بازرگانی که از سفر شام برمی‌گشتند را نمود، این کاروان متعلق به مکیان بود و تقریبا تمام اهل مکه در آن به نوعی سهیم بودند، مسلمانان در این جنگ پیروز شدند و پس از آن بود که احکام جهاد را در قرآن مشاده می‌نمائیم.
محمد در این مرحله که در واقع مرحله‌ی سوم از تغییر خوی اوست، آیات جهاد را بیان می‌نماید:
أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ (حج/39) به كسانى كه با آنان جنگیدیده‌اند، اجازه‌ داده شده است(که بجنگند)، زیرا ستمدیده هستند، و همانا الله بر يارى ایشان تواناست‏.
اما با توجه به طعم پیروزی که مسلمانان چشیدند و در جنگ بدر عنایم زیادی را به دست آوردند، محمد جهاد را واجب دانست، اما در این مرحله شرطی را گذاشته بود و آن اینکه این جنگ در ماههای حرام نباشد، در این مرحله دستور صریح بر کشتن هر مشرکی را داده است و استثنائی هم وجود ندارد:
فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (توبه/5) پس هنگامیکه ماه‏هاى حرام سپرى شد مشركان را هر كجا يافتيد بكشيد و آنان را دستگير كنيد و محاصره کنید و به كمين آنان بنشينيد در هر مکانی که قابل کمین کردن است پس اگر توبه كردند و نماز خواندند و زكات پرداختند راه را بر آنها رها کنید، زيرا الله آمرزنده مهربان است.

اما در مرحله‌ی آخر آن شرط استثنا بودن ماه‌های حرام را هم در مورد جنگ برداشته شده است و به صورت مطلق بیان می‌نماید که در راه دالله باید جنگید. بنابراین دستور به جهاد از ارکان اسلام می‌باشد و کسی که به جنگیدن با کافران اعتقاد نداشته باشد، در واقع دستور صریح قرآن و محمد که همان دستور اسلام است را زیر پا گذاشته است:
وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/244) و در راه الله بجنگید و بدانيد كه الله شنواى داناست.
این مرحله همراه با تثبیت اسلام در جزیره‌العرب می‌باشد، البته او استثناهائی هم در نظر گرفته است و آن گرفتن جزیه از کسانی است که از آنان با عنوان مشرکین اهل کتاب یاد می‌نماید:
قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ" (توبه/29 ) و کسانیکه از اهل كتابى(یهودیان و مسیحیان) كه به الله و روز آخرت ايمان ندارند و حرام داشته‌ی الله و فرستاده‌اش را حرام نمى‏گيرند و دين حق(اسلام) نمى‏ورزند، (با آنها ) بجنگید تا به دست خويش و با حقارت جزيه بپردازند.
البته قرآن از این گروه با عنوان "شر‌ البریه"(بدترین آفریده شده‌گان) یاد می‌نماید:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ (بینه/6) همانا کسانی از اهل کتاب(یهودیان و مسیحیان) و مشرکان که(به اسلام) کافر شدند در آتش جهنم جاویدان هستند و قطعا ایشان بدترین آفریده شده‌گان هستند.

در احادیث معتبر اسلامی هم به این امر اشاره شده و بیان گردیده است که هدف نهائی اسلام، ایمان آوردن انسانها به هر قیمتی است، حتی جنگ:
در صحیح بخاری کتاب جهاد، بابی وجود دارد با عنوان: نصرت بالرعب مسيرة شهر " یاری شده‌ام با ترور مسیر یک ماه را.
واژه‌ی "رعب" در عربی به معنی ترسی است که در هنگام دیدن مرگ به انسان دست می‌دهد و تقریبا معادل ترور می‌باشد، او خود اعتراف دارد که همواره این ترور بوده است که به یاری او شتافته به طوری که در پیشاپیش او به اندازه‌ی مسیر راهپیمائی یک ماه جلو است، یعنی اگر او به قصد جائی حرکت می‌کرد تمام مردم غیر مسلمان تا مسیر یک ماه از او وحشت دارند.
مضمون چنین سخنی از محمد در منابع شیعه هم وجود دارد:
مجمع البیان(از منابع شیعه) در تفسیر آیه‌ی "وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" همین مضوم را می‌گوید:
نصرت بالرعب فهو یصیر امامی مسیرة شهر، با ترور یاری شده‌ام و او جلو من مسیر یک ماه در حرکت است.
مجلسی شیعه در بحار الانوار جلد 16 صفحه‌ی 116 می‌گوید:
قال الرسول: أما والذي نفس محمد بيده لقد جئتكم بالذبح . فرستاده‌ی الله گفت: سوگند که کسی که جانم در دستش است، یقینا من پیش شما به(وسیله‌ی) سربریدن آمدم.
در یکی از معتبرترین کتب اهل سنت "مسند احمد ابن حنبل جلد 2 صفحه‌ی 218" هم چنین مضمونی وجود دارد.

در صحیح بخاری که معتبرترین کتاب جهان اسلام است حدیثی وجود دارد که در آن به صراحت بر ستم اسلام و زورگوئی این دین در مجبور کردن مردم به پذیرش اسلام سخن می‌گوید:
خير الناس للناس تأتون بهم في السلاسل في أعناقهم حتى يدخلوا في الإسلام (صحیح بخاری/جلد4/ص 1660) بهترین مردم برای مردم کسی است که با زنجیرهائی نزد آنان برود و بر گردنشان بیندازد تا اینکه وارد اسلام شوند.


در سیره‌ی ابن هشام جلد 6 به روشنی سخن از چندین تروری شده است که به دست یاران محمد صورت گرفته است، من‌جمله:
1- دونیم کردن "ام قرفه".
2- کشتن "عصماء بنت مروان" در حالیکه بچه‌اش را شیر می‌داد، مسلمین جگرش را درآوردند.
3- ترور "ابی عفک"، پیرمردی 120 ساله.
4- کشتن "شیبینه" به جرم یهودی بودن، زیرا محمد دستور داده بود هر یهودی را یافتید بکشید.
5- کشتن "کعب ابن اشرف" جلو عروسش و بردن سر او نزد محمد.
6- پنج تکه کردن "ابی رافع بن عبدالله" یهودی جلو همسرش.
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  ویرایش شده توسط: hhastii   
زن

 
مسئولیت جنایتهائی که با نام اسلام صورت می‌گیرد بر عهده‌ی کیست و چه کسی باید عذرخواهی کند؟


قرن گذشته نشان داد که همواره خشونت از جانب عقایدی توتالیتر تمامیت خواهی صورت می‌گیرد که ادعا دارند حقیقت مطلق نزد آنان است؛ این ایدئولوژی‌ها اعتقادات با استفاده از قدرت اعتقادات خویش را بر دیگران تحمیل می‌نمایند.
هنگامیکه به سیستم‌های حکومتی اسلام، کمونیسم و نظایر آن نگاه می‌کنیم، متوجه جوهریه‌ی مشترکی میان اینها می‌گردیم و آن تکیه‌ بر فردی مستبد و سرکوب‌گر برگزیده شده در چارچوب همان ایدئولوژی است که در رأس قدرت قرار دارد و سعی دارد خود را رهنمای بی چون و چرا ملت بداند؛ تحقیر، تهدید و حذف مخالف از ویژگی‌های مشترک آنان برای تحمیل عقیده می‌باشد.
اما آنچه که از این اقدامات دردآورتر است، سکوتی است که برخی از این مکاتب ایدئولوژیک از اقدامات پیروان خویش می‌کنند، قطع به یقین این سکوت نتیجه‌ای جز اقدامات آینده‌ی پیروان آنها در چارچوب جوهریه‌ی ذاتی این اعتقادات را در پی نخواهد داشت.
اگر پیروان کمونیسم با نام این ایدئولوژی دست به جنایت زدند، یقینا این اقدامات متوجه عقیده و مکتبی خواهد بود که پشت آن قرار دارد و پرسیده می‌شود: چرا از دورنش چنین کارهائی سر می‌زند؟ اگر از جانب پیروان کلیسا هم صورت گیرد باز این اقدامات متوجه پاپ‌ها و کشیشان خواهد بود؛ آنان هرگز نه می‌‎توانند و نه اجازه دارند که از زیر بار این اقدامات شانه خالی کنند.
در وقتی که مردم جهان شاهد پوزش‌خواهی کلیسا به خاطر اقداماتی که با نام این دین صورت گرفت، هستند و همچنین شاهد فروپاشی ایدئولوژی‌های تمامیت‌‎خواهی مانند فاشیسم، نازیسم و کمونیسم در جهان بودیم، یک عقیده همچنان از حمل بار مسئولیت شانه خالی می‌کند، اسلام.
در زمانیکه سوهارتو در اندونزی، عمر البشیر در سودان، ترکان عثمانی در ترکیه و کمی قدیمتر شاهان صفوی در ایران ملیونها نفر از مخالفین خویش را به کام مرگ دادند و در حالی که دولت‎های اسلام‌گرای ایران و عربستان سعودی با نام دین، مردم خویش را به دو دسته‌ی مسلمان معتقد و غیر مسلمان تقسیم کرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که روحانیت اسلام به خاطر این اقدامات، از بشریت عذر خواهی کند؟
آیا روحانیت شیعه می‌تواند همچنان جنایات خمینی را مقدس جلوه دهد؟ چه کسی مسئولیت تجاوزجنسی به زندانیان سیاسی از سوی پیروان و مؤمنان به این دین را در ایران باید به عهده بگیرد؟ آیا نگاه عقیدتی به بهائیان ایران در همین راستا نیست؟
و در حالت کلی؛ آیا اسلام می‌تواند مسئولیت را از خود سلب نماید؟
چگونه است که جنایت‌های مسیحیان، کومنیستها، فاشیستها و نازی‌ها نتیجه‌ی نگاه ایدئولوژیک به مسائل جهانی است، اما اقدامات اسلامیون، خودسرانه و فردی قلمداد می‌شود؟!
این امر نه تنها وظیفه‌ای را از دوش روحانیت اسلام بر نمی‌دارد، بلکه هر اندازه این سکوت طولانی‌تر گردد، به همان اندازه جنایت اسلام‌گرایاتن بیشتر و شرم‌ساری برای این دین سنگین‌تر خواهد بود؛ آیا وقت آن نرسیده است که مراجع اسلام و مفتی‌های این دین کمی در خود شک کنند و اقدامات پیروان دین خویش را خودسرانه ندانند؟
چه کسی مسئولیت بدنامی مسلمانان در جهان را دارد؟
آیا نباید در خود، اعتقادات خود و کتاب مقدس خویش شک کرد که شاید ریشه در آنجاست:
إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (توبه/111) همانا الله جان و مال مؤمنان را را خریده است به خاطر اینکه بهشت براى آنان باشد، همان كسانى كه در راه الله مى‏جنگند و مى‏كشند و كشته مى‏شوند، وعده‌ی حقى که در تورات و انجيل و قرآن بر عهده اوست(الله)؛ و چه كسى از الله به وعده‌ی خويش وفادارتر است؟ پس به اين خرید و فروشی كه با او كرده‏ايد شادمان گردید و اين همان پیروزی بزرگ است.
آیا در اینجا ترویج خشونتی به مانند فاشیستها را نمی‌بینیم؟
آیا مسبب اصلی کسی است که خود را می‌کشد تا مخالف به اصطلاح کافر کشته شود یا عقیده‌ای که چنین وعده‌های را به پیروان خویش می‌دهد؟
آیا آن کسی که خود را استشهادی می‌نامد، بمبی بر کمر بسته خود را و دیگران را نابود می‌نماید را باید مقصر دانست یا آیاتی که چنین مجوزی به او و امثال او می‌دهد؟:
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا (نساء/66) و اگر بر آنان نوشته بودیم(دستور داده بودیم) كه همدیگر را بکشید، يا از خانه‏هاى خود به بیرون شوید، به غیر از اندکی از ايشان آن را انجام نمی‌دادند؛ و اگر آنان آنچه را بدان اندرز شدند به كار مى‏بستند یقینا براي آنان بهتر و در استواری گامشان مؤثرتر بود.
در این آیه به طور آشکار می‌گوید که کشتن همدیگر از فضایل الهی است، آیا رفتار بن‌لادن‌ها، ملاعمرها و خمینی‌ها را نباید از این دستورات و پندها دانست؟
چون مات توام
دگر چه بازم ...!!؟!
     
  
صفحه  صفحه 2 از 7:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
مذهب
مذهب

آیات جنایی قرآن

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA